پاورپوینت کامل اشتراوس و روش شناسى فهم فلسفه سیاسى اسلامى ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل اشتراوس و روش شناسى فهم فلسفه سیاسى اسلامى ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اشتراوس و روش شناسى فهم فلسفه سیاسى اسلامى ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل اشتراوس و روش شناسى فهم فلسفه سیاسى اسلامى ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
لئو اشتراوس (۱۸۹۹- ۱۹۷۳) از جمله مهمترین فیلسوفان سیاسى قرن بیستم است که فلسفه سیاسى او از جامعیت خاصى برخوردار بوده و همه دورانهاى تاریخى کلاسیک، میانه و مدرن را در بر گرفته است. آراء و اندیشههاى وى در فلسفه سیاسى، همواره براى علاقهمندان به این رشته جذاب و خواندنى بوده است. اشتراوس شرق شناسى است که هنوز اندیشههاى بدیع او در زمینه فلسفه سیاسى اسلامى براى محققان این عرصه ناشناخته مانده است. مقاله حاضر اولین نوشتارى است که در صدد است بخشى از اندیشه وى را در باب «روش شناسى فهم فلسفه سیاسى اسلامى» ارائه نماید.
چکیده: لئو اشتراوس (۱۸۹۹- ۱۹۷۳) از جمله مهمترین فیلسوفان سیاسى قرن بیستم است که فلسفه سیاسى او از جامعیت خاصى برخوردار بوده و همه دورانهاى تاریخى کلاسیک، میانه و مدرن را در بر گرفته است. آراء و اندیشههاى وى در فلسفه سیاسى، همواره براى علاقهمندان به این رشته جذاب و خواندنى بوده است. اشتراوس شرق شناسى است که هنوز اندیشههاى بدیع او در زمینه فلسفه سیاسى اسلامى براى محققان این عرصه ناشناخته مانده است. مقاله حاضر اولین نوشتارى است که در صدد است بخشى از اندیشه وى را در باب «روش شناسى فهم فلسفه سیاسى اسلامى» ارائه نماید. به نظر اشتراوس وجود پدیده «پنهاننگارى» در فلسفه سیاسى اسلامى باعث شده تاکنون فهم درستى از آن صورت نگیرد. این پدیده به ما مىآموزد که براى فهم متون سیاسى کلاسیک نمىتوان از رهیافتهاى موجود و مسلط «پیشرفتگرایى» و «تاریخىگرایى» بهره جست، بلکه باید با روش و شیوه «فهم تاریخى واقعى» پیش رفت
.
مقدمه
فهم فلسفه سیاسى اسلامى همواره یکى از دغدغههاى مهم اشتراوس در طرح مباحث فلسفه سیاسى است. پردازش و اهمیت این مسأله باعث گردید وى هنگام مطالعه آثار فیلسوفان سیاسى اسلامى براى نخستین بار با پدیدهاى تحت عنوان «پنهاننگارى
»(Esotericism)
در فلسفه سیاسى اسلامى مواجه گردد. این آموزه که کاملاً برخاسته از اندیشه سیاسى فارابى است، به اشتراوس کمک کرد تا از یک سو مکاتب رایج و مسلط «پیشرفتگرایى» و «تاریخىگرایى» را به چالش فراخواند و از سوى دیگر روش جدیدى را در فهم فلسفه سیاسى، نه فقط اسلامى بلکه کلاسیک و میانه، ارائه دهد؛ روشى که همواره در تمام تفاسیر فلسفى وى از متون سیاسى کلاسیک و میانه به کار گرفته شد. آموزه پنهاننگارى آنچنان براى او اعتماد بخش بود که ادعا کرد تاکنون فهم درستى از فلسفه سیاسى کلاسیک و میانه به ویژه فلسفه سیاسى اسلامى صورت نگرفته است. بنابراین به نظر او باید شیوه جدیدى ارائه داد تا از آن طریق بتوان به فهم درست فلسفه سیاسى اسلامى دست یافت. در این راستا اشتراوس شیوه و روش «فهم تاریخى واقعى» را ارائه مىکند که در مقابل دو روش مسلط «پیشرفتگرایى» و «تاریخىگرایى» است. در این مقاله به مباحثى از پنهاننگارى، نقد و ارزیابى روشهاى سه گانه فهم متون سیاسى و موانع فکر و اندیشه مدرن (مدرنیته) در فهم متون سیاسى کلاسیک و میانه بنابر دیدگاه اشتراوس مىپردازیم
.
