پاورپوینت کامل آیا دیوان قطب‌الدین دیوان خواجه بختیار کاکی است؟ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آیا دیوان قطب‌الدین دیوان خواجه بختیار کاکی است؟ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آیا دیوان قطب‌الدین دیوان خواجه بختیار کاکی است؟ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آیا دیوان قطب‌الدین دیوان خواجه بختیار کاکی است؟ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

مقاله‌ای که پیش روی خوانندگان است، تحقیقی است از استاد نذیراحمد(۲۰۰۸-۱۹۱۵م) در خصوص اصلاح انتساب اشتباه دیوانی متوسط به فردی معروف، یعنی انتساب دیوان شاعری گمنام به نام قطب‌الدین به قطب‌الدین بختیار کاکی و نیز تاثیرپذیری این دیوان که مربوط به حوزه شبه قاره است، از دیوان حافظ. نذیر احمد در این مقاله نشان داده اولا آنچه که به اسم دیوان قطب‌الدین بختیار کاکی بارها چاپ شده از آن قطب‌الدین بختیار کاکی نیست و سراینده آن شاعری به اسم قطب‎الدین است که اطلاع زیادی در خصوص وی نداریم جز این که احتمالا در قرون ده و یازده می‌زیسته است.

مقاله‌ای که پیش روی خوانندگان است، تحقیقی است از استاد نذیراحمد(۲۰۰۸-۱۹۱۵م) در خصوص اصلاح انتساب اشتباه دیوانی متوسط به فردی معروف، یعنی انتساب دیوان شاعری گمنام به نام قطب‌الدین به قطب‌الدین بختیار کاکی و نیز تاثیرپذیری این دیوان که مربوط به حوزه شبه قاره است، از دیوان حافظ. نذیر احمد در این مقاله نشان داده اولا آنچه که به اسم دیوان قطب‌الدین بختیار کاکی بارها چاپ شده از آن قطب‌الدین بختیار کاکی نیست و سراینده آن شاعری به اسم قطب

الدین است که اطلاع زیادی در خصوص وی نداریم جز این که احتمالا در قرون ده و یازده می‌زیسته است. وی برای اثبات این ادعا به بررسی سبک شناختی دیوان پرداخته و با ذکر مثال‌ها و طرح شواهدی انتساب این دیوان به شاعر قرن هفتمی را خارج از مبانی سبک‌شناسانه آن دوره می

داند. بخش دیگری از این تحقیق، به تاثیرپذیری مستقیم این قطب‌الدین از حافظ می

پردازد. استاد برای اثبات این ادعا با طرح مثال‌ها و نمونه

هایی به این تاثیر و نحوه آن می‌پردازد. گفتنی است یکی از مسائل این مقاله بررسی لغوی دیوان قطب‌الدین است که خالی از تسامح نیست

.

با این توضیح که ایشان برای اینکه خواننده را متقاعد کند که زبان دیوان چاپ شده کهنگی زبان شاعر قرن هفتم را ندارد لغات و ترکیباتی را مثال زده که از نظر او در زبان قدیم فارسی کاربرد نداشته، ولی در دیوان حاضر از آن کلمات استفاده شده است در حالی که با مطالعه و بررسی متون گذشته، به نظر می‌رسد دکتر نذیر احمد در انتخاب مثال‌ها عجله کرده و تقریبا همه مواردی که از نظر ایشان در متون گذشته سابقه نداشته، در دواوین و منابع قدیمی به کار رفته که ما در جای خود به همه آن ها اشاره کرده‌ایم.گفتنی است بدون در نظر گرفتن الفاظ و عباراتی که استاد نذیراحمد برای رد قدمت این دیوان به آن‌ها اشاره کرده‌اند، می‌شد از زبان و ساختار کلی این دیوان به همین نتیجه رسید. با این حال آنچه اهمیت دارد این است که در این مقاله اولا یک انتساب اشتباه دیوانی به یک شخصیت مهم و معروف عرفانی اصلاح شده، ثانیا قدرت تاثیر و نفوذ شعر حافظ در شعر شعرای نواحی مختلف آشکار می‌شود

.

