پاورپوینت کامل فرهنگ در ابتدای هزار? جدید ۸۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل فرهنگ در ابتدای هزار? جدید ۸۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فرهنگ در ابتدای هزار? جدید ۸۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل فرهنگ در ابتدای هزار? جدید ۸۰ اسلاید در PowerPoint :
بهخلاف غولهای رسانهای، منتقدان ادبی همیشه درباره اهمیت خودشان تردیدهایی در دل داشتهاند. ازطرفی نمیتوان انکار کرد که ادبیات با بنیادیترین واقعیتهای بشری مواجه است و این ممکن است برای فراهمآوردنِ موقعیتی خاص برای افراد مشغول به آن کافی باشد.
رؤیای دانشگاه های ما محیطی بدون کتاب و کاغذ است
مرجع:
CommonWeal
— بهخلاف غولهای رسانهای، منتقدان ادبی همیشه درباره اهمیت خودشان تردیدهایی در دل داشتهاند. ازطرفی نمیتوان انکار کرد که ادبیات با بنیادیترین واقعیتهای بشری مواجه است و این ممکن است برای فراهمآوردنِ موقعیتی خاص برای افراد مشغول به آن کافی باشد. ازطرفدیگر نیز از زمانی که ادبیاتْ فضای عمومی را ترک کرده تا وارد آکادمی شود، مطالعه کارهای ادبیْ کاری حاشیهای شده است، تا جایی که تصور آن سخت نیست که روزی دپارتمانهای ادبیات (درواقع کلاً دپارتمانهای هنر و علوم انسانی) تبدیل به چیزی متعلق به گذشته شوند. اشرافزادهها وقتی مطالعات ادبیِ دانشگاهی برای اولین بار ظهور کرد، آن را به ریشخند گرفتند، (آیا واقعاً یک اشرافزاده، بیش از آنکه یاد بگیرد هنگام شلیک، چطور باید تفنگش را نگه دارد، لازم است که آموزشهایی رسمی ببیند درباره اینکه چگونه متنهای ادبیِ زبان مادریاش را بفهمد؟) اما امروز این رشته دانشگاهی باید با نوع دیگری از شکاکیت مواجه شود که از سوی بساز بفروشهای هفتخط طرح میشود. (آیا واقعاً این پژوهشهای مغلق در یک اقتصاد فعال سهمی ایفا میکند؟)
از بینِ دستاوردهای جدید، این مفهومِ فرهنگ عامه بود که خود را برای نجات نقد ادبی به خطر انداخت و این بهقیمت ازدستدادن تمامیِ مناسباتِ اجتماعیاش تمام شد. زمانی که متخصصان ادبی به مطالعه فیلم، رسانه و داستانهای عامه روی آوردند، بدون شک ادعای مهمبودن این موضوعاتْ قابلقبول بود. بههرحال آنها دلمشغولِ محصولاتی شده بودند که میلیونها نفر از مردمِ عادی مشتریِ آن به حساب میآمدند. همچنین اهمیتی از نوع دیگر به آن روشنفکران ادبیای داده میشد که دههها قبل از آن با ناسیونالیسم انقلابی متحد شده و خود را شریکِ شکستها و پیروزیهای آن کرده بودند. این مردان و زنان با جایگزینکردنِ اتاق سمینار با میدانِ جنگ میتوانستند موقعیتی تاریخی و جهانی به دست بیاورند. انقلابیِ ایرلندی تامس مکدونا آخرین کلاسش را در دانشگاه درباره جین آستین در دابلین برگزار کرد. پسازآن، محوطه دانشگاه را برای شرکت در قیام ضداستعماری در عید پاک ۱۹۱۶ ترک کرد و بهدست ارتش بریتانیا به قتل رسید. مسیرِ منسفیلدپارک۱ تا مبارز وطنپرست بسیار کوتاهتر از چیزی که تصور میشد، از آب درآمد. وقتی موجِ ناسیونالیسمِ انقلابی فرو نشست، این سیاستهای قومی و پسااستعماری بود که کمک کرد تا نظریه فرهنگ نقش عامتری داشته باشد؛ دقیقاً همانطور که صنعت فرهنگ پیشازآن این کار را کرده بود. ازآنجاکه همدلیهای فرهنگی، هویتهای قومی و اعتقادات مذهبی فضای اختلاف نظرهای سیاسی را آشفته کرده بود، بهاصطلاح جنگ با تروریسم هم کار خود را کرده بود. اما پیشازآن، مطالعات فرهنگی و ادبی با ظهورِ سیاستِ جنسیتی، زندگی دوبارهای یافته بود. این موضوع در چند دهه گذشته یکی از دلمشغولیهای بسیار مهم این مطالعات بوده است. پس با شروع قرن بیستویکم به نظر بدیهی میرسید که مفهوم فرهنگْ آیندهای دارد که حداقل بهاندازه جهاد ادامه خواهد داشت و تنها ازبینرفتن سینما و تلویزیون و در کنار آن ناپدیدشدن تمایلات جنسی از زمین خواهد بود که توانایی بهخطرانداختنِ آن را خواهد داشت. فرهنگ بهعنوان یک مفهوم، نهتنها بالغ شده بود، بلکه در برخی بخشها به نظر میرسید که سروری نیز یافته است.
