پاورپوینت کامل از من به دیگری ۷۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل از من به دیگری ۷۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل از من به دیگری ۷۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل از من به دیگری ۷۷ اسلاید در PowerPoint :

کارل یاسپرس؛ فیلسوف اگزیستانسیالیست آلمانی از جمله فیلسوفانی است که به مسئله «ارتباط» به عنوان بنیادی برای کمال و رشد فردیت انسان می پردازد. از نظر وی در درجه اول گوهر آدمی و به تبع آن فلسفه در نحوه ارتباط یابی انسانی با دیگران نهفته است. در همین راستا وی، ارتباط را تنها با دیگر انسانها محدود نمی سازد، بلکه ارتباط آدمی را با امر متعالی (خداوند) مدنظر دارد. مطلبی که از پی می آید به مسئله «ارتباط» در آرای یاسپرس به عنوان بنیادی ترین امکان فراروی انسان می پردازد.

کارل یاسپرس؛ فیلسوف اگزیستانسیالیست آلمانی از جمله فیلسوفانی است که به مسئله «ارتباط» به عنوان بنیادی برای کمال و رشد فردیت انسان می پردازد. از نظر وی در درجه اول گوهر آدمی و به تبع آن فلسفه در نحوه ارتباط یابی انسانی با دیگران نهفته است. در همین راستا وی، ارتباط را تنها با دیگر انسانها محدود نمی سازد، بلکه ارتباط آدمی را با امر متعالی (خداوند) مدنظر دارد. مطلبی که از پی می آید به مسئله «ارتباط» در آرای یاسپرس به عنوان بنیادی ترین امکان فراروی انسان می پردازد.

اگر بخواهیم در میان اندیشه های پراکنده و سامان گریز «کارل یاسپرس» ، فیلسوف معاصر آلمانی، مضمونی بیابیم که بیش از همه بتواند گوهر فلسفه او را به ما بشناساند، شاید آن مضمون اندیشه «ارتباط» باشد و این سخنی گزاف نیست اگر بگوییم که یاسپرس گوهر فلسفه در «ارتباط» می جوید و حتی آن را سازنده هستی انسان می داند.

چنین توجیهی به مسأله ارتباط از چه روست؟ در پاسخ باید به یکی از مضامین بنیادین فلسفه معاصر یعنی مسأله نفی ذات- که یاسپرس هم به آن توجه می کند- اشاره کرد. این اندیشه که پس از فیلسوفان تجربه گرا در فلسفه جدید تا حد زیادی پذیرفته شده، در فلسفه های اگزیستانس سرشتی دیگرگونه می یابد و بیش از هر چیز در نگاه خاص این فیلسوفان به انسان مورد توجه قرار می گیرد. از همین روست که مثلاً سارتر وجود انسان را مقدم بر ماهیت او می داند.

یاسپرس نیز مانند فیلسوفان دوران جدید معتقد به اصالت ذات نیست و همنوا با سارتر، انسان را دارای ماهیت و ذاتی از پیش تعیین شده نمی داند. در چنین تصویری از انسان یا باید اساس هویت انسانی را در هر صورت آن انکار کرد که چنین چیزی ممکن نیست و یا باید از راهی دیگر امکان حصول تعیین و تمایز را برای انسان میسر ساخت.

«ارتباط» مفهومی است که یاسپرس با استفاده از آن این نقص را جبران می کند. او معتقد است که انسان در شبکه ای از روابط با سطوح و لایه های دیگر خود و نیز در ارتباط با «عالم» و «امر متعالی» ، تعیین می یابد و بسته به نوع و نحوه این ارتباط، نوع و شرایط تحصل و تمایز وجود انسانی به دست می آید. آدمیان از آن رو تعریف ثابتی را بر نمی تابند و افراد نوع واحدی نیستند که روابط متفاوتی دارند و از همین رو هم منحصر به فردند.(۱)

چنان که گفتیم یاسپرس گوهر فلسفه را نیز مفهوم ارتباط می داند. به نظر او سه انگیزه انسان را به جست وجوی دانایی و پرداختن به فلسفه راه می برد: حیرت، شک و بی پناهی؛ اما این سه کافی نیستند و تنها در صورتی می توانند سرچشمه فلسفه باشند که میان آدمیان ارتباط وجود داشته باشد.

از وجهی دیگر، ارتباط لازمه تفکر فلسفی است، چون در بحث فلسفی نیاز به همدلی است تا از راه آن، یک اگزیستانس با اگزیستانس دیگر تماس حاصل کند. لازمه این ارتباط نیز گفت وگو است. به نظر یاسپرس هنگامی که اختلاف نظر وجود دارد نباید دیگری را دشمن انگاشت یا او را نابود به شمار آورد یا خواهان از بین بردن او شد. ما همه انسانیم وباید بتوانیم از یکدیگر پرسش کنیم. آنگاه است که تجربه ارتباط حاصل می شود. یاسپرس در این باره می گوید:

