پاورپوینت کامل زیبایی‎شناسی صوفیه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل زیبایی‎شناسی صوفیه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل زیبایی‎شناسی صوفیه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل زیبایی‎شناسی صوفیه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

مقاله حاضر بخشی از کتاب ارزشمند “زیبایی‌شناسی از منظر صوفیه” به قلم سیروس علی زرگر است که شعر صوفیانه را در عالم نظری و مفهومی فخرالدین عراقی بررسی می‌کند. عالم زیباشناسانه ریشه در عشق دارد و با هستی‎شناسی و انسان‎ها از حیث ارتباط با واقعیت الهی در پیوند است. یکی از ویژگی‎های مهم این پژوهش آن است که نویسنده مستقیما به سراغ اشعار احساسی و عشقی رفته است؛ مقوله‎ای که عمده شعر صوفیانه به آن متکی است و صورت انسانی در این نوع شعر نیک ستایش می‎شود و این خود مبنای زیباشناسی این متفکر است. نویسنده درک خوب و استادانه‎ای از تلقی این شاعر و عالم صوفی دارد و افزون براین، منابع درجه اول و دوم در این حوزه را نیز به خوبی می‏شناسد. گفتنی است کتاب مذکور توسط نگارنده این سطور در حال ترجمه است

زیبایی، عشق، و صورت انسان از منظر فخرالدین عراقی

مقاله حاضر بخشی از کتاب ارزشمند “زیبایی‌شناسی از منظر صوفیه” به قلم سیروس علی زرگر است که شعر صوفیانه را در عالم نظری و مفهومی فخرالدین عراقی بررسی می‌کند. عالم زیباشناسانه ریشه در عشق دارد و با هستی

شناسی و انسان

ها از حیث ارتباط با واقعیت الهی در پیوند است. یکی از ویژگی

های مهم این پژوهش آن است که نویسنده مستقیما به سراغ اشعار احساسی و عشقی رفته است؛ مقوله

ای که عمده شعر صوفیانه به آن متکی است و صورت انسانی در این نوع شعر نیک ستایش می

شود و این خود مبنای زیباشناسی این متفکر است. نویسنده درک خوب و استادانه

ای از تلقی این شاعر و عالم صوفی دارد و افزون براین، منابع درجه اول و دوم در این حوزه را نیز به خوبی می‏شناسد. گفتنی است کتاب مذکور توسط نگارنده این سطور در حال ترجمه است

.

***

شهود و حب ذات الهی

آثار فخرالدین ابراهیم بن بوذرجمهر عراقی از بسیاری جهات با آثار ابن عربی تفاوت دارد. آثار و نوشته

های پرتکلف و البته فراوان ابن عربی به زبان عربی، عالمانه(علمی)اند در حالی که آثارعراقی(چه آثار منظوم و چه آثار منثوری بجا مانده از او) زبانی عاشقانه دارد و اغلب به فارسی است. به همین دلیل است که باید به تناسب و انسجام موجود در نوشته

های این دو عارف توجه کرد. ورای اینکه رابطه عراقی با شاگرد و وارث ابن عربی، یعنی صدرالدین قونوی، چه نتیجه

ای داشته است، مجموعه آثار فخرالدین با بسیاری از توضیحاتی که ابن عربی درباب شهود ارائه می‌کند، مطابقت دارد. به نظر می

رسد هدف عراقی از نگارش لمعات، نشان دادن انطباق شهود و عشقی است که بین تعالیم ابن عربی و تعالیم موجود در سنت سهروردی است. با این حال، فخرالدین ترجیح داده تا به اهمیت شهود و عشق در دیدگاه وجودشناختی ابن عربی توجه کند. در حقیقت، عراقی را می توان شخصیتی دانست که در پرداختن به این دو موضوع یعنی شهود و عشق ید طولایی دارد

.

