پاورپوینت کامل وقایع قحطی ۱۲۸۸ق در ساوه میرزا سید احمد حسینی ساوجی(۱۳۰۴ق) ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل وقایع قحطی ۱۲۸۸ق در ساوه میرزا سید احمد حسینی ساوجی(۱۳۰۴ق) ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل وقایع قحطی ۱۲۸۸ق در ساوه میرزا سید احمد حسینی ساوجی(۱۳۰۴ق) ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل وقایع قحطی ۱۲۸۸ق در ساوه میرزا سید احمد حسینی ساوجی(۱۳۰۴ق) ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint :

« گفتم الهی،اگر قصه اندوهگینان برتو بخوانم آسمــان و زمین خون گریند» شیخ ابوالحسن خرقانی یادداشتی گزیده تر و کامل‌تر ازاین یادداشت درباره قحطی سال ۱۲۸۸ نوشته نشده است: «در سنه هزار و دویست و هشتاد و هشت چنان گرانی شد که نون پنجاه و یک هزار دینار سفید بود و مردم همه مردند و چنان کم آبی شد که سه سال هیچ باران نیامد و برنج باری نه تومان شد و مردم گوشت میته می خوردند و گوشت آدم هم خوردند و گوشت گربه خوردند، خلاصه بسیار مردم از گرسنگی مردند۱۲۸۸»

مقدمـه: « گفتم الهی،اگر قصه اندوهگینان برتو بخوانم آسمــان و زمین خون گریند» شیخ ابوالحسن خرقانی یادداشتی گزیده تر و کامل‌تر ازاین یادداشت درباره قحطی سال ۱۲۸۸ نوشته نشده است: «در سنه هزار و دویست و هشتاد و هشت چنان گرانی شد که نون پنجاه و یک هزار دینار سفید بود و مردم همه مردند و چنان کم آبی شد که سه سال هیچ باران نیامد و برنج باری نه تومان شد و مردم گوشت میته می خوردند و گوشت آدم هم خوردند و گوشت گربه خوردند، خلاصه بسیار مردم از گرسنگی مردند۱۲۸۸»

قحطی و غلا مانند دیگر بلاهای طبیعی چون زلزله یا سیل و… روی می دهد و آنچه در خور توجه است واکنش افراد جامعه نسبت به آن است، حقیقت جوهر آدمی در این وقایع آشکار می شود و ارزشها و آرمانها واقعی در این نوع حوادث شناخته می شود. این تجربه مرگبارسرنوشتی برای مردم رقم زد که لحظه‌ای از آن را نمی‌توان تصور کرد. نه در قحطی که در هر اتفاقی، دروازه های شهر بسته می شد و مردم در زندان بزرگ چاره ای جز تسلیم به مرگ نداشتند، اگر باز هم می بود کسی را از فرط گرسنگی و ضغف نای رفتن نبود. بازتاب این وقایع چنان بوده که بسیاری از نفوس مرگ تدریجی عزیزان خود را دیدند و خود نیز از گرسنگی مردند ولی پا از دایره اخلاق و انسانیت بیرون ننهادند. گزارش بسیار کمی نسبت به آمار قربانیان است که در آن قحطی زدگانی به دزدی و قتل و غارت دست زده اند. در آن روزگار عده ای گندم را به بهای جان آدمی فروختند.

