پاورپوینت کامل بابی ساندز تروریست یا قهرمان ۵۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل بابی ساندز تروریست یا قهرمان ۵۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بابی ساندز تروریست یا قهرمان ۵۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل بابی ساندز تروریست یا قهرمان ۵۶ اسلاید در PowerPoint :
در صفحه آخر روزنامه شرق یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۵ مطلبی درباره بابی ساندز، جوان قربانی عضو ارتش زیرزمینی جمهوریخواه ایرلند شمالی خواندم. زیر عنوان «دیدار با آخرین بازمانده اعتصاب غذای ایرلندی» و عنوان فرعی: «ساندز» هیچوقت به تسلیم فکر نکرد! نوشته دانشجوی جوان، آقای امیرپارسا ناظمی. خود را ناچار دیدهام برای این فرزند گرامی و همفکران جوان او پاسخی یا توضیحی بر پایه عمری تجربه بنویسم
در صفحه آخر روزنامه شرق یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۵ مطلبی درباره بابی ساندز، جوان قربانی عضو ارتش زیرزمینی جمهوریخواه ایرلند شمالی خواندم. زیر عنوان «دیدار با آخرین بازمانده اعتصاب غذای ایرلندی» و عنوان فرعی: «ساندز» هیچوقت به تسلیم فکر نکرد! نوشته دانشجوی جوان، آقای امیرپارسا ناظمی. خود را ناچار دیدهام برای این فرزند گرامی و همفکران جوان او پاسخی یا توضیحی بر پایه عمری تجربه بنویسم، زیرا من نیز در دوران دانشجویی و حتی پس از آن همینطور فکر میکردم و اکنون هم نمیخواهم وکیل شیطان باشم و طرفی را تبرئه و دیگری را محکوم کنم، بلکه میخواهم به این دانشجوی عزیز و به هرکس که وارد وادی نوشتن میشود، توضیح دهم که تعهد در نوشتن، یعنی اندکی زحمت تحقیق به خود دادن بهدور از احساس و جانبداری.
وقتی خواستم درباره بابی ساندز بنویسم، نمیدانستم برای او چه پیشوندی بگذارم که عنوان تا حدودی معرف محتوا باشد. اسطوره بابی ساندز؟ توقعات را بالا میبرد! ماجرای بابی ساندز؟ بهتر بود، اما توقعات را تا سطح گزارش صفحه حوادث پایین میآورد! قهرمان، مقاوم، تروریست، شکستناپذیر، زیادهخواه، ماجراجو و حقطلب، اینها انواع صفاتی است که از سوی اشخاص گوناگون با توجه به دیدگاههای مسلکی خودشان و با توجه به مقتضیات و اوضاعواحوال زمان برایش آوردهاند. سرانجام با معیارهای خودم که میکوشم تا جایی که میتوانم بیطرفانه و غیرجانبدارانه بنویسم، ماجرای او را افسانه نامیدم، مانند همه کسانی که «چون ندیدند حقیقت/ ره افسانه زدند!» ترجیح میدهم درباره او به شیوه روایی بنویسم که با افسانه سازگارتر است. زیرا خودم شاهد دوران پدیدآمدن بابی ساندز و گونههای مشابه داخلی و خارجی او بودهام و شاهد دوران بهدامافتادن و خودکشی و مرگ بابی ساندزی بودم که در ایران خودمان، جوانانی به اقتضای شور و هیجان از او بهعنوان قهرمانی سازشناپذیر در ردیف اسطورههای پیش از او، همچون چهگوارا، لومومبا و سالوادور آلنده یاد میکردند.
