پاورپوینت کامل وقتی که فلسفه راهش را گم کرد ۳۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل وقتی که فلسفه راهش را گم کرد ۳۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل وقتی که فلسفه راهش را گم کرد ۳۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل وقتی که فلسفه راهش را گم کرد ۳۸ اسلاید در PowerPoint :
تاریخ فلسف غربی را با روشهای گوناگون میتوان عرضه کرد. این تاریخ را میتوان به دورههای متفاوت (باستان، میانه و مدرن) تقسیم کرد، در قالب سنتهای فلسفی رقیب (اصالت تجربه در برابر اصالت عقل، یا تحلیلی در برابر قارهای) نشان داد یا براساس حوزههای گوناگون (متافیزیک، معرفتشناسی، اخلاقیات و…) طبقهبندی نمود.
آنگاه که فلاسفه درگیر بحثهای میان خود شدند، مردمانْ دیگر به فلسفه گوش نسپردند
ترجم: علی حاتمیان
نیویورکتایمز — تاریخ فلسف غربی را با روشهای گوناگون میتوان عرضه کرد. این تاریخ را میتوان به دورههای متفاوت (باستان، میانه و مدرن) تقسیم کرد، در قالب سنتهای فلسفی رقیب (اصالت تجربه در برابر اصالت عقل، یا تحلیلی در برابر قارهای) نشان داد یا براساس حوزههای گوناگون (متافیزیک، معرفتشناسی، اخلاقیات و…) طبقهبندی نمود. همچنین میتوان از دریچ انتقادیِ جنسیت یا نژاد به فلسفه نگریست، چون این رشت علمی تقریباً بهطور کامل بهدستِ و برای مردان سفیدپوست اروپایی شکل گرفته است.
اما علیرغم غنای تمام این تلقیها و طبقهبندیها، تمام آنها یک نقط عطف اساسی را نادیده گرفتهاند: اینکه در اواخر قرن نوزدهم، فلسفهْ درونِ نهادی مدرن (دانشگاه پژوهشی) جای گرفت. نهادینهسازی فلسفه آن را به قالب رشتهای علمی درآورد که فقط در دانشگاه میتوانست بهصورت جدی پی گرفته شود. اینْ واقعیتی [تاریخی] است که یکی از مهمترین ناکامیهای فلسف معاصر است.
برای فهم این نکته به واقعیتی ساده بنگرید: فلسفه پیش از مهاجرت به دانشگاه هرگز خانهای نداشت. فیلسوفان همهجا یافت میشدند: بهعنوان دیپلمات خدمت میکردند، با مقرری و کمکهای ثروتمندان و حاکمانْ روزگار میگذراندند، عدسی میساختند۱ و البته در دانشگاه نیز به فعالیت مشغول بودند. اما پس از این دوران، از فیلسوفی که بنا بود «جدی» گرفته شود لاجرم و بهطور طبیعی انتظار میرفت که در قالب دانشگاه حضور داشته باشد. فیلسوفانِ دوران جدید برخلاف تمایلات سقراطی [و اصیل فلسفی] به کارشناسانی همچون متخصصان سایر رشتهها بدل شدند. در همان حال، آنها فضایل حکمت سقراطی را نیز به دانشجویانشان آموزش میدادند، فضایلی که در آنها بر نقش فیلسوف بهعنوان خرمگسی پرسنده و غیرمتخصص تأکید میشود.
ازاینپس فلسفه، بهتعبیر متفکر فرانسوی برونو لاتور، به جامهای «ناب و محض» درآمد و در فرایند مدرنیزاسیون از جامعه گسسته شد. این نابسازیِ فلسفه در واکنش به دو رخداد مهم به وقوع پیوست. نخستین رویدادْ پیشرفت علوم طبیعی (بهعنوان حوزهای پژوهشی که از حدود سال ۱۸۷۰ آشکارا راه خود را از فلسفه جدا کرد) و سپس ظهور علوماجتماعی در ده بعد از آن بود. پیش از این دوران، دانشمندان در نامیدن خود با عنوان «فیلسوف طبیعی» (فیلسوفانی که به مطالع طبیعت میپردازند) مشکلی احساس نمیکردند. پیشگامان دانش اجتماعی نیز خود را «فیلسوفان اخلاق» مینامیدند.
