پاورپوینت کامل آینده فلسفه ۱۰۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آینده فلسفه ۱۰۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آینده فلسفه ۱۰۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آینده فلسفه ۱۰۷ اسلاید در PowerPoint :

هیچ مرز مشخصی میان علم و فلسفه نمیتوان ترسیم کرد، اما به نظر میرسد مسائل فلسفی سه خصیصه مشخص دارند که آنها را از مسائل علمی مجزا می کند. اول اینکه آن ها به چارچوبهای [فکری] گسترده شباهت دارند و نه اینکه مسائلی مشخص و تعبیه شده درون یک چارچوب باشند. دوم اینکه مسائلی هستند که هیچ راه حل مشخصی که به صورت عمومی قابل قبول باشد، برای حل آن ها وجود ندارد. و سوم اینکه این مسائل، با مقولات مفهومی در ارتباطند. به همین دلایل، یک مسئله ی فلسفی مانند [چیستی] ماهیت زندگی، چنانچه در قالبی ریخته شود که پاسخ علمی را بپذیرد، می تواند به یک مسئله علمی تبدیل شود. فلسفه در قرن بیستم در ارتباط با منطق و زبان توصیف می شد، که این مشخصاً متفاوت از وابستگی های فلسفه در قرون آغازین خود می باشد.

هیچ مرز مشخصی میان علم و فلسفه نمیتوان ترسیم کرد، اما به نظر میرسد مسائل فلسفی سه خصیصه مشخص دارند که آنها را از مسائل علمی مجزا می کند. اول اینکه آن ها به چارچوبهای [فکری] گسترده شباهت دارند و نه اینکه مسائلی مشخص و تعبیه شده درون یک چارچوب باشند. دوم اینکه مسائلی هستند که هیچ راه حل مشخصی که به صورت عمومی قابل قبول باشد، برای حل آن ها وجود ندارد. و سوم اینکه این مسائل، با مقولات مفهومی در ارتباطند. به همین دلایل، یک مسئله ی فلسفی مانند [چیستی] ماهیت زندگی، چنانچه در قالبی ریخته شود که پاسخ علمی را بپذیرد، می تواند به یک مسئله علمی تبدیل شود. فلسفه در قرن بیستم در ارتباط با منطق و زبان توصیف می شد، که این مشخصاً متفاوت از وابستگی های فلسفه در قرون آغازین خود می باشد. با این حال، سنت فلسفی اروپا از قرن هفدهم به بعد، عمیقاً با مسائل مطرح شده در تئوری دانش و با شکاکیت پیوند خورد. در پایان این قرن شاهد آن هستیم که شکاکیت بیش از این در کانون توجه قرار ندارد و این ما را قادر می سازد که در مقایسه با آنچه که برای نسل های پیش از ما میسر بود، با رویکرد ساختارمندتری با مسائل فلسفی مواجه شویم. این وضعیت به نوعی شبیه به تغییر جهتی است که از وابستگی های شکاکی در اندیشه سقراط و افلاطون به سمت بنیاد فلسفی ساختاری ارسطو، صورت گرفت. با در نظر گرفتن این مقدمه می توانیم رویکردهای مختلف را در مورد شش حیطه ی فلسفی زیر به بحث بگذاریم

:

۱

مسئله ی سنتی ذهن-جسم؛

۲

فلسفه ی ذهن و علم‌شناختی؛

۳

فلسفه ی زبان؛

۴

فلسفه ی جامعه؛

۵

اخلاقیات و عقل عملی؛

۶

فلسفه ی علم

.

بنده معتقدم موضوع کلی همه این پژوهش‌ها آن است که ارزیابی اهمیت واقعی مسائل فلسفه، دانش ما را قادر میسازد، در مقایسه با آنچه که نوعاً در سه قرن پیش ممکن بود، توضیح سازنده‌تری در مورد دیگر مسائل عدیده فلسفی داشته باشیم

.

