پاورپوینت کامل مناسبت نام امیر کبیرِ صدر اعظم با انتشارات عبدالرحیم کتاب فروش! ۴۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مناسبت نام امیر کبیرِ صدر اعظم با انتشارات عبدالرحیم کتاب فروش! ۴۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مناسبت نام امیر کبیرِ صدر اعظم با انتشارات عبدالرحیم کتاب فروش! ۴۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مناسبت نام امیر کبیرِ صدر اعظم با انتشارات عبدالرحیم کتاب فروش! ۴۵ اسلاید در PowerPoint :
کم تر از ۱۰ روز فرصت داده بودند که مطلبی برای یادنام عبدالرحیم جعفری بنوسیم. زمان کوتاهی بود و اجازه نمی داد تا به موضوعی تحقیقی دربار کتاب و صنعت نشر بپردازم، حوزه ای که با کار و بار حرفه ای آن مرحوم تناسب و ارتباط مستقیم داشت. اما دلم هم رضا نمی داد که چیزی ننویسم، زیرا، به هر حال، به عنوان یکی از خریداران یا خوانندگان انتشارات امیر کبیر، نسبت به این مؤسسه و بنیان گذار آن، از خیلی پیشتر ها احساس دِین می کردم. نخستین باری که نام انتشارات امیر کبیر و، در کنار آن، انتشارات ابن سینا، به گوشم می خورد در مهرماه ۱۳۳۷ بود که برای ادام تحصیل به تهران آمده بودم، یعنی ده سالی پس از تأسیس امیر کبیر.
همت بلند دار که مردان روزگار
از همّت بلـند به جایی رسیده اند
کم تر از ۱۰ روز فرصت داده بودند که مطلبی برای یادنام عبدالرحیم جعفری بنوسیم. زمان کوتاهی بود و اجازه نمی داد تا به موضوعی تحقیقی دربار کتاب و صنعت نشر بپردازم، حوزه ای که با کار و بار حرفه ای آن مرحوم تناسب و ارتباط مستقیم داشت. اما دلم هم رضا نمی داد که چیزی ننویسم، زیرا، به هر حال، به عنوان یکی از خریداران یا خوانندگان انتشارات امیر کبیر، نسبت به این مؤسسه و بنیان گذار آن، از خیلی پیشتر ها احساس دِین می کردم. نخستین باری که نام انتشارات امیر کبیر و، در کنار آن، انتشارات ابن سینا، به گوشم می خورد در مهرماه ۱۳۳۷ بود که برای ادام تحصیل به تهران آمده بودم، یعنی ده سالی پس از تأسیس امیر کبیر.
در اثنای فکرِ اینکه چه بنویسم چه ننویسم بودم که تصوّر وجود ارتباط و مناسبتی میان روانشاد جعفری و عنوان مؤسس انتشاراتیِ او از خاطرم گذشت.بیشتر اندیشیدم که چرا چنین تصوری بی هیچ تمهیدی به ذهنم رسیده بود.سرانجام، پاسخ را در این یافتم که حضور پرصلابت اولین و آخرین «امیر کبیر» ایران، لااقل، در ۳۰۰ سال اخیر از تاریخ این سرزمین، در ناخودآگاه ذهن من، باعث برقراری چنان ارتباطی شده بود.ولی چه سنخیّتی میان امیر کبیر و عبدالرحیم جعفری می توانستم بیابم؟ آن کجا و این کجا! دیری نپایید که برای این فکر غریب و عجیب خود توجیهاتی پیدا کردم، و شباهت هایی به نظرم رسید. بی گمان خوانندگانِ این حرف های بی وجه و نامستدلِّ نگارنده اعتراض خواهند کرد که مقایس این دو تن از مقول قیاس مع الفارق است. ولی عرض می کنم که شباهت ها به اندازه ای هست که وجود چنان مقوله ای را منتفی کند. فراموش نکنیم که شباهت ها در طرفینِ تشبیه لازم نیست همیشه هم سطح و هم پایه باشند. می توان درَجاتی از شباهت بین دو چیز یا دو شخص داشت، هر یک در حدّ خود و به جای خود.شمع، فانوس، چراغ لامپا، چراغ برق، نور ماه و آفتاب در یک درج یکسان از تابندگی نیستند، ولی همه در داشتن نور مشترکند. ابیات زیر را از نظر بگذرانید:
آن سروِ ناز بین که چه خوش می رود به راه وآن چشم آهوانه که جون می کند نگاه
روشنیِ طلعت تو ماه ندارد پیش تو گل رونق گیاه ندارد
دوست دارم که ببینم رخِ همچون قمرت تا نبینند چه خورشید به هر بام و درت
دان فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه هر دو جانسوزند اما این کجا و آن کجا؟