***

دیوان قطب‌الدین چند بار با نام دیوان قطب‌الدین بختیار کاکی در چاپخان نول‌کشور به چاپ رسیده است۱ و چندین نسخه خطی نیز به همین نام موجود است، مثلاً نسخه‌ای در فهرست مشترک پاکستان، جلد هفتم ص ۲۰۲-۲۰۳ معرفی شده که آغازش با آغاز نسخه چاپی یکی است، چاپ دوم دیوان مذکور(رمضان ۱۲۹۵ق/آگوست ۱۸۸۲م) که پیش روی بنده است هدیه یکی از دوستانم به نام ولی‌الدین صاحب مقبره دوم مرادآباد است، ایشان این نسخه را زمانی که من برای ملاقات یکی از عزیزان به مرادآباد رفته بودم در چهاردهم مارس ۱۹۸۸م به بنده هدیه داد. از آن زمان این دیوان را مطالعه کرده‌ام و آنچه هم اکنون می‌نویسم نتیجه مطالعاتم است

.

این نسخه از دیوان قطب

الدین شامل ۲۲۶ صفحه است که مطالب آن بدین ترتیب درج شده

:

غزلیات: به ترتیب حروف الفبا ص ۲-۲۰۹

اولین غزل

:

ای لال در ثنـای صفاتـت زبـان مـا وی در صفات وحدت تو عقل نارسا

آخرین غزل

:

ای بر سر کوی تو بهر گوشه شهیدی

وی داغ تو بر سینه هر پیر و مریدی

رباعیات: صفحات ۲۰۹-۳۳۲(۷۶رباعی)

ابتدا

:

ای بادشـه پادشـه پـادشـاهـان وی واقـف جرم آشکـارا و نهان

خاتمه

:

گر شیر خدا نه رهنمایـت باشد  ختمت بخدا که هم خدایت گردد

در پایان ذیل خاتمه

الطبع شرح حال مختصر حضرت قطب‌الدین بختیار اوشی و سبب چاپ در سه صفحه درج شده است

.

خواجه بختیار از خلفای اجل خواجه معین‌الدین چشتی بود. او در قصب اوش۲ ماوراءالنهر متولد شد، در پنج سالگی به خدمت شیخ ابوالفحص رفت و از جانب ایشان ملقب به بختیار شد که در نتیجه هدایت حضرت خضر علیه‌السلام بود، کاکی منسوب به کاک است که نوعی کلوچه۳ یا نان سبک است، حکایت شده که یک بار خواجه به همسرش فرمود: بسم الله بگو و دستت را به طرف طاقچه دراز کن و هرچقدر که لازم است از آنجا کاک بردار، از آن زمان بود که ایشان ملقب به کاکی شد. وی در ۵۸۲ق متولد شد و در ۶۳۴ق درگذشت. نقل است که وقتی قوّالان بیت ذیل را می‌خواندند روح وی از قفس تن پر کشید۴

:

کشـتگــان خنــجر تسلیــم را هرزمان از غیب جان دیگر است۵

تاریخ ولادت او (۵۸۲ق) از ماده‌تاریخ‌های قطب عاشق و عاشق سالک و تاریخ فوتش (۶۳۴ق) از ماده‌تاریخ‌های جنّت‌مقام و عالم‌الاسرار به دست می‌آید

.

