پاورپوینت کامل بررسی مفهوم قدرت در اندیشه نیچه ۷۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل بررسی مفهوم قدرت در اندیشه نیچه ۷۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بررسی مفهوم قدرت در اندیشه نیچه ۷۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل بررسی مفهوم قدرت در اندیشه نیچه ۷۷ اسلاید در PowerPoint :
گفتمان هابز در ارتباط با مفهوم قدرت مدت مدیدی، گفتمان غالب را در ارتباط با مفهوم قدرت تشکیل میداد. این گفتمان، تحلیلی از قدرت ارائه میکرد که اساسا مبتنی بر مولفههای رسمی و سیاسی از قدرت بود. قدرتی که قابل انباشت و پدیدهای کمی تلقی شده و بهعنوان شرط عاملیت انسان مورد استفاده قرار میگرفت.
گفتمان هابز در ارتباط با مفهوم قدرت مدت مدیدی، گفتمان غالب را در ارتباط با مفهوم قدرت تشکیل می
داد. این گفتمان، تحلیلی از قدرت ارائه می
کرد که اساسا مبتنی بر مولفه
های رسمی و سیاسی از قدرت بود. قدرتی که قابل انباشت و پدیده
ای کمی تلقی شده و به
عنوان شرط عاملیت انسان مورد استفاده قرار می
گرفت. در اواخر قرن نوزدهم، نیچه تحلیلی جدید از قدرت ارائه داد که دارای مضامین تبارشناسانه، نشانه
شناسانه، نسبی
گرایانه و بسیار خردگریزانه بود که در بردارنده نگرشی نو به این مفهوم است و بر اساس آن، قدرت در همه زوایای زندگی آدمی حاضر پنداشته شده و نمی
شود آن را محدود و محصور در ساختارها و نهادها دانست. در واقع به قدرت در این شکل، بیرون از دایره نظریه سیاسی اندیشیده و توجه می
شود و برای شناخت آن بر مفاهیم سنتی حاکمیت و قانون، که قدرت را چون چیزی اساسا منفی و بازدارنده نشان می
دهد، تکیه نمی
شود.
***
ماهیت هستی در نظر نیچه فقط از طریق زندگانی و خواست قدرت حاصل می
شود و در واقع سرشت حیات اراده معطوف به قدرت است که در آن، جهان، مظهر خواست قدرتی بیپایان و مستمر است. اراده معطوف به قدرت به
عنوان یکی از مهم
ترین اضلاع هستی
شناسی نیچه در نهایت نوع نگاه او به قدرت را به دنبال دارد. مفاهیم مورد بررسی در هستی
شناسی نیچه از جمله بازگشت جاودان، مرگ خدا، ابرانسان و همچنین اراده معطوف به قدرت موید تلاشی است که او برای درمان نیهیلیسم حاکم بر جهان که به اعتقادش نابودی تمدن غرب را بعد از انقراض مسیحیت و علم
گرایی حاکم بر دوران مدرن به دنبال داشت انجام می دهد.
درک زندگی به
عنوان خواست قدرت احتمالا انگشت
نماترین جنبه اندیشه نیچه، برای این درمان است. در واقع «خواست قدرت شالوده موضع ضد ایده
آلیستی نیچه است. این خواست قدرت، تبلور اصل تایید زندگی است و به معنایی، معادل هر چیزی است که واقعا در زندگی رخ می
دهد، که خود نیچه را به دیده برخی به متفکری از بیخ و بن رئالیست تبدیل می
کند.۱» به نظر نیچه قدرت یک امکان است، به
طوری که در عبارت خواست قدرت، واژه قدرت نه تنها بر موجودیتی ثابت و تغییرناپذیر، مانند نیرو یا قوت، بلکه بر انجام خواستی دلالت می
کند که بر خود چیره یا غالب می
شود۲. شاید بهترین شکل دریافت خواست قدرت در نظر گرفتن آن چون کوشش نیچه برای رسیدن به درکی درست
تر و اثباتی
تر از درک نهفته در مفهوم خواست زندگی شوپنهاور باشد.
