پاورپوینت کامل امر اجتماعی چیست ؟ ۵۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل امر اجتماعی چیست ؟ ۵۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل امر اجتماعی چیست ؟ ۵۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل امر اجتماعی چیست ؟ ۵۴ اسلاید در PowerPoint :
یک تقسیمبندی آکادمیک وجود دارد میان علوم سیاسی و علوم اجتماعی. این تصور میتواند به وجود آید که در امر سیاسی از دولت حرف میزنیم و در امر اجتماعی از جامعه. قصد من کنارگذاشتن چنین تفکیک بیمعنایی است. راجع به جامعه نمیتوان حرف زد مگر راجع به نظم حرف زد و راجع به نظم نمیتوان حرف زد مگر یک نظریه جامع انتقادی راجع به دولت داشت. علوم سیاسی ما از حیث ساخت آکادمیک و گفتاری نظریه دولت را ناممکن میکند. حال آنکه پرداختن به امر اجتماعی تدوین نظریه انتقادی دولت را الزامآور میکند. مقصود من از نظریه دولت برای مثال نظریه گرامشی است که دولت را جمع جامعه سیاسی و جامعه مدنی میداند.
حرفزدن از حال، برگرداندن تاریخیت وضعیت
یک تقسیمبندی آکادمیک وجود دارد میان علوم سیاسی و علوم اجتماعی. این تصور میتواند به وجود آید که در امر سیاسی از دولت حرف میزنیم و در امر اجتماعی از جامعه. قصد من کنارگذاشتن چنین تفکیک بیمعنایی است. راجع به جامعه نمیتوان حرف زد مگر راجع به نظم حرف زد و راجع به نظم نمیتوان حرف زد مگر یک نظریه جامع انتقادی راجع به دولت داشت. علوم سیاسی ما از حیث ساخت آکادمیک و گفتاری نظریه دولت را ناممکن میکند. حال آنکه پرداختن به امر اجتماعی تدوین نظریه انتقادی دولت را الزامآور میکند. مقصود من از نظریه دولت برای مثال نظریه گرامشی است که دولت را جمع جامعه سیاسی و جامعه مدنی میداند. یا دقیقتر، آنطور که پولانزاس نظریه دولت را «تراکمیافتگی یک رابطه اجتماعی» تعریف میکند. تراکمیافتگی ناظر به نظمی است که بدون شناخت آن نمیتوان توضیح داد نیروهای اجتماعی چگونه شکل میگیرند، چگونه جایابی میشوند، در چه منطق دانش-قدرتی، در چه مناسباتی، قرار میگیرند و سوژهسازی میشوند. بدون نظریه انتقادی دولت نمیتوان به این مسائل پرداخت. به این معنا امر اجتماعی، برخلاف ظاهر، با فاصلهگیری از زندگی روزمره اتفاق میافتد. غرقشدن در زندگی روزمره کاری است که در دو دهه گذشته مطالعات فرهنگی انجام داده، ولی از این طریق نمیتوان راجع به نظمهایی که در آن به سر میبریم گفتوگو کرد
دو گرایش وجود دارد که در اینجا به آنها میپردازم. اول، به صورت روزافزونی با نقد تاریخنگاری نخبهگرا روبهروییم و ضرورت نوشتن تاریخ اجتماعی. این نگاه به تاریخ کمتر در آکادمی و بیشتر بیرون از آن اتفاق میافتد، جایی که «درباره ایران» کار میکنند. در این زمینه کارهای برجستهای صورت گرفته همچون تلاشهای عباس امانت، توکلی طرقی، نجمآبادی، عباس ولی و بسیاری دیگر. بدون این کارها بحث راجع به نوشتن تاریخ اجتماعی ممکن نبود. ولی معضل این نوع تاریخ اجتماعی فرودستان که دستاوردهای زیادی داشته این است که چون جای دیگری اتفاق میافتد ناگزیر باید به استلزاماتی پاسخ دهد که معلوم نیست ربط دقیق آن به نظام دانش ما چیست بلکه در نظم دانش دیگری، در آرشیو دیگری، اتفاق میافتد و به ملزومات آن پاسخ میدهد. در نتیجه در وضعیت بینابینی قرار میگیرد. از طرفی توجه دارد که در نظام دانش ما چه میگذرد چون باید آن را نقد کند، و از طرف دیگر به استلزامات دیگری پاسخ میدهد. تاریخ اجتماعی در درجه اول باید نسبتش را با آرشیو نظام دانش ما روشن کند. آرشیو به معنای فوکویی کلمه مراد است: کلیتی که در امکانپذیرکردن قرائتهایی قرائتهای دیگر را ناممکن میکند