مفهوم پنهاننگارى
«پنهاننگارى» یا «نگارش بین خطوط» پدیده بسیار مهمى بود که توانست کل فلسفه سیاسى اشتراوس را تحت تأثیر خود قرار دهد، به گونهاى که امروزه بدون درک آن به سختى مىتوان اندیشه وى را فهمید. به نظر اشتراوس، عدم آگاهى از این پدیده باعث شده تاکنون فهم درستى از فلسفه سیاسى گذشته صورت نپذیرد. پنهاننگارى شیوه و هنرى از نگارش است که در آن فیلسوف سیاسى به دلایلى ایدهها و افکار خود را به گونهاى به نگارش در مىآورد که فهم واقعى آن براى همگان میسر نیست. آثارى که این گونه نوشته مىشوند ممکن است به صورت دیالوگ، رساله، شرح، تعلیقه و غیره ارائه شوند. نویسنده چنین آثارى، ابزارهاى ادبى زیادى براى پنهان کردن افکار و ایدههاى واقعى خود به کار مىگیرد. ویژگىهاى رازگونه چنین آثارى عبارتند از: پیچیدگى طرح، تناقضات، اسامى مستعار، تکرار نادرست بیانات پیشین، جملات عجیب و غریب و غیره. چنین ویژگىهایى باعث مىگردد که فهم آن نیازمند مطالعه دقیق و عمیق باشد؛ مطالعهاى که در وهله اول باید به پرسشهاى مربوط به مشکلات فلسفى بپردازد و در مرحله بعد جزئیات ادبى را با دقت و با دلایل روشن به هم متصل کند. این کار را اشتراوس در بیشتر شروح و تفاسیر خود بر آثار کلاسیک و میانه انجام داد که نمونه بارز آن را مىتوان در مقاله مهم «فارابى قوانین افلاطون را چگونه تفسیر کرد؟»۲ مشاهده کرد
.
از لحاظ تاریخى ، پنهاننگارى ریشه در آثار فیلسوفان سیاسى کلاسیک دارد. به ویژه خاستگاه آن را باید در شیوه افلاطون دنبال کرد؛ افلاطون در کتاب فایدروس درباره برترى تعلیم شفاهى بر تعلیم نوشتارى سخن مىگوید و در کتاب جمهورى و کتاب قوانین راجع به ضرورت بیان دروغهاى مصلحتى بحث مىکند؛ بالاتر از همه افلاطون خود در تمام آثارش از همین شیوه پنهاننگارى در بیان مقصود خویش بهره مىبرد.۳ در فلسفه سیاسى اسلامى نیز کاربرد نسبتاً وسیعى از تمایز میان آموزه آشکار و آموزه پنهان مى یابیم. آموزه آشکار مبتنى بر دلایل خطابى است و آموزه پنهان مبتنى بر دلایل برهانى یا علمى است. به نظر اشتراوس محققان فلسفه سیاسى اسلامى تا کنون توجه کافى به این تمایز نداشتند، در حالى که این مساله از اهمیت بسیار مهم و تعیین کنندهاى برخوردار است. به نظر وى اشتباه است اگر پنهان نگارى را به پدیده کاذب و رو به زوال دوران باستان توصیف کنیم. فارابى در رساله «تلخیص النوامیس» با صراحت تمام پنهاننگارى افلاطون را بیان مىکند. وى مىگوید: «افلاطون حکیم به خود اجازه نمىداد که علوم و دانشها را براى همگان اظهار و بیان نماید، لذا روش رمز، لغزگویى ، معماآورى و دشوارنمایى را برگزید».۴
البته اشتراوس در این باب به ابن سینا اشارهاى ندارد، در حالى که وى نیز در رساله «فى اثبات النبوات» در جملات کوتاه و گویایى درباره این مسأله مىنویسد
:
