پاورپوینت کامل نگاهی به تاریخنگاری چپگرا از کهن تا نو ۷۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نگاهی به تاریخنگاری چپگرا از کهن تا نو ۷۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نگاهی به تاریخنگاری چپگرا از کهن تا نو ۷۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نگاهی به تاریخنگاری چپگرا از کهن تا نو ۷۳ اسلاید در PowerPoint :
در این نوشته، نگاهی گذرا خواهم داشت بر صد سال تاریخنگاری چپگرای ایران. مطالعهی تاریخنگاری چپگرا بدون ارجاع به نقش و آثار مورخان غیرچپگرا، که در شکل دادن به تاریخنگاری چپگرا بسیار مؤثر بودند، ممکن نیست. تاریخنگاران چپگرای ایران بسیار وامدار آثار تأثیرگذار و ماندگار احمد کسروی، محمود محمود، فریدون آدمیت، عبدالحسین زرینکوب، زریابخویی و یا ایرج افشار بودهاند و خواهند بود.
در این نوشته، نگاهی گذرا خواهم داشت بر صد سال تاریخنگاری چپگرای ایران. مطالعهی تاریخنگاری چپگرا بدون ارجاع به نقش و آثار مورخان غیرچپگرا، که در شکل دادن به تاریخنگاری چپگرا بسیار مؤثر بودند، ممکن نیست. تاریخنگاران چپگرای ایران بسیار وامدار آثار تأثیرگذار و ماندگار احمد کسروی، محمود محمود، فریدون آدمیت، عبدالحسین زرینکوب، زریابخویی و یا ایرج افشار بودهاند و خواهند بود. جا دارد در فرصتی دیگر، به این مهم پرداخته شود. در این نوشته، جای سیاههای از آثاری که در دو سه دههی اخیر از منظری چپگرا به زبان فارسی نوشته شده یا ترجمه شدهاند نیز خالی است. مجال اندک، این مهم را نیز به فرصتی دیگر میگذارد.
تاریخنگاری چپگرای ایران، در شکل جامعش، با آشنایی روشنفکران و روشنگران این دیار با خوانش روسی از اندیشهی مارکس شکل گرفت. نخستین کسانی که به روایت مارکسیستی-لنینیستی از تاریخ ایران نشستند، کنشگران سیاسی بودند که از پی انقلاب ۱۹۱۷ روسیه، به دنبال مورخان روس به بازخوانی تاریخ ایران پرداختند. از میان اینان، برجستهترینشان سلطانزاده بود. سلطانزاده، عضو حزب کمونیست ایران و یکی از برکشیدگان بینالملل سوم، شخصیتی انقلابی که فهم تاریخ را برای درک بهتر تحولات اجتماعی و سرانجام تغییر این جهان میخواست و در زندگی کولیوارهاش، همیشه یک پایش در نهادهای سیاسی بود که سودای انقلاب در سر داشتند و پای دیگرش در مدرسه و در هیبت مدرس و پژوهشگر تا به مدد آموزش و پژوهش، راه پرصلابت انقلاب کمونیستی را هموار کند.[۱] بهایش را هم البته چه تلخ داد. هنگام که صاحبخانه، استالین و یارانش را میگویم، سلطانزاده را در کنار دیگر یارانش به جرم دگراندیشی از روایت رسمی و استالینی از سوسیالیسم به جوخهی تیرباران سپردند. از پی سلطانزاده، ایرانیان دیگری نیز همان سیاق را در پیش گرفتند؛ کنشگری سیاسی در کنار پژوهشگری تاریخی که البته پژوهشگریشان باید از دالان کنشگری سیاسیشان میگذشت. جز این، اینان یا بر دار بودند و یا مطرود. مطرود هم هویتی نداشت جز محکوم به داشتن انگ عملهی نظام سلطهی جهانی بر پیشانی. از پی سلطانزاده، در میان گروهی از کمونیستهای ایرانی که آنان را با نام گروه ارانی یا «۵۳نفر» میشناسیم، تنی چند هم به تفنن سری به تاریخ زدند. اما برجستهترین اینان، که البته کارهایش فراتر از تفنن رفت، احسان طبری بود.[۲]
