پاورپوینت کامل پرنفوذترین فیلسوف چینی که احتمالاً چیزی دربار? او نشنیدهاید ۹۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل پرنفوذترین فیلسوف چینی که احتمالاً چیزی دربار? او نشنیدهاید ۹۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پرنفوذترین فیلسوف چینی که احتمالاً چیزی دربار? او نشنیدهاید ۹۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل پرنفوذترین فیلسوف چینی که احتمالاً چیزی دربار? او نشنیدهاید ۹۰ اسلاید در PowerPoint :
منگزی، در مقام فیلسوفی کنفوسیوسی، جایگزینی جذاب برای تلقیِ ارسطویی از فضیلت انسانی پیش نهاده است.
برایان فان نوردِن – ترجم: علی حاتمیان
منگزی، در مقام فیلسوفی کنفوسیوسی، جایگزینی جذاب برای تلقیِ ارسطویی از فضیلت انسانی پیش نهاده است.
آیا میتوانیم با تکتک انسانها دقیقاً همانطوری رفتار کنیم که با فرزند یا مادرمان رفتار میکنیم؟ کسانی که در فلسف اخلاق معتقدند انسان باید همگان را به یک چشم بنگرد، گویا چنین انتظاری از ما دارند. اما منگزی، حکیم باستانی چین، که از پیروان کنفوسیوس بود، معتقد بود مردم نمیتوانند چنین قانونهای دشواری را رعایت کنند، چرا که اساساً جوانههای رفتار اخلاقی در دلِ محبت به اعضای خانواده و خویشاوندان میروید.
فرض کنید مردی حین پیادهروی در حوم شهر بهناگاه کودکی را میبیند درحالسقوط درون چاهی متروک. او چه خواهد کرد؟ بسیاری افراد، از روی غریزه، بهسوی کودک میدوند تا او را نجات دهند. باوجوداین برخی نیز در این موقعیت وحشت وجودشان را فرامیگیرد و در لحظ بحرانی در جای خود میخکوب میشوند. شماری دیگر هم احتمالاً بهسوی کودک میدوند، اما در میان راه میایستند، چراکه متوجه میشوند چاهِ متروک و سست ممکن است در اثر وزنشان فروریزد. درنتیجه تکان اولی آنها برای نجات کودک در برابر میل به حفاظت از خود قرار میگیرد.
واقعیت آن است که میتوانیم نه از آنچه فردی در چنین موقعیتی «انجام میدهد» بلکه از آنچه «احساس میکند» مطمئن باشیم: هشدارِ [درونی] دربار خطری که کودک را تهدید میکند و نیز شفقت دربار رنج احتمالی [ناشی از سقوط او در چاه]. اما اگر کسی چنین احساساتی نداشت چطور؟ چه میتوان گفت دربار فردی که کودکِ درحالسقوط در چاهْ حسی در او برنمیانگیزد، جز بیتفاوتی و حتی شاید سرگرمی؟ ما دربار چنین افرادِ بیاحساسی میگوییم «آدم نیستند»، انگار بیشتر دیو هستند تا انسان.
این آزمایش فکری را فیلسوف کنفوسیوسی و باستانی چین، مِنگزی، صورتبندی کرده است، فردی که پرنفوذترین فیلسوف در تاریخ جهان است اما شما احتمالاً چیزی دربار او نشنیدهاید. منگزی این مثال را در تقابل با خودمداران و آنهایی به کار میگیرد که باور دارند روان بشر نوعی لوح سپید۱ است. او معتقد است در ذات بشر گرایشی بنیادین برای شفقت در برابر رنج دیگران نهاده شده است.
گرچه منگزی سالها پس از مرگ کنفوسیوس به دنیا آمد، از او بهعنوان «حکیم دوم» یاد میشود، زیرا تفکر کنفوسیوسی را، در طول دو هزار بعدی، نهتنها در چین بلکه در کره و ژاپن و ویتنام، شکل داده است. او، که منسیوس۲ نیز نامیده میشود (تعبیر لاتینی از نامش که میسیونرهای یسوعیْ آن را به کار میگرفتند)، بهتازگی توجه دوبار فیلسوفان غربی را برانگیخته است. منگزی نهتنها جایگزین جالبتوجهی برای تلقی ارسطویی از فضایل بشری و رشد آنها ارائه میکند، بلکه پژوهشهای تجربیِ اخیر نیز پشتیبان مدعای او دربار ماهیت بشر هستند. تفکر منگزی، در کنار جذابیت ذاتی فلسفی، ما را به آموختن نکات بیشتری دربار خود دعوت میکند، زیرا فرهنگ چینی، بهنحو فزاینده، مارکسیسم رادیکالِ مائو را ترک میگوید و به تکریم دوبار نظامهای سنتیِ تفکر همچون کنفوسیوس باز میگردد.