آمار مرگ و میر در شهر بیشتر از روستا بوده است؛در روستا‌ها اندوخته غذایی چند ماه ذخیره می‌کردند و از سویی حبوباتی مانند جو، ارزن، سنگنک،… برای تهیه نان مورد استفاده قرار می‌گرفت، در شهر اگر نانی پیدا می‌شد به نوشته حاجی سیاح محلّاتی در آن خاک، خاکستر، کاه مخلوط می‌کردند.[۲] سیاحتنامه ابراهیم بیگ(چاپ اوّل ۱۳۱۲ ق) در این باره آورده است: بیچارگان یک روز کار می‌کردند و یک روز در پی تحصیل نان دکان به دکان می‌گشتند تا شام «بلکه بتوانند نیم من نان با پول خودشان به چنگ آورده، نفقه عیال کنند. در کمال فراخسالی و برکت آذوقه سال‌هاست که این قحطی نان بر دوام و برقرار است. یک سال و دو سال نیست، بسیاری از اصحاب املاک که در خونخوارگی چالاک‌تر از تابعان چنگیز گندم را در هر جا انبار کرده، می‌پوسانند و بر هموطنان افتاده رحمی نمی‌کنند.[۳]

سید محمد علی مبارکه ای(۱۳۲۵ش) مجملی از حال خونین دلان قحطی زده را چنین بازگفته است:

«…مع الوصف از این بشر قساوت قلبی دیده شد که می توان گفت هیچ حیوان درنده ای بدین قساوت و سخت دلی نباشد. ملّاکین شهر و گندم داران این اوضاع پریشان را دیدند و روز به روز بر نرخ گندم افزودند، و گویا فرصتی به دست آورده بودند که خون بشر را مکیده در بدن در بدنهای خود ذخیره نمایند مرگ جوانان و ناله مادران و حسرت اطفال شیرخوار و پریشانی زنان و مردان سالخورده و خرابی خانه ها به دل ها اثری نبخشید. هرچه این گونه امور شدّت کرد، نرخ گندم و جو و برنج و هرچه قابل خوردن بود همی افزودند و گویا فرصتی به دست آورده بودند که خون بشر را مکیده در بدنهای خود ذخیره نمایند. مرگ جوانان و ناله مادران و حسرت اطفال شیرخوار و پریشانی زنان و مردان سالخورده و خرابی خانه ها به دل ها اثری نبخشید.

هرچه این گونه امور شدّت کرد نرخ گندم و جو و برنج و هرچه قابل خوردن بود همی افزون شد. گندم خروار که پنجاه من به وزن شاه بود ]به[ قیمت چهارهزار ریال رسید و باز هم مالکین انتظار قیمت بیش از این داشتند. و پس از آن که سال نو دررسید، آب زاینده رود و جویهای شهر از گندم پوسیده پر شد که برای فروش بیش از آن قیمت گذاردند و به خروار چهار هزار نفروختند و هزاران از بشر بمردند و آن گندمها در انبارهای مالکین ماند و فروخته نشد و پوسیده نشد و در آب ریخته شد….و من از همان سال فهمیدم که این جامعه در دینداری دروغ میگوید، و حقیقتی در میان آنها نیست، و اگر فرصتی به دست آورند و قدرتی پیدا کنند، عنکبوت صفت، فقرا را به مثابه مگس، رمق و جان و شیره حیات آنها را خواهند مکید».[۴]

این سرگذشت‌ها بهترین معلم انسان است.به گفته سقراط از آن جمله چیزهایی است که به طریق عادی نمی شود آموخت. تاریخ زندگی علما و طلاب دینی نیز در این وقایع شنیدنی ست؛ خاطره ای از میرزا علی جان عطار (معین البکاء) در نیشابور به یادگار مانده که«… گمان کرد وظیفه دارد به عنوان روحانی از مردم دفاع کند. خیلی زود گرفتار سیاست شد. قحطی بود، گندم و مواد خوراکی بسیار کم پیدا می شد، همراه مردم به انبار محتکران وابسته به رژیم قاجار حمله کرد اما حکومت این کارش را نپسندید، شنیده شد که دستگیرش کردند و زندگی را بدرود گفته است.. »[۵]

سرنوشت طلاب با فقر گره خورده بود و گویا تاکنون نیز تقدیر چنین رقم زده است البته برای طلاب … برای ارائه نمونه فقر و تنگدستی باید ازمرحوم میرزا لطفعلی خویی نجفی از شاگردان برجسته شیخ انصاری یاد کرد که شیخ به او اعتماد داشت در تصحیح رسائل از نظریاتش بهره می برد. به نوشته همشهری اش صدرالاسلام خویی وی به علت فقر و زهد هیچ گاه نتوانست ازدواج کند و و در نهایت فقر از گرسنگی مرد و هیچ کس از مرگ او خبردار نشد[۶] و آن روزگار در نجف قحط سالی نبود ولی برخی طلاب مشق مردن می نوشتند.

