پاورپوینت کامل چهل سال مصاحبت با الهی ۶۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل چهل سال مصاحبت با الهی ۶۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چهل سال مصاحبت با الهی ۶۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل چهل سال مصاحبت با الهی ۶۹ اسلاید در PowerPoint :

کمتر کسی است که با «الهی قمشه‌ای» آشنایی نداشته باشد؛ چه کسانی که با ترجمه مشهور مرحوم الهی سر و کار دارند و چه کسانی که شنونده سخنرانی‌های دکتر حسین الهی قمشه‌ای و مرحوم خواهرشان مهدیه‌خانم هستند. فرزندان برومند عارف، حکیم، شاعر و مترجم بنام قرآن کریم، مرحوم دکتر مهدی محیی‌الدین الهی قمشه‌ای (۱۲۸۰ ـ ۱۳۵۲ش). آن بزرگوار استاد زبان عربی و فلسفه دانشگاه تهران بود و افزون بر آثار علمی و فلسفی و دیوان اشعار، ترجمه‌های روانی نیز در دسترس عموم قرار داده‌اند.

اشاره: کمتر کسی است که با «الهی قمشه‌ای» آشنایی نداشته باشد؛ چه کسانی که با ترجمه مشهور مرحوم الهی سر و کار دارند و چه کسانی که شنونده سخنرانی‌های دکتر حسین الهی قمشه‌ای و مرحوم خواهرشان مهدیه‌خانم هستند. فرزندان برومند عارف، حکیم، شاعر و مترجم بنام قرآن کریم، مرحوم دکتر مهدی محیی‌الدین الهی قمشه‌ای (۱۲۸۰ ـ ۱۳۵۲ش). آن بزرگوار استاد زبان عربی و فلسفه دانشگاه تهران بود و افزون بر آثار علمی و فلسفی و دیوان اشعار، ترجمه‌های روانی نیز در دسترس عموم قرار داده‌اند. آنچه در پی می‌آید، نوشتاری است به قلم همسر عارف و شاعر ایشان، بانو طیبه تربتی که در سالهای اخیر در صدسالگی درگذشت. این نوشتار بخشی از کتاب در دست نشر اطلاعات انتشارات است

.

***

مادرم از سادات حسینی و از نواده‌های شیخ مفید بود و پدرم ـ مرحوم ابوطالب تربتی زنجانی ـ از علما و زهّاد پارسا و روشن‌‌اندیش تربت‌ حیدریه بود که پس از تحصیلات، از تربت به تهران آمده، حلقه درس و ارشاد مذهبی گسترد و فرزندان خود را نیز ـ اعم از ذکور و اناث ـ به علم و تقوا تشویق می‌کرد. پس از پایان تحصیلات دبیرستانی، مدتی به کار تدریس پرداختم. در هجده‌سالگی لطف الهی مرا، که پیوسته مشتاق مصاحبت اهل ادب و معرفت بودم، به آرزوی دیرین واصل گردانید و به مواصلت مردی درآورد که در تمام زندگی هرچه گفت، از خدا گفت و هرچه کرد، برای خدا کرد و هرچه دید، از خدا دید و جز حق هیچ معشوقی نگزید و مانند حافظ گفت: «گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس»

.

ما عاشقان غیر از خدا یاری نداریم

با یاری‌اش حاجت به دیّاری نداریم

عالم به چشم ما گلستانی است بی‌خار

در پای دل، غیر از غمش، خاری نداریم

تنها خیالش صبح و شامان مونس ماست

انسی دگر با یار و اغیاری نداریم

چهل سال مصاحبت من با این شاعر آسمانی و عارف ربانی سرشار از هزاران خاطره تلخ و شیرین است که به قول مولانا: «گر بگویم شرح این گردد دراز»؛ اما به مصداق «مالایُدرَک کلهُ لایُترَک کله» چند خاطره که روشنگر خلق و خو و ذوق و احساس مرحوم الهی است، در این مجموعه که به یاد او نوشته شده و سایه‌‌ای از مصاحبت با او را دارد، برای علاقه‌مندان نقل می‌کنم

.