به عقیده شوپنهاور، جهان تنها بازنمود است که با نیروی اهریمنی و فراگیر (اراده و خواست) حمایت می
شود. اراده شر، نسبت به ملاحظات انسانی کاملا کور است و در حالی که انسان
ها علیه تجلی
های آن که در اطراف خود می
بینند (جهان) در تلاشند زندگی سراسر رنجی را بر آنان تحمیل می
کند. به گفته وی تنها راه رهایی ما همانا کم کردن قدرت خواست است که جز با انکار نفس و زندگی زاهدانه میسر نیست۳. بر این اساس، شوپنهاور، زندگی را مبارزه و ستیزی دائمی می
دانست که به نوعی درد و سیه روزی میانجامد. از نظر او، تنها راه خروج از دور باطل زندگی که در آن خواستن به درد و رنج بیشتر میانجامد، انکار خواست و خودداری از درگیرشدن در مبارزه زندگی است.
هرچند بدبینی شوپنهاور کاملا با طبیعت نیچه سازگار نبود، اما فورا به صداقت و صلابت آن واقف شد. از نظر نیچه «حرکت به پیش تنها از طریق اندیشه شوپنهاور ممکن بود اما آنچه بیش از همه نیچه را تحت تاثیر قرار داد، مفهوم میل یا اراده شوپنهاور و نقش بنیادین آن بود و این مفهوم بعدها به صورت میل به قدرت در اندیشه نیچه متجلی شد۴.» اما نیچه به
رغم تاثیرپذیری از بدبینی فکری شوپنهاور، موضعی فعالانه در رابطه با زندگی پیشنهاد می
کند و اراده و خواست بدون فرجام شوپنهاور را در راستای اراده معطوف به قدرت جهت
دهی می
نماید. نیچه در «غروب بت
ها» در توضیح چیستی اراده قدرت میگوید:
اراده قدرت یک ترکیب تشکیل شده از دو واژه اراده و قدرت است. بیش از این توضیح دادیم که قدرت، نیروست و نیرو به چشم نیامده است و آنچه قابل دستیابی است چیزی است ظاهری یا به زبان بیگانه تبدیل شده، یعنی چیزی است که ما از نظر خاص می
بینیم نه آنچه در حاق واقع وجود دارد و اراده نیز یک مفهوم وهمی و دروغین است که به خودی خود بازگوینده هیچ نیست۵.
از دید اراده، قدرت نه یک بودن، نه یک شدن که یک غایت رویداد است۶. ذات نیرو همانا مرتبط بودن با دیگر نیروهاست و نیرو، در این رابطه، ذات یا کیفیت خود را به دست می
آورد۷. اراده معطوف به قدرت عاملی است غیر از« عنصر حیات» که انسان، یعنی ضعیف
ترین و باهوش
ترین موجودات بدان وسیله بر دنیا سیادت پیدا می
کند. شوپنهاور میگفت که مبدا بنیادین هر وجودی «اراده زندگی» است. نیچه به این نظر اعتراض دارد و دلیل می
آورد که جایی که زندگی نباشد، اراده نیز وجود نخواهد داشت۸. وی معتقد است که چیزی به
عنوان «خواستن» وجود ندارد، بلکه «خواستن چیزی» است که وجود دارد. درک این نکته اهمیت تعیین کننده
ای دارد که خواست قدرت در نزد نیچه اندیشه مرکبی است که در آن منظور از قدرت صرفا عینی نیست که یک ذهن(خواست) آن را آرزو کند (زیرا فاقد آن است). قدرت بر ذات خواستن (که در حال غلبه بر خود است) دلالت می
کند۹. به نظر نیچه، منظور از خواستن یک فراگرد، یک صیرورت فاقد ذهن ثابت است و نباید آن را با آرزوکردن یا تلاش
کردن اشتباه گرفت؛ وجه مشخصه آن به
ویژه حالت فرمانروایی است. او میگوید، چیزی به
عنوان خواستن وجود ندارد، بل تنها خواستن چیزی است که وجود دارد. رابطه خواستن و قدرت در عبارت خواست قدرت، رابطه
ای پویا و فعال است. اما در شرح متافیزیکدانان، خواست و پدیده خواستن پندارهایی محضند۱۰. رابطه خواستن و قدرت در عبارت «خواست و اراده معطوف به قدرت» از این منظر باید مورد توجه قرار گیرد. بهزعم نیچه، جهان، حقیقت، معرفت و زندگی تابع خواست قدرت هستند۱۱.»
