پاورپوینت کامل ملاحظاتی در باب روشنفکری دینی ۴۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ملاحظاتی در باب روشنفکری دینی ۴۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ملاحظاتی در باب روشنفکری دینی ۴۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ملاحظاتی در باب روشنفکری دینی ۴۷ اسلاید در PowerPoint :
من با لفظ روشنفکری دینی مشکل ندارم و معتقدم که صاحبنظران و متفکران حق دارند که اصطلاح بسازند.
آنها با زبان انس و رفاقتی که دارند حتی می توانند اصطلاحات را به معنای تازه به کار برند، اما در جایی که تفکر ضعیف است، زبان و اصطلاح سازی هم دچار پریشانی و آشفتگی می شود
من با لفظ روشنفکری دینی مشکل ندارم و معتقدم که صاحبنظران و متفکران حق دارند که اصطلاح بسازند
.
آنها با زبان انس و رفاقتی که دارند حتی می توانند اصطلاحات را به معنای تازه به کار برند، اما در جایی که تفکر ضعیف است، زبان و اصطلاح سازی هم دچار پریشانی و آشفتگی می شود
.
روشنفکری، روشنی فکر نیست بلکه معنی اصطلاحی خاصّ دارد، اما وقتی این تعبیر در زبان ما به کار می رود، شاید به ذهنها متبادر شود که روشنفکر در مقابل تاریکاندیش است و آن را مدح تلقی کنند؛ ولی فکر، روشن و تاریک ندارد
.
پیداست که بعضی افکار پیچیدهتر است و بعضی دیگر، چندان پیچیده نیست. نمیدانم فکر روشن که دکارت طالبش بود و تا حدی هم حق داشت و نتایجش هم حاصل شده است، چگونه وصف می شود؟ ولی می دانم که دکارت مطالب بسیار مبهم نیز در آثارش دارد
.
ما وقتی اصطلاح روشنفکر را به کار میبریم، باید از معانی فکر و روشنی نظر برداریم؛ زیرا اگر به معانی اجزاء این اصطلاح توجه کنیم، روشنفکری دیگر به دنیای جدید متعلق نخواهد بود
.
ولی روشنفکری یک وضع فکری- سیاسی است که در اواخر قرن نوزدهم در اروپا به وجود آمده و از آنجا به جاهای دیگر رفته است
.
هیچ کس بوذرجمهر حکیم را به صفت روشنفکری نستوده است. به شیخ مفید و بیرونی و غزالی و بیهقی نیز صفت روشنفکر داده نشده است
.
روشنفکری در اروپا عمری در حدود ۱۰۰ سال دارد و در کشور ما نیز عمر آن قریب به ۸۰ سال است. در تاریخ اروپا، قرن هیجدهم به دوره منورالفکری معروف است. در پایان قرن نوزدهم روشنفکری جای منورالفکری را می گیرد
.
روشنفکر در زبان ما ترجمه لفظ انتلکتوئل است. این عنوان را امیل زولا و بعضی دیگر از نویسندگان فرانسه در هنگامی که از یک افسر متهم به جاسوسی دفاع می کردند، به خود دادند
.
توجه کنیم که اولین مصداق روشنفکری دفاع از متهمی بود که می گفتند مظلوم است. من از صحّت و سقم قضیه افسر فرانسوی اطلاعی ندارم ولی می دانم که نام و عنوان روشنفکری از کجا پدید آمده است
.
روشنفکری، موضع گرفتن جمعی از صاحبان قلم و نظر در مقابل عمل حکومت بوده است و به همین جهت گفته اند روشنفکری نظارت بر عمل حکومت و به قولی سخنگوی مظلوم بودن و گفتن کلمه حق به حکومت است
.
ما معمولاً فیلسوفان را روشنفکر نمیخوانیم. ما نمیگوییم کانت روشنفکر بود. ملاصدرا را هم روشنفکر نمی نامیم . افلاطون و سقراط و دکارت هم روشنفکر نبودند، حتی نویسندگان سابق بر امیل زولا در فرانسه را هم روشنفکر نمیگوییم. هیچ کس به آنها روشنفکر نگفته است. نه اینکه در گذشته کسی از مظلوم دفاع نمی کرده و به حکومت هم تذکر نمی داده اند
.
در آئین ما گفتن کلمه حق در برابر سلطان جائر یک فضیلت است و مولای متقیان دانایان را موظف دانسته است که حق مظلوم را از ظالم بگیرند و خود نیز حکومت را برای ایفای این عهد پذیرفته است
.
در اینجا من نمیخواهم سابقه روشنفکری را بیان کنم بلکه میخواهم بیان کنم که هر کسی که قلم میزند، روشنفکر نیست. روشنفکر با صاحب فکر نباید اشتباه گرفته شود
.
