پاورپوینت کامل معنا در خدمت سلامت ۱۰۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل معنا در خدمت سلامت ۱۰۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل معنا در خدمت سلامت ۱۰۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل معنا در خدمت سلامت ۱۰۱ اسلاید در PowerPoint :
نگرش دو وجهی به انسان یعنی موجودی دارای دو ساحت ذهن و بدن یا روح و جسم و مهم تر از آن، اصالتدادن به وجه روحی و معنوی و تأیید تأثیر آن برجسم و فرآیندهای فیزیولوژیک سبب شدهاست تا نگاه به مقول پزشکی، درمان و سلامت به کلی دستخوش تغییر گردد. آنچنان که مقوله ای با عنوان معنادرمانی در دوقرن اخیر بیش از پیش مورد توجه و کاربرد دانشمندان و پزشکان و خاصه روان درمان گران قرارگرفته است. در عین حال، پژوهش ها در این زمینه همچنان راهی طولانی در پیش دارند.
نگرش دو وجهی به انسان یعنی موجودی دارای دو ساحت ذهن و بدن یا روح و جسم و مهم تر از آن، اصالتدادن به وجه روحی و معنوی و تأیید تأثیر آن برجسم و فرآیندهای فیزیولوژیک سبب شدهاست تا نگاه به مقول پزشکی، درمان و سلامت به کلی دستخوش تغییر گردد. آنچنان که مقوله ای با عنوان معنادرمانی در دوقرن اخیر بیش از پیش مورد توجه و کاربرد دانشمندان و پزشکان و خاصه روان درمان گران قرارگرفته است. در عین حال، پژوهش ها در این زمینه همچنان راهی طولانی در پیش دارند. هرچه معنا و معنویت را در زندگی بیشتر دخیل بدانیم، توان درونی ما برای غلبه بر بسیاری از رنج ها، دردها و بیماری ها و اختلال ها بیشتر خواهدشد. گرایش به معنا هرچند به طور مستقیم تأثیر محسوسی ندارد اما می تواند از طریق ایجاد زمینه مناسب یعنی تقویت روحی امید، خوش بینی، حس اعتماد به نفس و اثربخشی، مثبت اندیشی و غیره روند درمان را تسریع و تسهیل نماید.
***
مقدمه
پژوهش های متعددی در خصوص معنای زندگی از یک سو، و سلامت روانی از سوی دیگر، به طور مجزا صورت گرفته است. در عین حال تعداد اندکی از مطالعات به تأثیر معنا بر سلامت روانی پرداختهاند. گستردگی مؤلفه ها و ابعاد هر یک از این دو حوزه، سبب شدهاست تا اغلب پژوهش ها در این راستا گرفتار کلی گویی شوند و در تبیین مصادیق آنها ناکام بمانند. باری، آنچه در این مقال بدان توجه داریم، آن جنبه از معناداری در زندگیاست که میتواند تأمین کنند آرامش و سلامت روح و روان باشد. از این لحاظ، اینکه چه تعریفی از معنا به طور عام و از معنای زندگی به طور خاص می کنیم، حائز اهمیت است. از سوی دیگر، تلقی ما از سلامت روانی به مثاب یک مفهوم کلی مهم است؛ به این معنا که سلامت روانی دقیقاً به چه وضعیت یا حالتی اطلاق می گردد. آیا سلامت روانی به معنای زیست سالم است؟ به معنای تعادل در فاکتورهای درونی و شخصیتی است؟ به معنای داشتن روابط سالم با دیگران و با محیط اطراف است؟ اینها و پرسش هایی از این دست، تلقی ما را از مفهوم سلامت روانی مشخص می کند. آیا معنا می تواند خاصیت درمان گر در حوز سلامت روانی داشته باشد؟
ماهیت معنا