خواست حقیقت، خواست معرفت و خواست زندگی از جمله مباحثی هستند که نیچه در آثار خود به کرات از آن
ها نام برده و آن
ها را به بحث گذاشته است. «خواست قدرت در واقع وجه مشترک و بنیاد و جوهر هر سه آن
هاست. هدف نیچه از طرح این استعاره ادغام معرفت و حقیقت در زندگی است.۱۲» از آنجا که خواست قدرت کانون زندگانی است، کانون حقیقت نیز هست اما حقیقت نزد نیچه خطرناک است. این حقیقتی که او خطرآفرین می
نامد گاهی شناختی است قطعی و معین و گاهی هستی نامعین حقیقی که صرفاً در شکل شناختی معین نمودار می
شود. در آثار نیچه این دو از یکدیگر جداناشدنی
اند و حقیقتی نامعین که صرفاً در شکل شناختی معین نمودار می
شود۱۳. پروژه فلسفی نیچه در واقع روایتی خاص از طرح کلی است که بزرگ
ترین متفکران قرون نوزده و بیست جویای تحقق آن بوده
اند. هدف مشترک همه این پروژه
ها رد نگرش و مقولات و مفاهیم انتزاعی تفکر متافیزیکی است، تفکری که در همه اشکال استعلایی و تجربی خود جویای حقیقت و معرفتی یگانه، مطلق، ضروری و ابدی است۱۴.
در این مسیر خواست قدرت که مفهومی است بیانگر اصل بنیادی هستی، در انسان به صورت ارزش
گذاری و کشش به سوی برترین ارزشها نمایان می
شود، زیرا انسان به ذات خود باشنده
ای است ارزش
گذار. نیچه برگزیدن یک فضیلت را همچون برترین فضیلت و عشق ورزیدن به آن و فنا شدن در راه آن را معنای زندگی سرشار کامل می
داند و پایه آزادی در گزینش زندگی و سرنوشت خود۱۵.
در واقع، اراده قدرت در نزد نیچه یک مفهوم مطلق و تعریف شده نیست، اراده قدرت مجموعه مناسبات و روابط نیروهاست. این اراده قدرت مبدا تمامی ارزشگذاری
هاست و اراده قدرت خود چیزی جز مجموعه روابط نیست. نیچه جهان را زاده خواست قدرتی می
داند که در پس پشت آن هیچ حقیقتی موجود نیست. در اینجا حقیقت عبارت از بازی نیروهاست که گاهی چیزی را به
عنوان حقیقت تولید می
کند. هیچ نقطه مرکزی و هیچ ذات خود اتکایی در تاریخ وجود ندارد، بنابراین ارزش
ها ذاتی نیستند، بلکه زاده فرد و بازی نیروها هستند. «اراده معطوف به قدرت، تکانه محرک افعال مشخص و متمایز است، و تحقق آن در طبیعت، و همچنین در تاریخ به صورت ظهور و سقوط نهادهای دنیایی و معنوی، افق لازم را برای حفظ حیات نزد آدمی فراهم می
کند، ولی، افزون بر این، به شکل انگیزه فعالیتهای فردی، فرهنگی، هنری و دینی نیز مشاهده می
شود. اراده معطوف به قدرت نیروی محرک همه روش
گذاری
های ماست؛ نیرویی است که تعبیرهای ما را از جهان به «چشم اندازمان» وابسته می
کند و فرضیات و برساختههای بزرگ فلسفی را پدید میآورد۱۶.» صفت «بودن» را به فرآیند «شدن» نسبت دادن بالاترین شکل اراده معطوف به قدرت است۱۷.
