پاورپوینت کامل فهم معنای تاریخ از زاویه دیدِ انسانگراییِ مسیحی ۷۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل فهم معنای تاریخ از زاویه دیدِ انسانگراییِ مسیحی ۷۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فهم معنای تاریخ از زاویه دیدِ انسانگراییِ مسیحی ۷۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل فهم معنای تاریخ از زاویه دیدِ انسانگراییِ مسیحی ۷۲ اسلاید در PowerPoint :
ماریتن اعتقاد دارد که به فرهنگ و تمدن می باید به چشم مقولاتی برابر نگریست که اشتیاق انسانی را برای داشتن تعاریفی جاودانه از خدا، وجوه متعالی نیکی، حقیقت و زیبایی به عنوان اساسی برای زندگی زمینی اش تشریح میکنند. فرهنگ یا تمدن، غنیسازیِ خودِ زندگی انسانی است. به طوری که نه تنها توسعهی مادّی، که البته برای زندگی شایسته در این دنیا لازم و ضروری است، که فراتر از همه، تکامل اخلاقی و رشد تواناییهای نظری و عملی (هنری و اخلاقی) را در برداشته باشد.(maritain1975:558-559) میتوان تطور «روح عینی» را تجسم یافته در شماری از اَشکال فرهنگی در ظرف تاریخ مشاهده کرد. هر فردی میتواند تاثیر معنوی را در گسترهی این اشکال فرهنگی بیابد
آراء ژاک ماریتن و نیکلای بردیایف در باب معنای تاریخ (۲)
مترجم: سیدرضا وسمهگر/ ماریتن اعتقاد دارد که به فرهنگ و تمدن می باید به چشم مقولاتی برابر نگریست که اشتیاق انسانی را برای داشتن تعاریفی جاودانه از خدا، وجوه متعالی نیکی، حقیقت و زیبایی به عنوان اساسی برای زندگی زمینی اش تشریح میکنند. فرهنگ یا تمدن، غنیسازیِ خودِ زندگی انسانی است. به طوری که نه تنها توسعهی مادّی، که البته برای زندگی شایسته در این دنیا لازم و ضروری است، که فراتر از همه، تکامل اخلاقی و رشد تواناییهای نظری و عملی (هنری و اخلاقی) را در برداشته باشد.(
maritain
۱۹۷۵:۵۵۸-۵۵۹) میتوان تطور «روح عینی» را تجسم یافته در شماری از اَشکال فرهنگی در ظرف تاریخ مشاهده کرد. هر فردی میتواند تاثیر معنوی را در گسترهی این اشکال فرهنگی بیابد. براساس نظرات ماریتن، جامعهی انسانی می باید به عنوان ترکیبی از کثرت افراد و در عین حال، خود، به مثابهی یک شخص درک شود. او نتیجه می گیرد که «جامعه در معنای صحیح کلمه، وحدتی از شخصیت هاست. آن واحد اجتماعی سزاوار این نام است که مدینه ای از شخصیت های انسانی باشد. یک واحد اجتماعی خود یک شخص است.» (
Maritain
۱۹۷۹
:
۲۹۶-۲۹۷) شخص انسان با جستجوی نیکی، زندگی اش را معنا می بخشد. در اینجا ماریتن با ادامه دادن به استدلالش به این نتیجه می رسد که خیر مشترک، آن چیزی است که جامعه بشری می باید به عنوان هدف نهایی بدان دست یازد.
