پاورپوینت کامل مولوی، سخنگوی یگانگی انسانها ۵۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مولوی، سخنگوی یگانگی انسانها ۵۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مولوی، سخنگوی یگانگی انسانها ۵۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مولوی، سخنگوی یگانگی انسانها ۵۷ اسلاید در PowerPoint :
اشاره: یکی از آثار بسیار خواندنی استاد اسلامی ندوشن در حوزه ادبیات و عرفان و تا حدی تاریخ، کتاب پربار «چهار سخنگوی وجدان ایران» است که بخشی از آن درباره مولوی است. آنچه در پی میآید، تلخیصی از این بخش است
اشاره: یکی از آثار بسیار خواندنی استاد اسلامی ندوشن در حوزه ادبیات و عرفان و تا حدی تاریخ، کتاب پربار «چهار سخنگوی وجدان ایران» است که بخشی از آن درباره مولوی است. آنچه در پی میآید، تلخیصی از این بخش است
.
«عشق» دامنهاش خیلی وسیع است و مفهوم گستردهای دارد. شخص باید از همه چیزش بگذرد تا به همه چیز بتواند برسد. در واقع تمام تعلقات خودخواهانه و لذتهای زندگی را رها کند، برای رسیدن به یک دستاورد و هدف بزرگ که از طریق عشق به دست میآید. سراپای زندگی مولوی معطوف به عشق است؛ یعنی تنها نجات را از این طریق میداند. سیر تاریخ انسان را به جایی رسانده که باید پاکباخته باشد تا بتواند به دستآورنده شود
.
عشق چه میکند و مقصد چیست؟ انسان به کجا میخواهد برسد؟ انسان به آنجا میخواهد برسد که آن موانع که بر سر راهش بوده و زندگی را آنقدر ناقص و ناشاد کرده، برداشته شود. این است که رو مینهد به وادی خاصی که قابل تصور است، ولی به معنای واقعی دستیافتنی نیست؛ یعنی هر چه بیشتر از تسلط تن، کمکردن و بر نیروی روح افزودن
.
زندگی موجود بشر، مورد قبول فردی مانند مولانا نیست، همانگونه که مورد قبول عرفان ایران نیست. این بیان عرفانی است که مولوی دنبالهدار و یکی از آخرین پیامگزاران آن است، تا برسد به صورت رقیقترش به سعدی و حافظ؛ ولی بعد از سنائی و عطار، در شعر پرچم به دست مولانا میافتد. یعنی هرچه بیشتر کاستن از نیروی جسم و به امید دستیافت به زندگی برتر پایدار
.
اما این پایدار چه چیز است؟ من تصور نمیکنم که منظور از این دائمیبودن، از دیدگاه عرفان و مولوی تنها این باشد که از این جهان که رفتید، به بهشت و زندگی آرام مطلوبی میرسید، بلکه آنچه استنباط میشود، نوعی پیوستگی به کل، به منبع هستی، به منبع نیرو و به خداست که در همین هستی به دست آید. این، مورد آرزو است. چشمداشت گرفتن پاداش در جهان دیگر و دستیافت به آن لذایذ و آن آرامش ابدی، منظور اصلی نیست. این اندیشهای است که مولوی از آن گریزان است، یعنی احساس بدهبستان کردن، چشمداشت اجر و پاداش داشتن؛ یعنی اینکه یک زندگی قابل قبول و همراه با ثواب در این دنیا داشته باشید، برای اینکه در آن دنیا اجرش را بگیرید
.
اینها مورد نظر عرفان ایران یا مولانا نیست. آنها چیز وسیعتری در دایره کل هستی مورد نظرشان است. آنها این زندگی کوتاه چندروزه همراه با کشمکش، تنگنظری، حسد، بیماری، هجر و نفاق را نمیپسندند، بلکه میخواهند که جسم همراه با جان و از جنس جان شود، در بالاترین درجهاش؛ همه چیز پهناور و بیانتها گردد. این یک تعبیر معنوی و روحانی از آن بوده است، ولی اگر به کُنه سرشت انسان برویم، یک تعبیر خاکی هم در پشتش نهفته است و آن اینکه اجتماع بشری یک سامان متمدنانه به خود بگیرد؛ این همه نزاع و ستم تحت عنوان تفرقههای مذهبی، ملی، زبانی و نژادی در آن نباشد. این چیزی است که از ابیات مختلف و متعدد و مکرر مثنوی استنباط میشود
.