معنا عامل پیوند مفاهیم و اشیاء به یکدیگر به طریقی نسبتاً پایدار است. در اصطلاح، این واژه در کاربردهای روزانه و معمول بهکار می رود. معنا در تلقی زیرساختی خود، ناظر به پیوند مشترک یا تمایز اطلاعات خاص است. یک تعریف آن می تواند این باشد که معنا بازنمودِ ذهنی مشترک روابط احتمالی میان اشیاء و رویدادها است. از این جهت، معنا مبنای شبکه ای سازمان یافته از مفاهیم است. مصداق خوب این شبکه، زبان است که دو نفر از معنایی مشترک برای یک جمله یا واژ خاص استفاده می کنند و آن را می فهمند(
Mackenzie,2014
). از سوی دیگر، معنا اساساً اجتماعی و فرهنگی است. این مقوله از طریق رابطه و تعامل با دیگران در بافت فرهنگ حاصل می شود. فرهنگ مجموعه ای متنوع از معانی را در زندگی پیش می نهد که یک فرد می تواند از میان آنها انتخاب کند. ایدئولوژی ها گونه های غالبی از سیستم های معنایی هستند که فرهنگ ها عرضه می کنند و یک فرهنگ خاص طیفی از ایدئولوژی ها را در خود دارد. یک ایدئولوژی در واقع سیستمی از ارزش ها و باورهاست که به مردم می آموزد که چگونه در مورد رویدادهای گوناگون زندگی بیندیشند و آنها را تفسیر و ارزیابی کنند. برخی فرهنگ ها در قیاس با بقیه، یک ایدئولوژی خاصی را تحمیل می کنند. فرهنگ های مدرن معمولاً گلچینی از ایدئولوژی ها را به اجبار به مردم تحمیل نمی کنند. با این توصیف، افراد معنای خاص خود را خلق نمی کنند بلکه از تکه های شناور معنا در فرهنگ دست به انتخاب می زنند.(
Ibid
)
نیاز به معنا
فرانکل، برگر، هاین، کلینگر، مزلو و بامسیتر از جمله اندیشمندانی هستند که بر نیاز انسان به جستجوی معنا در زندگی تأکید کردهاند. بر طبق نظر این افراد، اساساً نیاز به معنا در زندگی ناظر به انگیزه برای یافتن پاسخ و توضیح برای رویدادهای زندگی است. معنا و هدف دو مقوله ای هستند که میل به زندگی را در انسان ایجاد می کنند و تداوم می بخشند. البته این بدان معنا نیست که اگر معنا دائمی نباشد، زندگی متوقف می گردد. بلکه مشکلش این است که فرد به حالت دشواری می افتد. تحقیقات نشان می دهد که هرچه سطح معناداری زندگی بالا می رود، طیفی از متغیرهای ناسالم و استرس زا مثل میل به خودکشی، تنهایی و انزوا، مصرف سیگار و الکل و مواد مخدر و استرس و بدبینی پایین می آید. نیاز به معنا در زندگی بر چهار مؤلفه مبتنی است: غایت، ارزش، اثربخشی و احترام به خود. غایت(مقصد) به این معناست که فرد می فهمد که فعالیت ها و عملکردهای رایج در زندگی اش با وقایع آینده ارتباط دارد. این غایت، فی نفسه واجد دو مؤلفه هدف و تحقق است. هدف یا اهداف عبارت است از اید مطلوب یا خواست مورد نظر که به طور بالقوه در آینده وجود دارد. اگر شخص با نوعی حس غایت مندی زندگی کند بالطبع فعالیت هایش به نحوی سامان می یابند که در نهایت به هدفی نائل می شود. اگر یک هدف ارزش خود را از دست بدهد، طبیعتاً تلاش نیز ناخوشایند خواهد بود. اهداف می توانند بلندمدت و کوتاه مدت باشند. عمد اهداف بلندمدت به مثاب چارچوبی معنادار عمل می کنند که می توانند در حکم راهنمایی برای شخص در جستجوی او برای زندگی معنادار باشند. اما تحقق عبارت است از یک حالت یا وضعیت مطلوب یا شخصی که در آینده رخ می دهد. البته تعریف تحقق کار آسانی نیست اما این مفهوم معمولاً شامل یک حس مثبت و نیز دست یابی به یک هدف است. افراد