در انتها یک واقع جالب ذکر شده که بدین شرح است: بعد از جستجوی بسیار نسخه‌ای از دیوان متبرک به دست آمد، پس منشی نول‌کشور با وسواس فراوان کاتب خوش‌خطی یافت و کار کتابت را به او سپرد. اولین بیت غزل در نسخه مذکور این بود

:

ای لال در ثنـای صفاتـت زبـان ما ای در صفات وحدت تو لال عقل ما

کاتب شخص فهمیده‌ای بود، او در قافیه مصرع دوم دچار تردید شد، بنابراین آنجا را خالی گذاشت. سپس به حضور استادالشعرا آفتاب‌الدوله بهادر قلق رسید و ماجرا را برای او تعریف کرد؛ او نیز در پاسخ گفت که این شعر کلام اهل ظاهر نیست که بتوان در آن دست برد این کلام اهل الله و صاحب باطن است و ما اجازه دخل و تصرف در آن را نداریم، بنابراین کاتب منشی شیوپرشاد را که مسئول چاپخانه روزنامه اوده بود با خود نزد پیر و مرشد مولانا محمد عبدالرزاق برد و با تواضع بسیار این مصرع از دیوان را که در آن شبهه‌ای بود به وی نشان داد. مولانا از آن‌ها خواست همانجا بمانند و خود به حجره‌اش رفت، اندکی بعد نزد آن‌ها آمد و فرمود مصرع دوم را چنین فرموده است

:

وی در صفات وحدت تو عقل نارسا

بدین ترتیب این مصرع در جای خالی نوشته شد

.

توضیحات فوق نشانگر این موضوع است که دیوان قطب با چه احترامی به چاپ رسیده بود و دلیل چنین احترام و توجه این بود که اشعار را مربوط به یک عارف بالله می‌دانستند اما حقیقت این است که این دیوان هیچ ارتباطی با حضرت خواجه بختیارکاکی ندارد. این دیوان نه متعلق به خواجه است و نه متعلق به شاعر دیگری در آن دوره، بلکه مربوط به چهارصد یا پانصد سال بعد از آن دوره است، بنده با مطالعه اجمالی دیوان به این نتیجه رسیده‌ام و هیچ شکی در این مورد ندارم. شخصی با ایشان هم نام (یعنی قطب‌الدین) بوده که این اشعار متعلق به اوست. البته بنده تا به امروز موفق به شناسایی این شخص نشده‌ام

.

پس از این مقدمه به اصل موضوع می‌پردازیم. شاعر قطب‌الدین نام داشته و به همین نام تخلص می‌کرده و در تمام غزلیات دیوان همین تخلص ذکر شده، معمولاً تخلص از نام واقعی کوتاه‌تر است و اصولاً تخلص شاعر باید قطب بوده باشد، ولی شاعر حتی در یک مورد نیز قطب تخلص نکرده است. شاعر باید از سده‌های دهم یا شاید یازدهم هجری و بعد از آن باشد. دلیل این حدس نیز به کار بردن واژه‌ها، ترکیبات و تشبیهاتی است که در سده ششم یا هفتم اصلا رایج نبوده؛ به عنوان مثال به این اشعار توجه کنید

:

او مظهر رحمان بود، شمع همه خوبان بود

اعداش بی‌ایمان بود، هستم غلامش بی‌ریا ص۴

به کار بردن واژه”بی‌ایمان” به این صورت در فارسی هفتصد سال پیش غیرممکن بود۶

.

بنگر چه نیکو مظهر است با ما بشیر بی‌شرست

اسم شریفش حیدر است وز حق نباشد او جدا ص۴

به کاربردن “اسم شریف” در فارسی، سابقه طولانی ندارد۷

.

قابل شهید درد غم عشق می‌شود

ناقابلست آنکه طلب می‌کند دوا ص۷

به کار بردن واژه‌های قابل و ناقابل در فارسی قدیم مرسوم نبوده۸ و اتفاقاً این دو واژه چندین بار در دیوان به کار رفته است

.

از ما بغیر درد تو چیزی طلب مدار

اینست پیشگی بخدا زاد راه ما ص۱۱

«پیشگی » واژه‌ای جدید است و در فارسی قدیم رایج نبوده۹

.