مبنای خلقی شهود

در آثار عراقی (خاصه لمعات) به

کرات با بحث خلقت و ارتباط آن با شهود برمی

خوریم(هر چند که این قضیه صرفا به لمعات محدود نمی

شود). داستان خلقت به گفته عراقی داستانی است که در آن عشق می

خواهد که در خود بنگرد. خلقت پس از آنکه خود را مشاهده کرد، عاشق خود گشت و به شکل دو ذاتی در آمد که پیوسته در تمنای یکدیگر بودند: عاشق و معشوق. خلقت یکسره برخاسته از شوق خدا به خود است و شهود نیز در حقیقت تحسین خداوند از فعل خود است. به این ترتیب، از نگاه عراقی فرآیند خلقت، فرآیند حب ذات، و سپس تکلم با خود است، و درنهایت، شهود ذات است. انتساب عشق به ذات حق نشانگر آن است که ذات حق در کنه خود در تمنای خویش است. از این جهت، خود، انگیزه شهود و تکلم است. افزون براین، واژه عشق درست همانند ذات الهی، می

تواند فی حد ذاته مفهومی مجرد باشد بدون آنکه برای تحققش نیازمند عاشق یا معشوق باشد. در عین حال، عشق برای اینکه شهود و شناخته شود، مستلزم عاشق (کسی که این رابطه را تحقق می

بخشد) و معشوق (متعلق این رابطه دو طرفه) است. یعنی، (با اینکه)عشق مستقل است (اما)در عین حال، تنها از طریق عاشق و متعلق عشق می‏تواند شناخته شود. همچنین، عراقی به ما می‏گوید که خلقت یکسره حاصل تجلی عشق است، تجلی

ای که بدون آن، عشق را نمی‏توان شناخت، دید یا شنید: “اشتقاق عاشق و معشوق از عشق است و عشق در مقر خود از تعین منزه است و در حریم عین خود از بطون و ظهور مقدس، و لیکن به هر اظهار کمال، از آن روی که عین ذات خود است و صفات خود، خود را در آینه عاشقی و معشوق بر خود عرضه کرد و حسن خود را بر نظر خود جلوه داد. از روی ناظری و منظوری نام عاشقی و معشوقی پیدا آمد. نعت طالبی و مطلوبی ظاهر گشت”. آنچه دراینجا اهمیتی ویژه دارد آن است که صفات عاشق، معشوق، طالب و مطلوب همه برخاسته از شهود عشق(برخاسته از صفات ناظری و منظوری) است. تمجید حق از جمال خود، سبب پیدایش خلق می

گردد، در واقع متعلق عشق، برخاسته از خود اوست که خود را تحسین می‌کند

.

تمجید از خود به مثابه شهود(مشاهده)

مرکزیت عشق خدا برای خود(عشقی که در تمام پدیده ها جاری و ساری است و به شکل شهود ذات و کلام حق(تکلم حق با خود) متجلی شده است)را می‏توان در این تعبیر موجز و سه گانه لمعات ملاحظه کرد: “لایحب الله غیر الله، لایری الله غیر الله، و لایذکر الله الا الله”. این مطلب از مطالب کلیدی نزد عراقی است. این سه فعل در حقیقت افعال خداوند هستند که در کل هستی ساری و جاری‏اند. هر عاشق، این خودستایشگری الهی را از نو انجام می

دهد و در متعلق عشق خود هیچ چیز جز خود نمی‏بیند. باوجود این، حقیقت انسان، نفخه‏ای(نفَسی) از ذات الهی است آنچنانکه نفس(روح) انسانی در حقیقت، نفس(روح) خداوند است. از این رو، عاشق واصل نه تنها خود را بلکه خدا را نیز در متعلق عشقش مشاهده می‌کند. وقتی عاشق انسانی جمال الهی را در متعلق شهود می‏بیند، در واقع در شهود ذات الهی سهیم شده است: “هر چه بینی جمال اوست، پس همه جمیل باشد، ناگزیر همه را دوست دارد، و چون درنگری خود را دوست داشته باشد، هر عاشقی که بینی جز خود را دوست ندارد، زیرا که در آینه ز روی معشوقی جز خود را نبیند، ناگزیر جز خود را دوست نگیرد. المومن مرآه المومن و الله المومن. بیان این همه می‏گوید

“.

همانگونه که عراقی به‏کرات اشاره می‌کند، تمام اشیاء آینه جمال حقند. از این مطلب می

توان نتیجه گرفت که تحسین هرگونه زیبایی و هر شیء زیبا در حقیقت تحسین منبع و عطا کننده زیبایی است. به عنوان مثال، وقتی به چهره زیبای یک انسان می

نگریم در واقع گویی همین عمل خودستایشگری الهی را انجام می‏دهیم. این نوع نگاه به زیبایی مخلوق(تکرار فعل خودستایشگری الهی از طریق خیره شده به چهره زیبای انسان) نه تنها تفسیری از داستان خلقت است که عراقی و صوفیان همفکر دیگر او بیان کرده‏اند، بلکه در حقیقت کاری است که عراقی خود به