طاووس رضوان آشیان

در اوان زندگی مشترک، مرا با استاد الهی کدورتی افتاد که چند روزی به خانه پدر رفتم. مرحوم الهی با چند نامه کدورت را به صفا و تلخی را به شیرینی بدل کردند که از آن جمله، قطعه زیر است که برای من فرستادند

:

به نام ایزد یکتای ذوالمنّ

که اشراقش جهان را کرده روشن

درودش بر پیمبرهای مُرسل

خصوصاً خاتم فرقان مُنزل

به پاسخ از من این گفتار بنیوش

ز شیرین گفته کن تلخی فراموش

سراپا جلوه طاووس‌پیکر

عیان باشد، تو پای زشت منگر

من آن طاووس رضوان‌آشیانم

چرا تابی عنان از آستانم؟

درختی کان همه بارش کمال است

ز پا افتادن از بادی، محال است

درختی کان ز باد صبح لرزد

گر از پا اوفتد، کاهی نیرزد

درخت ار شاخه را گوید: برو باز

همی گوید: بیابی صحبت و ناز

اگر آیی، به بستان خود آیی

نباشد بر کست رنج و عنایی

وگر نایی، سبک باشد دماغت

گلی را خوار پنداری به باغت

بدین شیرین‌سخن کز طبع جویم

روا باشد که پیش آیی به سویم

«الهی» را الهی، راد فرما

دل فرزند و اهلش شاد فرما

وصل به حق

در ایام قحطی سالهای پیش از ۱۳۲۰ که بیشتر مردم از جهت آذوقه در سختی بودند و مرحوم الهی گاه صبح به دکه نانوایی می‌رفتند و ظهر با یک نان و گاهی دست خالی بازمی‌گشتند، یکی از دوستان ایشان که در دستگاه دولت صاحب مقام و نفوذی بود، به ایشان پیشنهاد کرد که اگر اجازت دهند، یکی دو خروار آرد برای ایشان به صورت خصوصی تأمین کند و ایشان چون نمی‌خواستند ابراز محبت او را به طور مستقیم رد کنند، فرمودند: «فردا به شما خبر خواهم داد.» و فردا وقتی آن دوست به دیدارشان آمد، گفتند: دیشب خواب دیدم که سروشی در آسمان یک رباعی باباطاهر را که فقط یک عبارت آن را تغییر داده بود، به آوازی بس لطیف می‌خواند. اصل رباعی باباطاهر این است

:

خوشا آنان که الله یارشان بی

به حمد و قل هوالله کارشان بی

خوشا آنان که دایم در نمازند

بهشت جاودان بازارشان بی

اما آن سروش غیبی بیت اول را اینطور می‌خواند

:

خوشا آنان که الله یارشان بی

توکلتُ علی ‌الله کارشان بی

سپس از آن دوست تشکر کردند و گفتند: «انبار ما به انبار حق وصل شد و دیگر نیازی نیست

.

»

رحمت حق

در یکی از تابستان‌ها تب شدیدی بر ایشان عارض شده بود، فرمودند: «دوای من ده دانه لیموی شیرین است.» خانه ما در کنار شهر و در کوچه باغهای شمیران بود. خدمتگزاری که در خانه بود، اظهار داشت: «آقا یا خودشان یا خانم و یا من یکی باید برای تهیه این خواسته به شهر برود، وگرنه لیمویی در کار نیست.» حکیم الهی گفتند: «به رفتن هیچ‌کس احتیاج نیست.» خدمتگزار گفت: «آقا یادتان باشد که از آسمان هم لیموی شیرین نازل نمی‌شود!» لحظاتی بعد از این مکالمه، پیرمردی با ده دانه لیموی شیرین که در دستمال سفیدی بسته شده بود، به دیدار آقا آمد و دستمال و لیموها را گذاشت و رفت

.

حکم جنون

حضرت امیر(ع) در خطبه هَمّام در اوصاف پارسایان گفته‌اند: «مردم می‌گویند ایشان دیوانه‌اند! آری، اشتغال به کاری بزرگ ایشان را دیوانه کرده است.» الهی نیز از این‌گونه سرمستان و دیوانگان بود و به تعبیری که در اشعار خود اشاره کرده، از لطف خداوند حکم رسمی جنون داشت و گاهی به طنز و شوخی از آن به «دکترای جنون» تعبیر می‌کرد

:

از لطف ایزد یافتم حکم جنون را

آتش زدم اوراق عقل ذوفنون را

جنون او بهانه گریز از خانه به کوه و صحرا بود. اعتقادی راسخ داشت و به کوه و صحرا می‌رفت تا آنجا دور از چشم رقیبان ناله عشق سر دهد

.

گیرم ار توانم به باغ جان آشیانه

افکنم به گلشن ز ناله شور و فغانه

سر به کوه و صحرا نهم از این شهر و خانه

نیست چاره باید کنم جنون را بهانه

توحید هوشمندان

روزی نقل می‌کردند که در چاپخانه به تصحیح یکی از کتابهای خود به نام «توحید هوشمندان» مشغول بودم. نویسنده دیگری نیز در کنار من مشغول تصحیح کتاب خود بود. ضمن تصحیح از من پرسید: «کتاب شما چیست؟» گفتم: «توحید هوشمندان». گفت: «از قضا کتاب من هم کتاب توحید است؛ اما توحید عوام» و بعد اضافه کرد که: «کتاب شما مشتری چندانی نخواهد داشت؛ زیرا هوشمندان در عالم کم‌اند؛ اما کتاب من هزاران مشتری خواهد داشت، از آنکه عامه مردم عوامند!» فرمودند به او گفتم: «آری، درست است؛ اما یکی از مشتریان کتاب من از همه مشتریان کتاب شما ارزنده‌تر است

!

