پاورپوینت کامل بن بست کیخسرو و فساد قدرت سیاسی ۷۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل بن بست کیخسرو و فساد قدرت سیاسی ۷۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بن بست کیخسرو و فساد قدرت سیاسی ۷۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل بن بست کیخسرو و فساد قدرت سیاسی ۷۱ اسلاید در PowerPoint :
در پس ماجرای کناره گیری کیخسرو از سلطنت و در واقع خودکشی او، یک نظریه سیاسی عمیق نهفته است. انکار نمی کنم که در این کار او رنگی از یک نوع فلسفه سیاسی وجود دارد، اما هر فلسفه ای نیز دلا یل ویژه خود را دارد که باید روشن شود. این مساله کوچکی نیست که پادشاهی درست در اوج خوشبختی و پیروزی و کامروایی، هنگامی که نه تنها بر تمام دشمنان کشور پیروز شده، بلکه ریشه بدی را از جهان برکنده است و برای همیشه به یک دوره طولا نی از پیکارهای میان نیکی و بدی به سود نیکی پایان داده است، و نیکی را بر همه جهان فرمانروا گردانیده و ظاهرا هیچ دلیلی برای پشیمانی یا نگرانی ندارد، نه فقط تصمیم به کناره گیری بگیرد بلکه بر آن شود تا این جهان را ترک گوید.
در پس ماجرای کناره گیری کیخسرو از سلطنت و در واقع خودکشی او، یک نظریه سیاسی عمیق نهفته است. انکار نمی کنم که در این کار او رنگی از یک نوع فلسفه سیاسی وجود دارد، اما هر فلسفه ای نیز دلا یل ویژه خود را دارد که باید روشن شود. این مساله کوچکی نیست که پادشاهی درست در اوج خوشبختی و پیروزی و کامروایی، هنگامی که نه تنها بر تمام دشمنان کشور پیروز شده، بلکه ریشه بدی را از جهان برکنده است و برای همیشه به یک دوره طولا نی از پیکارهای میان نیکی و بدی به سود نیکی پایان داده است، و نیکی را بر همه جهان فرمانروا گردانیده و ظاهرا هیچ دلیلی برای پشیمانی یا نگرانی ندارد، نه فقط تصمیم به کناره گیری بگیرد بلکه بر آن شود تا این جهان را ترک گوید.
هیچ پادشاهی در سراسر شاهنامه به خردمندی و دلیری و دادگری کیخسرو وجود ندارد و هیچ پادشاهی نتوانسته است ریشه بدی را بخشکاند و به ایران و جهان آن روزی چنین امنیت و رفاه و خوشبختی و شادمانی ارمغان کند. حتی رستم با همه دلا وری خود نتوانسته بود افراسیاب را شکست دهد و هنگام پادشاهی کیخسرو شخصیت او در سایه قرار می گیرد.
فردوسی درباره پادشاهی او می گوید:
به هر جای ویرانی آباد کرد
دل غمگنان از غم آزاد کرد
جهان گشت پرسبزه و رودآب
سر غمگنان اندرآمد به خواب
زمین چون بهشتی شد آراسته
زداد و ز بخشش پر از خواسته
چو جم و فریدون بیاراست گاه
ز داد و ز بخشش نیاسود شاه
جهان شد پراز خوبی و ایمنی
ز بد بسته شد دست اهریمنی
هر آن بوم و برکان نه آباد بود
تبه بود و ویران ز بیداد بود
درم داد و آباد کردش ز گنج
ز داد و ز بخشش نیامدش رنج
جهان از بداندیش بی بیم شد
دل اهرمن زین به دو نیم شد
و زال درباره پادشاهی او می گوید:
زگاه منوچهر تا کیقباد
از آن نامداران که داریم یاد
ندیدم کسی را بدین بخردی
بدین برز و این فره ایزدی
چرا باید چنین فرمانروای بی همتایی تصمیم به خودکشی بگیرد؟ در پس هر خودکشی انسانی نوعی بن بست فکری در مورد زندگی و آرمان های فردی وجود دارد که کوچکی و بزرگی این بن بست به بزرگی و کوچکی دارنده آن وابسته است، و در پس خودکشی مرد بزرگی همچون کیخسرو می بایست بن بست بسیار بزرگ و عمیقی نهفته باشد که شایسته بررسی است.
مقام کیخسرو چنان والا ست که برمبنای ادعای برخی اورا تا حد پیامبران فراز می کشد، و در اوستا کتاب مقدس زرتشتیان، نام او در کنار یاران سوشیانت، یعنی موعود زرتشتیان که روزی ظهور خواهد کرد و جهان را نجات خواهد داد و بیداد و ستم را از میان خواهد برد، برده شده است.