از سوی دیگر، این شرقشناسان روس بودند که از پی انقلاب سرخ در روسیه، در برابر شرقشناسی سنتی و استعماری آن دیار، خوانش دیگری از شرقشناسی را پی ریختند که آن را «شرقشناسی سرخ» (
Red Orientalism
) مینامم.[۳] آثار این نویسندگان، از جمله پطروشفسکی، پیگولوسکایا، ستریوا، یابوسکی، بلنیتسکی و ایوانف به همت مترجمان ایرانی کمونیستتبار، از جمله کریم کشاورز، به فارسی برگردانده شد.[۴] آثار اینان که در دههی چهل و پنجاه خورشیدی، الگوی تاریخنگاریِ تاریخنگاران و پژوهشگران ایرانی بود، خوانشی متفاوت از تاریخ ایران به دست میداد. روایت سیاق معیشت و بود و باش مردم، زمانی که به روایت تاریخ رسمی عاملیت تاریخ در انحصار خبرگان و نخبگان بود، پهنهی تازهای را به روی تاریخنگاری ایران میگشود؛ پهنهای که رو به سوی تاریخ اجتماعی داشت. تاریخنگاران شوروی مدعی استناد به ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک ماتریالیستی قالبهای پیشتراشیدهای را برای تکامل خطی (
linear
) و غایتمند (
telologic
) جوامع انسانی و از جمله ایران داشتند که بنا بر آن، دورههایی از تاریخ ایران با «فئودالیسم» نشان داده میشد و انقلاب مشروطه، انقلاب «بورژوایی» بود که زمینهساز انقلاب سوسیالیستی و سرانجام بسط کمونیسم بود. فراتر از این، میشد با کمک «برادر بزرگ» به رشد طبقهی کارگر شتابی دوچندان بخشید و «راه رشد غیرسرمایهداری» را پیش گرفت. حتی اگر لازم آمد با عاملیت «افسران جوان»، آنگونه که در مصر و سودان روی داد، «دگرگونی»ای را به نام مردم و طبقهی کارگر و در غیاب آنان ثبت کرد. تاریخنگاری اجتماعی اما همچنان تختهبند کنشگری سیاسی مانده بود. در ایران نه نامی از لوسین فور و یا مارک بلوک بود و نه از فرنان برودل. کمتر کسی خبری از مکتب آنال داشت. همینجا یادکردنی است که نخستینبار، ترجمه و نشر «سرمایه»ی مارکس، یعنی عمده اثر او، در سال ۱۳۴۴ خورشیدی به همت ایرج اسکندری آغاز شد.[۵]
از آثار کنشگران سیاسی و مورخان شوروی که بگذریم، تاریخنگاری ایران دههی چهل و پنجاه خورشیدی شاهد نشر آثاری بود از سوی مورخانی که برای نخستینبار از منظر چپ به مطالعهی دانشگاهی تاریخ ایران روی آوردند. نام هما ناطق، فرهاد نعمانی، احمد سیف، باقر مؤمنی، محمدرضا سوداگر، احمد اشرف و همایون کاتوزیان در اینجا یادکردنی است. اگر برای گروهی از اینان در بازخوانی تاریخ ایران، تضاد کار و سرمایه جانمایهی مطالعهشان بود، برای گروهی دیگر، از جمله احمد اشرف و همایون کاتوزیان، تنها از منظر تضاد دولت و جامعه بود که میشد به فهم گذشتهی ایران رسید. این خود برشی از خوانش چپ سنتی ایران، خوانش مارکسیست-لنینیستی بود، هرچند که میشد آن را همچنان وامدار میراث مارکس دانست.[۶]