کنفوسیوس (۵۵۱ تا ۴۷۹ پ.م) خود را بنیانگذار مکتبی فکری نمیدانست. او در گلچین آثارش (مجموعهای از گفتههای کنفوسیوس و شاگردان بلافصل او) میگوید: «من حکمت را منتقل میسازم، آن را ابداع نمیکنم. من به حکمت باستان ایمان دارم و به آن عشق میورزم.» البته هیچ فردی، با ذهنی درخشان همچون کنفسیوس، به تکرار صِرف گذشته نمیپردازد. هم تبیینها تفسیر دوباره [گذشته] هستند. اما کنفسیوس و پیروان بعدیاش او را رسانند «راه» میشناختند، راه درست زندگی و سازماندهی اجتماعی که حکمای باستانیتر از کنفوسیوسْ آن را کشف کردهاند. این «راه» بر آن چیزی استوار است که فیلسوفان معاصری چون توماس نیگل تحت عنوان «تعهدات متنسب به عامل»۳ از آن یاد میکنند: تواضعی که «من» در برابر پدرومادرم دارم، درست بدان دلیل که والدین «من» هستند، احترام به آنها که بزرگتر از «من» هستند، وفایی که به دوستانـ«م» و همسر«م» دارم و بالاخره مهربانی خاصی که به فرزندانـ«م» دارم. [به اهمیتِ انتساب تمام این عواطف و تعهدات با «من» دقت کنید.]
البته این بهمعنای بیتفاوتی نسبتبه دیگران و غریبهها نیست. کلیت نکت موردنظر در داستان کودکِ مقابل چاه متروک این است که شفقت ما تمام ابنای بشر را دربرمیگیرد. بااینحال، چنانکه یکی از شاگردان کنفسیوس اشاره کرده است، «آیا فروتنیِ فرزند
در ذات بشر گرایشی بنیادین برای شفقت در برابر رنج دیگران نهاده شده است و احترام به بزرگترها ریش اصلی این نیکخواهی نیست؟» بهبیاندیگر، ابتدا در خانواده است که استعدادهای ما برای عشقورزیدن و احترام به دیگران ظهور مییابند.
نزد کنفوسیوس، رشد فضیلت ارتباطی مستقیم با مسئل دولت نیک دارد. او در زمانهای میزیست که چین به دولتهای مجزا تقسیم شده بود و این دولتها بهصورت دائم برای غلبه بر دیگری در جنگ بودند. یکی از واکنشها به این وضعیت هنر جنگ نوشت سون تسی است؛ دستورالعملی متعلق به قرن چهارمِ پ.م برای غلبهیافتنِ حاکمان از طریق تکامل استراتژی جنگی. باوجوداین کنفوسیوس بر این باور بود که «راه» دستیابی به امنیت و صلحْ قرارگرفتن مردان فضیلتمند در جایگاههای دولتی است. این مردان در جهت منافع عمومی عمل میکنند و، بهجای قدرتِ خشونتآمیز، دولت را با انگیزههای اخلاقی هدایت میکنند.
منگزی در ۳۷۲ پ.م به دنیا آمد و هرگز کنفوسیوس را ملاقات نکرد. بااینحال، او چنان تحتتأثیر «راه» کنفوسیوسی قرار داشت که وظیف تببین و دفاع از آموزههای کنفوسیوس را برای نسل خود بر عهده گرفت. منگزی در مجموعهآثارش که بهنام خودِ اوست (مجموعهای از گفتوگوها، مباحثات و گفتهها) از این مسئله شکایت میکند که «کلمات یانگژو۴ و مُزی۵ جهان را فراگرفته است!» مُزی بهعنوان نخستین منتقد نظاممند کنفوسیوسگرایی بیشتر بهسبب دفاع از «محفاظت بیطرفانه» مشهور است: دیدگاهی که در آن ما باید از همگان بهیکسان محافظت کنیم، صرفنظر از اینکه عضو خانواده هستند یا بیگانه. موهیسم۶، همان مکتب فکریای که موزی الهامبخش آن است، از جهت توجه به «بیطرفی عامل اخلاقی» بهجای «انتساب به عامل»، با فایدهگراییِ غربی شباهت دارد.