از ناخدا امید به کلّی کشیده‌ام

شاید که از میان به کنار آورد مرا ص۵۱

واژ به کلّی در بیت دیگری نیز تکرار شده

:

از هر دو کون دست به کلّی کشیده‌ام

تا دست از وجود بکلّی بشسته‌اند ص۷۰

واضح است که به کار بردن واژه به کلّی به این صورت به جدید بودن این دیوان دلالت دارد۱۰

.

فانی شو از وجود خود و محض دوست باش

ترکیب ” محض دوست” جدید است۱۱

.

سبک بیان قطب‌الدین به نظر جدید است. به عنوان نمونه اگر غزلی که در ذیل نقل می‌شود با اشعار سده هفت، هشت یا نه مقایسه شود، مشخص می‌شود که شاعر این اشعار چندان قدیمی نیست

:

لامنتهـاسـت عالـم بی‌اختیــار ما

با خویشتـن کی نبـرد ره بکـوی یار

دردیست در دلم که علاجش پدید نیست

راهـی که می‌روم نبرد عقل پی بدان

بوی وفای یار دهـد بعـد عمــرها

هرکس ز درد خویش علاجش طلب کند

راهی بجانبی نه برد قطـب دین دگـر

پـایـان ره پـدیـد نـدارد نگـــار ما

بی‌خویشـی اسـت در ره او اعتبـار ما

درمـان او مگـر کـه کنـد غمگـسار ما

دیوانگی است در ره دلدار کـار ما

خاری که سر زنـد بخـدا از فـرار ما

درد آمدست مرهـم جان فگـار ما

جـز آستـان یار که باشـد حصـار ما

در این بخش به واژه‌ها و ترکیباتی که بارها در دیوان قطب‌الدین تکرار شده‌اند و چندان قدیمی به نظر نمی‌آیند اشاره می‌کنیم

:

واژه‌های “قابل ، ناقابل”۱۲

قابلی نیست که عشـق تو ندارد در دل

فانی ز خویش گشته و باقیست با خدا

در نماز عشق هرجا دیده‌ام مـن قابلـی

قابل کی بود که به ملک وجود خویش

هوس او نه‌نهی از سر خود قطب‌الدین

در دره فقر و فنا یک دل ز خود وارسته کو

هرکه را می‌بینم از وسواس دل در بند یاس

در ملـک دل سـفر کن اگر مرد قابلی

قابـل شهیـد درد غـم عشـق می‌شـود

هرکه عشق تو ندارد بخدا قابل نیست ص۶۳

آن قابلی که بار امانت کشیده است ص۴۴

روی دل او را بجز در طاق ابروی تو نیست ص۵۰

عاشق کی ست کو به جهان پشت پا زند ص۸۲

زانکه در سر هوس مردم قابل دارند ص۱۰۰

رشته دل قابل و در مهر جانان بسته کو

قابلی در راه حق از خویشتن وارسته کو ص۱۸۸

راه حجاز از سر پستی چرا روی ص۲۰۴

ناقابـل است آن که طلب می‌کند دوا

به خدا که در [زبان] اردو فراوان به کار می‌رود در دیوان قطب‌الدین نیز بارها تکرار شده است

.

فانی اگر شوی بخدا باشدت بقا ص۸

هرکه عشق تو ندارد بخدا قابل نیست ص۶۳

خاری که سرزند بخـدا از مـزار ما

اینست پیشگی بخدا زاد راه ما ص۱۱

دلیل عشق بود در ره خدا بخدا ص۷۳

قطع نظر۱۳

قطع نظر ز ذوق همه چیز کرده است ص۷۳

غیر از غم تو از همه قطع نظر کند ص۹۲

علاوه بر این که کاربرد چنین واژه‌هایی نشان از عدم قدمت زبان شاعر است، تعدد استفاده از پاره‌ای از این ترکیبات در بین سیصدوپنجاه بیت از دیوان جای تأمل دارد. به عنوان مثال

