پاورپوینت کامل مدرنیته در جهان اسلام؛ کاربستی درجه دوم ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مدرنیته در جهان اسلام؛ کاربستی درجه دوم ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مدرنیته در جهان اسلام؛ کاربستی درجه دوم ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مدرنیته در جهان اسلام؛ کاربستی درجه دوم ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint :
ترجمه بخشی از کتاب «روح مدرنیته: دیباچهای بر مدرنیت اسلامی»
[روح مدرنیته؛ مدخلی بر مدرنیت اسلامی[۲]] ترجمه ای است از کتابی با عنوان «روح الحداثه؛ المدخل الی الحداثه الاسلامیه» به قلم طـه عبدالـرحمن، فیلسوف صوفیمسلک و عارف پرآوازه مغربی که در ۱۹۴۴ در رباط (مراکش) دیده به جهان گشوده است. تحصیلات دانشگاهی خود را در سوربن با دریافت دو دانشنام دکتری در فلسف زبان و فلسفه منطق به پایان برده است. از دیگر آثار این نویسنده عبارتند از: فی اصول الحوار و تجدید علم الکلام (۱۹۸۷)؛ تجدید المنهج فی تقویم التراث (چاپ ۱،۱۹۹۴ و چاپ ۲،۲۰۰۱)؛ سؤال الأخلاق: مساهمه فی النقد الأخلاقی للحداثه الغربیه (۲۰۰۰)؛ الحوار أٌفقاً للفکر (۲۰۱۳) و … متن زیر ترجمه چارچوب نظری کتاب است که صفحات ۲۴ تا ۳۵ را به خود اختصاص داده است.
ترجمه بخشی از کتاب «روح مدرنیته: دیباچهای بر مدرنیت اسلامی»
[روح مدرنیته؛ مدخلی بر مدرنیت اسلامی[۲]] ترجمه ای است از کتابی با عنوان «روح الحداثه؛ المدخل الی الحداثه الاسلامیه» به قلم طـه عبدالـرحمن، فیلسوف صوفیمسلک و عارف پرآوازه مغربی که در ۱۹۴۴ در رباط (مراکش) دیده به جهان گشوده است. تحصیلات دانشگاهی خود را در سوربن با دریافت دو دانشنام دکتری در فلسف زبان و فلسفه منطق به پایان برده است. از دیگر آثار این نویسنده عبارتند از: فی اصول الحوار و تجدید علم الکلام (۱۹۸۷)؛ تجدید المنهج فی تقویم التراث (چاپ ۱،۱۹۹۴ و چاپ ۲،۲۰۰۱)؛ سؤال الأخلاق: مساهمه فی النقد الأخلاقی للحداثه الغربیه (۲۰۰۰)؛ الحوار أٌفقاً للفکر (۲۰۱۳) و … متن زیر ترجمه چارچوب نظری کتاب است که صفحات ۲۴ تا ۳۵ را به خود اختصاص داده است.
***
روح مدرنیته و حق نوآوری
تعدد و تنوع تعاریفی که برای مفهوم «مدرنیته» وضع شده بر کسی پوشیده نیست؛ برخی از این تعاریف مدرنیته را یک دور تاریخی پیوسته معرفی کردهاند که از کشورهای غربی شروع شده است، سپس آثار آن به هم جهان سرایت کرده است. البته این تعاریف در مشخص کردن این بره زمانی با هم اختلاف دارند؛ بعضی گفتهاند ۵ قرن کامل تداوم داشته است، از قرن ۱۶ و با حرکت رنسانس و اصلاح دینی (رفورماسیون) آغاز شده، سپس به دنبال آن عصر روشنگری و انقلاب فرانسه میآید، پشتبند آن دو انقلاب صنعتی، انقلاب تکنیکی و سپس انقلاب اطلاعات قرار میگیرد. بعضی دیگر این دور تاریخی را کمتر از این میدانند و آن را محدود در ۲ قرن مینمایند.