زیرا گذشته از همه چیز با سیطره بریتانیای کبیر با آن صفات پیر استعمار، عجوزه امپریالیست، جهانخوار و…، جنگیده و به اسارت آنان درآمده بود. در آن زمان، برخلاف جوّ حاکم بر آن جوانان، خودم دیگر آنقدر هم جوان نبودم که به آنگونه افسانههای کینهتوزانه دل خوش کنم. آگاهیهایی داشتم که موجب میشد حسابها را تفکیک کنم. احترام و فداکاری سالوادور آلنده را پاس بدارم، بر صداقت پاتریس لومومبا که بیگدار به آب زده بود دل بسوزانم و حساب ماجراجویانی آرمانخواه مانند چهگوارا و بابی ساندز را جدا کنم، که خویشتن را در مقام حق و مخالفان خود را در مقام باطل میانگاشتند و آنگاه دستشان، به استناد حق، القاعدهوار و بیمحابا به خون کسان رنگین بود! که خواه کشتهشدگان عملیاتشان هدفهای نظامی مشخص بودند و خواه به قول امروزیها آسیبدیدگان و قربانیانی حواشی محسوب میشدند! که یعنی اگر در راه دیدگاههای ما کشته شدند به جهنم! که منطقی است از مصادیق عینی تروریسم.
راستش دوران جوانی ما به سالها پس از رخداد ۲۸ مرداد بازمیگردد که ملیون ایران را آزرده و کمونیستهای شکستخورده همپیمان و هوادار شوروی را انتقامجو و کینخواه برجای نهاده بود و بر این زخم برجایمانده برخوردار از حمایت از آمریکا و غرب نمک میپاشیدند. ما در جوّی پرورش یافته بودیم که هرکس را که علیه دولتش یا حتی علیه هر دولتی تفنگی به دست میگرفت، قهرمان میپنداشتیم. جوّ جهانی هم هنوز وعدههای عدالتخواهانه و برابری سوسیالیستی را باور داشت. زمانی لنین، استالین، مائو و هوشیمینه نمادهایش بودند و بعدها جوانانی آرمانخواه مانند فیدل کاسترو و چهگوارا نمادشان شدند و کشتارهای اینان هرچه بیشتر و خشونتآمیزتر میبود، بهعنوان خشم سوسیالیستی و انتقام خلقها قهرمانانهتر تلقی میشد. موج استقلالطلبی آسیا و آفریقا قهرمانان دیگری مانند احمد سوکارنو، جوموکنیاتا، قوام نکرومه و پاتریس لومومبا را نیز بر آن ستارهها افزوده بود.
نزدیک نیمقرن پیش بود که با همین زمینه فکری و پیشداوری ذهنی وارد خدمت وزارت امور خارجه شدم و سال بعد به مأموریتی در سفارت ایران در واشنگتن رفتم. در آنجا بانویی بسیار متین و برازنده و مرتب و جدی منشی ورودی؛ یعنی رسپشن یا پذیرش سفارت بود که در آن زمان به نظرم پیرزنی ۵۵ساله میآمد، البته اکنون به اشتباه دیگر ایام جوانی پی بردهام و میفهمم که او درواقع جوانی در همین حدود ۵۵سالگی بوده است! این زن به تمام معنی بانو، اهل ایرلند شمالی بود. وقتی این را فهمیدم، روزی فرصت صحبت با او دست داد، با همان روحیه القاشده جوانی با تذکر صمیمانه مشقاتی که امپریالیسم بریتانیا بر مردم آن سرزمین روا میدارد و مانع بازگشت آن تکه از جزیره ایرلند به سرزمین مادری میشود، خواستم با او همدردی و همدلی کرده باشم. برخلاف تصور دیدم با حیرت مرا نگریست. لابد به میزان سطحیبودن و ناقصبودن اطلاعات من پی برد و خواهش کرد که روزی در پایان کار به دفترم بیاید تا دراینباره توضیحی بدهد. گفتم با کمال میل و یکی، دو روز بعد به دیدارم آمد. توضیحات او در واقع برایم نخستین درسی بود حاکی از اینکه «شعارها»، که اطلاعاتی ناقص و آرزواندیشانه را فریاد میزنند، تا چه اندازه ممکن است از واقعیات دور باشند.
