پاورپوینت کامل نقد شناخت امر اجتماعی ۸۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نقد شناخت امر اجتماعی ۸۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقد شناخت امر اجتماعی ۸۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نقد شناخت امر اجتماعی ۸۵ اسلاید در PowerPoint :
دکتر اباذری درست گفته است که امر اجتماعی امر لزجی است اما شاید بتوانیم با بحث درباره آن از این امر کاست. گفته شد که در جلسات متعددی از امر سیاسی بحث شده، شاید این بحث نشان دهد و هدف من نیز این است که با بحث از امر اجتماعی داریم از فکرمحوری فاصله میگیریم و به مسائل نازل روزمره که در زندگی هر روزه روی میدهد، باز میگردیم، یعنی از برج عاج اشمیت و امثالهم فاصله بگیریم و به نظمهایی برسیم که زندگی را متعین میکنند. این تفسیر من از امر اجتماعی است که آن را از لزج بودن دور میکند. اما خطری در این تقسیمبندی هست، یعنی تمایزی آکادمیک میان امر اجتماعی و امر سیاسی هست و دههها متعین شده است.
دکتر اباذری درست گفته است که امر اجتماعی امر لزجی است اما شاید بتوانیم با بحث درباره آن از این امر کاست. گفته شد که در جلسات متعددی از امر سیاسی بحث شده، شاید این بحث نشان دهد و هدف من نیز این است که با بحث از امر اجتماعی داریم از فکرمحوری فاصله میگیریم و به مسائل نازل روزمره که در زندگی هر روزه روی میدهد، باز میگردیم، یعنی از برج عاج اشمیت و امثالهم فاصله بگیریم و به نظمهایی برسیم که زندگی را متعین میکنند. این تفسیر من از امر اجتماعی است که آن را از لزج بودن دور میکند. اما خطری در این تقسیمبندی هست، یعنی تمایزی آکادمیک میان امر اجتماعی و امر سیاسی هست و دههها متعین شده است. این تمایز موجب این تصور خام میشود که گویی امر سیاسی صحبت از سیاست و امر اجتماعی صحبت از جامعه است. من این تمایز را بیمعنا میدانم. یعنی راجع به آن نمیتوان صحبت کرد، مگر آنکه راجع به نظم بحث کنیم و راجع به نظم نمیتوان حرف زد مگر اینکه یک نظریه انتقادی دولت داشته باشیم. اما نزد ما علوم سیاسی در اینهمانی با امر سیاسی به لحاظ ساخت آکادمیکش و موضوعاتی که به آنها میپردازد و در متن دیسکورسیوی که در آن هم علوم اجتماعی و هم علوم سیاسی قرار دارد، نظریه انتقادی دولت را ناممکن میکند. در حالی که به نظر من پرداختن به امر اجتماعی تدوین یک نظریه انتقادی دولت را الزامآور میکند
.
شناخت امر اجتماعی در گروی فاصله گرفتن از آن است
وقتی از نظریه دولت صحبت میکنم، گرامشی به خاطرم میآید وقتی دولت را حاصل جمع جامعه سیاسی و جامعه مدنی میخواند یا دقیقتر معنایی است که پولانزاس تعریف میکند، یعنی تراکمیافتگی یک وضعیت یا رابطه اجتماعی. بحث تراکم یافتگی ناظر به نظمی است که بدون شناختن آن نمیتوانیم توضیح دهیم که نیروهای اجتماعی چگونه شکل میگیرند و جایابی میشوند و در چه منطق دانش-قدرتی در مناسبات معینی قرار میگیرند و سوژهسازی میشوند. به این معنا نمیتوان امر اجتماعی را با صرف بازگشت به زندگی روزمره فهمید، اتفاقا با در نظر داشتن اینکه در این بحث کمی آگراندیسمان (بزرگنمایی) میکنم، فکر میکنم امر اجتماعی را با فاصله گرفتن از امر روزمره میتوان شناخت. این کار را در یکی-دو دهه گذشته در حوزه جامعهشناسی فرهنگی و مطالعات فرهنگی زیاد انجام دادهایم، در حالی که در دل آن امکان گفتوگو درباره نظمهایی که در آن زندگی میکنیم، وجود ندارد. یعنی نمیتوان با پرسهزدن در خیابان یا فروشگاهها و مالها فهمید که آدمها چه میکنند. البته این بدان معنا نیست که این کار بیارزش است، اما این کار با آنچه ذهن من را مشغول میکند و با امر اجتماعی پیوند میخورد، ارتباطی ندارد
.