:

مرد رهی۱۴

:

اگر مرد رهی از روی قدرت تیغ لا برکش ص۹

قطب دین درد غم عشق کش ار مرد رهی ص۱۵

بر سر کوی قناعت کن اگر مرد رهی ص۴۳

اگر تو مرد رهی پند او به جان بنیوش ص۱۲۷

گنج خود بشناس اگر مرد رهی پنهان خویش ص۱۲۹

همتی ورز درین کوی اگر مرد رهی ص۱۷۳

وارستن، وارسته۱۵

تا زخود وا نه‌رهی نیست تو را هیچ علاج ص۶

طالب دنیا ندارد یک زمان وارستگی

گشت وارسته کسی کو زد جهان را پشت پا ص۱۶

بر هرکه فگند سایه خویش از نیک و بد زمانه وارست ص۲۹

اهل دردی باید از دنیای دون وارستهء ص۲۹

آن ساعتی که وارهد انسان ز خویشتن ص۴۹

هرکه می‌خواهد که از سودای عالم وارهد ص۵۰

درنگر در مفلس آن کوی کز وارستگی ص۷۹

وارسته شوید از خود و از ملک دو عالم ص۹۵

در ره فقر و فنا یک دل ز خود وارسته کو ص۱۸۸

علی‌الدوام۱۶

ذات جناب تست که باشد علی‌الدوام ص۲۱

کورا علی‌الدوام رضا در رضای تست ص۳۷

ذوق تو علی‌الدوام دارد ص۱۰۴

باشد علی‌الدوام به

وصل تو سرفراز ص۱۱۹

عمر ضایع۱۷

افسوس زانکه عمر بدین ضایعی گذشت ص۱۹

عمر خود ضایع مکن فرصت غنیمت می‌شمار ص۱۹

عمر خود ضایع مکن وای قطب دین خود را شناس ص ۲۰

قطب دین ضایع نکرد۱۸ عمر عزیزی که داشت ص۱۶۹

ناپختگی‌های زبانی و بیانی

پاره‌ای از ابیات که در آن

ها ناپختگی‌های زبانی و بیانی به چشم می‌آید

:

مقصود از دو کون بقای خدا بود

فانی اگر شوی بخدا باشدت بقا ص۸

ترکیب “بقای خدا” بی‌معنی است۱۹

.

پس بکن کسب کمال امروز تخم نیک کار ص۶۱

به جای تخم نیک باید تخم نیکی به کار می‌رفت

.

چو سایه محو شدم از ظهور نور رخش ص۷

نور موجب دور شدن تاریکی است نه سایه

.

چرا کز شعل شمشیر سرّ عشق افگارم

افگار به شمشیر مربوط است و از شعله خاکستر بدست می‌آید و نه افگار

.

خون دل می‌خور و از کس مطلب درمان را

به کار بردن را زیبا نیست و حذف آن بهتر است

.

بردار پرده از کمال جمال خویش ص۳

بهتر بود با حذف را از پرده بردار استفاده می‌شد

.

ما عاشقیم کشته شدن نیست عار ما ص۳

بهتر بود عار برای ما به کار می‌رفت

.

آن یار برگزیده شاید کند دوا را ص۹

را زاید به نظر می‌رسد

.

از بهر وصل آن ماه پیوسته گو دعا را ص۹

در این مصرع نیز را زاید به نظر می‌رسد

.

اعدای او را رو سیه اعمالشان جمله تبه ص۴

در این مصرع به جای او را باید او می‌بود. یا به جای را واژه دیگری بوده و اشتباه چاپی رخ داده و یا اشتباه خود شاعر است

.

به ظاهر ارچه بسی بی‌سر است و سامان است ص۲۶

باید بی‌سر و سامان است می‌آمد و آوردن است بعد از سر بی‌جاست

.