وسیله این کار چیست؟
وسیلهای که مولانا پیشنهاد میکند برای رسیدن به آن مقصد بزرگ، «عشق» است. مانند سفینه فضائی که امروزه شما را به مریخ یا مشتری یا ماه میبرد. این سفینه یک مرکب و وسیله کار است، نه خودِ کار. در این سفر روحانی که مورد نظر مولوی است و بارها آن را تشبیه میکند به حرکت ذره به طرف آفتاب، تجسم منظرهای است که از دهانهای که آفتاب به درون حفرهای میتابد، در میانش ذراتی را معلق میبینید که چرخان چرخان به طرف بالا میروند. همانطوری که ذره به طرف چشمه نور بالا میرود، انسان هم باید سیر معنوی داشته باشد
.
البته همه اینها توجیه عینی و عملی میتوانند داشته باشند. همه این تفکرات برای این ایجاد شدهاند که سامان بهتری در همین زندگی خاکی گذارده شود؛ منتها این تشبیهات و تخیلات را خیلی سریع گرفته و بردهاند به جایی که یک نوع بُعد فضایی پیدا کند و همین تفکر که مولانا مدام آن را با وسواس و اصرار دنبال میکند، کتابش را یک کتاب فضایی کرده است. «مثنوی» و «غزلیات» یک منظومه فضاییاند. او آنقدر گرد این فکر میتند و این حالت بالاکشنده در کلامش هست که کلام شبیه به کبوتری میشود که مادرش او را پرواز بدهد. در عین حال گاهی از پیش پا افتادهترین مسائل و حتی گاه مستهجن نیز حرف میزند؛ زیرا ریشه حرفها در خاک است و با مسائل روزمره سروکار دارد. با این حال، نتیجهگیری همیشه به طرف بالا و به طرف فضاست و ما هیچ کتاب دیگری نمیشناسیم که اینقدر بُعد فضایی داشته باشد و بخواهد انسان را از جای خودش بکند
.
کوشش نومیدانهای است و آرمانمندانه؛ زیرا پای انسان هرگز از خاک کنده نمیشود. نوسان میان زمین و آسمان یک منظور عملی در پشت دارد، و آن این است که انسان هرچه بیشتر خودش را بپالاید، تهذیب نفس بکند، این جداییها، این دشمنیهای حقیر که باعث میشود تا این چندروزه زندگی بر خود و دیگران تلخ شود، از میان برداشته شود. در واقع این مسئله وحدت و یگانگی دستاویزی است برای آنکه انسان بتواند آن را در میان جامعه بشری ایجاد کند
.
بانگ یگانگی
مولوی بیشتر از هر کسی در زبان فارسی و یا شاید بتوان گفت در دنیا، بانگ «یگانگی انسانی» را برآورده است و اصرار ورزیده که این افتراقها و جدائیهای میان اقوام تحت عناوین مختلف، از بین برود. همه همدیگر را مساوی بشناسند و برادرانه حرکت کنند. این یک اصل بسیار انسانی و از افتخارهای فرهنگ و عرفان ایران است که تکیه بر این موضوع دارد؛ قرنها پیش از آنکه این مباحث و موضوعات از طریق سازمان ملل یا قوانین بینالمللی مطرح گردند. آن دورهها دوران خانخانی و فئودالیسم بوده، دوران اختلاف شدید بین مذاهب. خود مولوی از میان جنگ بزرگ بین مسیحیان و مسلمانان، یعنی جنگ بسیار طولانی صلیبی سر برآورد. خاطرات آن هنوز کاملاً زنده بود. آنگاه حمله مغول و نزاعهای فرقهای، چه میان خود مسلمانان، و چه با پیروان مذاهب دیگر پیش آمد. در واقع پاسخی است به این ناهمواریهای زندگی و اجتماع، که کل دنیای شناختهشده آن زمان را در بر میگرفت. پس موضوع ذره و خورشید، یعنی پیوند انسان به کل، در اصل از جای دیگر آب میخورد
.