»

اُنس با ستارگان

استاد الهی همه عمر شبها از نیمه‌شب تا سحرگاه به راز و نیاز و ذکر و ثنای حضرت حق مترنّم بودند و با آسمان که به تعبیر ایشان رمزی از عالم بی‌نهایت و موجب اتصال روح به لامکان است، عشق می‌ورزیدند و با ستارگان اُنسی داشتند و اختران را انگیزه تفکر در آیات الهی می‌دانستند. اشعاری که در کتاب «نغمه الهی» درباره آسمان و راز و نیاز عاشق با اختران سروده‌اند، بیش از هر چه بیان حال خود ایشان است

:

شنیدستم شبی شب‌زنده‌داری

به گردون داشت چشم اشکباری

همی دید آن «نظرباز» شبانه

کواکب را به چشم عاشقانه

فلک می‌دید و لعل از دیده می‌سُفت

به یاد حق سخن با ماه می‌گفت

لبش خوش نغمه سبّوح می‌زد

دلش در پرده ساز روح می‌زد

به یاد آوردش از یار نهانی

تماشای جمال آسمانی

حدیث دل به شام تار می‌گفت

غزل بر باد زلف یار می‌گفت

سروش غیب گفتش ناگهانی

:

خدابین شو ز نقش آسمانی

در این آئینه، حسن یار پیداست

به چشم جان، رخ‌ جانان هویداست

به جز حیرت در این نُه پرده ره نیست

گدا را ره به کاخ پادشه نیست

که هر شمعی در این محفل جهانی است

زمینی با زمین و آسمانی است

همه افلاکیان مست‌اند و مدهوش

به اسرار نهان گویا و خاموش

کمر بسته به حکم عشق سرمد

ندارد ملک عشق یار، سرحد

آشنا به نجوم

سرودن «قصیده قرآنیه» را یک شب تا صبح تمام کردند. خواب ایشان سه الی چهار ساعت بود. تفسیر و ترجمه قرآن را به مدت هفت سال به اتمام رساندند. در تألیفات و تصحیح کتابها به ایشان کمک می‌کردم و تصحیح غلطهای حروفچینی را به من محول می‌نمودند. بیشتر تألیفاتشان را تقریر می‌فرمودند و من می‌نوشتم و اغلب این تقریرها در حال قدم زدن انجام می‌گرفت

.

در خانه، در امور داخلی کمک می‌کردند

.

بسیار بشّاش و خوش صحبت بودند. اگر نیم‌روز متوالی درس می‌دادند، کسی اظهار خستگی نمی‌کرد

.

نیمه‌شب از خواب برمی‌خاستند، پس از نوافل و نماز شب، در صحن خانه قدم می‌زدند، نگاه به سیارات می‌نمودند و آنها را نشان می‌دادند و می‌فرمودند: «اگر این دو ستاره به هم برسند، چقدر به صبح می‌باشد.» بدون تردید هوا که صاف بود، ساعت ایشان از دیدن سیارات تعیین می‌شد

.

از مرگ هراس نداشتند. ناملایمات را تحمل می‌کردند و می‌فرمودند: «بلاهای این جهان همه از جانب حق است» و آنها را به جان و دل قبول می‌کردند

.

بارها فقیری به در خانه آمد که چیزی به او بدهیم، اثاثیه‌ای مانند ظرف مسی به او می‌دادند و می‌گفتند: «برو بفروش و خرج کن

مرحوم الهی روح عرفانی داشتند. زاهد نبودند، ولی عارف بودند. به غنی و فقیر به یک نحو نظر می‌کردند. در برابر دانا و نادان متبسم بودند، کینه کسی را در دل نداشتند و از مردم بدگویی نمی‌کردند و می‌گفتند: «خوبی و صفات پسندیده افراد را بگویید.» تأکید همیشگی ایشان به فرزندانشان این بود که: «چشم ظاهر را بر هم گذارید و با نور باطن خدا را مشاهده کنید

در نماز به قدری در دریای حیرت فرو می‌رفتند که هیچ چیز را نمی‌دیدند و نمی‌شنیدند. ساعت‌ها در خلوتخانه خود با حق مشغول تضرع و دعا بودند. گاهی می‌گفتند: «مرا صدا بزنید، مبادا که عبادتی دیگر از دست برود.» بلی

:

مردان خدا پرده پندار دریدند

یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.