پاورپوینت کامل بررسی تطبیقی شخصیت آشیل و اسفندیار ۸۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل بررسی تطبیقی شخصیت آشیل و اسفندیار ۸۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بررسی تطبیقی شخصیت آشیل و اسفندیار ۸۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل بررسی تطبیقی شخصیت آشیل و اسفندیار ۸۳ اسلاید در PowerPoint :
دو همتای آشیل و هکتور، یعنی اسفندیار و رستم در حماسه بزرگ منظوم ایرانی، شاهنامه فردوسی (سده ۴ ه) نقش مهمی دارند. شباهت های بین کارکرد آشیل و اسفندیار از یک سو، و هکتور و رستم از سوی دیگر اتفاقی نیست. مقاله حاضر در صدد روشن شدن این نکته است که حکومت یونانی باختر (بلخ) در شمال شرقی ایران نخست در ماوراالنهر و بلخ در طول ۲۵۰۰ تا ۱۳۰ پ.م.، و آنگاه در دره سند از ۱۹۰ تا ۵۰ پ.م.، و بعد در دوره پادشاهان سلوکی از ۳۱۲ تا ۱۳۵ پ.م. باعث تاثیرات فرهنگی ماندگار یونانی در ایران زمین شد. یکی از این تاثیرات در سوگنامه “رستم و اسفندیار” دیده می شود
رستم و هکتور در ایلیاد و شاهنامه
دو همتای آشیل و هکتور، یعنی اسفندیار و رستم در حماسه بزرگ منظوم ایرانی، شاهنامه فردوسی (سده ۴ ه) نقش مهمی دارند. شباهت های بین کارکرد آشیل و اسفندیار از یک سو، و هکتور و رستم از سوی دیگر اتفاقی نیست. مقاله حاضر در صدد روشن شدن این نکته است که حکومت یونانی باختر (بلخ) در شمال شرقی ایران نخست در ماوراالنهر و بلخ در طول ۲۵۰۰ تا ۱۳۰ پ.م.، و آنگاه در دره سند از ۱۹۰ تا ۵۰ پ.م.، و بعد در دوره پادشاهان سلوکی از ۳۱۲ تا ۱۳۵ پ.م. باعث تاثیرات فرهنگی ماندگار یونانی در ایران زمین شد. یکی از این تاثیرات در سوگنامه “رستم و اسفندیار” دیده می شود
.
آشیل و اسفندیارهر دو رویین تن اند. پاشنه آشیل و چشم اسفندیار هر دو آسیب پذیر است. هر دو پهلوان به واسطه یک نیروی مافوق طبیعی، کشته می شوند. مطابق ایلیاد هومر، ایزدان این کار را بر عهده دارند و بنابه توصیف شاهنامه، سیمرغ این نقش را ایفا می کند. در هر دو داستان، پهلوان اصلی از یک کشور بزرگ است و بر پهلوان سرزمین کهتر چیره می شود. شهر تروا و سیستان هر دو نابود می شوند و شهروندان نیز به هلاکت می رسند
.
مقدمه
پس از تاسیس اسکندریه ها در شرق باستان و ساخت شهرهای یونانی-سلوکی که از شمال شرقی هند و کرانه های جیحون تا آسیای صغیرپراکنده بودند. شهرها و پایگاه هایی پدید آمد که گروه هایی از “خواص و سرآمدان” ایرانی جذب آن شدند و بدین گونه، فرهنگ، هنر و زبان یونانی در جامعه ایرانی تاثیر گذاشت و تا دهه های متمادی، اقشار فرادست و اشراف ایرانی، شیفته آداب و سنن یونانی شدند. نمونه های این تاثیر را در سکه ها، پوست نبشته ها و نقوش اشکانی و ساسانی آشکارا می توان دید. ایرانیان زیر تاثیر این روند یونانی مآبی، حتی ایزدان یونانی را با ایزدان ایرانی سنجیدند و معادل یابی کردند. از جمله زئوس را برابر اهورامزدا، آپولن یا هرمس را برابر میترا، هرا، آفرودیت یا آرتمیس را برابر آناهیتا، هادس را معادل اهریمن و هراکلس را برابر بهرام به شمار آوردند. (یارشاطر،۱۳۶۸: ۲۳)
استقرار دولت سلوکی در ایران از ۳۱۲ تا ۱۳۵ پ.م، و استحکام حکومت یونانی، ابتدا در فرارود و بلخ از ۲۵۰ تا ۱۳۰ پ.م، و آنگاه در نواحی دره سند از ۱۹۰ تا ۵۰ پ.م خود به خود آثار فرهنگی ماندگار یونانی را در ایران زمین آشکار کرد
.