به غرب بازگردیم. در فاصلهی بین دو جنگ جهانی، در برابر تاریخنگاری رسمی شوروی، بنیانگذاران مکتب آنال پیشکسوت تاریخنگاری اجتماعی بودند، اما جنگ جهانی فترتی در این حوزه ایجاد کرد. در سالهای پس از جنگ، بهیکباره با رویکردی گسترده به تاریخ اجتماعی مواجه هستیم. در دههی ۱۹۶۰ میلادی، به همت گروهی از مورخان نواندیش چپ، مجلهای با نام «گذشته و حال» (
Past and Present
) در انگلستان منتشر شد که انگارههای موجود در تاریخنگاری اجتماعی را ترویج میکرد و عاملیت تاریخ را متفاوت از قبل میدید. بهعنوان مثال، نویسندگان این مجله برای نخستینبار در بررسی تاریخ تجدد در اروپا، نخبگان و برکشیدگان را تنها عامل به حساب نمیآوردند و از منظر عاملیت طبقات تهیدست و فرودست جامعه، تاریخ تجدد را مطالعه میکردند. بهمرور این نگاه تاریخی از انگلستان فراتر میرود و به آلمان میرسد و برای اولینبار در این کشور، تاریخ نیمهی اول قرن بیستم این کشور را مورخ اجتماعی مینویسد و باز هم فراتر از این، زندگی روزمره و بود و باش مردم، در مقاطع زمانی نه چندان تعیینکننده، مدنظر مورخ قرار میگیرد. در همان زمان، نمونههای برجستهی دیگری نیز در حوزهی تاریخنگاری اجتماعی داریم. از جمله کار بهیادماندنی جورج رود (
George Rude
) با نام «جماعت در تاریخ»[۷] که در آن «رود» تاریخ پارهای از اروپا را از پایین و از منظر فرودستان و تهیدستان که در هیئت جماعت به خیابان آمدهاند برمیرسد. گفتهی استادم، اریک هابسبام، یادکردنی است که اگر بخواهیم این نحله از تاریخنگاری را به نام کسی ثبت کنیم، آن فرد کسی جز جرج رود نیست. در کنار «گذشته و حال» جا دارد از «بررسی چپ نو» (
New Left Review
) نیز یاد کنم که سهم مهمی در ارائهی آرای مورخان چپگرای نو، به دوش کشید.
اگر در غرب، رپرپهی نگاه مارکسی به تاریخ و نه مارکسیستی از دههی ۱۹۶۰ میلادی آغاز شد و آن هم از پی تحولات غمبار اروپای شرقی (اشارهام به اشغال پارهای از این کشورها از سوی ارتش شوروی از پی اعتراضات سیاسی دههای پنجاه و شصت میلادی است) که شکاف در میان مورخان سوسیالیست غربی را در پی داشت، در ایران این انقلاب ایران بود که زمینه را برای آشنایی پژوهشگران ایرانی با خوانشهای غیرروسی از مارکس و سوسیالیسم فراهم کرد. پژوهشگران ایرانی رفتهرفته گرامشی را شناختند و با نام تامسون (
E.P. Thompson
) و هابزبام (
Eric Hobsbawm
) آشنا شدند. شناخت مارکس از تختهبند کنشگری سیاسی رها شد و به حوزهی دانشگاهی رسید. استادم یرواند آبراهامیان از آن با نام «مارکسیسم دانشگاهی» (
academic Marxism
) یاد میکند، اما من «خوانش مارکسی» را ترجیح میدهم. شناسهی این خوانش در یک کلام، مهم انگاشتن نقش اقتصادی طبقه در تاریخ، بدون وانهادن نقش فرهنگ است؛ اینکه نیروهای اجتماعی و اقتصادی در خلأ جولان نمیدهند، بلکه حضورشان در زمینهی شبکهی پیچیدهی مناسبات فرهنگی است که به این نیروها سمتوسوی گونهگونی در تاریخ میبخشد.