وقتی چیزی یا هدفی برایشان محقق می شود، شادتر و خوشحال تر از حالت قبل از تحقق هستند. گفتنی است معناداری، لزوماً مستلزم دست یابی به هدف یا حس خوشحالی برای تحقق یک هدف نیست. بلکه آنچه مهم است، آن است که فعالیت های فعلی زندگی شخص، با وقایع و رویدادهای احتمالی آینده، پی آمدها و نیز حالات شخصی مرتبط باشند و سلسله ای معنادار را تشکیل دهند. دومین مؤلفه ارزش است. ارزش به نوعی منبع معناست. نیاز به ارزش در زندگی ناظر به انگیز افراد در این است که تصور کنند افکار، رفتار و گفتارشان خوب، درست و موجه است. ارزش ها سلسله مراتبی هستند. یک فعل یا عمل خاص زمانی که در پرتوی یک اصل کلی قرارمی گیرد، ارزش گذاری می شود و خوب و بد آن تعیین می گردد. یک مفهوم وجود دارد به اسم “ارزش پایه” یا “ارزش مبنایی”. این ارزش مبنایی به یک معنا قائم به ذات است و نیازی به توجیه توسط چیز دیگری ندارد. حوزه هایی مثل دین، فرهنگ و جامعه تأمین کنند غایی ارزش های پایه هستند. هر چند که انسان ها به طور فطری می توانند به ارزش ها و اخلاقیات دست یابند، اما برای انتخاب، نیازمند فرهنگی هستند که در آن رشد می کنند. بنابراین، فرهنگ ها نوعاً مجموعه ای از ایدئولوژی ها را عرضه می کنند و ایدئولوژی ها معمولاً ارزش های خاص را ارائه می کنند. ارزش ها به طور کلی به افراد امکان می دهند تا تصمیم بگیرند که آیا فلان عمل خوب است یا بد. افراد از طریق ارزش هایی که به اعمال شان جهت می دهند، می توانند اعمال و رفتارشان را به گونه ای توجیه کنند که سبب افزایش حس مثبت در مورد “خود” شود و از میزان استرس و اضطراب ناشی از تقصیر و گناه بکاهد. مؤلف سوم، اثربخشی است. دراین مؤلفه افراد نیاز دارند که حس کنند بر حوادث و رویدادها کنترل دارند. و این حس ناشی از باور به ایجاد تغییر در محیط است. معنای زندگی چیزی بیش از صرف داشتن هدف و ارزش است، چه، افراد باید این حس را داشته باشند که می توانند به این اهداف برسند و این ارزش ها را تحقق بخشند. اثربخشی حسی است که در نتیجه فایق آمدن بر چالش ها و رسیدن به اهداف دشوار ایجاد می شود. نکت حائز اهمیت آن است که اگر هدفی آسان باشد، میزان رضایتمندی یا اثربخشی پایین است، و از طرفی، اگر هدفی به غایت دشوار باشد، بالطبع، سبب ناامیدی و احساس شکست می گردد. تحقیقات نشان دادهاست که افراد باید میان این سختی و سهلی تعادل ایجاد کنند تا بتوانند این حس اثربخشی را تجربه کنند. چهارمین مؤلفه، احترام به خود است که می توان از آن به میل به حس مثبت نیز یاد کرد. یکی از راه های افزایش احترام به خود، را اصطلاحاً “مقایسه اجتماعی روبه پایین” می نامند. این بدان معناست که فرد خود را با افراد پایین تر از خود مقایسه کند که فی نفسه سبب می شود حس برتری به او دست دهد. این که افراد در کل مایلند برای موفقیت هایی که به دست می آورند به خود امتیاز بدهند و از طرفی به خاطر ناکامی هایشان محیط و دیگران را سرزنش کنند و آنها را مقصر بدانند، در کل چیز بدی نیست. چه، تحقیقات نشان میدهند که وقتی تلقی از خود، به شدت در معرض خطر قرارمی گیرد، افراد بیشتر از استراتژیِ امتیازدهی به خود استفاده می کنند. به تعبیری، وقتی افراد حس خوب و مثبتی نسبت به خود ندارند بیش از دیگر مواقع از شیو تفکر خودبرتربینی استفاده می کنند و بیش از دیگر مواقع، به اصطلاح “ازخودمتشکر” می شوند. این چهار مؤلفه به طور کلی چارچوبی را فراهم می کند تا بیشتر و بهتر دریابیم چگونه افراد به زندگی خود معنا می بخشند و اساساً معنای زندگی را چگونه باید بررسی کرد.(