سرنوشت علما و طلاب یادآور حکایت دو درویش خراسانی در باب سوم گلستان است که باهم در سیاحت بودند. یکی ضعیف بود و به هردو شب افطارمیکرد و آن دیگر قوی که روزی سه بار غذا می خورد. آنها به تهمت جاسوسی در خانه ای حبس کردند و درش را به گل برآوردند. پس از دو هفته معلوم شد بی گناهند، قوی را دیدند مرده و ضعیف جان به سلامت برده است. حکیمی گفت: «آن یکی بسیار خوار بود طاقت بینوایی نیاورد و آن دیگر خویشتن دار بود و بر عادت خود صبر کرد».

متن زیرگوشه ای از زندگی عالمان دینی در روزگار قحطی را به تصویر کشیده است. این متن به قلم عالم بزرگ منطقه لرستان آیه الله سید احمد مظلوم (درگذشته ۱۳۳۴ش) تحریر شده و پس از ذکر نمونه های عجیب از قحطی در منطقه جاپلق و ازنا نوشته است:

« …این چند فقره از محسوسات بود که مرقوم شد و امتحان شدیم و باید بدانند که آنچه مرقوم شده است، مقطوع است و کسانی که بوده اند و دیده اند عده ایشان به مراتب کشیده در هر بلده ای به حدّ تواتر می رسد و باید متنبّه بشویم.

ماها اگر متنبّه بشویم!که با این شدت غلاء و گرانی یک نفر از اهل علم مسمـوع نشد که از گرسنگی تلف شده باشد یا یک نفر از اهل تقوی از جوع بمیرد و اشخاصی که تلف شدند، غیر از این دو صنف بودند، غالباً؛

حتّی در آن گرانی دویست و هشتاد نیز نقل شد از عالم جلیلی و داعی از جناب ایشان شفاهاً شنیدم که فرمودند: در حدود ما، اشخاص متدیّن و اهل علم از گرسنگی تلف نشدند؛ فاعتبروا یا اولی الابصار».[۷]

استاد جلال الدین همایی بزرگترین واقعه عبرت آمیز و جالب ترین واقعه زندگی خود را این گونه شرح داده است:«.. در آن واقعه [مجاعه ۱۳۳۶] تمام طبقات خلق از عالم و جاهل، توانگر و درویش در بوته آزمون افتادند و هر چه در نهان داشتند بروز دادند. عجب است که در آن حادثه جمعی کثیر از مردمان از گرسنگی مردند و لیکن از جماعات طلاب با اینکه اکثرشان فقیر و بی بضاعت بودند احدی از گرسنگی نمرد این خود بزرگترین واقعه عبرت است.»[۸]

زندگی نامه مؤلف

متن زیر برگرفته از جنگ عالم فقیه میرزا احمد حسینی ساوجی (درگذشته۱۳۰۴ ق) است. زندگی نامه ایشان را اعتماد السلطنه در باب دهم؛ در تحریر اسمـاء علماء و فضلاء و ائمه دین کتاب المآثر و الآثار چنین نوشته است:

«حاج میرزا احمد ساوجی؛ از مشاهیر علما و مشایخ بود. خدمت استاد اعظم حاج ملااحمد نراقی؛ صاحب مستند و مناهج و غیرهما و رئیس مفخّم حاج میرزا مسیح مجتهد طهرانی تحصیل و تکمیل کرد و در سال یک هزار و سیصد و پنج[۹] به رحمت ایزدی پیوست»[۱۰]