وضوح آن را تایید، تصریح و چه بسا که عمل کرده است. عشقی که عاشقان انسانی در رابطه با معشوق انسانی خود تجربه می‏کنند، همانند عشقی که یک عارف در رابطه با معشوق الهی خود تجربه می‌کند، از شهود گرفته شده است. از این روست که می‏توانیم ملاحظه کنیم که شهود انگیزه اصلی (سرودن)شعر عاشقانه در تصوف است، و بالطبع تعجبی ندارد که شهود بدون شک موضوع اصلی تقریبا تمام اشعار عراقی است. در حقیقت، دشوار بتوان در دیوان عراقی شعری یافت که ارتباطی با موضوع شهود نداشته باشد

.

بیان اینکه عارف خدا را در تمام اشیاء می‏بیند(یا مشاهده می‌کند) چندان دشوارنیست اما جزئیات این شهود(مشاهده)، بسیار ابهام

آمیز و نامفهوم است. آثار منثور ابن عربی از صراحت بیشتری برخوردارند، این درحالی است که در آثار عراقی، فهم جزئیات مربوط به شهود مستلزم شرح و تفسیر مفصل و مبسوط است. عراقی خلاف ابن عربی که از نثری عالمانه در آثارش استفاده می‌کند، مطالب خود را به شکلی موجز و به زبانی عاشقانه و با استفاده از شعر عاشقانه(یا به طور خاص در لمعات، نثر عاشقانه) بیان کرده است. اغلب یک بیت شعر عراقی بیانگر کل یک فصل از فتوحات مکیه ابن عربی است. این گرایش به زبان شاعرانه و موجز حتی در اثر منثور عراقی یعنی لمعات نیز به چشم می

خورد در اینجا می

توان هر یک از مباحث مربوط به موضوع شهود نزد ابن عربی را به شکلی موجز یافت. به نظر می

رسد به دلیل ماهیت نظری مباحث فتوحات مکیه، خلاف ماهیت شاعرانه و عاشقانه لمعات، اصطلاحاتی که برای توصیف شهود به

کار رفته، در آثار این دو شخصیت با یکدیگر متفاوتند. ابن عربی در توصیفش از شهود از قرآن و حدیث استفاده می‌کند، در حالی که عراقی برای این کار از نمادهای رایج در شعر ایرانی دوره میانه(شراب و شاهد و عاشقان دلباخته) بهره می برد. در عین حال، با وجود این تفاوت

ها، قرائت ابن عربی و عراقی عمدتا به نوعی شبیه یکدیگر است

.

تحول

آثار فخرالدین عراقی به طور مشخص توضیحات ابن عربی در خصوص شهود عارف از تحول مدام تجلیات حق درهستی را تایید می‌کند، عنوان این تجلی مدام، تحول است. در حقیقت، یک لمع از بیست و هشت لمع عراقی(لمع پنجم) به موضوع تحول پرداخته است. محتوای توصیف تمثیلی فخرالدین عراقی از تحول با مطالب فنی و تخصصی ابن عربی دراین خصوص هماهنگی و انسجام قابل‏توجهی دارد:”محبوب در آینه هر لحظه رویی دیگر نماید و هر دم به صورتی دیگر برآید؛ زیرا که صورت، به حکم اختلاف آینه هر دم دیگر می

شود، و آینه هر نفس به

حسب اختلاف احوال دیگر می

گردد”. عبارت “هر دم” که دو مرتبه در این بخش تکرار شده(همانند عبارت مشابهش یعنی هر نفَس که یک مرتبه آمده) حاکی از آن است که ما با یک “آن” (لحظه) سر و کار داریم که ابن عربی آن را توضیح می

دهد؛ در واقع، این “آن” کوچک

ترین واحد زمانی است که در آن خداوند تعالی دائما عالم را به شکلی متفاوت از نو می

آفریند. در حقیقت، فخرالدین در پایان این فصل با نقل آیه “کل یوم هو فی شان”(الرحمن/ ۲۹)، به شکل مستقیم به همین “آن” اشاره می‌کند

.