عدهای دیگر مدرنیته را مجموعه صفاتی میدانند که دور جدید با قدرت همراه خود آورده است؛ البته باز در تعبیر این صفات، دلایل و نتایج آن با هم اختلافنظر دارند. دیگری مدرنیته را «برآمدن دلایل عقلی، ترقی و آزادی» میداند؛ یکی دیگر آن را شیو سیادت سهگانه از طریق علم و تکنیک میداند: «سیادت بر طبیعت، سیادت بر اجتماع و سیادت بر خود»؛ بلکه در میان آنها کسانی یافت میشوند که آن را منحصر در یک صفت کردهاند، مثلاً یکی میگوید: «مدرنیته، قطع ارتباط با میراث است»؛ یا دیگری مینویسد: «مدرنیته، نو شدن است»، و یا «مدرنیته، محو کردن قدسیت از جهان میباشد»؛ دیگری آن را «عقلگرایی» میداند؛ یا «دموکراسی» و یا «حقوق انسان» یا «قطع ارتباط با دین» و یا «سکولاریزم»؛ بنابراین، در برابر اینهمه تعدد و تردید که در تعریف مدرنیته وجود دارد، هیچ تعجبی نیست اگر گفته شود مدرنیته «پروژهای ناتمام» است.[۳]
ویژگیهای روح مدرنیته
ملاحظه میگردد که این تعریفها -افزون بر اختلاف در ارائ تعریف برای مفهوم «مدرنیته» – در هراسآفرینی این مفهوم افتادهاند، گویی مدرنیته موجود تاریخی عجیبی است که با زندگان و اشیا بهمثابه پروردگار قادر رفتار مینماید، تو گویی هیچ گریزی از قدرت او نیست؛ درحالیکه این تصور از مدرنیته، تصوری نامدرن است، چراکه مدرنیته را از مرتب یک مفهوم عقلی-کاربردی به مرتب یک چیز وهمی-مقدس منتقل میکند؛ ازاینرو، میبایست در ابتدا از این «سلیقهگرایی» که این تعاریف بر مفهوم «مدرنیته» تحمیل کردهاند خود را رها سازیم؛ راه این کار آن است که بین دو جنب مدرنیته تفاوت بگذاریم: «روح مدرنیته» و «واقعیت مدرنیته[۴]»؛ بنابراین، سؤال ما این خواهد بود که ویژگیهای روح مدرنیته کدامند؟[۵]
۱-۱- مبانی روح مدرنیته
خلافی در این نیست، ویژگیهایی که موجب تمایز روح مدرنیته میگردد، میبایست از مجموعه مبانیای که -مفروض آن است- واقعیت مدرنیته متحقق سازد یا «به کار میبندد» به دست آید؛ ویژگیهای این روح در این اصول سهگانه بنیادی خود را آشکار میسازد: «قاعد رشد»، «قاعد نقد» و «قاعد فراگیری[۶]» که دربار هریک تکتک سخن خواهیم گفت.
۱-۱-۱- قاعد رشد؛[۷] اصل در مدرنیته انتقال از حالت ایستایی به وضعیت رشد است. منظور از ایستایی در اینجا -همانگونه که در پاسخ «کانت» به سؤال «روشنگری چیست»، آمده است- یعنی «عدم توانایی فرد در بهکارگیری فکرش در امور بدون وصایت و قیمومیت دیگری از او، با این ملاحظه که مسئولیت این ایستایی و رکود متوجه او خواهد بود و نه آن دیگری»؛ یا به اختصار بگو، ایستایی همان انتخاب پیروی از دیگری است؛ این تقلید و پیروی شکلهای متفاوتی به خود میگیرد:
یکی پیروی کورکورانه است؛ در این حالت فرد ناتوان هدایت خود را با رضایت به دیگری وامینهد تا در آنجاهایی که میبایست، بیندیشد، آن دیگری به جای او بیندیشد.
دوم پیروی اقتباسی است؛ در این حالت فرد عاجز از اندیشه، هرگاه اراده کند روشها و نتایج اندیشه دیگری را برمیگیرد و آن را به همان صورت اصلی بر واقع حال و دیدگاههای خود تحمیل مینماید.