تاثیر فرهنگ و تمدن یونانی بیش از همه در هنر پدیدار گشت و اگرچه در خود ایران، هنر یونانی مآبانه اندکی باقی مانده است، اما نمونه های اندکی که در ایران (فی المثل در نسا) برجای مانده و آنهایی که در بیرون ایران (در الحضر، دورا، آشور، پالمیرا و نیز در افغانستان و شمال غربی هند باقی مانده، نشان می دهد که سخت متاثر از هنر یونانی است. (همان، ۲۵)
گنجینه “آی خانم” در کنار رود جیحون و نزدیک بلخ و سکه های بازمانده از پادشاهان یونانی بلخ که شمارشان افزون است، نمایانگر زنده بودن هنر یونانی و مهم تر از آن، حضور وهنرمندان فعالیت هنرمندان یونانی در این خطه از شمال شرقی ایران است
. (Rowland, 1971: 31)
افزون بر سکه های کوشانیان (حکومتی یونانی مآب در شمال شرقی ایران)، تندیس های مکتب گنداره نیز نمودگار تاثیربخشی هنر یونانی اند. حتی گمان می رود که “آثار هنری عظیمی که در شهر نسا، پایتخت نخستین اشکانیان، به دست آمده و شامل مجسمه های خدایان یونانی است، … نیز متعلق به هنر یونانی – بلخی باشد.” (بهار ۱۳۷۴: ۱۱۰) همچنین آتشکده سرخ کتل متعلق به عصر کوشانی، با کتیبه ای بلخی به خط یونانی ممکن است در پی سنت توامان یونانی – بلخی باشد. (همان، ۱۱۱)
به گمان زنده یاد دکتر مهرداد بهار، شواهد تاثیرگذار فرهنگ و تمدن یونانی در ایران بسیار افزون تر از اینهاست. از جمله می دانیم که اوثی دموس ، شهریار یونانی بلخ، ده هزار سوار ایرانی در سپاه خود داشت و همو به کمک سرداران ایرانی بود که در برابر آنتیوخوس سوم، پادشاه سلوکی، مقاومت ورزید و به یاری همین سرداران محلی ایرانی بود که یونانی های سلوکی- گرای را بر جای نشانید. همین نزدیکی و آشنایی گسترده اشراف زمیندار ایرانی با فرمانروایان یونانی بود که “منجر به رشد اقتصادی کشور و ثروت روزافزون خاندان اشرافی آسیای میانه شد و این نمی توانست بدون تلفیق های اجتماعی و فرهنگی باشد”. (همان، ۵۲)
این تلفیق های اجتماعی و فرهنگی بدون تردید رشد فزاینده ای داشت و بس تاثیرگذار بود. از جمله در نوشته های مورخ چینی، چانگ کایی ین ، که در اواخر دوران حکومت یونانیان بلخ به آن سرزمین سفر کرده بود، آمده که “شهرها و شهرک ها خود را اداره می کردند و شهر حاکم خود را داشت و این محتملا همان است که ما در سوریه آن دوران نیز، که زیر نفوذ ساخت های اجتماعی یونانی قرار گرفته بود، می بینیم و آن وجود مجالس و انجمن های محلی است”. (بهار،۱۳۷۴: ۵۲ ; , ۱۹۶۲: ۱۲۲
Saggs
)
با توجه به پیشینه تاریخی فرهنگی فوق، یکی از جلوه های مهم تاثیرپذیری از فرهنگ یونانی، وجود دو مضمون تراژیک رستم و اسفندیار و رستم و سهراب است که در شکل باستانی- اش، خداینامه، در شرق ایران نمودار گشته و به خامه شیوای فردوسی جلوه ای دیگر یافته است. ایرانیان پیش از اسلام همان گونه که تاثیرات شگرفی در منطقه بین النهرین، مصر و یونان نهاده اند و این نکته از حتی از نگاه غربیان دور نمانده است، در تاثیرپذیری از فرهنگ، تمدن و هنر ایرانی نیز هوشمندی خود را نشان داده اند و مضمون تراژیک یونانی را به یک مضمون کاملا ایرانی تبدیل کرده اند. ما در بررسی زیر نشان خواهیم داد که اسفندیار و رستم تا چه حد با آشیل و هکتور قابل تطبیق اند
.
