پاورپوینت کامل متن سخنرانی محمدجعفر یاحقی و ژاله آموزگار در مراسم بزرگداشت دکتر احمدعلی رجایی بخارایی ۶۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل متن سخنرانی محمدجعفر یاحقی و ژاله آموزگار در مراسم بزرگداشت دکتر احمدعلی رجایی بخارایی ۶۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل متن سخنرانی محمدجعفر یاحقی و ژاله آموزگار در مراسم بزرگداشت دکتر احمدعلی رجایی بخارایی ۶۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل متن سخنرانی محمدجعفر یاحقی و ژاله آموزگار در مراسم بزرگداشت دکتر احمدعلی رجایی بخارایی ۶۱ اسلاید در PowerPoint :

مراسم بزرگداشت مرحوم احمدعلی رجایی بخارایی استاد ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد و تهران با رونمایی از کتاب «در مکتب حقایق» مجموعه مقالات و اشعار آن مرحوم با حضور دکتر شفیعی کدکنی، دکتر محقق، دکتر ژاله آموزگار و دکتر رجایی فرزند آن استاد فقید برگزار شد.

مراسم بزرگداشت مرحوم احمدعلی رجایی بخارایی استاد ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد و تهران با رونمایی از کتاب «در مکتب حقایق» مجموعه مقالات و اشعار آن مرحوم با حضور دکتر شفیعی کدکنی، دکتر محقق، دکتر ژاله آموزگار و دکتر رجایی فرزند آن استاد فقید برگزار شد.

محمد جعفر یاحقی: خطا نکرده‏‏‌ام اگر بگویم دکتر رجایی بخارایی، کاشف ترجم پارسی قرآن‌‏های کهن بود.

رجایی در بهمن ۱۳۴۷ با کدورت از دانشگاه مشهد بازنشسته شد. آن سال باقر پیرنیا، استاندار خراسان و نایب‏‌التولیّ آستان قدس رضوی بود. پیرنیا را با وی، رابط مودّتی بود که دم به استاد و شاگردی می‏‌زد. وقتی چند ماه بعد، من به عنوان دانشجویی علاقه‏‌مند به جمع یاران او در آستان قدس پیوسته بودم، چند بار دیدم که پیرنیا، رجایی را «استاد» خطاب می‏‌کرد و واقعاً در این خطاب صادق می‏‌نمود و حرمت او را به کمال نگه می‏‌داشت. این بود که بلافاصله از همان آغاز بازنشستگی، او را برای سروسامان دادن به بخش فرهنگی آستان قدس به کار دعوت کرد.

در آن سال‏‌ها فرهنگِ قابل توجّهی در آستان قدس نبود؛ تنها کتابخانه بود و موزه. رجایی آستین بالا زد و بخش فرهنگی مستقلّی برای آستان قدس تأسیس کرد و خود به سِمَت مدیر کلّ امور فرهنگی آستان قدس مشغول به کار شد. کتابخانه را سروسامان داد؛ کتابخانه‏‌های وزیری یزد و هرندی کرمان را به مجموع آستان قدس اضافه کرد. بسیاری از نسخه‌‏های خطّی و کتاب‏‌های کمیاب را از سراسر ایران برای آستان قدس گرد آورد، به امور موزه رسیدگی کرد و گنجین قرآن را که تا آن زمان مخصوص بازدید ملوکانه بود، به صورت موز قرآن و برای استفاده عام‏‌تر آماده‌‏سازی کرد.

شیدایی رجایی امّا در آستان قدس داستان دیگری داشت؛ خودش تعریف می‌‏کرد که هنگام بازدید از بخش‏‌های ساختمان کتابخانه و موزه، ناگهان در انباری در زیرزمین یکی از ساختمان‏‌ها متوجّه می‏‌شود که مقداری قرآن خطّی روی هم انباشته شده و بخش‏‌هایی از آنها از رطوبت زیرزمین و گرد و غبار فرونشسته بر چهره، بسیار آسیب دیده است. برخی از آنها را می‏‌گشاید و غبار قرون از چهر آنها می‌‏زداید، ناگهان متوجّه می‏‌شود که این قرآن‏‌ها اغلب با ترجم پارسی همراه است. مقداری از آنها را به اتاق خود می‏‌آورد و سر به واژه‏‌های کهن پارسی فرو می‏‌برد. خواندن برخی از این ترجمه‏‌های کهن، همان و کشف دنیای جدیدی از واژگان ناب پارسی، همان. چندین شب و روز سر به کار قرآن‏‌ها می‏‌دارد و در خلس واژه‏‌های ناب، که یادگار قرون و اعصار و دلدادگی‏‌های مترجمان ناشناس از گوشه و کنار این سرزمین اهورایی است، فرو می‏‌رود.