اعتماد السلطنه در منتظم ناصری نیز نام ایشان با عنوان«حاجی میرزا احمد مجتهد » در شمــار رجال ساوه یاد کرده است.[۱۱]

منابع دیگر[۱۲] همه از این منبع نقل کرده اند. عجیب اینکه علامه تهرانی در طبقات اعلام الشیعه دوبار به معرفی این فقیه و دانشمند پرداخته است:

«السید المیرزا احمد الساوجی(۰۰۰-۱۳۰۵)؛هو السید المیرزا أحمد بن محتشم بن محمد صالح الحسینی الساوجی عالم فقیه، کان من تلامیذ العلامه المولی أحمد نراقی و المیرزا مسیح الطهرانی و کان یلقّب بشیخ المجتهدین کما فی(المآثرو الآثار) توفّی (۱۳۰۵) و هوالجدّ الامی للعلامه السیّد ابی محمد الساوجی السابق ذکره[۱۳]»

«المیرزا احمد الساوجی (۰۰۰-۱۳۰۵)؛من مشاهیر علماء عصره و فقهائه ذکره فی (المآثرو الآثار) ص ۱۳۶ مع التجلیل و الثناء الجزیل و ذکر انّه تلمّذ علی العلامتین المولی احمد النراقی مؤلف (المستند) و المیرزا مسیح الطهرانی و توفّی فی(۱۳۰۵) انتهی(أقول). هو أبوالزوجه العلامه السید ابوالحسن الساوجی المذکور فی ص ۷۸ من هذا الکتاب کما حدّثنی به و رزق منها ولده الفاضل الجلیل الآقا میرزا علی الساوجی المترجم فی(آئینه دانشوران) مع تصویره المشترک المقابل ص ۵۶»[۱۴]

حاج سیّاح محلاتی در سفرنامه خود گزارش دیدار خود با ایشان را چنین نوشته است:

«…چون در ساوه واطراف بلکه در شهرهای دیگر زهد وصحت عمل علم وفضل جناب حاجی میزا احمد سید جلیل القدر که عالم ساوه است، مشهور ودیدن چنین شخصی غنیمت است . منزل اورا پرسیدم . در کنار شهر خانه متوسط گلی را نشان دادند . بدر خانه رسیده سیدی را دیده پرسیدم: ایا بحضور آقا می توان رسید ؟ گفت : الان عرض میکنم. رفته برگشته مرا وارد عمارتی کرد که هنوز نا تمام بود وبرد به اطاقی . دیدم فرش نمدی گسترانیده وتشک کرباسی روی آن هست. شخص پیر بلند قدی با ریش تنک. شبکلاهی در سر . پیراهنی و لباس کرباسی در بر داشت . بعد از سلام نشستم واز هر طرف صحبت پیوستم . دیدم بسیار ضعف دارد .

پس پرسید: درجهان دینی مانند دین اسلام دیده ای که توپ توحیدش دلها را بشکافد ؟

گفتم : واقعا تقریر با رعبی فرمودید . مقصود چه بود ؟

فرمود : بلی! کلمه لا اله الا الله.

گفتم : هرگز دینی این مقام توحید را ندارد لکن افسوس مسلمانان قدر اسلام را ندانسته اخوّت اسلامی را مبدل به نفاق واغراض کرده اند . عمل اسلام را ملل دیگر برده اند.