دو گرایش علوم انسانی در مواجهه با تاریخ اجتماعی
دو گرایش در علوم انسانی ما هست که میکوشم آنها را تدقیق کنم. یکی گرایشی که به طور روزافزونی با نقد تاریخنگاری نخبهگرا همراه است و میکوشد تاکید کند که باید تاریخ اجتماعی نوشته شود. این گرایش البته کمتر در آکادمی ما رخ داده و در جاهایی که درباره ایران کار میکنند، بیشتر وجود دارد. البته کارهای برجستهای نیز در این زمینه صورت گرفته است. اشارهام مشخصا به کارهای کسانی چون عباس امانت و محمد توکلیطرقی و افسانه نجمآبادی و عباس ولی و… است. اینها آثار ارزشمندی نگاشتهاند و بدون آنها بحث درباره اینکه تاریخ اجتماعی چگونه ممکن است، نقد تاریخنگاری نخبهگرای ما امکان نداشت. اما معضل این تاریخ اجتماعی یا تاریخ فرودستان یا تاریخ از پایین این است که چون اتفاقا جای دیگری اتفاق میافتد، ناچار است به استلزاماتی پاسخ دهد که معلوم نیست ربط دقیقشان به نظام دانشی ما چیست. یعنی در نظم دانش و آرشیو دیگری رخ میدهد و به استلزامات آن پاسخ میدهد. در نتیجه در وضعیت پیچیده بینابینی قرار میگیرد. یعنی از سویی به این توجه دارد که در نظام دانش ما چه رخ میدهد و باید آن را نقد کند تا تاریخ اجتماعی را ممکن کند، از سوی دیگر به استلزامات دیگری پاسخ دهد. در حالی که تاریخ اجتماعی در مرتبه نخست باید نسبتش را با نظام آرشیو ما روشن کند. آرشیو در این جا به معنای فوکویی مراد است، یعنی خیلی دم دستی به معنای کلیت و دستگاهی که به ما میگوید وضعیتی که با آن مواجه هستی چطور بخوان و چطور نخوان. یعنی کلیتی که قرائتهایی را ممکن و خوانشهایی را ناممکن میکند
.
رویآوری به نقد اقتصاد سیاسی
گرایش مبارک دیگر در علوم انسانی که این جا و از قضا در حاشیه حاشیه حاشیه نظام دانش ما رخ میدهد، رویآوری به نقد اقتصاد سیاسی است. اما نقد کوچکی هم به آن دارم. این گرایش نیز با نظم دانش ارتباط برقرار نمیکند، زیرا به درستی پیش فرضی دارد که متاسفانه آن را مصرح نمیکند و مورد تامل قرار نمیدهد. این پیش فرض آن است که ما در وضعیت همزمان با همه جا قرار داریم و وضعیت متفاوتی با بقیه نداریم. گرایشهای عمومیای در نظام تجدد یا سرمایهداری یا… وجود دارد که ما نیز تحت تاثیر آن هستیم و در نتیجه ما بیرون از آن وضعیت قرار ندهیم، به عبارت دیگر ما در وضعیت تاخر تاریخی قرار نداریم. این مفروض نقد اقتصاد سیاسی است، اما از آن جا که وجه تاریخی این گرایش ضعیف است و راجع به جایگاه تاریخی خودش و شرایط امکان سخن خودش تامل نمیکند، با معضل حالگرایی مواجه است. در حالگرایی این خطر هست که نقد، به نقد ایدئولوژی و افشاگرانه بدل شود و نتواند گذارهای نولیبرالی که در جامعه، اقتصاد و دولت اتفاق میافتد را متعین کند. یعنی نمیتواند توضیح دهد که این اتفاق به طور خاص برای ما چگونه رخ میدهد، زیرا آنچه در جهان رخ میدهد که مشخص است و راجع به آن کسانی چون هاروی حرف زدهاند. اما با هاروی نمیتوان نشان داد که این گذار درباره ما چگونه رخ میدهد. خطر این گرایش آن است که همزمانی با روندهای جهانی را آن چنان کلی
(universal)
میفهمد که تکینگی و فردیت وضعیت تاریخی ما را درک نمیکند. در حالی که باید نشان داد جایگاه سخن ما چیست و نسبت ما با آن آرشیو روشن شود
.