۱

فلسفه و علم

از آنجا که اساساً این مقاله برای مخاطبین علمی تهیه شده است، مطلب خود را با توضیح برخی شباهتها و تفاوتهای علم و فلسفه آغاز میکنم. هیچ مرز مشخصی میان این دو نمیتوان رسم کرد. در اصل هر دوی اینها در موضوع اصلی خود کلی هستند و سمت و سوی هر دوی آنها به سمت [کشف] حقیقت است. به هر حال با اینکه هیچ مرز مشخصی وجود ندارد، اما تفاوت های مهمی در روش، شیوه و پیش فرض های این دو می توان یافت. مسائل فلسفی از سه خصیصه ی مرتبط با هم برخوردارند که مسائل علمی فاقد آن ها هستند. اول اینکه بخش اعظم فلسفه با مسائلی پیوند می خورد که هنوز شیوهای رضایت بخش و نظاممند برای پاسخ به آنها نیافته ایم. دوم اینکه مسائل فلسفی به چیزی شبیه ند که من آن را مسائل «چارچوبی» خواهم نامید؛ به این معنا که این مسائل با چارچوبهای گستردهای از پدیده و نه با مسائل منفرد و خاص، سروکار دارند. و سوم اینکه مسائل فلسفی نوعاً در مورد مقولات مفهومی مطرح میشوند؛ آنها در اغلب موارد مسائلی هستند در مورد تصورات ما و روابط میان آنها و جهانی که این تصورات شکل میدهند

.

بررسی موارد واقعی، این تفاوتها را مشخصتر میسازد. این سؤال که «علت سرطان چیست؟» یک مسئله ی علمی است نه فلسفی. این سؤال که «ماه یت علیت چیست؟» یک مسئله ی فلسفی است و نه علمی. همینطور این سؤال که «چند انتقالدهنده عصبی وجود دارد؟» یک مسئله علمی است و نه فلسفی؛ اما سؤال از «چیستی رابطه میان ذهن و جسم» همچنان عمدتاً یک سؤال فلسفی است. در هر یک از این موارد نمیتوان مسائل فلسفی را صرفاً با بهکارگیری روشهای تجربی یا ریاضی پاسخ گفت؛ این مسائل در مورد چارچوبهای گستردهای هستند و با مقولات مفهومی در ارتباطند. گاه ی اوقات پیشرفتهای عمده ی علمی هم در علم و هم در فلسفه ریشه دارند؛ چرا که با تغییر در چارچوبها و تجدید نظر در مفاه یم، مرتبطند. تئوری نسبیت آینیشتین مثال بارز قرن بیستمی در اینباره است

.

از آنجا که فلسفه با مسائل چارچوبی و مسائلی که نمیدانیم چگونه به صورت نظاممند به آنها پاسخ گوییم سر و کار دارد، به نظر می رسد ارتباط ویژهای با علوم طبیعی داشته باشد. به محض اینکه بتوانیم یک مسئله ی فلسفی را اصلاح کرده و قاعدهمند سازیم، تا بدانجا که بتوانیم شیوهای نظام مند برای پاسخ به آن بیابیم، این مسئله دیگر فلسفی نبوده و به مسئلهای علمی تبدیل شده است. چیزی بسیار شبیه به این فرایند برای مسائل [جاری در] زندگی اتفاق می افتد. زمانی این مسئله که یک مقوله «بی جان» چگونه «زندگی» مییابد، مسئله ای فلسفی تلقی میشد. [اما] به محض اینکه مکانیسم های زیست شناختی مولکولی را شناختیم، این مسئله دیگر فلسفی تلقی نشد و به یکی از مقولات ثابت شده علمی تبدیل شد. امروزه بسیار برای ما دشوار است که به شدت و قوت گذشته به بحث در مورد این مسائل بپردازیم. علت اصلی این نیست که مکانیزمگرایان۳ پیروز شده اند و حیات گرایان۴ شکست خورده اند؛ بلکه به این علت است که تصور ما از مکانیسم های زیست شناختی زندگی و توارث غنی تر شده است. من بر این باورم که در مورد مسئله ی هوشیاری و رابطه ی آن با پردازش های ذهنی، همین اتفاق خواهد افتاد. اکنون که در حال نگارش این مطلب هستم، مسئله مذکور همچنان به عنوان یک مسئله ی فلسفی تلقی می شود، اما من معتقدم با پیشرفت هایی که به تازگی در عصب شناسی روی داده است و انتقادات فلسفی که به طبقه بندی سنتی ذهنی و جسمی وارد شده است، بیش از پیش قادریم شیوهای علمی و نظام مند برای پاسخ به این مسئله بیابیم. در هر موردی، مانند مسئله ی زندگی، آن مسئله «فلسفی» نخواهد بود و به مسئله ای «علمی» تبدیل خواهد شد. این ویژگی های مسائل فلسفی، اینکه به سمت مسائل چارچوبی گرایش دارند و به تحقیق نظام مند تجربی نمی انجامند، چرایی «درست» بودن همیشگی علم و «اشتباه» بودن فلسفه را توضیح می دهد. به محض اینکه روشی نظاممند برای پاسخ به یک مسئله بیابیم و به پاسخی برسیم که تمام پژوهشگران آن حیطه آن را صحیح میدانند، دیگر آن مسئله را «فلسفی» نمیدانیم و از این پس، آن را «علمی» می خوانیم. این تفاوت ها بدان معنا نیست که هر چیزی در فلسفه ممکن است، اینکه فرد می تواند هر چه که می خواهد بگوید و هر گمانه زنی که بخواهد انجام دهد. برعکس، از آنجا که هیچ روش تجربی یا ریاضی ثابتی برای کندوکاو مسائل فلسفی وجود ندارد، بایستی در تحلیل های فلسفی خود دقیق و سختگیر باشیم