مولوی اکتفا نمیکند به این که بگوید فقط انسانها با هم پیوند یابند، بلکه میگوید کل کائنات، کل موجودات آفریده شده (اعم از جماد، گیاه، حیوان و انسان) یک واحد و کل تشکیل میدهند. برای اینکه همهشان مولود آفرینشاند. این نهاد آفرینش، که یک نوعش به صورت جماد یا حیوان یا گیاه درآمده و نهاد دیگرش به صورت انسان، باید یک پیوستگی و حالت وفاق بینشان باشد و حد همدیگر را بشناسند. اینجاست که مثلاً منع تجاوز به طبیعت مطرح میشود، یا منع بدرفتاری نسبت به حیوان؛ شناخت یک نوع جان و روح در گیاه و در درخت، مطرح است و درجات سیر انسان بازگو میگردد، در آن چند شعر معروف
:
از جمادی مُردم و نامی شدم
وز نما مردم به حیوان دم زدم
حمله دیگر بمیرم از بشر
تا برآرم از ملایک بال و پر
این، سیر بشر را بازگو میکند که اول از جماد سرچشمه گرفته؛ زیرا از خاک آمده. هم از دیدگاه تفکر دینی و هم تفکر علمی، انسان از خاک سر برآورده و تبدیل شده به گیاه. گیاه تبدیل شده به حیوان. چون حیوان زاییده گیاه است، قوت میگیرد از گیاه. بعد حیوان یک درجه بالاتر آمده، تبدیل به انسان گردیده و بعد وعده میدهد که از انسان هم به عالم بالاتر خواهی رفت، فرشتهسان خواهی شد. باز در آنجا هم متوقف نمیشود، از آنجا هم به جایی میرسی که «اندر وهم ناید»، یعنی با کل کائنات و عالم فرازین پیوسته و یکسان میگردی. پس این پیوستگی و اتحاد تنها شامل انسانها نیست، بلکه همه کائنات را در برمیگیرد
.
برخورد اضداد
زندگی سرچشمه گرفته از برخورد ضدهاست: شب در مقابل روز قرار دارد، سرما در مقابل گرما، غم در مقابل شادی، هستی در مقابل نیستی، تا به آخر. نظر مولانا این است که ما اسیر اضدادیم. این اضداد هستند که زندگی ما را به راه میبرند، ولی در عین حال مشکلات ما را هم ایجاد میکنند. بنابراین کوشش بشر باید این باشد که اضداد را در سیری حرکت دهد که به صورت متکامل درآیند، نه به صورت متفارق و متضاد. انسان باید بتواند اضداد طبیعی و اجتماعی را طوری حرکت دهد که به یک نقطه تکامل برسند، یا واکنشی که در برابر عمل آنان انجام میگیرد، چنین نتیجهای داشته باشد
.
لازمه زندگی، وجود اضداد است: برخورد دو قطب و دو سر سیم است که تولید جرقه و نتیجتاً روشنایی میکند؛ ولی باید ایجاد روشنایی بکند و نه ایجاد آتشسوزی. این چیزی است که هگل هم در تفکر جدید خیلی روی آن تأکید دارد و احتمال میدهند که وی از مولانا تأثیر گرفته باشد. البته فکر تا حدی قدیمی است و در یونان باستان حرفش به میان آمده، ولی خیلی در مثنوی بر آن تکیه شده و پرورده شده. ما نمیتوانیم وجود اضداد و تأثیر آنها را انکار کنیم، باید نوعی عمل کنیم که اینها در نهایت، در جهت بهبود زندگی انسانی سیر کنند
.
چه باید کرد؟
یک سلسله دستورالعملهای جزئی در مثنوی هست که میگوید چطور باید زندگی کرد، چه کارهایی را باید کرد و چه کارهایی را باید نکرد. اول از همه آنچه جزو واجبات است، این است که هرچه بیشتر انسان بار تن را سبک کند و فقط در حد نیاز، زن
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 