منگزی باور داشت که، باتوجهبه محدودیتهای ماهوی انسان، محافظت بیطرفان مُزی وظیفهای روی دوش انسانها میگذارد که عمل به آن شدنی نیست. او در مباحثه با یکی از پیروان مُزی از او میپرسد که آیا «بهراستی باور دارد فردی فرزند همسایهاش را بهانداز برادرزادهاش دوست میدارد». او همچنین استدلال میکرد که نگاه موهیستی، درنهایت، ناسازگاری درونی دارد. کنفوسیوس و مُزی هر دو میپذیرفتند که «راه» از سوی آسمان امر شده است و آسمانْ قدرت برتری است کمابیش انسانوار. ماهیت انسانی را آسمان در انسانها نهاده است و، از همین رو، هیچ توجیهی برای اخلاق در کار نیست جز آنچه در ذات آسماننهاد ما نهفته است. بهطور خلاصه، تنها یک مبنا برای «راه» وجود دارد (استعدادهای ذاتی ما که به نیکی به دوستان و بستگانمان روی دارد)، اما کنش موهیستی چنان است که گویی مبنای دومی نیز دراینمیان در کار است (دکترین محافظت بیطرفانه که انحرافی از ماهیت ما محسوب میشود).
یانگژو، دیگر منتقد مشهور کنفوسیوسگرایی در دوران منگزی، فردی خودمدار است. از دید او ما، از روی طبع، موجوداتی خویشکام هستیم و کنفوسیوسگرایی و موهسیم، هر دو، ماهیت ما را با مطالب ایثار برای دیگران منحرف میسازند. منگزی با یانگزو در این نکته همراه است: فلسف مُزی محدودیتهایی را، که ذات بشر بر اخلاق مینهد، نادیده گرفته است. اما از دیدِ او یانگژو آنجایی به خطا میرود که بهنادرستی باور دارد هیچ میلی در ذات بشر جز خودمداری وجود ندارد. چنانکه آزمایش فکریِ «کودک در مقابل چاه» نشان داد، شفقت به دیگران بخشی از ماهیت انسانی ماست. منگزی همچنین استدلال میکند که انسانها نوعی حس شرم دارند که دستِکم با انگیزههای خودمداران آنها رقابت میکند. او بهعنوان شاهدِ این مسئله به موضوعی اشاره میکند: حتی گدایانی که با صدقات مردم زندگی روزانه را میگذرانند، از پذیرفتن هدایایی که بهصورت تحقیرآمیز داده شوند، شرمگین میشوند. بهطور خلاصه، «محافظت بیطرفان» مُزی و خودمداری یانگژو هر دو غیرقابلدفاع هستند، زیرا هر دو بر مفهومی بیبُنیه از ماهیت بشری استوارند. مُزی جانبداریِ بنیادیِ ما از خانواده و دوستانمان را نادیده میگیرد، درحالیکه یانگژو از عواطف اخلاقی انسان غافل است که آشکارا بخشی از ذات ما را تشکیل میدهند.
فرهنگ چینی، بهنحو فزاینده، مارکسیسم رادیکالِ مائو را ترک میگوید و به تکریم دوبار نظامهای سنتیِ تفکر همچون کنفوسیوس باز میگردد
منگزی خامدستانه فرض نمیکند که انسانها به تمامی فضیلتمند هستند. او از این نکته آگاه است که شفقت ذاتی و احساس شرم صرفاً حالتی اولیه است و ما اغلب، در شفقتورزی به کسانی که باید، یا شرمساری از امورِ حقیقتاً تحقیرآمیز ناکام میمانیم. او، با استفاده از استعارهای کشاورزی، استعدادهای طبیعیِ انسان به سوی فضایل را «جوانهها» مینامد. این استعاره با دقتِ بسیار انتخاب شده است. جوانه یا شاخ جوانِ هلو قادر به میوهآوری نیست، اما گرایشی فعالانه به بلوغ و بدلشدن به درختی ثمرآور دارد، البته اگر خاکِ خوب و مقدار کافی نور خورشید و باران برایش فراهم باشد و باغبانی مهربان از آن مراقبت نماید. بهصورت مشابه، «جوان نیکخواهی» نیز بهنحو خودجوش در هشدار [درونی] و حس شفقت به کودکِ درحالسقوط در چاه ظاهر میشود، چنانکه «جوان عدالت» نیز در احساس اهانتِ گدا در برابر هدی تحقیرآمیز ظهور مییابد. این جوانهها کاملاً شکل نگرفتهاند [و قادر به بارآوری نیستند] اما در محیط خوب و با تربیت ِدرست میتوانند بهصورت فضایلی کامل و اصیل درآیند.
اما چگونه میتوانیم مطمن شویم که جوانههای اخلاقیمان بهصورت فضایلی واقعی شکوفه میدهند؟ تربیت اخلاقی موضوعی است که، در سد گذشته، اغلبِ فیلسوفان آنگلوآمریکایی از آن غفلت کردهاند. این فیلسوفان بیشتر بر مسائل انتزاعی و «کمتر آشفت» مفهومی تمرکز کردهاند. البته فیلسوفان کلاسیک غربی، ازجمله افلاطون و ارسطو، از تربیت اخلاقی سخن گفتهاند، اما نگاه منگزی به این مسئله از زوایای مختلف موجهتر به نظر میرسد. ارسطو میگوید ماهیت انسان بهخودیِخود نه نیک است نه بد و، درعینحال، به ما اجازه میدهد با فضیلت انس پیدا کنیم. ارسطو بااینحال تأکید میکند که فضیلت نیازمند آن است که کارِ درست از طریق انگیزه و نیتِ درست صورت پذیرد. اگر ما ذاتاً نیک نباشیم، انسگرفتن (یعنی عادتکردن به انجام کار درست)، چگونه میتواند نیتِ خیر و درست در ما بپرورد؟ به نظر میرسد که انسگرفتن حداکثر قادر است سازگاریِ رفتاری با فضیلت را به ما ارائه کند، نه خود آن را.