«أن المشترط على النبى ان یکون کلامه رمزاً و الفاظه ایماء و کما یذکر افلاطون فى کتاب النوامیس ان من لم یقف على معانى رموز الرسل لم ینل الملکوت الالهى و کذلک اجله فلاسفه یونان و انبیاؤهم کانوا یستعملون فى کتبهم المرامیز و الاشارات التى حشوا فیها اسرارهم کفیثاغورث و سقراط و افلاطون؛ و اما افلاطون فقد عذل ارسطاطالیس فى اذاعته الحکمه و اظهاره العلم حتى قال ارسطاطالیس فإنّى و ان عملت کذا فقد ترکت فى کتبى مهاوى کثیره لا یقف علیها إلا القلیل من العلماء العقلاء؛۵ یکى از شرایط پیامبر آن است که سخنش رمزگونه و الفاظش کنایه و اشاره است؛ همانگونه که افلاطون در کتاب قوانین بیان مىکند که هر کس نتواند معانى رموز رسالت را بیابد نمىتواند به ملکوت الهى دست یابد. همچنین فلاسفه بزرگ یونان و پیامبران آنها در کتب و آثار خویش از رموز و اشاراتى استفاده مىکردند که اسرار آنها در آن پنهان است؛ مانند فیثاغورث، سقراط و افلاطون. افلاطون، ارسطو را سرزنش مىکند به دلیل آن که وى حکمت و دانش را آشکارا بیان مىکند؛ تا جایى که ارسطو در پاسخ مىگوید: من اگرچه چنین مىکنم، اما در آثارم بطون و عمق زیادى وجود دارد که فقط اندیشمندان اندکى مىتوانند به آن دست یابند
.
به نظر مىرسد اگر اشتراوس به این مطلب از ابنسینا نیز دسترسى مىداشت، قطعا آن را مورد استفاده قرار مىداد، هر چند او در بحث نبوت و پیامبرى به نقل از ابن میمون اشارهاى به این رساله دارد.۶ علاوه بر این، پنهاننگارى در فلسفه سیاسى ابن میمون که مبتنى بر فلسفه سیاسى اسلامى است نیز به کار رفت. ابنمیمون در کتاب مشهور دلالهالحائرین بر ویژگى مخفى آموزه خود پافشارى مى کند. وى در آغاز کتاب با صراحت مىگوید که او «فقط سرفصلهاى آموزه مخفى را ارائه کرده و نه خود فصول را»۷ اما شاید پرسش مهمى که در این جا مطرح باشد آن که دلایل پنهاننگارى چیست؟
دلایل پنهاننگارى
کتاب تعقیب و آزار و هنر نگارش مهم ترین اثرى است که اشتراوس در آن به تبیین و بازکاوى آموزه پنهاننگارى مىپردازد. وى در دو بخش اول کتاب، دلایل این مسأله را ارائه مىکند. «تعقیب و آزار» آشکارترین و بىپردهترین دلیلى است که در «پنهاننگارى» صورت گرفت. اکثر جوامع گذشته داراى حکومتهاى استبدادى بودند که بر اساس سنت و مذهب خاصى اداره مىشدند. چنین حکومتهایى از تعقیب و آزار براى حمایت از سنتهاى سیاسى و مذهبى رایج استفاده مىکردند. در چنین جوامعى فیلسوفان سیاسى نمىتوانستند اندیشههاى خود را که نوعاً در تقابل با حکومتهاى رایج بود یا حکومتها تصور مىکردند چنین افکارى دولتها را به چالش مىکشاند، به صورت آشکار بیان و آن را بنگارند. طبیعى است در این صورت اگر فیلسوفى خواهان ابلاغ و رساندن اندیشههاى خویش به صورت نگارش بود، مىبایست شیوهاى براى انجام آن اتخاذ مىکرد تا از خشم و غضب صاحبان قدرت در امان باشد.۸
فارابى در رساله فلسفه افلاطون درباره روشن ترین و بى پردهترین دلیل پنهاننگارى مىگوید: فلسفه فیلسوفان «در معرض خطر جدى» بودند.۹ این بدین معناست که جامعه، فلسفه و یا حق پرداختن به تفکر فلسفى را قبول نداشت. بین فلسفه و جامعه اساساً سازگارى وجود نداشت. فیلسوفان از نمایندگى جامعه یا احزاب خیلى دور بودند. آنان فقط از منافع فلسفه دفاع مىکردند و معتقد بودند که با این عمل حقیقتاً از بالاترین منافع بشر دفاع مى کنند. اشتراوس مىگوید: عنوان «دو فلسفه» که ابنرشد براى رساله مقاصد افلاطون و ارسطو فارابى به کار مىبرد، امکان دارد تلویحاً همانا تمایز میان «دو آموزه» آشکار و پنهان باشد. به نظر وى ، از این جا شاید بتوان فهمید که چرا فارابى کل فلسفه را در درون یک چارچوب سیاسى ارائه کرد و چرا مفصلترین نوشتههاى وى «آثار سیاسى» هستند.۱۰