رویداد دوم قراردادن فلسفه در ردیف یکی از علوم و در چارچوب دانشگاه پژوهشی بود. درنتیجه فلسفه، که پیشتر ملک علوم شمرده میشد، با تقسیم جهان میان علوم طبیعی و اجتماعی، از ماهیت خویش تهی گردید و از تخت به زیر آمد.
البته در اینجا مدعای ما آن نیست که فلسفه تا پیش از قرن نوزدهم بی هیچ چالشی به سلطنت خویش ادامه میداد. نقش فلسفه در طول قرون و در کشورهای مختلف دچار چرخشهای بسیاری شده است. اما این دانش، در معنای دغدغهای معطوف به کیستی انسان و شیو درست زندگی، هست مرکزی دانشگاه را از زمان مدارس کلیسایی در قرن یازدهم شکل بخشیده بود. پیش از توسع فرهنگ پژوهش علمی، منازعات میان فلسفه، طب، الهیات و حقوق شامل تقابلها و نبردهای سختی میشد و نه برخوردهایی میان تقسیمبندیهای فرهنگی خستهکننده. درواقع این حوزههای قدیمیتر از دانش اساساً در قالب وحدتِ عمومیِ دانشها مرتبط با یکدیگر تلقی میشدند. این وحدت نیز خود معطوف به تحقق زندگی نیک بود. اما وحدت علوم در آستان قرن بیستم زیر فشار تخصصیسازی فزاینده در هم شکست.
ازاینرو فیلسوفانِ ابتدای قرن بیستم با نوعی سرگردانیِ وجودی رویارو بودند: بهراستی با سیطر علوم طبیعی و انسانی بر تمامیت حوز نظری و فضای نهادی [دانشگاهی]، چه نقشی برای فلسفه بر جای مانده بود؟ در پاسخ به این پرسش، برخی گزینهها پیشِ روی فیلسوفان قرار داشت. آنها میتوانستند یکی از این چهار پیشنهاد یا ترکیبی از همه یا بخشهایی از اینها باشند: ۱) ترکیبکنندگان محصولات علمی دانشگاهی؛ ۲) فرمگرایانی در پی ارائ زیربنای منطقیِ پژوهش در دانشگاه؛ ۳) مترجمانِ بصیرتهای نهفته در دانشگاه برای جهان؛ ۴) متخصصان هر رشته و متمرکز بر مسائل خاص اخلاقی، معرفتشناسی، زیباییشناسی و امثال آن در آن رشته.
شاید ممکن بود برای تمام این نقشها امکان ظهور وجود داشته باشد، اما در رویارویی با واقعیتهای نهادیْ انتخاب چندانی در کار نبود. فیلسوفان نیاز داشتند ساختار مدرن دانشگاه پژوهشی را بپذیرند، ساختاری که متشکل از تخصصهایی حرفهای و بهدقت تفکیکشده است. این تنها شیوهای بود که فیلسوفان میتوانستند از بقای رشت علمی محض، محدود و نوظهورِ خود پشتیبانی کنند. فیلسوفانِ «واقعی» یا «جدی» باید به رسمیت شناخته میشدند، تعلیم میدیدند و گواهینام معتبر دریافت میکردند. رشت دانشگاهی فلسفه به استاندارد غالب برای تعریف فلسف «حقیقی و درست» بدل شد.
و همین کنشِ نابسازنده و معطوف به فلسف محض بود که مفهوم امروزین فلسفه را، آنگونه که میشناسیم، پدید آورد. درنتیج این روند، که کمتر تصدیق شده است، الزامات نهادی دانشگاهْ کنترل برنامههای نظری را در دست گرفت. فلسفه برای بهدستآوردن جایگاهی مطمئن در دانشگاه نیازمند حوزهای اختصاصی، زبانی خاص، استانداردهای موفقیت ویژه و دغدغههای حرفهای مخصوصبهخود بود.
ازاینرو جای تعجب نیست که فلسفه با پذیرش صورت ساخ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 