پیروی از حافظ

قطب‌الدین در دیوانش تا حدود زیادی از حافظ پیروی کرده است. غزل‌های متعددی با قوافی غزل

های حافظ سروده و ده ها بار از جمله‌ها و ترکیبات حافظ استفاده کرده است. نمونه‌هایی از این دست جهت مقایسه ارائه می‌شود

:

قطب‌الدین

:

تا عکس روی یار درافتد به جـام ما

ساقـی بیـار جـام مـی لعـل فـام ما

داریم امید آنکـه لبـالـب بـود مـدام

خالی نگردد از مـی عشق تو جام ما

مـا را جز این اراده نباشد که دائمـا

انـدر حریـم وصـل تو باشد مقام ما

چون قرب ما ملائکه دیدند بی‌گمان

هر دم زننـد کوس سعـادت بنـام ما

مـا همنشیـن یار وفـادار گشتـه‌ایـم

ای بی خبر ز لذت وصـل دوام ما ص۶

حافظ

:

ساقی به نور باده برافـروز جـام مـا

مطرب بگو که کار جهان شد بکام ما

ما در پیالـه عکس رخ یار دیده‌ایـم

ای بیخـبر ز لـذت شـرب مـدام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد بعشق

ثبـت است بر جریـده عالم دوام ما

چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان

کاید بجلوه سرد و صنـوبر خرام ما

ترسم که صرفه نبرد روز بازخـواست

نان حلال شیخ ز آب حرام ما

قطب‌الدین گرچه غزل‌های حافظ را پیش رو داشته است اما نتوانسته حق تتبع را ادا کند. این یکی از مشهورترین غزل های حافظ است که چند مصرع و بیت آن ضرب‌المثل شده ولی قطب‌الدین در بیت پایانی از مصرع حافظ درست استفاده نکرده است

.

قطب‌الدین غزل دیگری در وزن غزل حافظ دارد که چند بیت آن در اینجا درج می‌شود

:

عقل از سرم رمیده مجنون شدم خدا را

زنجیـر زلفـش آرید بر پا نهید ما را

شاید بدین بهـانه بینـم جمـال دلبـر

او هم بود که دانـد رسوای با وفا را

ای عاقلان کنـاره از من کنیـد ورنـه

چون درد دل بگویم گریان کنم شما را

مرغ دلم پریده جانـم به لب رسیـده

آن یار برگـزیـده شایـد کنـد دوا را

در رهگذار جانـان هر روز آیـم از جـان

شاید که شاه خوبان بنوازد این گدا را

حافظ

:

دل می رود ز دستم صاحبـدلان خـدا را

دردا که راز پنهان خواهـد شد آشکارا

کشتـی شکستگانیـم ای باد شـرط برخیـز

باشـد کـه بـاز بینـم دیــدار آشنـا را

دوروزه مهـر گردون افسانه است و افسون

نیکی بجای یاران فرصـت شمـار یارا

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستـان مـروت با دشمنـان مـدارا

هنگام تنگدستی در عیش کوش و مـستی

کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

این یکی از بهترین غزل‌های حافظ است که اکثر ابیات آن ضرب‌المثل شده و در کل ادبیات فارسی نظیر آن وجود ندارد و غزل سبک قطب‌الدین به هیچ وجه قابل قیاس با آن نیست. بدون تردید قطب‌الدین به هنگام سرودن این ابیات غزل حافظ را پیش رو داشته است، تلاش نافرجام قطب‌الدین در ادای مفهوم بیت دوم حافظ با سرودن این بیت گواه این مدعاست

:

کشتی ما شکسته و بر تخته پاره‌ایم

ای بـاد شرطـه بهـر چه استاده‌ای بیا

قطب‌الدین در غزلی دیگر تنها قافیه یک بیت از شعر حافظ را در شعر خود به کار برده است

:

قطب الدین

:

جز هوای تو نباشد سر بی‌سامـان را

آرزو نیست به جز بزم وصالت جان را

کرده‌ام عزم طواف حـرم کعبه تـو

راه بنما به سوی خود من سرگردان را ص۵۱

حافظ

:

رونق عهد شباب است دگر بستان را

می‌رسد مژده گل بلبل خوش‌الحان را

ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان

مضطرب حال مگردان من سرگردان را

هرکس غزل حافظ را خوانده باشد اعتراف خواهد کرد که حافظ چگونه با مضامین نو گوهرافشانی کرده است. قطب‌الدین دو غزل با قافیه غزل حافظ سروده است. ابیاتی از هر دو غزل را با ابیات شعر حافظ مقایسه می‌کنیم. غزل حافظ دوازده بیت است و هر یک از غزل های قطب‌الدین هفت بیت است

:

قطب‌الدین

:

بی‌هوای سر کوی تو سری نیست که نیست

سوخته زآتش عشقت جگری نیست که نیست

همه صاحبنظـران از تـو نظـر باختـه‌انـد

نظـرت جانب صاحبنظـری نیـست که نیـست

ندهد دل که کنم سـرّ غـم عشقـش فـاش

ورنـه در ملـک دلم زو خبری نیست که نیست

خالی از نشه ذوق تو سری نیست که نیست

کشتـه عشق تو در رهگذری نیست که نیست

بی‌تو کس کی به سلامـت رسـد اندر کعبـه

که بهـر گام دران ره خطری نیست که نیست

چونکه اندر طلب جمله جگرها خون است

خالی از خون جگر چشم تری نیست که نیست

حافظ

:

روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست

منـت خاک درت بر بصـری نیست که نیست

نـاظــر روی تـو صـاحـب نظراننـد آری

سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست

اشک غماز من از سرخ برآمد چه عجـب

خجل از کرده خود پرده‌دری نیست که نیست

تا بـدامـن ننشینــد ز نسیمـش گــردی

سیـل‌خیز از نظرم ره گذری نیست که نیست

تا دم از شام سر زلف تو هـر جـا نـزنند

با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست

مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز

ورنه در مجلس رندان خبری نیست که نیست

همچنین قطب‌الدین غزلی در پیروی از یکی از غزل‌های حافظ نوشته که در آن جملاتی از اشعار حافظ را عیناً به کار برده است. ابیاتی از هر دو غزل جهت مقایسه در این جا درج می‌شود

:

قطب‌الدین

:

قاضی روز جزا فتوی این قصه نوشــت

که نباشد بهشت آنرا که غم عشق بهشت

نتوانـم که کنـم توبـه عشـق ای زاهـد

چه کنم کلک قضا بر سر من عشق نوشت

کردم از عشق سوالی که بگو حق بکجاست

گفت هرجا طلبی هست چه مسجد چه کنشت

هر کسی هر چه بکـارد درود آخـر کار

هیـچ چیزی نتوانـد درود آنکه نه کشـت

نیـک بایـد کـه بـود باطـن مردم ورنـه

صورت ظاهر کس خواه بود خوب که زشت

عشق خیزد همگی از سخن قطب‌الدین

گویی استاد ازل قالبش از عشق سرشت

حافظ

:

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

کـه گنـاه دگـران بر تـو نخـواهنـد نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

هر کسـی آن درود عاقبـت کـار که کشت

همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست

همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت

نه مـن از پرد تقـوا بـدر افتـادم و بـس

پــدرم تیـز بهشــت ابـد از دسـت بهشت

سـر تسلیـم من و خشـت در میکـده‌ها

مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت

ناامیــدم مکــن از سابقــه لـطـف ازل

تو پس پرده چه دانی که که خوبست و که زشت

در مقطع این غزل از این بیت معروف حافظ استفاده شده است

:

در پس آینه طوطی‌صفتم داشته‌اند

آ

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.