اشتراوس با جملات کوتاهى تقریباً تمام ماهیت آموزه پنهاننگارى را این گونه بیان مىکند
:
آموزه پنهاننگارى براى محافظت از فلسفه ضرورى بود؛ این آموزه سپرى بود که در آن فلسفه مىتوانست ظهور یابد؛ انجام این آموزه به خاطر دلایل سیاسى ضرورى بود؛ پنهاننگارى شکلى بود که در آن فلسفه بر جامعه سیاسى آشکار شد؛ پنهاننگارى جنبه سیاسى فلسفه بود؛ پنهاننگارى همان فلسفه سیاسى بود.۱۱
دو دلیل مهم دیگر نیز براى پنهاننگارى وجود دارد که از اهمیت بیشترى برخوردار است؛ یکى «وظیفه سیاسى» و دیگرى «آموزش فلسفى» است. در وظیفه سیاسى ، فیلسوفان براى آن که تردید و تشتتى در افکار مردم پدید نیاید، از بیان صریح حقایق فلسفى خوددارى مىکنند. اگر فیلسوفان از دلایل خود پرده بر مىداشتند، بىتردید باورها و سنتهاى معتبر و قدرتمند که به نوعى براى زندگى عمومى ضرورى است، به صورت جدى متزلزل مىگردید. در آموزش فلسفى ، فیلسوفان به دنبال ارتقاى فلسفیدن براى محققان و دانش پژوهان آینده خویش هستند. آنان از دانش پژوهان و محققان آینده خود مىخواهند تا با فکر و اندیشه خویش حقایق امور را کشف کنند. اساساً آموزش فلسفى تنها پاسخ براى پرسشهاى ضرورى و همیشگى است. فیلسوفان سیاسى عمدتاً آثار و کتب خود را نه براى فیلسوفان بالفعل، بلکه براى فیلسوفان بالقوه مىنوشتند. فیلسوفان آینده زمانى که حقیقت فلسفى را کشف مىکنند یا درباره آن به فکر و تامل جدى مىپردازند، مىتوانند به خوبى پى ببرند که فیلسوفان گذشته مطالب خویش را براى آنان نگاشتند. فیلسوفان گذشته از آن جهت چنین آثارى را مىنوشتند تا بالاترین مرحله از آموزش و تعلیم را براى فیلسوفان آینده آسان کنند. بنابراین به نظر اشتراوس، «ترس» و «عشق» دو دلیل عمده پنهاننگارى بود.۱۲
فارابى در رساله تلخیص النوامیس سه دلیل پنهاننگارى افلاطون را این گونه بیان مىکند: افلاطون حکیم از این جهت علوم را پنهان مىکرد که ۱) تا علم در دست نااهلان نیفتد تا دگرگون شود؛ ۲) علم در دست کسى نیفتد که ارزش آن را نداند؛ ۳) علم را در غیر جاى خود به کار نبرد.۱۳
دلایلى که فارابى در این جا ذکر مىکند تماماً دلایل علمى و نوعاً در جهت نفع علم است، اما مسأله دیگرى هم وجود دارد که فارابى قبل از ذکر این دلایل با بیان داستان زاهد به صورت تلویحى به آن اشاره مىکند و آن همان مساله «تعقیب و تهدید» است. با امعان نظر در این دلایل روشن مىشود که چگونه اشتراوس در بیان دلایل پنهاننگارى و اساساً پدیده پنهاننگارى متأثر از اندیشه و آثار فارابى است. نوآورى و هنر اشتراوس آن است که این پدیده را در قرن بیستم به کار مىگیرد و بر اساس آن مکاتب بزرگ فکرى مدرن را به چالش فرا مىخواند
.