بعضی از پژوهندگان، مانند مرحوم دکتر محمود صناعی، کوشیده اند از لحاظ روحیه عرفانی کیخسرو را در ردیف افرادی نظیر ایرج و سیاوش قرار دهند، که اگر نیز چنین عرفانی وجود می داشته، انگیزه و شخصیت کیخسرو از زمین تا آسمان با بزرگانی چون ایرج و سیاوش فرق دارد.
ایرج و سیاوش، با وجود دلا وری بی همتای خود، در برابر بدی مقاومتی نمی کنند و مسوولیتی در برابر کشور و مردم ایران برای خود نمی شناسند. ایرج به رغم اندرزهای درست پدرش فریدون که باید نیرو بسیج کند و به پیکار تور وسلم، برادران حسود و بدسگال و بدکردارش برود، به گرگ منشانی چون توروسلم تسلیم می شود و ایران را بی پناه می گذارد و به آنها می گوید:
من ایران نخواهم، نه خاور نه چین
نه شاهی، نه گسترده روی زمین
مرا تخت ایران اگر بود زیر
کنون گشتم از تاج و از تخت سیر
سپردم شما را کلاه و نگین
بدین روی با من مدارید کین
بسنده کنم زین جهان گوشه ای
به کوشش فراز آورم توشه ای
در نتیجه، از آنجا که ازبدکاران و اهریمن صفتان کرانه ای ندارد، نه تنها اجازه نمی دهند که او به «گوشه ای از این جهان بسنده کند» بلکه سرش را مانند گوسفندی از تن جدا می کنند و به تسخیر ایران می پردازند، و بنابراین، شاهی که از جنگ و کین خواهی بیزار بود با کردار خود جنگ آفرین و کینه ساز می شود و بیشتر پیکارهای بعدی ایران و توران به انگیزه کین خواهی خون او انجام می گیرد.
سیاوش نیز می خواهد چون ایرج به گوشه ای از جهان بسنده کند و دور از ریمنی ها روزگار را در جایی به آسودگی بگذراند، حتی اگر چنین جایی در سرزمین دشمنی پلید و خون ریز چون افراسیاب باشد. او در برابر فرومایگی ها و گفتارهای زشت و نادرست سودابه تنها به دفاع از خویش بسنده می کند و با آنکه بارها بی گناهی اش آشکار می شود، باز آماده پای نهادن در آتش می گردد.
در توران نیز واکنش سیاوش در برابر حیله گری ها و بداندیشی های گرسیوز و تندخویی و بی خردی افراسیاب، آکنده از پریشانی و ناپایداری و تسلیم است. بدون کمترین پیکار اجازه می دهد که دستهایش را ببندند و سرش را گوسفندوار جدا کنند.
به خوبی پیداست که سیاوش و ایرج پیوسته خسته از ریمنی ها و ترفند ها و دشواری ها هستند و نیز ناتوان و بیزار از روبه رو شدن با آنها، و از این رو به رغم گریزشان از کینه جویی و پیکار، زندگی و رفتار آنها خود کینه ساز و پیکارآفرین می شود. بی گمان نیرودهنده زشتی ها تسلیم و کناره جویی خود آنهاست، زیرا بدون پیکار با زشتی ها نه از پیکار می توان آسود و نه از زشتی ها، چیزی که بنیاد آموزش کیش بزرگ مزده سینا نیز هست.
بنابراین اگر بخواهیم انگیزه ها، اندیشه ها و زندگی و منشهای این دو پاکدل را که کلاه و نگینشان را به سادگی می بخشند، به «گوشه ای از جهان و فراز آوردن توشه ای» بسنده می کنند و باور دارند از آنجایی که: «جهان چون باد بر ما می گذرد، مرد خردمند نباید اندوه خورد» و از گیتی جز زهر نمی توان چشید و با وجود مقام بلند و پرمسوولیت خویش، در برابر ایران ومردم ایران نیز احساس پاسخدهی ندارند، همسان با کیخسرو بدانیم البته دچار اشتباه شده ایم.
اما کیخسرو رسالتی بزرگ برای خود قائل است که آن برکندن تخم پلیدی است.