Mackenzie,2010
)
کارکردهای درمانی معنا
معنای زندگی کارکردهای مختلفی برای افراد مختلف دارد اما سه کارکرد اصلی از همه مهم تر و کلی تر است. نخستین کارکرد معنا کمک به افراد برای شناخت و فهم علائم و الگوهای محیطی است. که این کار از طریق ارتباط اطلاعات و داده ها و تمایز بین آنها امکان پذیر است. مثلاً اگر افراد بتوانند برخی الگوهای هواشناسی را تشخیص دهند به خوبی می توانند واکنش خوبی در برابر هوای پیش رو داشته باشند. استفاده از زبان نیز مستلزم آن است که فرد طیفی از الگوهای متنوع را بفهمد و تشخیص دهد. به علاوه، این تشخیص الگو در بافت محیط اجتماعی نیز مؤثر است. یک موجود هوشمند می تواند اطلاعات معنادار در مورد دیگر اعضای نوع خود را از طریق شناسایی الگوهای رفتاری یا تشخیص نوع واکنش برخی افراد به برخی اتفاقات بازیابی کند. کارکرد دوم، برقراری ارتباط است. افراد از معنا برای اشتراک گذاری اطلاعات و هماهنگکردن فعالیت هایشان بهره می برند. دانش به جای اینکه در یک شخص انباشت شود، در گروه ذخیره می گردد. و سومین کارکرد نیز کنترل نفس است، که خود شامل تنظیم رفتار و احساس شخص می شود. معنا سبب می شود فرد بتواند امکانات خود را در نظر بگیرد، به استانداردهای فرهنگی توجه داشته باشد، و در مورد اهداف طولانی مدت بیندیشد. کنش های فرد، بدون معنا بر عوامل غریزی و تکانه ای مبتنی خواهد بود. موجود زنده با داشتن قابلیت تنظیم رفتار، از زمان حال فراتر می رود و قدرت تصمیم گیری و برنامه ریزی پیدا می کند و این امر سبب می شود عواملی رفتار را هدایت کنند که از شرایط عاجل فراتر قراردارند. معنایی که برخاسته از فرهنگ است می تواند به میزان زیادی پویایی بین شخصی انسان را غنا بخشد. اگر یک نوع، قابلیت استفاده از یک شبک به هم پیوسته و پیچیده از معنا را داشته باشد، خود به خود از سطح لذت جویی غریزی پافراتر می نهد. حالات عاطفی و احساسی و معنایی که همراه آنها است می تواند توأم با ارزش های فرهنگی و ایدئولوژیکی کارگر باشد و رفتارهای ابتدایی و تکانه ای را تحت شعاع قراردهد. از این رو، رفتار می تواند از طریق تنظیم احساسات شخص تعیین گردد. به عنوان مثال، شخص ممکن است تنها یک کلوچه به جای هفت کلوچه بخورد، نه به دلیل اینکه این کار معقول است، بلکه به این دلیل که وقتی هفت کلوچه بخورد احساس شرم می کند یا دچاراضافه وزن می شود، که این امر خود یک هدف درازمدت است.(
MacKenzie,1991
)
تعریف معنای زندگی