جایگاه صورتبندی امر اجتماعی
اما امر اجتماعی را کجا باید صورتبندی کرد؟ آن جایگاه را نظریه انتقادی دولت میخوانم، یعنی آنچه متمرکز بر نظم است و اینکه وضعیت ما چگونه انتظام پیدا کرده و دچار چه دگردیسیهایی در طول تاریخ شده است. وضعیتی که در آن قرار داریم را بدون آن پیشینه تاریخی نمیتوان توضیح داد. به این معنا نظریه انتقادی دولت به معنای بازگرداندن تاریخیت به وضعیت هست، ایجاد امکان تبارشناسی وضعیتی که امروز در آن قرار داریم. ممکن است این فهم از نظریه دولت عجیب به نظر آید، اما از نظر من مهم این کارکرد است. چندین بار از مفهوم بایگانی
(archive)
و نظام دانش یا صورتبندی گفتمانی استفاده کردم. مواجهه با نظم دانش پیش از هر چیز با مواجهه با گزارهها یا تصریحاتی امکانپذیر است که وضعیت ما را توضیح میدهند و آن چنان این وضعیت را به صورت امر بدیهی توضیح میدهند که زبان بند میآید. مثلا نظریه استبداد چنین است، زیرا سخن گفتن را ناممکن میکند. یعنی ما با نظم دانشی روبهرو هستیم که وضعیتی که در آن قرار داریم را به صورت وضعیت گذار یک وضعیت نامتعین در سنتی به آینده یا تجددی ارزیابی میکند. در این تقسیم بندی، گذشته تاریخی ما که تا حدود ۲۰۰ سال پیش بدون انقطاعی تداوم داشته به عنوان کلیتی در نظر گرفته میشود که میتوانیم راجع به آن به صورت یک پدیده یکدست حرف بزنیم
.
این نگرش توامان این گذشته را به یک امر ساکت بدل میکند، یعنی نوعی هستی که در آن شدنی وجود ندارد. متقابلا این نگاه تصویری از آینده به عنوان تجدد یا سرمایهداری یا… نشان میدهد که در جای دیگری یعنی غرب متحقق شده است و مالا سنت به معنایی که گفته شد را در انطباق با تجدد و در تقابل با آن توضیح میدهد. یعنی از سنت و تجدد سنخهای آرمانی ساخته میشود که البته میتوان به نقد آنها پرداخت به این معنا که به واقع چه ربطی به واقعیت غرب و واقعیت تاریخی ما دارد. اما این موضوع بحث من نیست، چون اگر چنین کنم، بازی ایشان را پذیرفتهام. در حالی که بحث من این است که این صورتبندی (سنت-تجدد) نوع نگاه معینی را برای ما امکانپذیر و در واقع تحمیل میکند که پیامدهایی برای فهم وضعیتی که در آن زندگی میکنیم، دارد
.
گسست از گذشته، زیست در وضعیت آستانهای
وقتی سنت متصلب و در جایی در گذشته هست و تجدد نیز در آینده رخ داده، گویی اتفاق عجیبی در زمان رخ میدهد: ما یک زمان سنت در گذشته داریم که این گذشته تحت شرایط معینی دچار گسست شده است. اما این گسست حاصل درون بود و حاصل دینامیسم درونی خود این سنت نیست، بلکه حاصل مواجهه با غرب است و به همین خاطر از درون این گذشته امکان اینکه وارد لحظه حال شویم، یعنی اکنونی رقم بخورد که ما ذیل مدرنیته و مفاهیمی که برای مدرنیته ساخته شدهاند بتوانیم آن را ارزیابی کنیم، وجود ندارد. در این نگاه همچنین آیندهای تحت عنوان تجدد یا سرمایهداری یا… نیز هست که گریزناپذیر است. در نتیجه زمان حال بینابین این گذشته و آینده وضعیت عجیب و غریبی مییابد، زیرا این زمان حال از درون آن گذشته نمیآید و قرار است از آینده بیاید. این وضعیت حال برزخی و غامض است. به همین خاطر میگویند ما در وضعیت استانهای هستیم. در این نگاه ما ۲۰۰ سال است که گویی در این وضعیت استانهای قرار داریم. در این نظام دانش گزارهها به طریقی امکانپذیر شدهاند که در آن لحظه حال و اکنون به این دلیل که واجد تعین نیست، به خودی خود موضعیت ندارد و تنها چیزی که میتواند پروبلماتیک شود، دوره گذار است. این نگرش عجیب و غریب است و زبان را بند میآورد، زیرا بحث از لحظه حال را ناممکن میکند
.