.

از آنچه که تاکنون مطرح کردم، ممکن است نتیجه بگیرید که با کشف یک شیوه علمی نظاممند برای پاسخ به تمام مسائل فلسفی، به تدریج فلسفه به عنوان یک اصل از هستی ساقط شود. به نظر من این رؤیایی بود که فلاسفه از زمان یونان باستان همواره در سر می پروراندند، اما تاکنون تلاش های ما در جهت حل همه مشکلات فلسفی، چندان به خلاص شدن از فلاسفه، به ما کمک نکرده است. یک نسل پیش از این، بسیاری بر این باور بودند که بالاخره موفق شدیم به واسطه ی تلاش های ویتگنشتاین۵، آستین۶ و دیگر «فلاسفه زبانی»۷ به شیوه های نظام مندی برای حل مسائل فلسفی دست یابیم و برخی از فلاسفه به این نتیجه رسیدند که با تلاش چند نسل دیگر موفق خواهیم شد که تمام این دست از مسائل را حل کنیم. برای مثال آستین معتقد بود که همچنان چیزی نزدیک به هزار مسئله ی فلسفی حل نشده باقی مانده است که با پژوهشی نظاممند قادر خواهیم بود همه آنها را حل کنیم. فکر نمیکنم امروز کسی چنین چیزی را باور داشته باشد. با گذشت قرن های متمادی، از زمان فلاسفه ی یونان تاکنون، تنها شمار اندکی از مسائل فلسفی حل نشده برای ما باقی مانده اند و تمایل به راه حلهای علمی، ریاضی و زبانشناختی جان گرفته اند. من معتقدم مسئله ای مانند ماهیت زندگی، حل شده است و بیش از این به عنوان یک مسئله ی فلسفی مطرح نیست. امیدوارم همین اتفاق برای مسئله ی مشهور جسم-ذهن در قرن بیست و یکم روی دهد. با این حال شمار بسیار دیگری از مسائل، از زمان یونان باستان تاکنون حل نشده باقی مانده است، از جمله مواردی چون «ماهیت عدالت چیست؟»، «یک جامعه خوب چگونه جامعه ای است؟»، «هدف و غایت مقتضی زندگی انسانی چیست؟»، «ماهیت زبان و معنا چیست؟»، «ماهیت حقیقت چیست؟»، که همچنان به عنوان مسائلی فلسفی برای ما مطرح هستند. تخمین من این است که ۹۰ درصد از مسائل فلسفی که از زمان یونان باستان باقی مانده اند، همچنان حل نشده اند و تاکنون نیز یک روش علمی، زبانشناختی یا ریاضی برای حل آنها نیافته ایم. علاوه بر این، دائماً مسائل فلسفی جدیدی رخ می نمایند و حیطه های فلسفی کاملاً جدیدی ساخته می شوند. به نظر نمی رسد یونانی ها با مسائل فلسفی که ما با آن دست و پنجه نرم می کنیم روبه رو شده باشند؛ به خصوص تلاش ما برای به دست آوردن تفسیر فلسفی صحیحی از مکانیسم های کوانتوم، قضیه ی گودل۸ یا مجموعه ی تناقضات تئوریک. و نیز با موضوعی مانند فلسفه زبان یا فلسفه ذهن، آن طور که ما بدان ها می اندیشیم، درگیر نبوده اند. به نظر می رسد حتی در پایان قرن بیست و یکم همچنان با شمار بسیاری از مسائل فلسفی حل نشده مواجه هستیم

.