از معنای زندگی تعریف های گوناگونی کردهاند به طوری که یافتن حدی مشترک و ایجاد اجماع در این باره و ارائه تعریفی جامع و مانع از این مفهوم تقریباً ناممکن است. از این جهت، معنای زندگی عمدتاً جنب شخصی دارد و ناظر به تجرب فرد از حیات پیرامونی است. از طرفی، معنای زندگی امری ثابت و پایا نیست بلکه دائماً به حسب اقتضائات زندگی و تجارب گوناگون شخص، تغییر می کند، اما هیچ گاه از میان نمی رود. در عین حال، ویکتور فرانکل معنا را امری خارج از محدود شخص و در عالم خارج می داند و معتقد است که افراد برای دست یابی به معنا باید از خود فراتر روند. زمانی که معنای زندگی را امری شخصی می دانیم، بالطبع این معنا از شخصی به شخص دیگر تفاوت می کند برای همین نمی توانیم آن را در قالب تعریف های کلی و عام بگنجانیم. به علاوه، معنا را باید به حسب معنای مورد نظر یک شخص در یک زمان خاص و چه بسا لحظه به لحظه تعریف کنیم. دو گونه معنای زندگی وجود دارد: یک معنای عام و یک معنای خاص. معنای عام، مبتنی بر طرح جامعی از معناست که در آن حیات انسانی و جهان هر دو بخشی از نظامی هستند که خداوند سامان دادهاست. و حیات انسانی باید وقف تشبه به خداوند گردد. این معنا ناظر به هدف زندگیاست و هدف کمال است که تشبه به خداوند غایت این کمال محسوب می شود. معنای خاص اما به عواملی اشاره دارد که زندگی را معنادار می کنند. این عوامل عبارتند از نوع دوستی و ایثار، سرسپاری به علیت، خلاقیت، رضایت مندی و امثال اینها.(
Bas.2014
)
تعریف سلامت روانی
سلامت روانی مفهومی مثبت در ارتباط با آرامش اجتماعی و احساسی- عاطفیِ فرد و جامعه است. این تعریف تعریفی فرهنگی است اما در کل با میزان لذت بردن از زندگی، توانایی فایق آمدن بر استرس ها و ناراحتی ها، دست یابی به اهداف و حس ارتباط با دیگران در پیوند است(
Barry, 2007
). گاهی سلامت روانی را در تقابل با بیماری یا اختلال روانی معنا می کنند. و آن را سطحی از آرامش روانی یا نبود بیماری یا اختلال روانی قلمداد می کنند. در واقع، سلامت روانی را حالت روان شناختی شخص می دانند که در سطح رضایت بخشی از تناسب رفتاری و عاطفی به سر می برد. از چشم انداز روان شناسی مثبت، سلامت روانی شامل توانایی یا امکان فرد برای لذت بردن از زندگی و ایجاد تعادل بین فعالیت های زندگی و تلاش برای دست یابی به نوعی انعطاف پذیریِ روانی است. بنابراین، سلامت روانی عبارت است از عمل کرد موفقیت آمیز کارکرد روانی که منجر به فعالیت های سازنده، برقراری رابط خوب با دیگران، و امکان پذیرش تغییر و همراهی با تحولات محیط می شود. گفته شد که مفهوم متقابل سلامت روانی، بیماری یا اختلال روانی است. بیماری روانی، یک بیماری تشخیصی است که با توانایی های اجتماعی، روانی و شناختی فرد در ارتباط است. بیماری روانی، شامل اختلالات رفتاری(مثل افسردگی، اضطراب و اختلال دوقطبی)، اختلالات روانی(مثل شیزوفرنی) و اختلالات غذایی و شخصیتی می شود. سلامت روانی البته با توانایی های اجتماعی و عاطفی و شناختی فرد مرتبط است اما معیارهای یک اختلال روانی تشخیصی را تأمین نمی کند. مشکلات سلامت روانی اغلب در نتیجه عوامل استرس زا در زندگی اتفاق می افتند و معمولاً در قیاس با بیماری روانی شدتی کمتر و دوره کوتاه تری نیز دارند(
Tudor, 1996
). گفتنی است اگر مشکلات مربوط به سلامت روانی ادامه یابد یا تشدید شود می تواند در نهایت به بیماری روانی تبدیل گردد. غم و اندوه،
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 