و سوم پیروی آلی (خودکار) است؛ در این حالت فرد ناتوان از تفکر بدون اینکه خود بداند بهسوی پیروی از دیگری در روشهای اندیشیدن و نتایج آن، به علت شدت در همسانانگاری، روان میگردد.
از اینجا، روشن میگردد که قاعد رشد بر ۲ رکن مهم بنا شده است:
نخستین آن، استقلال[۸] است؛ انسان رشدیافته از هرگونه وصایتی در آنچه که بایسته است دربار آن بیندیشد بینیاز است و مقابل هر قدرتی، بدون نظر در آن، که بخواهد او را متوقف نماید، میایستد؛ بهاینترتیب، حرکت او تداوم مییابد. چنین انسانی به انفصال از آنچه در پی آن است بدون بهکارگیری حق خود در تفکر اکتفا نمینماید، بلکه او مطلع است که باید برای خود قوانینی تشریع کند که انجام یا ترک آنها واجب باشد و بهاینترتیب خود را تثبیت مینماید؛ بنابراین، انسان رشدیافته پیوسته در حرکت و قویبنیاد است.
رکن دوم، ابداع یا همان آفرینندگی[۹] است؛ انسان رشدیافته تلاش میکند در عرص اندیشه، گفتار و کردار خود به نوآوری دست بزند؛ بدینترتیب این افکار، گفتار و اعمال منجر به ایجاد ارزشهای جدیدی میگردند که خود آنها را ابداع کرده است و یا در ارزشهای گذشته بازنگری کرده و آنها را بازآفرینش نموده است به گونهای که چنان به نظر میآید که این ارزشها مسبوق به سابقه نبودهاند. حال که پی بردیم مفهوم «آفرینندگی» به حوز ادبیات و هنر بیشترین قرابت را دارد، غریب نخواهد بود که پیدایش اندیش «مدرنیته» را به پیشرفت در این حوزه مرتبط کرد؛ و بل طُرفهتر آنکه در قرن ۱۷ مکتبی در ادبیات و هنر شکل گرفت که به اسم مکتب «گرایش مدرنانه» شناخته میشد؛[۱۰]-یا اگر میخواهی بگو «نوگرایانه» – مدعای این مکتب این بود که هیچ ارزشی وجود ندارد مگر ارزش «اختراع» و «ابتکار»؛ و علیه هرآنچه قدیم بود، اگرچه قدیم نزدیک باشد، اعلام انقلاب کرد، حتی انقلاب و پسزدن چیزهایی که اصحاب این مکتب در گذشتهای نهچندان دور ابداع کرده بودند؛ بهاینترتیب، انسان رشدیافته پیوسته در زندگی خویش دست به ابداع و آفرینندگی میزند.
۲.۱.۱. قاعد نقد؛[۱۱] مقتضای این قاعده آن است که اصل در مدرنیته انتقال از اعتقاد به انتقاد است، مراد از «اعتقاد»، تسلیم شیء شدن بدون وجود دلیل بر آن و مقابل آن «انتقاد» به معنی «مطالب دلیل بر شیء تا بتوان بدان تسلیم شد»، است. قاعد نقد هم بر دو رکن بنیادین استوار میشود:
نخست، تعقل (یا عقلگرایی[۱۲]) است؛ مراد از «تعقل» همان به انقیاد درآوردن پدیدههای جهان، نهادهای جامعه، رفتارهای انسان و میراث تاریخی، همه و همه، به نفع عقلانیت است؛[۱۳] به لطف این قواعد میتوانیم بهتدریج شکلهای جدید و مختلفی از ترقی و پیشرفت در تسلط به این پدیدهها، نهادها، رفتارها و میراث متحقق نماییم. این تعقل مدرن برترین شکلهای خود را از هریک از علوم طبیعی و بوروکراسی (یا تکنوکراتی) و همچنین سرمایهداری (یا اقتصاد باز آزاد) دریافت کرده است و به اوج خود در آنچه به اسم «علمی-تکنیکی»[۱۴] شناخته میشود، رسیده است، چه اینکه زمام امر آن به دست تکنیک افتاده است و نه علم؛ و روشن است که این تکنیک است که استراتژی آن را مشخص مینماید، برای آن برنامهریزی میکند و سرنوشتش را تعیین میکند.