در هر یک از مصرع های سه بیت اول و در بیت آخر، مقایسه ای میان دو پدیده شده که سنخیتی با هم ندارند، ولی شباهت هایی دارند، والآ شاعر آنها را در کنار هم نمی گذاشت. «تضادّ» با «تفاوت» فرق می کند.اگر شاعرمیان چهر ماه وَشِ محبوب خود و ماه گردون از زمین تا آسمان تفاوت قائل است، وجود نوعی اشتراک و همانندیِ نسبی میان آن دو را هم انکار نمی کند. خوب، ممکن است ایراد شود که اینها صنایع بدیعی و بازی های شاعرانه است. این درست، ولی اولاً به قول اهل فنّ، المجازُ قَنطَرهُ الحقیقه؛ ثانیاً، در عوالم واقع و غیر شعری هم این اشتراکِ نسبیِ صفات فراوان وجود دارد، گو اینکه دو طرفِ قیاس یا تشبیه از آن صفات به یک مقدار برخوردار نبا شند. تشبیه و مقایسه یکی از مواردی است که اصل روانشناختیِ «تداعی» در آن نقش دارد، یعنی وقتی پدیده ای به حدّ معینی از شباهت به پدید دیگری رسید آنرا تداعی می کند. به تعبیر دیگر، وقتی نوعی شباهت میان دو چیز وجود داشته باشد همدیگر را فرا یاد می آورند. سرو سَهی قامتِ معشوق را تداعی می کند و یاقوت یا مرجان لبانِ او را، همان گونه که چشمِ آهوی غزال، و نه چشمان جانوری دیگر، مجنون را به یاد چشمان لیلی می اندازد. به علاوه، وقتی در عالم واقع شباهت ها از حدِّ صِرفِ ظاهر در گذشت و به کیفیات کشیده شد، مقایس دو پدیده اصالت بیشتری پیدا می کند. دو فردِ در ظاهر همانند – مثل دو برادر توامان- را می توان همانندِ جسمانی و مادّی خواند. زمانی این شباهت معنای اصیل تری پیدا می کند که آن دو برادر در افعال و افکار و اثرات وجودی نیز به هم نزدیک باشند.
این مقدمات را برای آن چیدم تا ملامتم نکنید که چرا جعفری به ذهن من امیر کبیر را تداعی کرده است. روزی که عبالرحیم از شاگردی انتشارات علمی دست کشید و در ۱۳۲۸ دکّـ محقّـری را در خیابان ناصر خسرو به نام کتاب فروشی امیر کبیر راه انداخت، نمی دانم چه در سر داشت که عنوانی چنین پُر طاق و طُرُنب را برای آن برگزید؟ آیا این همّت را در خود می دید که یک دهه بعد، آن دکّ محقّر را به یکی از بزرگترین مؤسسات انتشاراتی کشور تبدیل، و شایست چنان عنوان شکوهمندی کند؟ یقیناً به مخیّله اش هم خطور نمی کرد که پس از تقریباً هفتاد سال بعد، آدم خیال بافی چون من از بغلِ عنوان انتشاراتیِ او این مقدار حرف و سخن در آورد، اماّ یقیناً همتی به بزرگی نام امیر کبیر در خود می دیده است. فعالیت ها و برنامه ریزی های بعدیِ او نشان داد که وی از همان مردان بلند همتی بود که «از همت بلتد به جایی رسیده اند». انتشارات امیر کبیر، به اعتراف بسیاری از کارشناسانِ بی غرض و مرض، روزگاری «امیر» قلمروِ نشر بود، گو اینکه در ۱۳۵۸ به حکم دادگاه عدالت مدار، او را به ظاهر از امیری عزل کردند و حق او را به ناحق به دیگران حاتم بخشی کردند.
بیش از این معطلتان نکنم. غیر از اینکه عنوان مؤسس انتشاراتیِ جعفری مرا به فکر این مقایس نسبی انداخت، اشتراک آنها در نام اول هم در این کار دخیل بود. گرچه آن مرحوم عموماً به «عبد الرحیم» معروف بود، ولی به نام «تقیِ جعفری» نیز شناخته می شد. از حد اسامی و القاب که بگذریم، مشابهت هایی نیز در طول زندگی آنها، از کودکی تا پایان عمر در آن دو می توان دید. میرزا تقی خان (متولد ۱۲۲۲ ق) پسر کربلایی قربان بیگ فراهانی، آشپز میرزای بزرگ، پدر ابو القاسم قائم مقام (مقتول ۱۲۱۴) بود، و اگر هوش و پشتکار امیر نمی بود چه بسا که «ور دستِ» پدر می ماند و می ماند تا خود روزی آشپز باشی شود.جهشِ فوق العاده ایست که پسرِ آشپزِ گمنامی به بزرگترین مقام، پس از ناصرالدین شاه (د. ۱۳۱۳ ق) ارتقا یابد و چنان رشت امور اداری و مالی حکومت را به دست گیرد که حتی حقوق پادشاه
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 