بسیاری از صاحبان فکر هستند که به آنها روشنفکر نمیگویند. در آغاز آشنایی ما با تجدد اروپایی، نویسندگان ما تعبیر منورالفکری را به کار بردند. «میرزاآقاخان نوری»، «ملکم خان» و «آخوندزاده» منورالفکر بودند
.
عمر رسمی منورالفکری در ایران چندان طولانی نبوده است. از اوایل این قرن هجری شمسی که در آن به سر میبریم، منورالفکری به تدریج دچار رکود شده است. شاید کسانی بگویند این وضع تعدیل شده و روشنفکری به جای آن نشسته است
.
منورالفکری و روشنفکری از لحاظ لفظی و معنوی با هم مناسبت دارند؛ یعنی روشنفکری به جای منورالفکری آمده است اما منورالفکری ترجمه
Aufklarung
بود و روشنفکری ترجمه
Intellectual
بود
.
منورالفکر و روشنفکر در ظاهر و از جهت لفظ با هم فرقی ندارند؛ یعنی یک جزء عربی را برداشتند و یک لفظ فارسی را به جای آن گذاشتند. البته تعبیر و اصطلاح منورالفکری ترجمه درستی بوده است
.
امیل زولا وقتی از سروان دریفوس دفاع کرد و برای اولین بار خود و دوستانش را
Intellectual
خواند، منظورش این نبود که ما دارای فکر روشنیم
.
اینکه یک افسر یهودی را در آغاز قرن بیستم به جرم جاسوسی متهم کردند و عدهای از نویسندگان فرانسه به سردمداری «امیل زولا»، نویسنده ناتورالیست فرانسه، به دفاع از افسر متهم پرداختند، ربطی به فکر روشن و تاریک نداشت
.
من این مقدمه را گفتم برای اینکه بعد وقتی میخواهم نتیجه بگیرم، سوءتفاهم کمتر حاصل شود. حالا که به مفهوم روشنفکر دینی فکر میکنیم، اگر بگوییم
Intellectual
دینی چه می شود؟ افلاطون گفت الفاظ مموّهند؛ یعنی الفاظ انسان را فریب می دهند. تعبیر انتلکتوئل دینی هم فریب دهنده است؛ زیرا
Intellectual
به معنی عقلی، عاقل، باشعور و هشیار است و البته عاقل بودن و دینداری با هم می سازند؛ اما اینجا بحث عقل و عاقلی به معنای متداول آن در نظر نیست
.
معهذا شاید لفظ انتلکتوئل از روشنفکر کمتر فریب دهنده باشند. اگر به تاریخ رجوع کنید، تاریخ به شما میگوید که روشنفکری که جانشین منورالفکری شده است، بعد از مارکس به وجود آمده است و برای اصلاح جهت و مسیر مدرنیته بوده است
.
از وجهه نظر منورالفکری، جهان آینده، جهان صلح و سلم و سلامت و رفاه و آسایش بود. مارکس کشف کرد که جامعه بورژوازی و نظم سرمایهداری، نه فقط جامعه صلح و سلامت نیست، بلکه نظم ظلم است و نفی آن در درونش نهفته است و با خودآگاهی پرولتاریا ویران میشود. سرمایهداری گور خودش را میکند
.
تعبیر مارکس، تعبیر اوتوپیایی نبود. او اوتوپیا ننوشت، کتاب اقتصاد نوشت. البته در تحلیل اقتصادی- اجتماعی او نتیجهای مضمر بود که مارکس آن را از پیش در نظر آورده بود. این طور نبود که نتیجهای صرفاً علمی داشته باشد و همه در مورد آن اتفاق نظر پیدا کنند. اگر این طور بود که جامعهشناسان و اقتصاددانان میبایست همگی با مارکس موافقت می کردند و نظر او را می-پذیرفتند
.
مارکس پیش فرضی داشت و با پژوهش و تحقیق به جستجوی شواهدی برای تأیید آن پرداخت. روشنفکری با طرح مارکس به وجود آمد و در حقیقت از مظاهر بحران مدرنیته بود و از ابتدا به جناح چپ تعلق داشت
.
ممکن است کسانی وقتی می شنوند و می خوانند که ماکس وبر مدرنیته را عقلانیت دانسته است، گمان کنند که مدرنیته حکومت عقل است و هیچ ناروایی و نارسایی در آن نیست، غافل از اینکه کمونیسم و استالینیسم و نازیسم و هیتلریسم و فاشیسم از عوارض و آثار مدرنیته اند و اینها می پندارند که اگر اینها دفع شود، مدرنیته به کمال خودش میرسد و بشر به صلاح و آرامش و رفاه نائل میشود
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی، به دوستانتان معرفی کنید.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 