رکن دوم، تفکیک (تفاوتگذاری[۱۵]) است؛ منظور از «تفکیک» در اینجا انتقال شیء از صفت همانندی به صفت مغایرت است، بهنحویکه عناصر شباهت به عناصر تباین متحول گردند؛ و این برای تنظیم مکانیسمهای هریک از این عناصر است. مدرنیته با این تفکیک (جدایی) در نهادهای مختلف، شکلهای زندگی اجتماعی و فردی همچون تفکیک در میدان معرفت بین قلمرو علم، قانون، اخلاق و هنرها متمایز میگردد. و نیز جدایی در عرص فرهنگ بین قلمرو ارزشهای نظری و ارزشهای علمی، ارزشهای سمبلیک و نیز تفکیک در عرص جامعهای که خود را در تفاوت امور مهم و نقشهایی که به فعالان اجتماعی استناد داده میشود، مینمایند. و نیز جدایی برآمده در زمین اقتصادی ناشی از اخذ اصل تقسیم کار و سهم هریک از این حوزههای جداگانه درون هریک از این گسترههای ذکرشده که هریک برای خود منطق و قوانین مخصوص به خود دارند و به شکل مستقل از یکدیگر تطور مییابند.
دیدیم که میتوانیم در این بخش تفکیکهای دیگری هم که با مدرنیته نزدیکی دارند، داخل کرد، مانند تفکیکی که اصل سکولاریزم بر آن بنا شده است و آن «جدایی بین دین و دولت است» و «جدایی دین از اخلاق» و «جدایی بین دین و عقل» و «جدایی بین اخلاق و سیاست» و مانند آن؛ اگرچه برخی این تفکیکهای اخیر را متفاوت میبینند، البته عملیات جداسازی بین دو طرف یا بیشتر از نظر ما در هم این تفکیکها به یک صورت است، خواه این کارکردها را منطق تطور جدید بر زندگی ما تحمیل کرده باشد و خواه تصمیماتی باشد که ما خود به خواست خود در پیش گرفته باشیم.
۳.۱.۱. قاعد فراگیری؛[۱۶] مقتضای این قاعده این است که اصل در مدرنیته خروج از وضعیت خاص به وضعیت فراگیری است. منظور از خاص بودن در اینجا دو چیز است: «بودن شیء در چارچوبی مشخص» و «بودن شیء در چارچوب صفاتی معین». این مخصوصبودگی دو شکل دارد: یکی خاص بودن زمینه است؛ به این معنی که زمینهای که شیء داخل آن قرار میگیرد چارچوب مشخصی دارد. دوم خاص بودن اجتماع است؛ بدین معنی که افراد جامعه با صفتهای تمدنی و فرهنگی مشخصی از یکدیگر متمایز میگردند. ازاینرو، فراگیری مدرن عبارت است از عبور از این خصوصیات؛ یعنی «خصوصیت زمینه» و «خصوصیت اجتماع»؛ بنابراین لازم است مبنای این فراگیری بر دو رکن دیگر مستقر گردد:
الف) وسعتپذیری[۱۷]؛ عملکردهای مدرنیته منحصر در یک یا چند زمینه نیست، بلکه هم زمینههای زندگی و سطوح رفتاری را درمینوردد؛ بنابراین، در زمینههای فکری، علمی، دینی و اخلاقی تأثیر میگذارد، همانگونه که در زمینههای قانونی، سیاسی و اقتصادی اثر خواهد گذاشت؛ بهاینترتیب، عملکرد آن در هر زمینهای، تداعیکنند زمینههای دیگری برای آن است، چه تحولات و دگرگونیهایی در آن اتفاق میافتد که منجر به خروج مدرنیته از چارچوب خود میگردد. افزون بر این، روح نقادیای که مدرنیته از آن بهرهمند است، این امکان را به دست میدهد که بین این و آن زمینه در ضرورت فراهم آوردن شرایط نظر عقلی تفاوت نگذارد.