اما فرهنگ در معرضِ این بود که اهمیت خود را بیشازحد برآورد کند؛ مثلاً ابهام واژه «صنعت فرهنگ» را در نظر بگیرید. هرچند واژه «صنعت» نشاندهنده این است که تولیدات فرهنگی چقدر دامنه خود را در تمدن مدرن گسترش دادهاند، همچنین یادآوری میکند
تنها ازبینرفتن سینما و تلویزیون و ناپدیدشدن تمایلات جنسی از زمین میتواند فرهنگ را بهخطر بیاندازد
که انگیزههای اصلی برای چنین گسترشی اصلاً فرهنگی نبوده است. هالیوود و رسانهها دقیقاً مانند جنرالموتورز فقط برای سهامدارانشان وجود دارند. تنها انگیزه سود است که فرهنگ را مجبور میسازد تا تأثیر خود را در سراسر جهان گسترده سازد. صنعت فرهنگ نشانه مرکزیت فرهنگ نیست؛ بلکه بیشتر گواهی است بر جاهطلبیهای توسعهطلبانه نظامِ اخیرِ سرمایهداری که اکنون رؤیا و لذت را چنان شدیداً مستعمره خود کرده است که زمانی کنیا و فیلیپین را استعمار میکرد. این نوعی طنز شگفتانگیز است که هرچقدر فرهنگ عظیمتر میشود، بیشتر پدیدهای منحصربهفرد به نظر میرسد؛ اما درواقع کمتر استقلال خواهد داشت. جز این، هرچقدر که این فرهنگ تأثیرگذارتر میشود، بیشتر نظام جهانی را تقویت میکند؛ نظامی که اهداف آن تا حدود زیادی نسبت به فرهنگ بهمعنای هنجاریِ آن خصومت دارند.
عقلانیت پستمدرنِ رایج همان چیزی است که این نظام را امروزه با چرخشی فرهنگی مواجه کرده است. ما اکنون از جهانِ صنعتیِ کهنِ خشن به سرمایهداریای با چهرهای فرهنگی رسیدهایم. نقشِ صنعتهای بهاصطلاح «خلاقه»، قدرتِ فناوریهای جدید فرهنگی، نقشِ برجسته نشانه، تصویر، برند، شمایل۲، نمایش۳، سبک زندگی، خیالپردازی، طراحی و تبلیغات: همه این موارد را بهعنوان شواهدی بر ظهور گونهای «زیباییشناختی» از سرمایهداری درنظر میگیرند؛ گونهای که در حال عبور از مرحله مادیِ خود به مرحلهای غیرِمادی است. اما این بدین معناست که سرمایهداریْ فرهنگ را در راستای اهداف مادی خود به کار گرفته است، نه اینکه تحت سلطه زیباییشناسی، افتخار، لذتبردن از خود یا خودشکوفایی درآمده است. کاملاً برعکس، مشخص شده است که این نوعِ زیباییشناختیشده تولیدِ سرمایهداری بسیار بیش از هر زمان دیگری بهطرزی بیرحمانه ابزاری است. «خلاقیت» که کارل مارکس و ویلیام موریس آن را متضادِ استفاده سرمایهدارانه میدانستند، اکنون در خدمت استفاده و بهرهکشی درآمده است.