«من حقیقتی را که حقیقت من است در اندیشه کنار می گذارم و می کوشم امکانات فرد دیگری را در اندیشه و احساس پی بگیرم تا دریابم چه چیزی برای او واقعیت دارد.ما بدین ترتیب تجربه ارتباط پیدا کردن را کسب می کنیم، فقط در اندیشه به دیگری است که از خویشتن خویش بیشتر اطمینان حاصل می کنیم.» (۲)

تجربه ارتباط خود یاسپرس با فیلسوف پرآوازه هم وطنش، هایدگر، شاهدی بر این سخن است. او یکی از فصل های طولانی زندگی نامه اش را به بحث از روابطش با هایدگر اختصاص می دهد و در طی آن شرح فراز و فرود این رابطه را بازمی گوید و بیان می کند که به رغم دغدغه ها و خاستگاه مشترک فلسفی چگونه هیچ گاه با هایدگر به توافق اساسی نرسیده است.(۳)

ارتباط بنیاد تفکر فلسفی است، اما مهم تر از آن، بر سازنده هستی انسان است.

او در «کوره راه خرد» نیز چنین می نویسد:

«اگر من می توانستم برای خودم و در تنهایی مطلق، به حقیقت یقین داشته باشم، نه چنین رنج ژرفی از نبود ارتباط می بردم و نه چنین لذت بی مانندی در ارتباط اصیل می جستم؛ اما من تنها در پیوند با دیگران هستم. من در تنهایی هیچم … تنها در ارتباط است که همه حقیقت های دیگر کمال می یابند، تنها در ارتباط است که من خویشتن خویش هستم، که فقط زندگی نمی کنم، بلکه زندگی را کمال می بخشم…» (۴)

یاسپرس در کتاب مهم خود، «فلسفه» ، از چهار سطح در انسان سخن می گوید که در هر یک، ارتباط هایی متناسب با همان سطح وجود دارد:

۱- در سطح «وجود تجربی» اراده انسان معطوف به حفظ و توسعه خویش است و جست وجوی سعادت برای فرد مطرح است. بنابراین انسان ارتباط با جماعتی را می طلبد که زندگی او را حفظ کنند. وجود تجربی در شبکه ای از روابط اجتماعی منافع خود را می جوید. ارتباط در این سطح بر اساس تجربه اکثریت است؛ فرد مقهور جمع می شود و خود را به آن وامی گذارد تا از راه این ارتباط به منفعتی دست یابد. او در این گونه از ارتباط در آداب و رسوم و اعتقاد و رفتار اجتماع محو می شود. شباهت با دیگران مشخص می کند که خوشبختی یا رضایت چیست و چه چیزی برای زندگی ضرورت دارد. یاسپرس می گوید:

«وجود تجربی ما می خواهد بدون محدودیت خود را حفظ کند و گسترش دهد. وی خرسندی و سعادت را می خواهد. برای نیل به این هدف،… ارتباط با جماعتی را می طلبد که می توانند زندگی را حفظ کنند.» (۵)

۲- در سطح «آگاهی کلی» ، فرد محتوای اندیشه و آگاهی کلی موجود در دیگران را می پذیرد و با آن مرتبط می شود. آگاهی فردی با آگاهی کلی هماهنگ است. فرد از وجود خود پرسش نمی کند و صرفاَ منافع خود را می جوید. او در این سطح چیزی را انجام می دهد که هر کس دیگری انجام می دهد و به چیزی معتقد می شود که دیگری معتقد است. در این سطح، فرد دیگران را به نحو عینی ادراک می کند و هرگاه هدفی را بجوید که به ابزارهای مناسب نیاز دارد با آن ها ارتباط برقرار می کند. این ارتباط غیرشخصی است؛ زیرا هر فردی می تواند جایگزین فرد دیگری شود. هر فرد، دیگری را چونان ماده در نظر می گیرد. فرد، دیگران را برای خود می خواهد و آنان را از قصد خود آگاه نمی سازد.

۳- در سطح «ذهن» یا «روح» ، فرد که عضوی از یک مجموعه کلی است، با اهداف و آرای مشترک اعضای دیگر ارتباط برقرار می کند. در این سطح ارتباطی، ظهور ایده یک کل ناشی از جوهر اجتماعی است. فرد از جایگاهش در آن کل آگاه می شود و چونان یک عضو با دیگران ارتباط برقرار می کند. ارتباط در ایده یک کل مانند دولت، جامعه، دانشگاه، خانواده، شغل و… چنین ارتباطی است. هر چند مشارکت در ایده ها به زندگی انسان معنا می بخشد، ولی در این نوع ارتباط فرد با خود متحد نیست. یاسپرس در این باره می گوید:

«برای این که ارتباط (در مرتبه) روح ممکن باشد کافی نیست که من به عنوان فهم محض، اصول این همانی و تناقض را بشناسم و از آن پیروی کنم. در این جا آن که سخن می گوید و می فهمد از جوهر یک ایده سخن می گوید. او باید سرشار از این (ایده) باشد که صرفاً یک عین در جهانی نیست که به وسیله آگاهی محض می تواند شناخته شود.» (۶)

۴- در سطح «اگزیستانس» ، ارتباط برای تحقق خود هستی است. در این سطح هدف از برقراری ارتباط، تحقق یک اگزیستانس دیگر است. این ارتباط که میان دو «خود» اصیل برقرار می شود منحصر به فرد و غیرقابل تقلید است و حتی از بیرون نیز قابل شناسایی نیست. برای چنین ارتباطی باید نه دانش دیگری که ایمان او را فرا خواند.