عراقی همچو ابن عربی و چه بسا تحت تاثیر تفسیر ابن عربی از این آیه، اشاره‏ای به خلق مدام عالم دارد. هر آن، خداوند موجودی را از نو می

آفریند اما به شکلی متفاوت. از این رو، تمامی اشیاء متغیر و متحولند در حالی که خداوند، ثابت و تغیرناپذیر است. سلف عراقی، ابن عربی، می

گوید که از منظری دیگر، تحول مدام عالم را می‏توان به یک معنا تحول مدام حق دانست. از آنجا که ظروف تجلی حق تعالی در هر آن تغییر می‌کند، می

توان گفت که حق، متعلق شهود در آینه خلقت، هر دم در صورتی جدید جلوه می‌کند، در حالی که این مساله برای متکلمان کفر محض است چه، خدا از نگاه آن

ها مطلق و بنابراین تغییرناپذیر است. ابن عربی و عراقی بر این باورند که در این تحول تردیدی نیست، و حتی اگر ذات الهی ثابت و یکسان باشد، افعال و آثار حق تعالی پیوسته در تغییرند

.

آنچه در اینجا مساله شهود را معنی

دار می‌کند آن است که ابن عربی و عراقی هر دو، این تغییر و تحول مدام عالم را انعکاسی از تغییر احوال قلب می

دانند، آنچنانکه تغییرات بیرونی و ظاهری تابعی از تحولات درونی یا در واقع آینه آن است. فخرالدین به صراحت می‌گوید که تغییر مدام عالم، تغییر حالات و شئون خداوند و تغییر احوالات قلب همگی یک حقیقت هستند. و در واقع، تحقق این واقعیت است که شخص را عارف می‌کند

:

در خبر است که : مثل القلب کمثل ریشه فی فلاه یقلبها الریح ظهراً لبطن، اصل این ریاح که ریح تواند بود که مصطفی فرمود: لاتسبوا الریح فانها من النفس الرحمن اگر خواهی که از نفحات این نفس بویی به

مشام تو رسد، در کارستان: کل یوم هو فی شان، نظاره شو، تا عیان بینی که: تنوع تو در احوال از تنوع اوست در شئون و افعال، پس معلوم کنی که: لونالماء لون انائه، اینجا هم آن رنگ دارد که: لون المحب لون محبوبه

“.

همانطور که حق تعالی علی الدوام در شانی متفاوت است، قلب عارف نیز به تبع محبوب خود، متغیرالاحوال است. به این معنا، ابن عربی و عراقی هر دو، قلب عاشق عارف را با یک “جام(باده) عشق” مقایسه کرده

اند، چرا که در آن شراب عشق وجود دارد و ابن عربی آن را با تجلی حق یکی می گیرد. به گفته ابن عربی، تنها قلب عاشق، و نه عقل و حواس اوست که می

تواند منطبق با محبوب خویش(یعنی ذات متحول الاحوال حق تعالی) باشد: قلب از حالی به حال دیگر می

رود، درست همانطور که حق(که محبوب است) هر “آن” در کاری است: “کل یوم هو فی شان”(الرحمن/ ۲۹). بنابراین، به دلیل جذبه عشق او، عاشق به تناسب تحولات و تغییرات معشوق و محبوب، هر لحظه احوال و افعالش دگرگون است، درست مثل جام بلورینی که به اقتضای مایع درون آن تغییر می‌کند. رنگ عاشق، رنگ معشوق است، و این حال تنها مختص قلب است

.

در جای دیگری، ابن عربی تصریح می‌کند که قلب عارف به دلیل شرافت معرفت انسان و جامعیت وجود او، تجلی حق را بسیار دقیق تر و شفاف تر از عالم نشان(انعکاس) می

دهد. این کمال درانعکاس تجلی حق را اغلب این حدیث قدسی تایید می‌کند که خداوند در مقام اول شخص می

فرماید: “من در زمین و آسمان جای نمی

گیرم، اما در قلب عبد خود(عبد مومن خود) جای دارم”. ظرفیت قلب برای پذیرش حق، مطابق با قابلیت و استعداد آن است که سبب می‌شود به تبع تغییر حالات و صور حق، در طرفه العینی متحول گردد. البته نوعی ابهام بین قلب به مثابه ظرف و تجلی حق به مثابه مظروف وجود دارد؛ گاهی معلوم نیست که دقیقاً کدامیک بر دیگری تاثیر می گذارد، یا (اینکه آیا) تغییر احوال قلب و تجلی حق، یک حقیقت واحد هستند. اما ابهام تاثیر بر قلب عارف از این جهت است که قلبی که آگاهانه رو به سوی مُحوِّل می‌کند، محو جمال و عظمت آن می

گردد. این قلب مُدرِک دائم التغییر به شدت نسبت به زیبایی و ناکرانمند بودنش حساس می

شود. این قلب مدرک دائم التغییر دقیقا مطابق با تلقی ابن عربی و عراقی از عشق عارف به حق و تجلی او در خلق است و به معنای دقیق کلمه، نقش مهمی در اشعار این دو عارف ایفا می‌کند. ابن عربی در اشعار خود از این قلب با عنوان قابلاً کل صوره (پذیرنده هر صورت) یاد می‌کند

.