سرمایهداری مشتاق شبیهشدن به چیزی است که زمانی متضاد آن در نظر گرفته میشد؛ یعنی فرهنگ. در این رابطه هیچ مثالی واضحتر از افولِ جهانیِ دانشگاهها وجود ندارد. این مسئله در کنار فروریختنِ کمونیسم و برجهای دوقلو در میانِ رخدادهای بسیار مهم زمانه ما قرار میگیرد؛ هرچند ماهیتاً کمتر تماشایی است. سنّتِ چند قرنیِ دانشگاهها بهعنوان مراکزی برای انتقادات سازنده، اکنون در حال ازبینرفتن است و این بهخاطر تبدیلِ آنها به مراکزی شبهسرمایهداری و تحتتسلطِ نوعی ایدئولوژیِ مدیریتیِ عمیقاً هنرنشناس است. سازمانهای دانشگاهی که زمانی صحنه تأملات انتقادی بودند، اکنون بهطور روزافزونی مانند مراکز شرطبندی و فستفود در حال تبدیلشدن به مراکزِ تجاریاند. دانشگاهها امروزه اکثراً در دستان تکنوکراتهایی هستند که ارزشها برایشان بیش از هر چیز جنبه مالی دارد. پرولتاریای فکریِ جدیدِ آکادمیک امروز با این سنجیده میشوند که سخنرانیهایشان درباره افلاطون یا کپرنیک تا چه حد اقتصاد را تقویت میکند؛ درحالیکه فارغالتحصیلان بیکار، نوعی از تحصیلکردگان لمپن را شکل میدهند. دانشجویانی که درحال حاضر باید سالانه شهریه بپردازند، بدونِ شک بهزودی درخواهند یافت که استادانشان نیز باید مانندِ آنها شهریه بپردازند، البته با جرقههای فکریشان. یکی از دانشگاههای بریتانیایی اخیراً هنگام انتقال اعضای هیئتعلمیاش به ساختمانِ جدید حکمی صادر کرده است که بهشدت امکانِ نگاهداشتنِ کتاب در دفترهای بسیار کوچکشان را کاهش میدهد. رؤیای رؤسایِ بیمغزِ دانشگاههای ما محیطی بدون کتاب و کاغذ است؛ زیرا کتاب و کاغذ را چیزهایی شلخته و بههمریخته میدانند که با زمینِ بایر و درخشانِ نوسرمایهداری که در آن فقط ماشینها، بوروکراتها و نیروهای امنیتی وجود دارند، ناسازگار است. ازآنجاکه دانشجویان نیز چیزهایی بههمریخته و شلختهاند، ایدئال این است که محوطه دانشگاه جایی باشد که در آن چنین موجودات اسبابِ زحمتی نیز در دیدرس نباشند. مرگِ علومانسانی چیزی است که اکنون در دیدرسِ ماست.
فروپاشیِ مالی سال ۲۰۰۸ چیزی بود که باید درنهایتْ ایمان به بازگشتِ سرمایهداری بهنوعی سبکِ فرهنگی را بیاعتبار میکرد. یکی از نتایج چنین اغتشاشی این است که در لحظهای عجیبوغریب، آنها از آن فرمِ زندگی که نوعی نظام تاریخی در نظر گرفته میشد، حجابِ آشنایی را برداشتند. آنان با نمایان کردن مکانیزمهای درونیِ این نظام، اجازه دادند تا این سبکِ زندگی شکل بگیرد، ماهیتش نمایان و متمایز شود. بهمعنای دقیق کلمه، این دیگر رنگِ نادیدنیِ زندگیِ روزمره نیست و میتوان آن را تمدنی بهلحاظ تاریخی جدید در نظر گرفت. جالب آنکه، در گیرودار چنین بحرانهایی است که حتی کسانی که قرار است سیستم را مدیریت کنند، ترجیح میدهند برای نخستین مرتبه از واژه «سرمایهداری» استفاده کنند، نه اینکه با حسن تعبیر از دمکراسی غربی یا جهان آزاد سخن بگویند. آنها بدین طریق بر بخشهایی از چپ فرهنگی پیشی میجویند که علیرغم شوروشوقشان برای تفاوت، تنوع، هویت و حاشیه چند دهه است که دیگر از واژه «سرمایهداری» استفاده نمیکنند، چه رسد به واژههای «بهرهکشی» و «انقلاب». سرمایهداری نولیبرال آنطور که با زبانِ تضاد طبقاتی مشکل دارد، با واژگانی نظیر «تنوع» یا «شمول۴» ندارد.