اشتراوس متون و نوشتههاى کلاسیک را به دو دسته تقسیم مىکند: نوشتههایى که هماهنگ با اندیشه و باور زمانهشان هستند و نوشتههایى که چندان هماهنگى با آن ندارند. نوشتههاى دسته اول لزومى براى پنهاننگارى ندارند، در حالى که در دسته دوم پنهاننگارى ضرورت دارد. وى این مطلب را در تمایز میان فلسفه و اعتقاد به خوبى بیان مىکند؛ فلسفه تلاشى براى جایگزینى معرفت به جاى باور و اعتقاد است، اما اعتقاد رکن اساسى جامعه است. فلسفه تلاشى براى بررسى و نقد رکن و اساسى است که جامعه با آن نفس مىکشد و پایدار است، از این رو نقد آشکار آن جامعه را به خطر مىاندازد؛ بنابراین پرداختن به فلسفه وظیفه عده کمى از افراد جامعه مىشود و اینها باید در ظاهر باورهاى موجود جامعه را احترام بگذارند. البته احترام به باورها با پذیرش و قبول آن متفاوت است. این دسته از افراد باید شیوهاى براى نگارش انتخاب کنند که هم از طرفى به باورهاى عمومى جامعه به صورت آشکار آسیبى نرسانند و هم بتوانند ایدهها و اندیشههاى اصلى خود را در آن براى آیندگان بیان کنند.۱۴ بنابراین کسانى که دست به پنهاننگارى زدند آثار خود را براى دو دسته از خوانندگان نوشتند: خوانندگان عمومى که اکثریت را تشکیل مىدهند و معتقد به همه باورهاى رایج و سنتى هستند، و خوانندگان مخصوص که اقلیت را تشکیل مىدهند و به باورها و اعتقادات رایج زمانه و جامعه خویش باور چندانى ندارند. خوانندگان نیز به دو دسته تقسیم مىشوند: دستهاى که به ظاهر متون توجه مىکنند و بر اساس ظاهر آن را مىفهمند و دستهاى دیگر که افراد اندکى هستند به متون به شیوه «پنهاننگارى» نگاه مىکنند و به دنبال فهم باطن هستند
.