دراینجا توجه به ملاحظات یکی از شارحان اغتشاشی-کبروی لمعات عراقی، بسیار راهگشا تواند بود. شیخ شهاب

الدین امیر عبدالله برزشابادی المشهدی(م. ۸۷۲/۱۴۶۷) در تفسیر این لمعه، چنین می

گوید: “نفس رحمانی چون مفیض رحمت عامه انتشاریه است، از هر مظهری به حسب تفاوت آینه قابلیت روی دیگر نماید…حضرت ذات با صفات، من الازل الی الابد، دایم در تجلی است، اختلاف عبارات و اشارات به حسب اختلاف قابلیات و استعداد بود…تجلیات نامتناهی حضرت الهی در هر مظهری از مظاهر کونیه به قدر تفاوت قابلیات روی دیگرگون می

نماید

“.

در عین حال، برزشابادی از موضوع بسط و قبض قلب بحث می‌کند و این دو احوال قلب را مطابق با دو صفت حق تعالی یعنی معز و منیع می

داند. خداوند در مقام معز، عبد را به خود می خواند و در مقام منیع او را می

راند

.

با وجود این، سخن برزشابادی معنایی فراتر از مفهوم رایج دراین باره دارد؛ و حدیث ذیل موید این معناست که می

فرماید: خداوند قلب عبدش را به هر طریق که بخواهد هدایت می‌کند. البته برزشابادی معتقد است که قلب در تحولِ بین این دو حال، صفات متضاد خالق خود، حق سبحانه و تعالی، را متجلی می‌کند. این

جا، برزشابادی می

گوید که قلب درست همانند خالق خود، هم معز است و هم منیع. به این ترتیب، قبض و بسط قلب چیزی بیش از صرف جاذبه و دافعه(خواندن و راندنِ) حق است. و این کمال اسماء و صفات حق تعالی است

.

برزشابادی در بیان این معرفت می

گوید:”هرکه را قوت مطالعه مقاطعه صورت و سیرت به بصر و بصیرت میسر باشد، و از آن مطالعه معلوم و مشهود او شود که حضرت مصطفی چرا فرمود که من عرف نفسه فقد عرف ربه، هر کس انقلاب نفس خود را در حالت قبض و بسط، خاصیت صفت معزی و معینی حضرت حق اسمه دانست، و مشاهده به قلب قلب، از مقلب القلوب بعین الیقین دریافت، پروردگار خود را بشناخت و فروبستگی بر او عین گشایش، و گدازش، محض نوازش شد، بداند که جنید بهر چه می

گوید: لون الماء کلون انائه، یعنی تنوع ظهورات به سبب تنوع قابلیات بود”. عارف دیگر به احوالات قلبش نمی

پردازد در عوض، این احوالات را کارکرد قلب می

داند چه، قلب باید منطبق با تجلی حق باشد، حقی که مقلب القلوب است. برای اینکه قلب جایگاه تجلی خدا شود(خدایی که هر “آن” در کاری است)، باید احوالش دائماً تغییر کند. در این

جا، سخنان برزشابادی اهمیت می

یابد چون این سخنان نتایج عملی‏تر توضیحات ابن عربی و عراقی را در خصوص تحول روشن

تر می‌کند. از نگاه عراقی، تحول و در کل، شهود نه تنها با آنچه عارف در خارج از خود مشاهده می‌کند مرتبط است بلکه از این مهم‏تر، با آنچه او(عارف) در درون خود(یعنی در درون قلب خود) مشاهده می‌کند نیز ارتباط دارد. قلب، متغیر الاحوال است و در این تغیر احوال، تابع عالم و خالق آن است

.