رویکردی برگرفته از چنین خوانشی از نقش نیروهای اجتماعی و اقتصادی اما تنها منحصر به ایران نبود. دههی ۱۹۸۰ میلادی، دههی کشف قلههای بلند در تاریخنگاری اجتماعی است. در این دهه، تاریخنگاری اجتماعی به آسیا و آمریکای لاتین هم دامنه میکشد. نگاه متفاوت به تاریخ و معرفی تاریخنگاری اجتماعی بهعنوان یک نحلهی مهم میان مورخان هندی مورد توجه ویژه فراوان قرار میگیرد. هند زایشگاه مکتبی نو در تاریخنگاری شد که آن را با نام «سابالترن» میشناسیم. مطالعات «سابالترن» به طرح نگاه تازهای از طبقه، قدرت و سلطه در فهم عام و سلطهی طبقاتی در شکل خاص پرداخت. عاملیت گروههای فرودست و نه لزوماً تهیدست، از جمله اقلیتهای دینی و قومی و بهویژه زنان و دگرباشان در شکل دادن به تحولات تاریخی مورد بازخوانی قرار گرفت. خوانش اروپامحور (
Eurocentrism
) مارکس و مارکسیستهای روس و غیرروس به زیر پرسش رفت و در کنار آن، درک خطی و غایتمند از تحولات اجتماعی. بسیاری از بنیانگذاران مکتب سابالترن خود از کنشگران سیاسی پیشین بودند که اینک به پژوهش دانشگاهی رو آورده بودند. به داوری اینان، در غیاب فهم درست از گذشته و حال هند، هر تلاش اجتماعی برای تغییر اجتماعی ره به جایی نمیبرد. مورخ اجتماعی دههی ۱۹۸۰ هند وقتی با تاریخی که بعد از استقلال هند نوشته شده بود مواجه شد، در مقابل خود تاریخی ملی را دید که با هدفی کاملاً ناسیونالیستی و از سوی ناسیونالیستها نوشته شده بود و در آن نقش عاملانی برجسته شده بود که با طرح تاریخنگاری ملی جامعهی هند همخوانی داشتهاند. در این روایت، برخی از رویدادهای دوران استعمار، بدان دلیل که با تاریخنگاری ملی هند همخوانی نداشتند، از سوی مورخان ناسیونالیست مشمول «فراموشی گزینشی» (
selected amnesia
) گردیده و از تاریخ ملی «اخراج» شده بودند. طرفه اینکه به داوریِ تاریخ
نگاران سابالترن، میان تاریخنگاری استعماری و تاریخنگاری ناسیونالیستی هند، تشابه زیادی وجود دارد. عمدهی تشابه اینکه در هر دو این گونه از تاریخنگاریها، عاملیت در انحصار برکشیدگان قرار دارد. در تاریخنگاری استعماری، نخبهی استعمارگر عامل دگرگونی است و در تاریخنگاری ناسیونالیستی، نخبهی ناسیونالیست.
به دنبال انتقاد از این نوع تاریخنگاری بود که مطالعات فرودستان (
Subaltern Studies
) در زمینهی تاریخنگاری پسااستعماری با فهم نویی از دینامیسم زایش و قوام حرکتهای ضداستعماری در هند زاده شد و بهسرعت از حوزهی جغرافیایی هند فراتر رفت و مورد اقبال مورخان آمریکای لاتین و حتی مورخان اروپایی قرار گرفت. تعریفی که این گروه از مورخان از فرودست (
subaltern
) داشتند، بیشتر همان تعریفی بود که آنتونیو گرامشی در یادداشتهای زندان خود ارائه داده بود. انسان فرودست، به تعریف گرامشی، انسانی است در حاشیه مانده و نه لزوماً تهیدست؛ انسان فرودست ناتوان از اعمال قدرت
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 