زیبایی و کهنگی و ناشناختگی این واژه‌‏ها صبر و قرار از او می‏‌گیرد. چون می‏‌بیند که به تنهایی قادر به رساندن این بار به منزل نیست، از دو سه نفر از دانشجویان خود در دانشکد ادبیات دعوت می‌‏کند که با او همکاری کنند. من سومین‏‌شان بودم و اوّلین و دومین، علی سلطانی گرد فرامرزی و ابراهیم قیصری. رجایی ما را به دفترش که همانا محلّ سکونتش هم بود، فراخواند. شگفت آنکه رئیس دانشکد ادبیات نه در مشهد، که در زیر آسمان کبود، از خود خانه‏‌ای نداشت و بعد از بازنشستگی، خانواده‌‏اش را به تهران منتقل کرد و خود به تنهایی در اتاق عقبی دفتر کارش، واقع در ضلع غربی صحن پهلوی، که امروز به کلّی جزو حرم مطهّر شده، ترجمه‏‌های کهن و ترکیبات ناب پارسی آنها را به ما نشان داد و در اهمّیت زبانی و لهجه‌‏یی و دستوری آنها دادِ سخن داد.

گمان ندارم ارشمیدس هم بعد از آنکه در آب خزین حمّام، خود را سبک یافت و سرآسیمه و شاید لخت و عور، نعره‏‌زنان از حمّام بیرون دوید که: یافتم، هم بیش از این در خود احساس نشاط و سبکی و سرافرازی کرده باشد که رجایی می‏‌کرد. او از ما خواست که آستین‏‌ها را بالا بزنیم و این گوهرهای نفیس را از پرد گمنامی به در آوریم. یک ماهی و بیشتر کار ما شده بود قرآن‏‌کِشی و گردافشانی و بعد هم تفکیک مترجَم از بی‌‏ترجمه و تهی شناسنامه برای هر قرآن مترجَم؛ به طوری که ظرف یکی دو ماه، هزاران قرآن خطّی را دیدیم و برای ترجمه‌‏دارهای آن، شناسنامه تهیه کردیم و بعد هم قرار شد که برابرهای پارسی این قرآن‌‏ها را با دقّت فیش کنیم تا به ‏صورت فرهنگی عربی به پارسی تدوین و منتشر شود.

رجایی از من خواست که مقاله‏‌ای در معرّفی این کار بنویسم و نوید انتشار فرهنگ‏نام قرآنی را در آستان قدس بدهم. و من دانشجوی سال دوم دور لیسانس ادبیات فارسی که تا آن روز چیزی منتشر نکرده بودم، نخستین مقال علمی خود را با همین عنوان «فرهنگ‏نام قرآنی» نوشتم که بعد از آنکه دکتر رجایی دید و تأیید کرد، در نامه آستان قدس، شمار چهارم، دور نهم، صص ۱۴۱ـ۱۴۷ به چاپ رسید.

در ماه‏‌های پاییز سال ۱۳۴۸ اتّفاق خوش دیگری، ذوق پارسی‏‌شناس رجایی را به هیجان آورد. هنگام تعمیر دیواره‏‌های فوقانی حرم مطهّر، ناگهان نیش کلنگ کارگری به داخل اتاقک مسقّفی نقب زد و خرواری کتاب و قرآن و جزوه و سی‏‌پاره و اوراق کهنسال خطّی از لابه‏‌لای دیوارها، چهره‌‏نمایی و رجایی شیفته را شیفته‌‏تر کرد. مدّتی هم باز کار ما شده بود شناسایی و تنظیم و سروسامان دادن به این جزوات و کتاب‏‌ها و قرآن‏‌ها و سی‌‏پاره‌‏ها؛ و چه گوهرها و نفائس که از لابه‏‌لای کیسه‌‏گونی‏های فرسوده و فروپاشیده به در آمد! بیشتر از دو هزار کتاب، قرآن، سی‏‌پاره، جزوه و انبوهی یادداشت و سند و برگه، شناسایی و ثبت و ضبط گردید و بر گنجین کتاب‏‌های کهن و ذخایر فرهنگی آستان قدس افزوده شد.