اَحوَل

کلام ابن عربی مبنی بر اینکه عرفا با “دو” چشم یا با “هر دو” چشم می بینند، در آثار عراقی نیز(البته با وضوح و صراحت کمتری) انعکاس یافته است. دلیل این مساله آن است که عرفایی همچون عراقی وقتی تجارب خود را به زبان شعر بیان می‌کنند، در واقع عشق، حلول، و جمال و غیره را به بیان دیگری می

ستایند، تمام حرف ابن عربی ناظر به چشم تشبیه است، هر چند که چشم تنزیه را نیز کاملاً کور نمی

داند. عراقی اغلب وضعیتی را توصیف می‌کند که در آن دیگر مانعی بین خلق و حق نمی

بیند، آن چنانکه در واقع و نفس الامر، او دیگر جز خدا هیچ نمی‏بیند. این مساله به شکل مستقیم در فقرات متعددی در آثار عراقی آمده است. عارف اغلب تصریح می‌کند که این باور که جز خدا هیچ چیز وجود ندارد، مبتنی بر شهود اوست

:

که به غیر از تو در جهان کس نیست

جـز تو موجود جاودان کس نیست

عارف در حقیقت آینه

ای است که حق تعالی خود را در آن مشاهده می‌کند. عارف وقتی آینه تجلی حق شد، مجرای کلام حق نیز می

شود. با این همه، این وحدت شهود در نهایت به وحدت کلمه می‏انجامد که در آن، تمام خلقت از کلام حق(سخن گفتن حق با خود) آفریده شده و قوام پیدا می‌کنند

.

تاکید عراقی بر شهود تشبیه سبب می

شود تا به آن

ها که منحصرا با چشم تنزیه می

نگرند، بخندد، آن

ها که عقلشان مانع بصیرتشان شده و نمی

توانند وحدت خالق و خلق را مشاهده کنند. اصطلاحی که او برای توصیف این نفوس ناقص‏العقل به

کار می

برد، احول(به معنای لوچ) است. چون شخص احول در جایی که تنها یک چیز وجود دارد، دو چیز می

بیند. این نگاه ناقص و تار و آشفته جهالتی به بیننده می

دهد که گویا تمام اشیاء چیزی جز وهم و خیال نیستند. و تنها اوست که “وجود دارد”. این معنا را در غزل کوتاهی که عراقی در باب وحدت وجود سروده، می توان مشاهده کرد

:

در جـــام جهـــان نمـــای اول شد نقـش همه جهـان ممـثل

خورشیـد وجود بر جهـان تافـت گشت آن همه نقش

ها مشکل

یــک روی هــزار آینــه بیــش یک مجمل، ایـن همه مفصل

بگـذر تـو از این قیــود مشــکل تا مشکل تو شود همـه حـل

هشت این همه نقـش

ها واشکـال نقـش دومین چشـم احــول

اصطلاح احول به عراقی امکان می

دهد تا همزمان نادرستی پذیرش و تصدیق وجود مخلوقات و جاهلانه بودن این باور را نشان دهد چون کلمه احول، نوعی طعنه است

.

شراب و جام و ساقی

لازم به ذکر است که عراقی بسیاری از توصیفات مربوط به شهود را از سنت شعر فارسی (به طور خاص از طریق تصاویر برگرفته شده از شعر عاشقانه و سکری) اقتباس کرده است. این تصاویر اغلب منطبق با توصیفاتی از شهود است که در مکتب ابن عربی می

توان یافت. اما بهتر است این اصطلاحات و تصاویر را جزو سبک و بیان شعر عاشقانه فارسی بدانیم که در دوره عراقی غالب بوده(و او در تثبیت آن

ها سهیم بوده است).

یک سری از اصطلاحات مربوط به شهود عبارتند از شراب، جام و ساقی. در اصطلاحات صوفیه که به عراقی منسوب است، شراب به غلبه عشق اشاره دارد، جام ناظر به احوال است و ساقی نیز به شراب

داراشاره دارد. اگرچه منطق اقتضا می‌کند که تعاریف خود عراقی از این اصطلاحات را بپذیریم اما نگارنده با نجیب مایل هروی و ویلیام چیتیک در این نکته همداستان است که اصطلاحاتی که به عراقی منسوب است در واقع از آن او نیست و احتمالاً از متنی منسوب به شرف‏الدین حسین بن احمد الفتی تبریزی(اشتهار ۷۶۱/۱۳۶۰)، با عنوان رشف الالحاظ فی کشف الفاظ گرفته شده اند. این دو متن به لحاظ ساختا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.