پدیده پنهاننگارى باعث گردید اشتراوس به این نتیجه و ادعاى مهم برسد که هنوز فهم درستى از فلسفه سیاسى کلاسیک و میانه صورت نگرفته است. وى مىگوید: «به خاطر پدیده پنهاننگارى بود که من به خود جرأت دادم تا بگویم فهم ما از فلسفه سیاسى میانه هنوز در سطح واقعاً ابتدایى قرار دارد»۱۵ اگر آموزه درست و علمى همانا آموزه پنهانى یا سرّى است، حق نداریم به دلیل آن که تاکنون با ظاهر عبارات فیلسوفان سیاسى انس گرفتیم مطمئن شویم که آموزه آشکار آنان همان آموزه واقعى آنهاست، بلکه باید روش مخصوصى از مطالعه را براى فهم آموزه پنهاننگارى فرا بگیریم. آنچه لازم است، بکارگیرى منسجم و روشمند شیوهاى در تفسیر واقعى متون است. صرفاً پس از ارائه چنین تفسیرى، مىتوان قضاوت درستى از ارزش و اعتبار فلسفه سیاسى کلاسیک و میانه داشت. آموزه پنهاننگارى همین اندازه به ما فهماند که ضرورى است به صورت موقت داوریى که تاکنون درباره فلسفه سیاسى کلاسیک و میانه بوده را کنار بگذاریم و به دنبال آموختن از آن معلمان بزرگ باشیم، چرا که «درسهاى بسیار مهمى وجود دارد که انسانهاى مدرن مى توانند فقط از متفکران پیش از مدرن یعنى انسانهاى غیر مدرن (سنتى) بیاموزند».۱۶
روش فهم متون سیاسى کلاسیک
کشف پدیده «پنهاننگارى» اشتراوس را به سمت تفسیر دقیق متون سیاسى کلاسیک کشاند. اساساً فهم اندیشه و تفکر گذشته همواره از دغدغههاى مهم اشتراوس در طرح مباحث فلسفه سیاسى است. برخى از آثار وى با عناوینى همچون
« How To Begin To Study… »
و
« How… Read…»
آغاز مىگردد که به خوبى نمایانگر این دغدغه است. سؤال محورى که وى همواره در آغاز چنین مباحثى مطرح مىکند این است که «اساساً تاریخ فکرى گذشته را چگونه مىتوان فهمید؟» یا به عبارت دیگر، با چه شیوه و روشى اندیشه و تفکر گذشته را مىتوان مطالعه کرد؟ پاسخى که وى به این پرسش مىدهد اهمیت بسیار زیادى در فهم فلسفه سیاسى کلاسیک و میانه دارد. این پاسخ به نوعى مىتواند شیوه و روش کار اشتراوس را در طرح همه مباحث فلسفه سیاسى به ما نشان دهد، از این رو در این جا به این پرسش پاسخ مىدهیم
.
پاسخ سطحى
در بدو امر شاید گفته شود پاسخ به این سؤال واضح است. که اگر بخواهیم اندیشه و تفکر گذشته را به خوبى بفهمیم، باید با دقت و هوشمندى آثار و نوشتههاى گذشته را مطالعه کنیم. منظور از قید «با دقت» یعنى هر مطلب جزئى را نادیده نگیریم، هر چند آن مطلب در نظر ما، بى اهمیت و بى ارزش جلوه کند و قید «هوشمندى» به ما مىفهماند که هر چند باید به مطالب جزئى توجه کنیم، اما نباید در مطالعه دقیق همه جزئیات، کل را نادیده بگیریم و از مسیر فهم کل منحرف شویم. اما این پاسخ صرفاً پاسخى سطحى و ابتدایى به سؤال مذکور است که به هیچ وجه مبیّن منظور اشتراوس نیست؛ اساساً غرق شدن در جزئیات عجیب و غریب، و گشاده دستى در نادیده گرفتن جزئیات مهم، از جمله مسائلى است که همیشه در مطالعات ما وجود دارد.۱۷
هدف اشتراوس از طرح این سؤال، مسألهاى بسیار بحث انگیز است که حتى امروزه نیز معرکه آراست. اشتراوس دو دیدگاه مهم و مطرح زمان خود، یعنى پیشرفت گرایى و تاریخى گرایى را، که به نوعى به دنبال پاسخ به این پرسش هستند، مورد نقد و بررسى قرار مىدهد. اشتراوس دیدگاه خود در این خصوص را تحت عنوان «فهم واقعى تاریخى» مطرح مىکند و معتقد است فهم ما از اندیشه و فلسفه گذشته باید به روش فهم واقعى تاریخى باشد. این دیدگاه از حیث روشى کاملاً در مقابل دو دیدگاه قبلى است
.