این حقیقت را نه در دانشگاه، بلکه از آن بانو آموختم که چگونه برای داوری، در هر مورد، باید نخست اطلاعات درست کسب کرد. توضیحات آن بانوی ایرلندی، که متأسفانه نامش را نیز فراموش کردهام، تأثیر مهمی در من بر جای گذاشت و بعد از آن کوشیدم در هیچ موردی بدون کسب آگاهی اصیل و واقعی داوری نکنم. قبل از همه به کسب آگاهی بیشتر و بیطرفانهتر درباره سخنان همان بانو پرداختم، تا درستی گفتارش بر من آشکار شد. به این دلیل وقتی خواستم درباره بابی ساندز بنویسم، بیاختیار به یاد آن بانوی ایرلندی افتادم. زیرا هر سخنی برای ارزیابی بابی ساندز، که در زمان خودش در جوّ هیجانزده و چپاندیش آن دوران در ایران رنگ افسانهای جوانی نستوه به خود گرفته بود، باید درباره ایرلند شمالی و آرمان بابی ساندز و هماندیشانش آگاهی بیشتری کسب کرد تا بتوان به میزان حقانیتی که بابی ساندز و گونههای ژنریک او برای خودشان قائل بودند پی برد، تا بر مبنای آن بتوان ارزیابی درستتری کرد. آیا قربانی بیگناهی است که بهدلیل اعتراضی مسالمتآمیز ناچار اعتصاب غذای گاندیوار کرده است، یا…؟
اجازه دهید درباره مسئله ایرلند شمالی نیز اندکی به سابقه بازگردیم:
سابقه مبارزات ایرلند و انگلیس قدیمی است. در واقع به پیش از دوران پدیدآمدن هویتِ کشور- ملت، و ناسیونالیسم و این چیزها مربوط میشود. در آن زمانها هویت کشورها با سلاطینشان سنجیده میشد. هابسورگها، هُوهِنزُولِرنها، بوربُنها، رومانِفها، تودورها، استوارتها، اُورلئانها… . یعنی معیار تمایز کشورها خصوصیات هویتی، قومی، تاریخی، فرهنگی و نژادی مردم تحت حکومت پادشاهان نبود. در رابطه بریتانیا با ایرلند نیز مشکل از زمانی آغاز شد که پادشاه آن کشور از سیاست بیطرفانه و رفتار غیرجانبدارانه قومی و فرهنگی که لازمه حفظ وحدت ملی است، دست کشید.
مردم بریتانیا نیز مانند سایر ملل اروپایی تا پیش از اصلاحات دینی پیرو آیین کاتولیک بودند. در نیمه اول قرن شانزدهم دو تحول دینی تقریبا همزمان در اروپا رخ داد که آغازگر تمایز و اختلافاتی میان بریتانیا و ایرلند شد که دنباله آن تا امروز ادامه دارد. نخست اینکه هانری هشتم که از ۱۵۰۹ یعنی از ۱۸سالگی تا هنگام مرگ در ۱۵۴۷ استعداد خاصی در تجدید فراش داشت! البته به این بهانه که ملکههای پیشین نتوانسته بودند برایش ولیعهدی پسر تولید کنند. چون آیین کاتولیک طلاق را مجاز نمیدانست، آقای هانری هشتم هم راستش خود را ناچار[!] میدید که همسران قبلی را تدریجا از صحنه روزگار محو کند تا بتواند با همسران بعدی ازدواج شرعی کند، سرانجام پس از کشتن چهار «عدد» از آنان، از این کار خسته شد، و به حضرت پاپ اعلام کرد که اصلا خرش از کرهگی دم نداشته، کاتولیک بی کاتولیک، پاپ بی پاپ، و به عبارت دیگر اصلا خودش پاپ! «چطو مگه؟» و خودش شاخهای مذهبی، البته با همان
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 