پیش از آن و از همان آغاز، قرآنی کامل و نفیس با ترجم درخشان پارسی و تذهیب‏‌های خیره‌‏کننده و نقطه‏‌گذاری‏‌های رنگی، نظر وی را به خود جلب کرده و در میان انبوهی از قرآن‏‌های کهن ترجمه‏‌دار، شده بود سوگلی رجایی. این قرآن را به دلیل شمار ثبت‏‌اش، قرآن شمار ۴ نامیده بود که بعد هم به این نام مشهور و زبانزد شد. هرکس به دفتر کارش می‌آمد، با دلباختگی و شور و شوق زائدالوصفی در ستایش این نسخه دادِ سخن می‏داد و همگان را مبهوت شیدایی خود می‏‌کرد. چه رؤیاها که رجایی در مورد این قرآن در سر نداشت!

می‏‌خواست این مصحف شریف را تمام رنگی روی کاغذ کهنه‏‌نما و به زبان امروز، به صورت نسخه برگردان چاپ و در آستان قدس منتشر کند. ترجم آن را به عنوان ترجم استاندارد و مبنا به چاپ برساند و به همین منظور، مطالعات گسترده‏ای درمورد این قرآن آغاز کرد که حاصل آن در سال ۱۳۴۹ به نام متنی پارسی از قرن چهارم هجری؟ در آستان قدس منتشر شد. آن سال‏‌ها امکانات چاپ رنگی آن هم به صورت نسخه‌‏برگردان در ایران بسیار کم بود. رجایی زمینه را فراهم کرد که کاغذ مخصوص و لوازم این کار را از آلمان وارد کردند و در تهران کارهای مقدّماتی این اقدام آغاز شد؛ حتّی نمونه‌‏هایی از صفحات چاپ شد این قرآن هم برای اظهار نظر فنّی و تأیید نهایی آماده شد و ما آنها را با اصل مطابقت کردیم و نظرات رجایی را در این خصوص گرفتیم.

علاوه بر این، رجایی قبلاً یک نمونه از کار مورد نظر خود را منتشر کرد که به نام سوره مائده، قرآن خطّ کوفی در سال ۱۳۵۰ انتشار یافت و اکنون احتمالاً نسخه‏‌هایی از آن در کتابخانه‏‌ها موجود است. من برای بررسی ترجم این قرآن و تهی مقدّمه، به استاد کمک می‏‌کردم و در جریان جزئیات کار بودم. غیر از این، یک جزو کوچک دیگری به خطّ ثلث نفیس هم چاپ شد که همان زمان به عنوان تحفه از سوی آستان قدس رضوی به مهمانان اهدا می‏‌شد.

رجایی آن سال‏‌ها با شوق کار می‏‌کرد. گفتم که در مشهد کس و کاری نداشت و در اتاق کار خود زندگی می‏‌کرد. بنابراین شب و روزش به تحقیق و مطالعه و دلدادگی می‌‏گذشت. یکی از قرآن‏‌های مکشوفه از جدار حرم مطهّر را هم که ترجمه‌ای آهنگین و کهن داشت، پیش کشیده بود و آن را برای چاپ آماده می‏‌کرد که چندی بعد با عنوان پلی میان شعر هجایی و عروضی فارسی و مقدّمه‌‏یی مبسوط در چند و چون وزن عروضی و هجایی و معرّفی این قرآن، در بنیاد فرهنگ ایران منتشر شد.

دکتر رجایی مرا هم که سر سوزن علاقه‌‏ای از خود نشان می‌‏دادم، تشویق کرده بود که در مورد یکی دیگر از قرآن‏‌های مکشوفه کار کنم و من هم قرآنی را که با لهج خاصّی ترجمه شده و برابرهای پارسی عجیب و خیره‏‌کننده‏‌یی داشت، پیش کشیده و با شیدایی دربار آن کار کردم که حاصل آن چند مقاله بود که در نامه آستان قدس منتشر شد و اصل آن هم، بعدها در سال ۱۳۵۵ به پایمردی خود او در بنیاد فرهنگ ایران با عنوان گزاره‏ای از بخشی از قرآن کریم (تفسیر شنقشی) به چاپ رسید.

رجایی برای معرّفی این نفائس و کوشش برای تبلور چهر فرهنگی آستان قدس، از هر فرصتی استفاده می‏‌کرد. هر اهل علمی اعمّ از دانشگاهی و غیردانشگاهی که به مشهد می‌آمد، او را به دفترش فرامی‏‌خواند و تا آنجا که فرصت بود، گوشه‌‏هایی از این قرآن‏‌ها و نفائس را به او نشان می‏‌داد و نظرات و ایده‏‌های خود را با آنان در میان می‌‏گذاشت. با هماهنگی قبلی از استاد فروزانفر که به او سخت ارادت می‏‌ورزید هم، دعوت کرده بود که در اردیبهشت ۱۳۴۹ به مشهد سفر کند و از ماه‌‏ها

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.