در تقابل با این نگاه، افلاطون باور داشت که نفس ما، از روی طبع، دوستدار عشق و نیکی است و دانشی مبهم از حقایق متعالی در اختیار دارد که پیش از جسمیافتن بر او آشکار بودهاند. راه تزکی نفس و بازیابیِ دانشِ این حقایق، از دید افلاطون، مطالع ریاضیاتِ محض و فلسفه است. نظری «تربیت بهمثاب یادآوری» این مسئله را تببین میکند که ما چگونه میتوانیم از همان ابتدای تربیت اخلاقی با انگیز درست عمل کنیم. اما تربیت اخلاقیِ افلاطونی با کنارگذاردن پیوندهای روزمر ما با خانواده و نوعی بیتفاوتیِ زاهدانه نسبتبه اجسام مادیمان همراه است. افلاطون نتایج این دیدگاهش را با تأکید بر این نکته خلاصه میکند که «هدف کسانی که فلسفه را بهشیو درست تمرین میکنند مشقِ مردن و مرگ است»، زیرا چنین کسی میکوشد از امیال نفسانی و پیوندهایش با بدن مادی فراتر رود. در برابر دیدگاه افلاطونی، منگزی پیشنهاد میکند که راه تربیت اخلاقی از میان تعهدی تمامعیار به خانواده، دوستان و دیگر افرادِ اجتماع گذر میکند و این روشْ نظرگاهی جذابتر به هدف حیات بشری است.
منگزی قدری از مسئولیت فردی انسانها را برای پیشرفت اخلاقی به رسمیت میشناخت، اما بهمانند افلاطون و ارسطو باور داشت که جامعه نیز باید محیط مناسب برای [رشد] فضایل را فراهم سازد. او به حکمرانان توصیه میکرد که وظیف اصلیِ آنها اطمینان از این مسئله است که نیازهای مادیِ افرادِ عادی تأمین شود. از دید منگزی، تنبیهِ کسی برای دزدی، آن هم برای برطرفکردن گرسنگی، هیچ تفاوتی با دامگذاشتن برای شکار او ندارد. او بهتفصیل توصیههای عملی را برای تمام وجوه سیاستگذاری، از نرخ مالیات گرفته تا مدیریت مزارع، به دولت پیشنهاد کرد. منگزی همچنین آشکارا معتقد است اقتدار حکمرانی، که قادر به برآوردن نیازهای افراد عادی نباشد، نامشروع است. مثلاً یک بار از حکمرانی پرسید که، اگر یکی از زیردستانش وظایف خود را بهدرستی انجام ندهد، چه خواهد کرد. حکمران پاسخ داد: «او را عزل خواهم کرد.» سپس منگزی از او پرسید: «حال چه باید کرد با پادشاهی که وظایف خود را بهدرستی انجام ندهد؟» در این لحظه حکمران بهوضوح نکت موردنظر دربار مشروعیت را دریافت و موضوع بحث را عوض کرد.
منگزی در ادامه پیشنهاد میکند که، پس از برآوردن نیازهای ابتدایی افراد، باید آموزش اخلاقیِ آنها در دستور کار قرار گیرد. کنفوسیوسیهای متأخر دو سطح از آموزش اخلاقی را پیشبینی کرده بودند: «تعلیم ابتدایی» و «تعلیم عالی». تمام کودکان باید در تعالیم ابتدایی و سطح پایینِ آموزش مشارکت کنند که به آنها مبانی اخلاق و آداب اجتماعی را در کنار خواندن، نوشتن، ریاضیات و برخی مهارتهای عملی میآموزد. دانشآموزان مستعد و خوشآتیه، صرفنظر از پسزمین طبقاتیشان، پس از این سطح مقدماتی، به آموختن تعالیم عالی خواهند پرداخت که «چراییِ» نهان در پس «چیستیِ» اخلاقیات را میآموزند.
ابتدا در خانواده است که استعدادهای ما برای عشقورزیدن و احترام به دیگران ظهور مییابند.
دیدگاه منگزی دربار تعلیم عالی در گفتوگوی مشهور او با «شاه کوآن» در ایالت ک
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 