ب) تعمیمپذیری[۱۸]؛ مدرنیته محبوس جامعهای که آن را به وجود آورده است، نخواند ماند، بلکه تولیدات تکنیکی سطح بالای آن و ارزشهایی که با توان به آزادی انسان فرامیخوانند، به جوامع دیگر سیلان پیدا میکنند؛ این اتفاق علیرغم تفاوتهای تاریخی و فرهنگی بین دو طرف خواهد افتاد و بهتدریج اقدام به محو این تفاوتها مینماید، بلکه کوچ این کالاها و اندیشهها شدت و سرعت پیشرفت تکنیکی وسایل انتقال و ارتباط را افزون مینماید، تا بدان جا که این روندگی هم سیار ما را از شرق تا غرب را در بر گرفته است؛ این مسئله باب دور جدیدی در دوران مدرن را به نام «جهانی شدن» گشوده است.
به طور خلاصه، روح مدرنیته متشکل از ۳ اصل بنیادین است: نخست «اصل رشد» که مقتضی استقلال از اوصیا و اولیا و نوآوری در گفتار و کردار است؛ دوم «اصل نقد» که مقتضی بهکارگیری عقل در هم شئون زندگی و کاربرد تفکیک در هر کاری که نیازمند نظم و نسق بیشتری است، میباشد؛ سوم «اصل فراگیری» که مستلزم توسعهپذیری در هم زمینهها و تعمیم دادن بر هم جوامع است؛ بنابراین، ویژگیهای روح مدرنیته همان روح رشدیافته، منتقد و فراگیر است.[۱۹]
۲.۱. نتایج مترتب بر بنیادهای روح مدرنیته
بر این تعریف ارائهشده از روح مدرنیته این نتایج مترتب میگردد:
الف) گوناگونی کاربستهای روح مدرنیته: اینکه «روح شیء» که اختصاص به هستی آن دارد، توانایی تبلور تجلیات متکثر بدان میدهد. روح مدرنیته هم از این قاعده مجزا نیست، این روح آنگونه که ذکر آن رفت، عبارت است از مجموعهای از مبانی؛ و روشن است که مبنا با یک کاربست، اجرایی نمیگردد. این یک قاعد کلی است که بر حالتهای متفاوت ساری و جاری میشود، ازاینرو، ناگزیر برای مجموعه مبانی مدرنیته، کاربستهای متفاوت وجود دارد، هر کاربستی وابسته به بافت اعتقادی و مفروضات ویژهای است که ما آنها را «پیشفرضهای بدیهی انگاشتهشد کاربست» مینامیم.
ب) تفاوت بین واقعیت و روح مدرنیته: واقعیت مدرنیته جز یکی از تجلیات -یا کاربستهای- ممکن روح مدرنیته نیست؛ این موضوع بهمثابه جایگاه مثال برای ممثول [چیزی که برای آن مثال آورده میشود] نیست. روشن است که مثال غیر از ممثول است، ازاینرو، لازم است که واقعیت مدرنیته غیر از روح مدرنیته باشد؛ و این بدین معنی است که این کاربستها از لحاظ توان ادای این روح مانند هم نیستند، بلکه برخی بر دیگری از لحاظ تمسک بیشینه به روح مدرنیته در به خیزش درآوردن تمدن برتری دارند.
پ) ویژگی واقعیت مدرنیته غربی: روشن گردید که واقعیت مدرنیته در جوامع غربی وجودش جز کاربستی واحد از امکانهای کاربستی متعدد و مختلف، آنگونه که مبانی سهگانه مذکور مشخص کردند و روح مدرنیته تحمیل مینماید، نیست، بلکه دور از صواب نخواهد بود که اگر بگویم همین یک شکل کاربستی از روح مدرنیته در جوامع غربی، خود شکلهای مختلف به خود گرفته است تا بدان جا که نزدیک است هر جامعهای مدرنیت مخصوص به خود داشته باشد.