بررسی و تحلیل شخصیت ها
داستان رستم و اسفندیار از اینجا آغاز می شود که گشتاسب، پادشاه ایران، سپاهی را به سرکردگی اسفندیار به سیستان می فرستد تا رستم، قهرمان بزرگ ایران زمین، را دست بسته پیش او آورد. اسفندیار هم شاهزاده است و هم پهلوانی دلیر و هم رویین تن است. به جز چشم او که آسیب پذیر است. اسفندیار قهرمانی دینی است، چنان که وقتی “از بند پدر آزاد شد، با خدا پیمان کرد که پس از پیروزی صد آتشکده در جهان برپا کند و همه بی رهان را به راه دین درآورد”. (مسکوب ۱۳۵۶: ۲۷؛ فردوسی ۱۹۶۷: ۶/۱۵۳- ۱۵۴) شعار اسفندیار این است
:
نخستین کمر بستم از بهر دین
تهی کردم از بت پرستان زمین
(فردوسی، ۱۹۶۷: ۶/۲۵۹)
اسفندیار بنابر مندرجات اوستا نیز در شمار مقدسان و پاکان دین زرتشتی است، هر چند سراغی از نبرد او با رستم در اوستا نیست، اما رستم نیز قهرمان ملی و مدافع نیکی است. اسفندیار جوانی پیروزمند در نبردهاست و پدر وعدهء پادشاهی بدو داده است، اما این امر را مشروط به کاری دانسته که عملی شدنش کاری است کارستان و تا حدی ناممکن. او ناگزیر است برای رسیدن با پادشاهی، بزرگ ترین پهلوان این سرزمین را مطیع و منقاد خود کند و دست بسته روانه دربار نماید
.
اسفندیار در نبرد خود با رستم در واقع او را بر خاک می افکند، اما به او مهلت می دهد. دلاور با تجربه با مهلت ستاندن از پهلوان جوان، از مهلکه می گریزد و آنگاه به کمک پدرش زال، و چاره جویی از سیمرغ، آگاه می شود که دو چشم اسفندیار آسیب پذیر است. پس در نوبت دوم برمی گردد و تیر را مستقیم به سوی چشمان اسفندیار نشانه می گیرد و پهلوان جوان را بر خاک می افکند. (فردوسی، ۱۹۶۷: ۶/۲۱۶ به بعد
)
رستم پهلوانی اساطیری است و تباری سکایی دارد. پس از پیروزی سکاها در بلخ و “سکنی گزیدن ایشان در سیستان، که بر اثر آن نام کهن “زرنگ” به سیستان تبدیل شد، و در پی نفوذی که اینان در سیاست و زندگی اجتماعی شرق ایران به دست آوردند، افسانه های رستم افسانه های پهلوانی ایرانی را به خود جذب کرد و جایگزین آنها شد و رستم بزرگ ترین دلاور تاریخ شرق ایران و سپس همهء ایران گشت”. (بهار، ۱۳۷۴: ۵۰)
اسفندیار به نوعی در تعارض قرار می گیرد. پیش پدر رستم را محق می داند و “چون به رستم می رسد، حق به گشتاسب می دهد؛ این تعارض ناشی از احساس متضاد اوست؛ و همین دوگانگی، شخصیت او را در زابلستان دستخوش تزلزل کرده است. وی ذاتا مرد صریح و ساده دلی است، ولی در اینجا ناچار است نقش بازی کند، زیرا از آنجا که به ماموریت خود معتقد نیست، از یک باور به باور دیگر و از یک احساس به احساس دیگر نوسان می کند. چون به سیستان می رسد، در اتهام بستن به رستم با پدر همداستان می گردد که از “آرایش بندگی” گشته است و راه ناسپاسی گرفته، و حال آن که پیش از آن گفته بود که “نکوتر زو به ایران” کسی نیست و “بزرگ است و با عهد کیخسرو است” و “همه شهر ایران بدو زنده اند”. (اسلامی ندوشن، ۱۳۵۴: ۱۳۵)