گویا خونش بدوران آمده گفت : آه از دست زمامداران اسلام! آیا شمـاحاجی محمد ابراهیم را دیده بودید؟ فرمود : کلباسی؟

گفتم سنم مقتضی ملاقات اونبود : ازهمین اسم آن مرحوم سادگی می بارید . الفاظ آخوند وشیخ وملا وآقا به خود نچسبانیده . تجارت میکرد .أبداً در اسلام ملاییی وشیخی عنوان ندارد . عالم بودن امتیاز لقبی یا بدنی یا لباسی یا جلالی در اسلام ندارد . همه مسلمانان در اسلام برادر وبرابر مقرر گردیده‌اند .همه باید عالم باشند بهر درجه که بتوانند . همه باید با دسترنج خود نان خورند . وقتی بآن مرحوم گفتند : آخوندی دزدی کرده فرمود : خیر ! بگویید دزدی آخوند شده. مگر آخوند یا عابد یا زاهد یا مقر به خدا به لباس است ؟ اگر لباس مخصوص نباشد، قدرش در نزد خدا کمتر میشود؟ یا خدا او را اشتباه می کند؟ واضح است این امتیاز لباس برای مردم و هزاران مقاصد است که یکی دراسلام برای لباس مقر نشده. لباس پیغمبر؟ص؟ امیرالمومنین؟ع؟ و ابوبکر وعمر وحسین ویزید ومعاویه وسایر خلق یکی وهمه متعارف زمان بود. باری دیوانیان ما را ضایع کردند . هرکس به میلشان رفتار نمود رواج داده آقا و نایب خدا و رسول ساختند . حکم اورا حکم الله نامیدند . هر یک به میلشان اطاعت نکرد. منزوی کردند . اشرار دوطایفه دست بهم داده خوبان را ذلیل وبدان را عزیز کردند . دین مارا مایه دنیا گردانیدند . مردم بیچاره را فریب دادند . عوام هم قوه ممیزه ندارند . نیک و بد را تمیز نمی‌دهند بلکه مناط، احترام ورواج در نزد حکام را میدانند . نمیدانم اینان در حضور خدا ورسول؟ص؟ چه جواب خواهند داد ؟ از صحبت او معلوم میشد که خیلی تعصب دین را دارد . پس فرمود: خشنودم از اینکه عمرم به آخر رسیده از دیدار این مردم منافق خلاص می شوم…پس از این مقامات حرارتی در وجود این سید محترم پیدا شده فرمود: «کسی هم اهل درد نیست» پس فرمود به پسرش که قدری میوه حاضر کردند، یک دانه انار با کمال امتنان برداشته اجازه مرخصی حاصل نمودم پسرش به مشایعت همراهی کرد تا به منزل آمدم»[۱۵]

مرحوم میرزا احمد ساوجی در این نوشته نسب خود را این گونه قلم زده است:« احمد شهاب الدین بن محتشم بن صالح بن محتشم بن مخدوم بن شریف بن لطیف الحسینی الساوجی ». تاریخ ولادت خود را نیز نیمه ماه رجب ۱۲۱۷ نگاشته است. تاریخ وفات او که به قلم یکی از فرزندانش در ذیل این یادداشت تحریر شده ربیع الاول ۱۳۰۴ است. نکته دیگر اینکه صبیِه ایشان عذرا خانم متعلّقه آیت الله سید اسمـاعیل حسینی ساوجی و صبیّه دیگر سکینه خاتون همسرعالم بزرگ ساوه میرزا مسیح ساوجی بوده اند و صبیّه دیگر که نویسنده نام برده در کودکی از دنیا رفته است.

میرزا احمد ساوجی منصب شیخ الاسلامی ساوه را به عهده داشته و پس از درگذشت ایشان این منصب به دامادش سید اسمـاعیل حسینی ساوجی منتقل شده است ونوادگان سیداسمـاعیل حسینی ساوجی به سادات شیخ الاسلامی و حسینی شهرت دارند. خاندان این فقیه اکنون با نامهای سادات سبط احمدی و سجادی و رضوانی و حسینی و شیخ الاسلامی در تهران و قم و ساوه و دیگر شهرها مشهور هستند. برخی از نوادگان عالم و فاضل ایشان در کتاب آئینه دانشوران با نامهای سید احمد و سید علی سجادی معرفی شده است.[۱۶] آرامگاه میرزا سید احمد حسینی ساوجی در قبرستان شیخان قم در کنار مزار محدث بزرگ شیعه و اصحاب امامان حضرت صادق و موسی بن جعفر و علی بن موسی الرضا علیهم السلام؛ زکریا بن ادریس اشعری قمی قرار دارد. لوح نوشته آرامگاه بدین شرح است:

«الناس موتی و أهل العلم أحیاء، هذا مرقد الشریف و مضجع المنیف للسیّد الجلیل و الحبر النبیل، صاحب نفس الزکیّه و المقامات العلیّه و جامع العلوم العقلیّه و النقلیّه الحاج میرزا احمد الساوجی قدّس سرّه، تاریخ وفاته ربیع الأوّل سنه ۱۳۰۴قمریّه، تاریخ تجدید اللوح شوّال المکرّم ۱۴۱۹قمریّه»

حضرت حجه الاسلام و المسلمین سید حسن سبط احمدی(دامت توفیقاته) یکی از نوادگان ایشان- به درخواست نگارنده سطور مطلبی درباره جد بزرگوارشان مرقوم فرمودند، که بدین شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم

« قال الله تبارک و تعالی:(انّما یخشی الله من عباده العلماء ان الله عزیز غفور)

حمد بی عدّ و ستایش بی حدّ شایسته و سزاوار ساحت قدس خالق بی شریک و بی معینی است که سراسر کائنات و عالم وجود را با اراده و مشیّتش بیافرید و بهر چیزی در جای خود خاصّیت و اثری بخشید ، و تمام نعمتها و برکاتش را برای بندگانش قرار داد . چه خوش گفته شاعر«من نکردم خلق تا سودی برم- تا که من بر بندگان جودی کنم» سپس برای هدایت و راهنمایی بندگان و برقرار نمودن نظم و عدالت درمیان آنان در این جهان سلسله جلیله انبیاء عظام و رسولان عالی مقام را فرستاد؛ این آیه شریفه در سوره مبارکه جمعه حاکی از این مطلب است«هو الذی بعث فی الامّیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه »

آنان مبعوث شدند از طرف پروردگار آیات آسمانی و احکام الهی را برای آنان بخوانند و ایشان با عمل نمودن بآنها رستگار شوند و به سعادت ابدی برسند.

وچون مشّیت الهی و تقدیر ربّانی برای بندگان بر استمرار و ادامه نعمت هدایت بوده است لذا بعد از تنفیذ اصل مسلّم و سنّت محکم ، مات الناس حتّی الانبیاء سلسله جلیله اوصیاء و جانشینان انان در هر عصر و زمان، این بار سنگین هدایت بندگان را بر عهده گرفتند و به راستی که با همه مشکلات و آزار و اذیّتها بوظائف شاقّه خود عمل نمودند و فرمایش پر ارزش«ما اوذی نبی مثل ما اوذی» شاهد است.

تا در این صراط مستقیم و مسیر قویم نوبت قبول این مسولیت خطیر و رهبری کبیر به وجود مقدس و نازنین حضرت خاتم الوصیّین و بقیه الماضین، ناموس دهر و امام عصر؟عج؟ فرجه الشریف رسید در چنین مقطع حساس زمان ذات مقدس پروردگار زمین و آسمــان بنابر مصلحت بندگان، لباس غیبت و نهان بر اندام شریف و مقدّسش پوشانید امید است که هرچه زودتر این چشمان رمد دیده محبان و شیعیان به نور جمال دل آرایش روشن و منوّرگردد. آمین رب العلمین.

اما چون بندگان مؤمن در این عصر و دوران غیبت کبری و شهر آشوب بلاد ، دسترسی به وجود مقدّس حجّت و امام زمان نداشتند، حق تعالی- جلّ و علا- بار م

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.