ارتباط در این سطح تنها راهی است که در آن با آفرینش متقابل، «خود» آفریده می شود بدون آن که در دیگری منحل شود. در این حالت تنهایی و اتحاد هر دو تحقق دارند. از یک سو من خود می شوم و وجود من از آن حیث که من هستم محقق می گردد و از سوی دیگر وجود من در دیگری معنا می یابد. یاسپرس خود دراین باره می گوید:

«من نمی توانم خودم باشم مگر آن که دیگری بخواهد که خود شود. من نمی توانم آزاد باشم مگر آن که او آزاد باشد. من نمی توانم از خود مطمئن باشم مگر آن که از او مطمئن باشم. در ارتباط، نه فقط من برای خودم که برای دیگری احساس مسئولیت می کنم، گویی او من است و من او. تا او با من در نیمه راه برخورد نکند، احساس نمی کنم که آن را کنار می زنم زیرا من تنها با عمل خودم به نقطه ارتباط نمی رسم، عمل دیگری باید با آن هماهنگ باشد.» (۷)

یاسپرس ارتباط در ساخت اگزیستانس را دارای تعارض می داند: این ارتباط از طرفی مبتنی و منوط بر اگزیستانس است چون چنین ارتباطی جز در میان اگزیستانس هایی که هر کدام یک «من» مختار در برابر «دیگری» است تحقق نمی یابد و از سوی دیگر به وجود آورنده آن است زیرا افراد جوهره هایی نیستند که ربط و نسبت بر آنها اضافه شده باشد، بلکه ارتباط به وجود آورنده طرفین خود و مقوم آنهاست.

یاسپرس از «عشق متافیزیکی» سخن می گوید که با آنچه «سودای اروتیک» می نامد، فرق دارد. سودای اروتیک نظر به این جا و اکنون دارد در حالی که عشق متافیزیکی از مفهوم ژرف «از ازل» و «برای همیشه» حکایت دارد و در آن، اراده به ماندگاری در زمان نهفته است. این سخن ما را به یاد مارسل می اندازد که او نیز در عشق، میل به جاودانگی را نهفته می دید و این میل را نشانه ایمان و حضور خدا می دانست

ارتباط و ستیز عاشقانه

یکی از ویژگی های ارتباط در ساخت اگزیستانس که طرح و بسط آن از جانب یاسپرس به دیدگاه او درباره ارتباطات انسانی شهرت خاصی بخشیده ،مسأله «ستیز عاشقانه» است. طرح این بحث از سوی یاسپرس البته تازه نیست و می توان پیش از او در محاورات افلاطونی نیز از این مسأله سراغ گرفت و در اندیشه های هگل نیز رگه هایی از توجه به این مسأله را جست وجو کرد. همچنان که سارتر نیز آشکارا از چنین ستیزی سخن گفته است؛ اما یاسپرس این مسأله را با بیان خاص خود طرح می کند. به نظر او در رابطه ای مبتنی بر ستیز عاشقانه، ستیز فرد برای هستی وجود دارد: هستی خود و دیگری. این ستیز برخلاف نزاع در سطح وجود تجربی است که در آن همه اسلحه ها بر روی یکدیگر گشوده می شود و دیگر یا دوست یا دشمن و یا جزئی غیر از من تلقی می شود که باید در برابرش ایستادگی کرد. محبت نیز در این رابطه کورکورانه نیست، بلکه آگاهی و بصیرت بر آن حاکم است.(۹)

اگزیستانس تعارض دیگری نیز دارد که توضیح آن شاید مسأله« ستیز عاشقانه» را نیز روشن تر کند. این تعارض عبارت است از کشمکش میان دو قطب استقلال و وابستگی یا وحدت و غیریت که بیش از هر چیز در عشق آشکار می شود. غایت و مقصود عشق اتحاد تام عاشق و معشوق است. ذات و جوهر عشق ایمان به این اتحاد و تمنای آن است، اما اگر مقصود حاصل شود غیریت و تفاوت اشخاص محو می گردد و در این صورت ارتباط هم دیگر وجود نخواهد داشت و عشق نیز بی معنا خواهد شد. پس استقلال یا غیریت باید برقرار بماند و همچنان محافظت و پرورده شود، ولی نه چونان شری ضروری. بنابراین ارتباط نوعی احترام به دیگری و متضمن میل به این خواهد بود که دیگری در حقیقت شخصی خود، کاملاً آزاد و مختار باشد. از این رو یاسپرس در امر ارتباط بر استقلال تأکید می کند. به نظر او هر چند انسان در ارتباط تحقق پیدا می کند، ولی نب

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.