اسفندیار شاهزاده دیناور هم عصر زرتشت و حامی دین نو بود در حالی که رستم پهلوان قومی بود که در آخرین قرن های قبل از میلاد به قلمرو سیستان کوچ کردند. از این رو، بین اسفندیار و رستم از نظر زمانی فاصله بسیاری وجود داشت. پس، این رویارویی بیش تر جنبه ای اساطیری باید داشته باشد و جنبه تاریخی اش کمرنگ می نماید
.
درباره عامل ستیز دو پهلوان گزارش ها و نظرهای متفاوتی هست. یکی این که، رستم شخصیتی غیردینی است و سبب جنگ اسفندیار با او، پرهیز رستم از به کیش زرتشت درآمدن اوست. البته با توجه به فاصله زمانی اسفندیار و رستم، این امر بعید می نماید. از این گذشته، براساس خود شاهنامه و برخی از متون کهن، ستیز دو پهلوان جنبه دینی ندارد. روایت دینی به ظاهر ماخوذ ازنوشته های دینی زرتشتیان، از جمله خداینامه ساسانی است (خطیبی، ۱۳۷۶: ۱۵۹) و گزارش غیردینی احتمالا بر پایه روایات سکایی در ساخت روایات ملی ایران است. (خالقی مطلق، ۲۰۰۶م: ۳۲۸) برخی از جمله سیروس شمیسا و در پی او، ایرج بهرامی، ستیز اسفندیار و رستم را از آن رو می دانند که رستم به کیش مهری است و اسفندیار او را به کیش زرتشت دعوت می کند، اما با مخالفت پهلوان نامدار سیستان روبه رو می شود. (شمیسا، ۱۳۷۶: ۱۷-۵۱؛ بهرامی، ۱۳۸۵: ۱۷-۱۸)
به نظر نگارنده، اساسا لزومی ندارد که ویژگی روایت دینی را به داستان منظوم شاهنامه تحمیل کنیم. سعید حمیدیان نیز با ارائه دلایل پنجگانه، موضوع دینی بودن ستیز رستم و اسفندیار را بی اساس می داند که منطقی تر به نظر می آید، چه رستم در کل روایات حماسی و افسانه ای، ظاهرا در عین اعتقاد به خدای یگانه، یک پهلوان دینی (آن هم از نوع مهری) یا متعصب که با دیگران بر سراختلاف دینی درآویزد نیست”. (حمیدیان، ۱۳۷۲، ۳۹۶)
به هرحال، اسفندیار با تیری که سیمرغ نشان می دهد و زال آن را تهیه می کند، و به رستم می دهد، کشته مِی شود. رستم پهلوان نامدار ایران زمین با حقارتی که از شکست خوردن به دست اسفندیار در نوبت اول نبرد، نصیبش می شود، از میدان می گریزد، اما او کسی نیست که پشتش برای همیشه به خاک نشیند و در واقع، دلاور شکست خورده ای است که به فرجام، پیروز از میدان به در می آید
.