پیشرفتگرایى
پیشرفتگرایى
»(Progressivism)
دیدگاهى است که کانت و هرمان کوهن در باب فهم اندیشه و تفکر گذشته ارائه دادند. کانت جملهاى دارد که یک فیلسوف را مىتوان بهتر از خودش فهمید»۱۸ به نظر اشتراوس امروزه چنین اندیشه و فهمى ممکن است بزرگترین ارزش و منزلت را داشته باشد؛ اما باید دانست این نوع اندیشه، بىتردید فهم تاریخى نیست. اگر محقق و اندیشمند تا آنجا پیش رفت که ادعا کرد فهم او فهم درست است، این نوع ادعا بى تردید فهمى غیر تاریخى است. به نظر اشتراوس برجستهترین مثال از چنین تفسیر غیر تاریخى ، مقاله هرمان کوهن در باب اخلاق ابنمیمون است
.
کوهن همواره به بیاناتى از ابنمیمون اشاره مى کند، اما نه بر محور فهم ابنمیمون، بلکه بر محور فهم خودش؛ وى آن مطالب را نه در محدوده افق ابنمیمون، بلکه در محدوده افق خودش مىفهمد.۱۹
به هر حال، پیشرفتگرایى تلاشى است براى فهم نویسنده گذشته بهتر از آن که او خودش را مىفهمید
.
پیشرفتگرایى مسلم فرض مى کند که مفسر فهم خود را نسبت به فهم مؤلف قدیمى برتر مىداند. مورخ معمولى، هر چند نمىتواند در ظاهر چنین ادعاى بزرگى را مطرح کند، اما وى بدون توجه و ناخودآگاه، در خطر انجام چنین کارى است. او آشکارا ادعا نمىکند که فهمش مثلاً نسبت به فهم فارابى برتر است، اما با مشکل مىتواند بپذیرد که فهم جمعى که امروزه در دسترس است، نسبت به فهم جمعى که در قرن دهم در دسترس بود، پایینتر است. مورخان بسیار اندکى وجود دارند که در تفسیر مثلاً فارابى سعى مى کنند تا به فهم واقعى او و نقش او در این فهم دسترسى پیدا کنند. نقش او نسبت به گنجینه دانش و فهمى که در طول دوران اندوخته شده و حتى امروزه نیز داراى عظمت بسیار زیادى است. مورخ پیشرفت گرا در تلاش است نقش فارابى را با توجه به گنجینه دانش یا فهمى که امروزه در دسترس دارد، مورد توجه قرار دهد. بنابراین وى اندیشه فارابى را بر اساس اندیشه و فهم امروزین تفسیر مى کند. او استدلال مىکند که تاریخ اندیشه به طور کلى یک روند است که بر اساس آن، اندیشه فلسفى قرن بیستم به مراتب از اندیشه فلسفى قرن دهم برتر و یا به حقیقت نزدیکتر است.۲۰
به نظر اشتراوس اگر مورخ اندیشه از قبل بداند که زمان حال به هر جهت برتر از زمان گذشته است، نمىتواند به صورت جدى و با اشتیاق کامل به گذشته علاقهمند باشد. به طور کلى این امرى اتفاقى نیست که فهم تاریخى رمانتیکهاى قارهاى مکتب تاریخى، نسبت به فهم تاریخى عقلگرایان قرن هیجدهم برتر بود؛ این مسأله پیامد ضرورى این واقعیت است که نمایندگان مکتب تاریخى به برترى زمان خود نسبت به زمان گذشته باور نداشتند، در حالى که عقلگرایان قرن هیجدهم به برترى دوران عقل نسبت به همه دورههاى گذشته باور داشتند. تاریخگرایانى که باور به برترى اندیشه زمان حال نسبت به اندیشه زمان گذشته دارند، در حقیقت ضرورتى براى فهم گذشته احساس نمى کنند، آنان فهم گذشته را ت
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 