۲

-فلسفه قرن بیستم: منطق و زبان

تا بدینجا در مورد خصایص کلی مشخصی از فلسفه به عنوان یک حیطه پژوهشی بحث کردیم و تفاوت آن را با علم بررسی نمودیم. پیش از آنکه به ارائه ی تصویری از آینده ی فلسفه بپردازم، لازم است حداقل چند جمله ای در مورد ویژگی های خاص فلسفه ی قرن بیستم صحبت کنم. اگر قصد داشته باشیم احتمالات فلسفه ی قرن بیست و یکم را بررسی کنیم، باید نقطه ی آغاز آن را، یعنی جایی که وارد قرن جدید شدیم، بشناسیم. فلسفه ی قرن بیستم ویژگی های خاص بسیاری دارد، اما بارزترین تفاوت میان فلسفه ی قرن بیستم و فلسفه در دوره های پیش از آن، نقش محوری است که منطق و زبان هم در روش ها و هم در موضوع کلی آن ایفا می کنند. این دوره ی جدید در واقع از سال ۱۸۷۹ آغاز شد؛ زمانی که یک ریاضیدان کمتر شناخته شده به نام گاتلوب فرگه۹ در شهر ینا۱۰، موضوع منطق را متحول ساخت و عملاً فلسفه زبان را خلق کرد. از زمان ارسطو تا سال ۱۸۷۹، تئوری قیاس منطقی ارسطو بر منطق حکمفرما بود. به نحوی که تئوری قیاس منطقی کم و بیش با اصل منطق برابری میکرد [و منطق بدان شناخته میشد]. [تا آنجا که] حتی فیلسوفی به بزرگی کانت در قرن هجدهم می گوید که منطق به عنوان یک موضوع، ضرورتاً کامل است. با تکامل تئوری قیاس منطقی، چیز دیگری باقی نمیماند که در منطق صورت پذیرد. اما فرگه منطق را با چیزی که با عنوان حساب محمولات۱۱ یا منطق کمیتی۱۲ شناخته شد، متحول ساخت؛ منطق سور یا ادات کمیتی «ایکسی وجود دارد که چنین و چنان است»۱۳ و «برای هر ایکس، ایکسی وجود دارد که چنین و چنان است»۱۴. منطق فرگه بسیار قدرتمندتر از منطق سنتی ارسطویی است و در حال حاضر آنقدر با زندگی معاصر پیوند خورده و در آن فرو رفته است که تقریباً هیچ شناختی از ویژگی های تحولی خاص آن نداریم. برای مثال استفاده از حساب محمولات در علوم کامپیوتری کاملاً نادیده انگاشته میشود و به دشواری میتوان تصور کرد که بدون منطق کمیتی و تئوری مجموعه ها، بتوانید تئوری محاسبات مدرن را به کار گیرید

.