گشتاسب که غیرمستقیم از دور دستی بر آتش دارد و گرچه خود شخصا در نبرد شرکت نمی کند، اما در راس ماجراست. از سویی، آگاممنون که سرکردهء سپاه یونان است و با آشیل درگیر است، مانند گشتاسب مستقیما در جنگ شرکت ندارد، اما همه چیز زیر نظر او می گذرد
.
آشیل، پهلوان نامدار یونان، نیز رویین تن است به جز پاشنهء او که آسیب پذیر است. مادرش، ایزدبانو تتیس، “آشیل را در کودکی در آب رود زیرزمینی، استیکس شست و شو داد. خاصیت این آب این بود که هر کس و هر چیزی در آن می رفت، رویین تن می شد. منتهی چون هنگام فرو کردن آشیل در آب، پاشنهء پای او در دست تتیس بود و آب به آن قسمت نرسید، فقط این نقطه از بدن آشیل آسیب پذیر باقی ماند”. (گریمال، ۱۳۶۷: ۱/۹)
در روایات شفاهی نیز آمده که “زرتشت اسفندیار را در آبی مقدس می شوید تا رویین تن شود و او به هنگام فرو رفتن در آب، چشم هایش را می بندد. از نیرنگ روزگار در اینجا ترسی غریزی و خطا کار به یاری مرگ می شتابد. آب به چشم ها نمی رسد و ]چشم ها[ زخم پذیر می مانند”. (مسکوب، ۱۳۵۶: ۲۴)
هر چند رویین تنی اسفندیار محققا معلوم نیست و روایات مختلفی پیرامون آن دردست است، اما روایات شفاهی در باب رویین تنی او وجه اساطیری بیش تری دارد و روایات مکتوب وجه عقلانی اش می چربد. پیرامون رویین تنی اسفندیار چند روایت هست: شست وشو با آب مقدس زرتشت، خوردن انار زرتشت، داشتن زره ساختهء زرتشت، آهنین بودن بدن اسفندیار، زنجیر بهشتی زرتشت که به بازوی او بسته است، پوشیدن زره نفوذ ناپذیر و غیره. (بهرامی، ۱۳۸۵
:
–
۲۲؛ آیدنلو، ۱۳۸۵؛ ۱۴)
خشم آشیل یکی از ویژگی های اوست و کسی را توان مقاومت در برابر آن نیست. او نیز مانند اسفندیار پهلوان-پادشاهی مقدس است. مادرش، تتیس، نیز همچون مادر اسفندیار، کتایون که مخالف نبرد او با رستم است، موافق به جنگ رفتن او نیست، چون مطمئن است که در جنگ کشته خواهد شد
.
کتایون فرزند را به باد نصیحت می گیرد و به او می گوید که “برای پادشاهی جان خود را در دست گرفته و به پیشواز پیلی دمان می رود” (مسکوب، ۱۳۵۳:۳۷)
یکی از انگیزه های نبرد اشیل با هکتور، کشته شدن دوست او پاتروکلس به دست سرداران ترواست. هر چند آشیل، جوشن خود را به پاتروکلس می دهد، اما او بی توجه به فرمان آشیل پس از کشتن جنگجویان بسیار،” ترواییان را تا حصار شهر دنبال می کند. آپولن وی را از آنجا عقب می راند. اندکی بعد اپولن از وی سلب نیرو می کند و سلاحش را می گیرد، ائوفوربوس بر او زخم می زند و هکتور او را می کشد و جوشن آشیل را از تنش درمی آورد و می پوشد.” (رز، ۱۳۵۸: ۳۷) خبر مرگ پاتروکلس آشیل را غمگین و آشفته می کند. تتیس از دریا بیرون می زند و به او وعده می دهد که سلاح دیگری از هفائیستوس برای او بگیرد. (هومر، ۱۳۴۹: ۵۵۷) پس آشیل با هکتور رویاروی می شود و او را هلاک می کند
.
آنگاه آشیل همچ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 