عاقلانه نیست که استادان دانشگاه از سرمایهداری حرف بزنند؛ زیرا چنین کاری بهمعنای اعتراف به این است که سبک زندگی آنان نمونهای از همه دیگر سبکهای زندگی است؛ یعنی چنین سبک زندگیای مثل همه سبکهای دیگر منشائی خاص دارد و مثل هر چیزی که زمانی متولد شده است، زمانی خواهد مرد. ممکن است سرمایهداری واقعاً در طبیعتِ بشر باشد؛ اما نمیتوان انکار کرد که زمانی طبیعت بشر وجود داشته، اما سرمایهداری نبوده است. البته چیزی که بحران سال ۲۰۰۸ بیش از هر چیز دیگر بهطرز خجالتآوری نشان داد، این بود که این نظام باوجود بحثهای داغ درباره سبکِ زندگی و آمیختگی، هویتهای انعطافپذیر و کار غیرمادی، سازمانهایی که همه جا ریشه دواندهاند و مدیرانی با تیشرتهایی یقهباز، ناپدیدشدنِ طبقه کارگر و تغییر از کارِ صنعتی به فناوری اطلاعات و صنعت خدمات، چقدر کم در بنیاد خود تغییر کرده است. بهرغم این نوآوریها، شکست سیستم در سال ۲۰۰۸ نشان داد که ما هنوز در جهانی پر از بیکاری و افراد خاصّ پردرآمد، نابرابریهای گسترده و خدمات عمومیِ ضعیف زندگی میکنیم. در این جهان دولتْ غلام حلقهبهگوشِ منافع طبقه حاکم است، تاحدی که حتی مبتذلترین مارکسیستها نیز تصور آن را نکردهاند. چیزی که مورد بحث بود، نه تصویر و شمایل، بلکه نوعی کلاهبرداری عظیم و غارتی نظاممند بود. گانگسترها و آنارشیستهای واقعی کتوشلوارهای راهراه میپوشیدند و دزدان نیز بانکها را مدیریت میکردند؛ نه اینکه برای خالیکردنِ صندوقهای آن نقشه بکشند.
ایده فرهنگ بهطور سنتی وابسته به مفهومِ تمایز است. فرهنگ بالا مسئله شأن و مرتبه است. اینجا فرد به یادِ خانوادههای بزرگِ بورژوایِ سطح بالا۵ میافتد که در کارهای مارسل پروست و توماس مان توصیف شده است. برای این طبقه قدرت و ثروت مادی با سطح والای فرهنگی همراه شده است که همراه با خود وظایفی اخلاقی به همراه میآورد. سلسلهمراتبِ معنوی شانهبهشانه نابرابری اجتماعی ایستاده است. در مقابل، هدفِ سرمایهداری پیشرفته این است که نابرابری را حفظ کند؛ آنهم درحالیکه این سلسلهمراتب را از بین میبرد. بدین معنا، مبنای مادیِ آن با فراساختارِ فرهنگیِ آن در تضاد است. تا زمانی که با غارتِ منابعِ طبیعی، نابرابریهای مادی بین دیگران و خودتان را برقرار میدارید، نیازی به اثباتِ برتریِ خود به آنها ندارید. اینکه امریکاییها خود را برتر از عراقیها میدانند یا نه، محلی از اعراب ندارد؛ زیرا تسلط سیاسی و نظامی بر مناطق نفتخیز است که برای آنان اهمیت دارد. در سرمایهداری متأخر، از نظرِ فرهنگی تا حد زیادی مسئله مسئله آمیختگی است، نه سلسلهمراتب (با هم قاتیشدن، ادغامشدن و تکثر). این در حالی است که از منظر مادی، شکاف بین طبقات اجتماعی حتی از دوران ویکتوریایی هم بیشتر میشود. تعداد بسیار زیادی از نمایندگان مطالعات فرهنگی به مسئله اول دقت میکنند؛ اما به مسئله دوم نه. درحالیکه حوزه م
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 