فرگه همچنین در مسیر بسط و گسترش منطق، کم و بیش ناخواسته، موضوع فلسفه ی زبان را نیز ایجاد کرد. فلاسفه ی پیشین، که باز هم منظور از زمان یونان باستان است، به زبان علاقه مندی نشان می دادند، اما رویکرد کلی آنها این بود که میتوانیم زبان را کنار نهیم و به مقولات فلسفی جالبتری بپردازیم. زبان و معنا برای مثال در نگاه تجربه گراهای انگلیسی مانند لاک، برکلی و هیوم اینگونه تصویر میشود که کلمات، معنای خود را از مفاهیمی که در ذهن قرار دارند، اخذ میکنند و اینکه مفاهیم موجود در ذهن به طریق مقایسه از اشیاء جهان خارج، به ذهن متبادر می شوند. برای مثال کلمه «صندلی» نماینده ی تصویر ذهنی است که من از صندلی ها دارم و تصویر ذهنی من از صندلی هایی که از دنیای واقعی به طریق مقایسه وارد ذهن من شده اند، نشأت می گیرد. فرگه (و متعاقباً ویتگنشتاین) مدعی شد که این رویکرد کلی در هم شکسته و یک فلسفه ی زبان بسیار غنی تر را، که همچنان جای کار و غنای بیشتر دارد، به وجود آورده است. به جز برخی از ریاضیدانان اروپایی و یک فیلسوف جوان انگلیسی به نام برتراند راسل، کسی چندان توجه ی به فرگه نکرد. شیوه متمایز قرن بیست و یکمی تفلسف با مقاله مشهور راسل آغاز شد؛ این مقاله در نشریه مایند۱۵ در سال ۱۹۰۵ و با عنوان «درباره دلالت»۱۶ منتشر شد و در آن از شیو های فرگه برای واکاوی مسائل خاص مطرح شده در تحلیل جملات زبان عامیانه، استفاده گردید. شخص فرگه از زبان عامیانه متنفر بود. از نظر وی زبان عامیانه ناهمگون و سرشار از تناقض است؛ از این رو باید از زبان به لحاظ منطقی کامل ساخته او، غنی شویم. راسل نیز طرفدار زبان عامیانه نبود، اما فکر میکرد که ابهامات و مجهولات این زبان را با تحلیل جملات زبان عامیانه در حساب محمولات، میتوان اصلاح و برطرف کرد. نکته بحث کنونی همین است. در نتیجه تحولی که فرگه، راسل و شاگرد راسل، ویتگنشتاین و نیز همکار راسل، جی. ای. مور۱۷، ایجاد کردند، سه خصیصه جدید بر فلسفه قرن بیستم عارض شد. اول اینکه منطق فرگه، در مقایسه با نسلهای پیشین فلاسفه، ابزار بسیار قدرتمندتری را برای تحلیل روابط منطقی و در کل، بحث از مشکلات فلسفی، در اختیار ما نهاد. دوم اینکه خود تحلیل فلسفی زبان به یک مسئله ی محوری در فلسفه تبدیل شد، البته برخی آنرا تنها مسئله ی محوری میدانند. رابطه میان زبان و واقعیت دقیقاً از چه قرار است؟ چگونه است که کلمات میتوانند جایگاه اشیائی را بگیرند که در جهان خارج حضور دارند؟ ماه یت حقیقت و مبنای مقایسه، دقیقاً چیست؟ سوم اینکه زبان، نه تنها یکی از موضوعات پژوهش فلسفی است، بلکه تحلیل زبان در مقام ابزار ضروری قرار دارد که پژوهش در دیگر حیطههای فلسفه نیازمند آن است. به همین دلیل لازم است میان فلسفه ی زبان و فلسفه ی زبانی تمایز قایل شویم. فلسفه زبان با خصایص کلی مشخصی از زبان در ارتباط است، مانند حقیقت و معنا، در حالی که فلسفه ی زبانی از روشهای تحلیل زبانی به منظور تلاش در جهت حل مسائل سنتی، بهره میبرد. بنابراین برای مثال، فلاسفه ی قرن بیستم در مواجهه با مسئلهای که پیش از این در مورد علیت بیان کردم، کاربرد مفهوم علیت را هم در علم و هم در زندگی معمولی، تحلیل میکنند. منظور از اینکه میگوییم الف سبب ب است، دقیقاً چیست؟ آیا میتوانیم در مورد خصایص بنیادیتر، به تحلیلی از رابطه علیت برسیم؟ بسیاری از فلاسفه ی قرن بیستم این امر را تغییر چندان انقلابی در فلسفه تلقی نکردند؛ بلکه از نظر آنها در این تغییر بر اساس تحلیلی که پیش از این در فلسفه آشکار و تصریح شده بود، الگوهای مختلف ساخته شد. بنابراین ه یوم با بررسی ایدههایی که در مورد علیت در ذهن خود داشت، تلاش کرد مفهوم علیت را تحلیل کند. این فیلسوف قرن بیستمی همچنین از تحلیل نیز بهره برد، اما به جای تحلیل ایدههای مربوط به علیت در ذهن خود، زبانی را که برای اظهار رویدادهای جاری در دنیای خارجی به کار میبریم، تحلیل کرد

.

من بر آن نیستم که ادعا کنم فلسفه، موضوعی بسیط بوده یا هست. مکاتب، روشها و رویکردهای فراوانی در فلسفه مطرح است و آنچه که من تا بدینجا تشریح کردم، معمولاً «فلسفه تحلیلی» نامیده میشود. این مورد، تنها روش تفلسف نیست، اما در انگلستان، ایالات متحده و دیگر کشورهای انگلیسی زبان، بدون شک این رویکرد به رویکرد غالب فلسفی تبدیل شده است و عملاً در تمام دانشگاههای معتبر به عنوان رویکردی متداول مطرح

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.