برخی از مفسران عقاید ماریتن معتقدند که او با تعقیب این نظرگاه عاقبتگرایانه و معادشناسانه به تاریخ، درکی نوین از روابط میان “شهر خدا” و “قلمرو دنیا” و میان تاریخ دنیوی و الهی معرفی می کند. بر طبق نظرات جی .اچ نیکولاس، ماریتن به شیوه ای ویژه، رابطه میان خلاقیت انسان و اهداف ذاتی موجود در تاریخ نوع بشر را به شکلی اساساً نوین مورد تأکید قرار داده است . او با ماریتن موافق است که انسان، مشتاق به فهم و پردازش جهان است چرا که برای بروز تواناییهای خود بدان نیازمند است ؛ انسان از طریق تمدنهای متنوعی که برپا کرده، ویران سازی آنچه جایز دانسته و یا بدان دست یازیده و در طی فعالیت و تقلای پایانناپذیرش، خود را ساخته و ابراز داشته است. چنانچه هدفی وحدتبخش در تاریخ باشد آن هدف چیزی جز خود انسان نیست ؛ انسان در راه بروز تواناییهای خودش.( (
maritain
۱۹۸۱:۳۷۳نیکلاس اعتقاد دارد که دستاورد اساسی ماریتن در این بینش مستتر است که او با ابتناء بر وحدت تاریخ الهی و تاریخ دنیوی، بر مأموریت مسیح به عنوان کانون و نهایت تاریخ تأکید میکند.
ماریتن از سه جزء عمدهی معنای دنیوی تاریخ یا همان اهداف طبیعی موجود در خلاقیت فرهنگی انسان سخن می گوید. اولین هدف، «تسخیر طبیعت و کسب خودمختاری برای نوع بشر» است.((
maritain
۱۹۶۶:۶۵-۶۶ مقصد دوم در طی پیشرفت دانش، هنر و مهمتر از همه اخلاقیات ظاهر شده است. نهایتاً سومین هدف، «ظهور و بروز تمامی امکانات طبیعت انسان» است. (
Maritain
۱۹۶۶
:
۶۷) در تفسیر ماریتن، معنای دنیوی تاریخ با معنای فراتاریخی آن همزیستی دارد ؛ با آن معنای فراتاریخی که با معنای دنیوی تاریخ سر سازگاری ندارد و هیچگاه به طور کامل توسط انسان فهم نمی شود. رجعت مسیح، کانون و نهایت تاریخ را شکل میدهد و وظیفهی درک کلِّ معنای تاریخ برعهدهی ابرانسان است.
بینش ماریتن نسبت به تاریخ بر توازن معینی میان قطب های تفسیر عاقبتنگرانه و معادگرایانهاش از یکسو و تفسیر او از خود انسان استوار است. ماریتن تاریخ جهان را در پرتو اهمیت رویدادهایش برای سرنوشت بشر ارزیابی می کند. اینجاست که تفکرات ماریتن به بردیایف نزدیک می شود. ماریتن نیز همچون بردیایف بر وحدت بنیادهای مسیحی و انسانگرایانهی تاریخ متمرکز میشود. ماریتن اعتقاد داشت که تاریخِ فرهنگِ اروپایی میباید براساس تطور خودآگاهیِ انسانگرایانه، به دورههای معینی تقسیم شود. او اذعان میدارد که عهد باستان قبلأ بنیادهای متعالیِ انسانگراییِ اروپایی یعنی روابط میان انسان و وجود قدسی را ظاهر ساخته بود، اما این انسانگرایی مسیحیِ قرون میانه بود که بنیانی برای خود-رشددهندگی انسان و ظهور و بروز توانایی های متکثر او در اختیارش نهاد. ماریتن در هماهنگی کامل با تفسیر نظری بردیایف، ادّعا می کند که بحرانِ پسارنسانسِ انسانگرایی، نتیجهی نزاع مصیبتبار میان تواناییهای خلاقیت انسانی و ارزشهای مسیحی بود. براساس نظر ماریتن قرون شانزدهم و هفدهم میلادی شاهد رقابت علم و دین و گسترش الحاد بود و به اولین صحنهی بحران فرهنگ انسانگرا مبدل شد. در تفسیر او قرون هجدهم و نوزدهم نشاندهندهی دومین پرده از این بحران است که وجه مشخصهاش اتحاد خطرناک علم و تکنولوژی از یک سو و رقابت برای کسب سود و فایده از سوی دیگر در جامعه ای است که نسبت به ارزشهای مسیحیت بیاعتنا شده بود.