آموزه اراده معطوف به قدرت نخستین بار در کتاب سپیده
دمان به کار رفت و در ادامه سیر اندیشههای نیچه، وی بدانجا رسید که زرتشت، در چنین گفت زرتشت، زندگی را چیزی جز اراده قدرت نمیدانست. در سپیده دمان آمده است:
اهریمن قدرت. – نه ضرورت، نه آزمندی – نه؛ عشق به قدرت، اهریمن آدمیان است. همه دارو ندارشان را به او می
دهند: تندرستی، خوراک، کاشانه و گپ و گفت
ها. شوربخت و غر – و– لندکنان هستند و میمانند: زیرا اهریمن چشم به راه است، چشم به راه میماند و می خواهد ارضا شود. او همه چیزتان را می
ستاند و ارضاء می
شود. بدین سان چه بسا بخت یارید به نیکبختی آدمیان و اهریمنان۱۸.
همین مضمون در کتاب تبارشناسی اخلاق، با لحنی خوشبینانه
تر بیان می
کند. « به گفته او اراده معطوف به قدرت یکی از سوداهای حیات
بخش در گستره هستی است. در واقع ارضای این غریزه ادامه زندگی را معنایی عمیق می بخشد۱۹.»
یک وسیله ارزنده
تر در جنگ با افسرده جانی تجویز یک شادی کوچک است که به آسانی دستیافتنی است و می
توان همیشگی
اش کرد… کشیش زاهد با تجویز «همسایه دوستی» در اساس انگیزش قوی
ترین و زندگی خواه
ترین را نه تجویز می
کند، اگر چه با کم
ترین دُز – یعنی، خواست قدرت را. آن شادکامی {احساس} «اندک برتری» که در هر کار خیر، هر سودمند بودن، هر یاری کردن و هر قدردانی هست۲۰.
نیچه در چنین گفت زرتشت اعلام می
کند که خواست قدرت، محرک آغازین انسانها و باشندگان زنده دیگر است. زرتشت مدعی است که اراده معطوف به چیرگی و سروری در کلیه موجودات زنده وجود دارد:
این است خواست شما سراسر، خواست شما فرزانهترینان، که همانا خواست قدرت است. و نیز جز این نیست آن گاه که از «نیک و بد» سخن می
گویید و از ارزشگذاریها. شما خواست و ارزشهای خود را بر رود «شدن» نشان داده
اید؛ و آن چه مردم به نام «نیک و بد» بدان باور دارند خواست قدرتی کهن را بر من آشکار می
کند۲۱.
و می
افزاید:
آن جا که موجود زنده را دیدم، خواست قدرت را دیدم و درخواست بنده نیز جز خواست سروری ندیدم.
تنها آنجا که زندگی باشد خواست نیز هست. اما نه خواست زندگی، بل خواست قدرت: تو را چنین می
آموزانم!
نزد موجود زنده بسی چیزها ارجمندتر از خود زندگی ست. از درون ارزشگذاری
ها همانا خواست قدرت است که لب به سخن می
گشاید۲۲.
در فراسوی نیک و بد نیچه صریحا میگوید که زندگی و حتی واقعیت چیزی جز اراده معطوف به قدرت نیست:
فرض کنید که به آنجا برسیم که بتوانیم تمامی زندگی غریزی خود را همچون گسترش و تنوع
پذیری یک صورت بنیادی از اراده وصف کنیم – و آن صورت بنیادی از اراده همان خواست قدرت باشد، چنانکه من فرض کرده
ام؛ و فرض کنید توانستیم منشا همه کارکردهای اندامی (اورگانیک) را همین خواست قدرت بدانیم و راهحل مسئله تولید مثل و تغذیه را نیز در همین بیابیم( زیرا این دو یک مساله است) – در این صورت، حق خواهیم داشت که تمامی نیروی موثر در جهان را یکسره خواست قدرت تعریف کنیم. اگر جهان را از درون بنگریم، اگر جهان را بر حسب «وجه دریافتی» آن تعریف کنیم و توضیح دهیم – چیزی نخواهد بود مگر «خواست قدرت»۲۳.
از آن جا که همه زندگانی، خواست قدرت را به نمایش می
گذارد، این خواست را باید همچون دستور موجز همه گرایش
ها در نظر آورد. « به این ترتیب خواست قدرت خاصه جدید مفهوم زندگانی می
شود. به راستی زندگانی صر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 