ت) اصالت روح مدرنیته:[۲۰] روح مدرنیته آنگونه که بر اذهان غالب شده است، از برساختههای مخصوص غرب میباشد، تو گویی آن را از عدم خلق کرده است، درحالیکه ساختهپرداخت جامع انسانی در دورههای مختلف است؛ چه اینکه دلایل آن امتداد در درازنای تاریخ انسانی دارد، سپس آنکه مبانی این روح یا برخی از آنها در جوامع گذشته در شکلهای متفاوت با جوامع غربی کنونی متحقق شده باشند؛ به همان ترتیب دور نیست که این امکان باقی باشد که به شکلهای دیگری در جوامع دیگر در افق آیند انسانی متحقق گردد.
ث) تساوی در انتساب به روح مدرنیته: روح مدرنیته مِلک طِلق هیچ ملتی نیست، غربی باشد یا شرقی، بلکه ملک هم ملتهای متمدن است، یعنی هر ملتی که دو فعل تمدنی را پیش خود ساخته باشد، یعنی «عمل عمرانی» -که سوی مادی تمدن است- و «عمل تاریخی»، یعنی سوی معنوی تمدن. بدون شک ملتها با یکدیگر در مراتب تحقق این دو فعل به حکم انباشت معارف و نو شدن ارزشها طی قرون با هم متفاوتند؛ بدون اینکه این انباشت و نو شدن ضرورتاً به معنی این باشد که ملتهای متأخر از ملتهای گذشته برترند، با این رویکرد که این برتری با قو مادی قابل مقایسه نیستند، بلکه با قدرت معنوی میتوان آنها را با یکدیگر مقایسه کرد. به همین خاطر، کاربست غربی روح مدرنیته، اگرچه از کاربستهای دیگر متأخرتر است، ضرورتاً به معنی تمسک بیشتر آن به روح مدرنیته نیست، بلکه تأخیر در کاربست، بهطورکلی، دلیلی بر تحقق بیشتر این روح نیست؛ حتی کاربستی که بعد از واقعِ مدرنیته غربی خواهد آمد حتماً به معنی اشباع بیشتر آن از روح مدرنیته نیست.
در مقابل این نتایج پنجگانه: «تکثر کاربستهای روح مدرنیته»، «تفاوت بین واقعیت مدرنیته و روح آن»، «خاص بودن واقعیت مدرنیت غربی»، «اصالت روح مدرنیته» و «تساوی انتساب به روح مدرنیته»، خود را روبهرو با سؤالی بنیادین میبینیم، اینکه: ویژگیهای کاربست روح مدرنیته در جامع اسلامی کدامند و چگونه این ویژگیها با جنبههای کاربست آن در جامع غربی متفاوتند؟
۳.۱. شرایط عمومی کاربست اسلامی روح مدرنیته
بهعنوان مقدمهای برای این سؤال ترکیبی، از ۳ ملاحظهای که متعلقند به شروطی که بایستی کاربست اسلامی روح مدرنیته به جا آورد، آغاز مینماییم:
نخست آنکه، به ناگزیر بایستی از آفتهای کاربست غربی روح مدرنیته پرهیز کرد؛ البته که این کاربست دچار آفتهای مختلفی شده است که عیان است و گویا محکوم به قانون کلیای است که آن را قانون «تبدیل مقصود به ضد خودش» مینامیم؛[۲۱] اقتضای آن، این است که این کاربست در بسیاری از حالتهای خود به نتایجی عکس نتایجی که اصحاب آن در پی آنند یا انتظارش را میکشند و یا بر آن شرط میبندند، منجر میگردد، تا جایی که گفته شده است: «زنجیرهای است که بر خود تحکم ندارد»[۲۲] و همچنین گفته شده: «موجب چپاول میگردد»[۲۳] و نیز گفته شده: «باعث به وجود آمدن پیشرفت میشود همانگونه که موجب تولد عقبماندگی و بد پیشرفتی میگردد.»[۲۴]
بهعنوان مثال، انسان مدرن اراده کرده که بر طبیعت سیادت نماید، درحالیکه این طبیعت است که بر او سیادت مینماید و با
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 