گرایش دیگری که مبارک است و باید تقویت شود و در حاشیه حاشیه نظام دانش اتفاق میافتد رویآوردن به نقد اقتصاد سیاسی است. ولی این گرایش نیز ارتباطی با نظم دانش ما برقرار نمیکند. این گرایش به درستی پیشفرضی ضمنی دارد که ما در وضعیت همزمان و مشابه با مابقی جهان قرار داریم. گرایشهایی عمومی در نظام مدرنیته و سرمایهداری وجود دارد که ما نیز تحتتأثیر آن نیروها و گرایشهاییم، ما بیرون از آن وضعیت نیستیم و در وضعیت تأخر تاریخی قرار نداریم. این پیشفرض نقد اقتصاد سیاسی است که بدون آن اصلا نمیتواند دست به تحلیل بزند. اما از آنجا که وجه تاریخی این گرایش ضعیف است و راجع به جایگاه خود، شرایط امکان سخن خود، تأمل نمیکند دچار نوعی «حالگرایی» میشود. در حالگرایی این خطر هست که نقد به نقد ایدئولوژی و افشاگرانه بدل شود و نتوان گذارهای نولیبرالی را که در جامعه، اقتصاد و دولت اتفاق میافتد متعین کرد. نولیبرالیسم ما چگونه اتفاق میافتد؟ صرف تأمل بر ساختارهای جهانی، مثلا به مدد هاروی، کافی نیست. این گرایش موجب میشود همزمانی خود را با روندهای حاکم در جهان را چنان کلی بفهمیم که تکینگی و فردیت تاریخی وضعیتی را که در آن بهسر میبریم موضوع تأمل قرار ندهیم
دو گرایش تاریخ اجتماعی و نقد اقتصاد سیاسی را به لحاظ روشی و نظری کجا باید صورتبندی کنیم؟ من نام این جایگاه را نظریه انتقادی دولت میگذارم که متمرکز بر نظم است و به این سؤال محوری میپردازد: وضعیت ما چگونه انتظام یافته و در طول تاریخ دچار چه دگردیسیهایی شده است. به این معنا نظریه انتقادی دولت برای من برگرداندن تاریخیت وضعیت است، ایجاد امکان تبارشناسی وضعیتی که امروز در آن قرار داریم
مواجهه با نظم دانش ما مواجهه با گزارهها و تصریحاتی است که وضعیت ما را توضیح میدهند و آنچنان آن را بدیهی میانگارند که جای تحلیل باقی نمیماند. مثلا، نظریه استبداد در تحلیل تاریخ ایران سخنگفتن را ناممکن میکند. ما با نظم دانش خاصی مواجهیم که وضعیت ما را یک وضعیت نامتعین گذار از یک سنت به یک تجدد تعریف میکند. این نظم دانش گذشته تاریخی ما را که حدود ۲۰۰ سال بدون هیچ انقطاعی تداوم داشته بهعنوان کلیتی در نظر میگیرد که میتوان درباره آن بهعنوان یک پدیده یکدست حرف زد. توأمان این گذشته را به پدیدهای ساکن تبدیل میکند. نوعی هستی که در آن «شدن» وجود ندارد، این تصویری است که از سنت ارائه میدهیم. در مقابل تصویری از آینده ارائه میدهیم که جای دیگری، در غرب، دموکراسی، سرمایهداری و… متحقق شده. آنگاه سنت را در انطباق با این تصویر از آینده توضیح میدهیم، از هر دوی اینها سنخهای آرمانی میسازیم که با واقعیت تاریخی خود ما و نیز واقعیت غرب بیربطند. البته این موضوع بحث من نیست و به آن نمیپردازم. اما این صورتبندی نوع نگاه معینی بر ما تحمیل میکند که پیامدهای خاصی برای قرائت وضعیت خودمان دارد. وقتی سنت یکدست است و آینده نیز جای دیگری متحقق شده، باید کار عجیب و غریبی با زمان کرد. یک زمان سنت داریم (گذشته) که تحت شرایط معینی دچار گسست شده ولی این گسست درونبود نیست، نه حاصل دینامیسم درونی خود سنت بلکه حاصل مواجهه ما با غرب است. از درون این سنت امکان لحظه ورود اکنون ما به دوران مدرن مهیا نمیشود. آیندهای گریزناپذیر هست که باید به آن رسید. زمان حالِ بینابین وضع عجیبی مییابد، چون از درون گذشته استخراج نمیشود و قرار است از آینده بیاید. در نتیجه، وضعیت حال وضع برزخی، نامتعین و غامض میشود میان گذشتهای که نمیتوانسته آینده را بسازد و آیندهای که برای ما نیست. بنابراین گفته میشود ما در وضعیت آستانهای هستیم. حدود ۲۰۰ سال است که ما در وضعیت آستانهای قرار داریم. در چنین نظم دانشی گزارههایی تولید میشود که به لحظه حال بیاعتناست. چون حال واجد تعین نیست و طی این گذار میتواند تغییر کند خود لحظه حال موضوعیتی ندارد. تنها چیزی که میتوانیم مسئلهدار کنیم دوره گذار است. حرفزدن از حال به این ترتیب ناممکن میشود. سؤال این است: چطور میشود کسی بهرغم اینکه در این وضعیت به سر میبرد در جایگاهی قرار گیرد که بتواند راجع به آن حرف بزند؟ یعنی بگوید گذشته ما گذشته سکون است، آینده نیز از جای دیگری میآید و نظایر آن. او باید بیرون از وضعیت باشد که بتواند چنین حرفی بزند. بیرونبودگی چگونه امکانپذیر شده؟ از این طریق که بگوییم لحظهای وجود دارد که در اثر مواجهه با غرب (شکستهای ایران از روس، از دستدادن هرات، …) عدهای به وضعیت عقبماندگی ما آگاه شدند. این عده در جایگاهی قرار میگیرند که بتوانند راجع به وضعیت ما حرف بزنند. پس جایگاه سخنی امکانپذیر میشود که بهرغم توصیف وضعیت بیرون از آن قرار میگیرد. پیشتر تصور من این بود که میت
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 