من پژوهشگری در حوزه علوم اجتماعی هستم. امکان ندارد درباره یک موضوع مربوط به لحظه اکنون بتوان به طور جدی بحث کرد، اگر به حد کفایت دربارهاش پژوهش صورت نگرفته باشد. به نظر من ما چیز جدیای راجع به وضعیتهایی که در آن قرار داریم نمیتوانیم بگوییم. این بدان معنا نیست که باید سکوت کرد. بلکه باید از این بحث کرد که این دستگاه نظام دانش چگونه بحث راجع به لحظه اکنون را ناممکن کرده است و فراتر از آن کسی با وجود اینکه در درون دستگاه دانش است، راجع به گذار صحبت میکند؟ زیرا چنین کسی باید بیرون این دستگاه دانش باشد. این بیرون بودگی چگونه امکانپذیر شده است؟ به این شکل که گویی در لحظه مواجهه با غرب در قالب شکستهای ایران و روس یا از دست دادن هرات یا مسائل دیگری که به دهههای پیش از انقلاب مشروطه قرار میگیرد، ما در وضعیتی قرار گرفتیم که عدهای به وضعیتی که در آن هستیم، آگاه شدهاند و فهمیدند که ما عقب ماندیم و این عده در جایگاهی قرار میگیرند که بتوانند راجع به این عقبماندگی حرف بزنند. یعنی گویی جایگاه سخنی امکان پذیر میشود که با وجود اینکه وضعیت را به آن صورت در حال گذار توضیح میدهد، خودش را در وضعیتی میبیند که میتواند راجع به گذار بحث کند و این حق را از دیگرانی که در چنین جایگاهی نیستند، میستاند
.
جامعهشناختی تاریخ از طریق عقلانیسازی
تا همین اواخر تصور میکردم این وضعیت را میتوانیم تا لحظهای که عباس میرزا پرسش عقبماندگی را مطرح کرده، ردیابی کنیم. یعنی گویی آن لحظهای است که سوالی به معنای تاریخی از منظر ایده ترقی و پیشرفت طرح شده و پرسشگر وضعیت خودش را عقب مانده تصور میکند و از کسی که گویی از آیندهای میآید، میپرسد چه شده است که ما عقب ماندهایم. اما مطالعات بعدی راجع به این دوره تاریخی به من نشان داد این نوع فرموله کردن و صورتبندی را تا آن زمان نمیتوان عقب برد. به یک معنا این فرمولاسیون و صورتبندی نظریه گذار و گسست متاخرتر است و تازه از دهه ۱۳۴۰ شروع میشود و روی زمینه معینی حرکت میکند و با ارجاع معینی به دادههای تاریخی آنها را به صورتی صورتبندی میکند که آنها را از وضعیت سیالی که در آن اتفاق میافتادهاند، خارج میکند و به آن حالت صلبی میدهد و از طریق صلبسازی یا به تعبیر من عقلانیسازی، آن را جامعه شناختی میکند. در دهه ۱۳۴۰ چند چهره مهم با رویکردهای مشخصی داریم. از یکسو گسستی در تاریخ نگاری ما به وسیله فریدون آدمیت رخ میدهد، او مشخصا از جامعهشناسی تاریخی حرف میزند. از سوی دیگر در گرایشی ساختارگرا کسانی چون احمد اشرف و همایون کاتوزیان را داریم که نوعی صورتبندی ساختارگرایانه
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 