او از آغاز کودکی زیرک و هژیر و حسابگر و در عین حال دلاور و بی باک است و از همان زمان برای رسیدن به هدف های خود حتی از حیله گری پرهیز نمی کند و در برابر افراسیاب برای رهایی جان خود عمدا به پاسخ های بی سر و ته و یاوه متوسل می شود تا او را فریب دهد. با دشواری های زیاد از توران به ایران می گریزد و برای به دست آوردن تاج کیکاوس از هیچ مبارزه ای خودداری نمی کند و هیچ مخالفتی را بر نمی تابد و سرانجام نیز در رقابت با توس بر سر شاهی ایران پیروز می شود. روی هم رفته کیخسرو از آغاز تا انجام زندگی کوتاه خود – در مقیاس زمانی شاهنامه – هیچ هدفی ندارد جز پیکار با ناراستی و برکندن تخم پلیدی و حتی سرمویی از این راه به بیراهه نمی رود و سرانجام نیز به هدف بلند خود دست می یابد.
کیخسرو نه در کشتن پدربزرگ خود افراسیاب وجدان ناآرامی دارد و بارها چنان که عادت اوست در این باره به درگاه خداوند نیایش کرده و از او راهنمایی و یاری خواسته است و نه پیکارهای او انگیزه شخصی و فردی برای کین خواهی خون پدر دارد.
حتی گهگاه در میانه پیکارها این وسوسه کیخسرو را می آزارد که مبادا راه او درست نباشد و تنها از سرکین خواهی از راه ایزدی دورافتاده باشد، و از این رو بارها به درگاه خداوند روی می آورد که:
همه شب به پیش جهان آفرین
همی بود گریان و سر بر زمین
همی گفت کای داور دادگر
تو دادی مرا نازش و زور و فر
تو دانی که او (افراسیاب) نیست بر داد و راه
بسی ریخت خون سر بی گناه
اگر ز و تو خشنودی ای دادگر
مرا باز گردان زپیکار سر
بکش در دل این آتش کین من
به آیین خویش آور آیین من
می بینیم که کیخسرو نه تنها از خونریزی خشنود نیست بلکه او نیز همچون ایرج و سیاوش یا هر انسان پاک اندیش دیگری از خونریزی و کشتار بیزار است و حتی گه گاه به درستی راه خود شک می کند و با خداوند به رایزنی می پردازد. لیک تفاوت اساسی او با دیگران آن است که خود را پاسخده و مسوول زندگی مردمان می داند و در این راه برای خود رسالتی بزرگ قائل است و بدین سان به جای راه آسایش و آرامش راه پیکار و رنج را برمی گزیند و به جای ناله و کناره جویی به کردار می پردازد.
اما هنگامی که رسالت خود را به انجام می رساند و ایران و جهان را بهشت برین می سازد ناگهان دچار این دلهره بزرگ و ژرف می شود که مبادا از این همه قدرت، گرفتار غرور و نخوت و خودپسندی و ناسپاسی نسبت به خداوند شود و مانند شاهان گذشته به بیداد و ستم دست یازد. بهتر است به گواهی خود شاهنامه توجه کنیم:
اکنون شصت سال – که در معیار زمانی شاهنامه مدت کوتاهی است – از پادشاهی کیخسرو گذشته، او رسالت خود را تمام و کمال به انجام رسانیده و در اوج پیروزی و بهروزی و نیرومندی و کامرانی است. فردوسی می گوید:
بر این گونه تا سالیان گشت شصت
جهان شد همه شاه را زیردست
پر اندیشه شد مایه ور جان شاه
از آن رفتن کار و آن دستگاه
همی گفت ویران و آباد بوم
ز چین و زهند و زتوران و روم
هم از خاوران تا در باختر
ز کوه و بیابان زخشک و تر
سراسر زبد خواه کردم تهی
مرا گشت فرمان و گاه مهی
زیزدان همه آرزو یافتم
دگر دل همه سوی کین تافتم
اما:
روانم نباید که آرد منی
بداندیشی و کیش اهرمنی
شوم همچو ضحاک تازی و جم
که با سلم و تور اندر آیم بزم
به یزدان شوم یک زمان ناسپاس
به روشن روان اندر آرم هراس
زمن بگسلد فره ایزدی
گر آیم به کژی و راه بدی
به گیتی بماند زمن نام بد
همان پیش یزدان سرانجام بد
سپاسم زیزدان که او داد فر
همان گردش اختر و پای و پر
هم به گذشته دور می نگرد هم به گذشته نزدیک، هم سرنوشت و کردارشاهان خوب را می بیند و هم شاهان بد را که همگی دچار خودخواهی و منیت و بداندیشی و کردار اهریمنی و تکبر و نخوت و نسبت به خداوند ناسپاس شده اند و در نتیجه، از شاهان خوب نیز فره ایزدی گسسته است.
مگر جمشید نبود که با همه نیکی و بزرگی دچار غرور شد و فره ایزدی از او گسست و جامعه ایران را گرفتار حکومت اهریمنی ضحاک کرد:
منی کرد آن شاه یزدان شناس
ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس
چنین گفت با سالخورده م
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 