این بحران در سدهی بیستم و با پیروزی تمدنی عاری از ریشههای معنوی و پدیدهی «مرگ خداوند» به اوج خود رسید. تحلیل ماریتن از اوضاع سیاسی و آرمان او یعنی انسانگراییِ تمام عیار اساساً براین دیدگاهش نسبت به تاریخ استوار بود. ماریتن در کتابش به نام «در باب فلسفه تاریخ» در تلاش است تا این بینش نسبت به تاریخ جهانشمول را خلاصه کند. بینش او بر این فرض استوار است که جریان وقایع در فعالیتهای انسانی ریشه دارند و از این رو غیر قابل تبیین بوده و در صورت استفاده از قوانینِ ضروری نیز غیرقابلاستنتاج هستند. هر نوع قطعیتگرایی برای او غیرقابلقبول بوده و از این اعتقاد برای نقد بنیانبرانداز افکار هگل، مارکس و توینبی بهره می جوید. با وجود این او امکان انتزاع مجموعه ای از انواع مثالی را که می باید در تفسیر تاریخ به کار گرفته شوند و به کشف نظام و ترتیبات و حتّی وضع قانون منجر شوند، محتمل میدانست البته بدون متمایل شدن به سوی مقولهی ضرورت. (
maritain
۱۹۵۷
:
۳۲) ماریتن در تلاش است تا به طور نظری میان دو قطب فلسفهی تاریخ یعنی وجوه جوهری و انتقادی توازن ایجاد کند.
یک چنین مجموعهای از نظم و ترتیبات که او بدانها نام “اصول موضوعه”[۱] یا “قوانین کارکردی’[۲] می نهد، باید بعنوان تلاشی برای کاربست فلسفهی اخلاق در فهم تاریخ تفسیر شوند. از این رو ماریتن شماری گزارههای عام اقتراح کرد: «در تاریخ نیکی همیشه مرتبط با خداوند بوده و در تضاد با شیطانِ ناظر به ماده قرار میگرفته است»؛ «فعالیت کلیسای کاتولیک در طول تاریخ با هدف پیشبرد نیکی بوده است»؛ «در طولانی مدت نیکی همیشه بر زشتی تفوق می یابد» ؛ «رویدادهایی اتفاق می افتد که تاریخ را که همانا تغییرات جهانی در زندگی نوع بشر است، میسازند در خودآگاهی عمومی راجع به فهم نیکی، پیشرفتی معین رخ می دهد» ؛ «اعمال خشونتگریزانه برای فهم ایده ال نیکی مرجح و مؤثرتر از فعالیتهای خشونتآمیز است.»
ماریتن مجموعه ای دیگر از اصول نوع شناسانه را با نام «قوانین برداری»[۳] وضع می کند که هدف از آنها تشریح تمایلات عمومی در جریان تاریخ جهانی است. یکی از این قوانین، قانونِ «گذار از جادو به عقلانیت» است. ماریتن معتقد است این قانون، ضرورت همزیستی مسالمتآمیز دین، علم و هنر را در زمینهی فرهنگ معاصر یادآور می شود. یکی دیگر از تمایلات عمده در تاریخ بشر، «رشد فهم هر چه صحیحتر از قانون طبیعی» است. ماریتن «گذار از تمدن قدسی به عرفی» را نیز در سیاههی قوانین برداری جای میدهد. «قانون ظهور عصر مردم» ضرورت پیدایش نوع نوینی از مسیحیت را یادآور می شود ؛ نوعی نوین همچون آن خوانشی که خودش در «انسانگرایی تمامعیار» عرضه می دارد. به عنوان سخن نهایی در این مورد، کوشش ماریتن برای صورتبندی دوبارهی نتایج نظریِ از پیش کشف شده در قالب یک فلسفهی تاریخ رشدیافته و نظاممند را به نظر میرسد باید راهبردی برای توجیه آرمانش یعنی «انسانگرایی تمام عیار» دانست.
بردیایف نیز مانند ماریتن سعی بر آن داشت که معنای تاریخ را از منظری انسانگرایانه درک کند اما رهیافت فلسفی او بر این ادّعا استوار بود که تاریخ دنیوی و تاریخ الهی یا «شهر خدا» و «قلمرو دنیا» واقعیتهایی بر هم تأثیرگذارند. بازتاب این طرز تفکر را در آثار او که در روسیه نگاشته است، میتوان یافت. بردیایف به هنگام تلاش در راه توسعهی درک خود از معنای تاریخ، بیشترین توجهش را به مسائلی چون مسئلهی اقانیم مقدس و وظیفهی غلبه بر شرّ در چارچوب تاریخ جهان معطوف می کرد. او معتقد بود با فرا رسیدن عصر روحالقدس یا همان عهد سوم، حسِّ عمیقِ وحدت خداوند و نوع بشر در جریان تاریخ جهانی با ظهور مسیح رخ خواهد داد و نهاییترین بیانش را در ایدهی خدا-انسان[۴] خواهد یافت. برطبق بیان ولادیمیر سولوویف، نوع بشر در فرآیند تطور و تحول، یک موجود مطلق است و همین، معنای مذهبیِ تاریخ و کارکردِ دینیِ فرهنگ است.(
berdyaev
۱۹۸۹:۱۸۰) حقیقت دین و انسانگرایی می باید در عصر عهد سوم به پیشواز هم بیایند. زمانی که بردیایف «معنای تاریخ»را می نوشت همین طرز تفکر، موتور محرک فکرِ فلسفی او بود.
بردیایف اعتقاد داشت عهد باستان همراه با خود درکی از کلِّ کیهانی بعنوان چیزی جاودانی و قدیم آورد. چینیان و هندیان باستان ایدهی جاودانگی و حضور ملکوتی در دنیای معنوی انسان را پرورش دادند و آنها نیز همچون مردمان عصر باستان غرب، نسبت به جریان دنیوی تاریخ بیاعتناء ماندند. تاریخ با تورات و خودآگاهیِ مردم یهود نسبت به ماموریتشان برای پیروی از کلام خداوند و گسترش آن، به صف مقدّمِ مباحثهی متافیزیکی منتقل شد. با وجود این، بردیایف چنین می اندیشید که اهمیت متافیزیکی و کانونی تاریخ فقط در پرتو پیام مسیحیت به طور کامل درک خواهد شد. خداوند خود را در زمان متجلّی ساخت و از این رو، ظهور مسیح میبایست به عنوان وسیلهی معنابخشی به کلّیت تاریخ جهان نگریسته شود.
بردیایف معتقد بود که «تاریخیت اختصاصی و شخصیت پویا»ی مسیحیت مرتبط است با توانایی آن برای پدیدار ساختن بنیادهای آزادی معنوی بشر در جهان به شیوهای که در عصر باستان و حتّی عهد یهودیت ناشناخته مانده بود. (
berdyaev
۱۹۹۰:۹۵) براساس این تفسیر، فرهنگ اروپاییِ قرون میانه از ایدهی برپایی حکومت خداوند برروی زمین نشأت گرفته بود. این تفکر علیرغم دستاوردهای مبرهن قرون میانه در زمینهی فرهنگ، سرانجام در نیل به هدفش شکست خورد. این ناکامی به خودبنیادانگاریِ خلاق و البته سرکوب شدهی آدمی در شکل شورشی علیه تمام اشکال نظم پذیرفته شده زندگی منجر شد و در رنسانس و در اومانیسم به منصه ظهور رسید.(
berdyaev
۱۹۹۶:۹۸-۹۹)
بردیایف عقیده داشت که اومانیسم واکنش مشروعی بود علیه فرهنگ قرون میانه ؛ فرهنگی که به گِرد ارزشهای مذهبی میچرخید. با وجود این، انسان اگر چه از زنجیر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 