پاورپوینت کامل نقش شیعیان ایرانی در پیدایش حکومت‌های شیعی هند ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نقش شیعیان ایرانی در پیدایش حکومت‌های شیعی هند ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقش شیعیان ایرانی در پیدایش حکومت‌های شیعی هند ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نقش شیعیان ایرانی در پیدایش حکومت‌های شیعی هند ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint :

شیعیان فرهیخت ایرانی که اغلب به نام آفاقیان شناخته می‌شدند در جنوب هند و در حکومت بهمنی به مقامات مهمی رسیدند. آنها «زمین» هجرت گروهی از دانشمندان، شاعران، عارفان و هنرمندانی را به هند هموار نمودند که اغلب ایرانی بودند و در ساختار سیاسی و علمی و ادبی و هنری جنوب هند تأثیری ماندگار به جا گذاشتند

شیعیان فرهیخت ایرانی که اغلب به نام آفاقیان شناخته می‌شدند در جنوب هند و در حکومت بهمنی به مقامات مهمی رسیدند. آنها «زمین» هجرت گروهی از دانشمندان، شاعران، عارفان و هنرمندانی را به هند هموار نمودند که اغلب ایرانی بودند و در ساختار سیاسی و علمی و ادبی و هنری جنوب هند تأثیری ماندگار به جا گذاشتند و زبان و ادب فارسی را در آن سرزمین رسمیت بخشیدند و حکومت‌هایی شیعی مانند عادل‌شاهی، قطب شاهی و نظام شاهی را ایجاد کردند و فرهنگ ایرانی و شیعی را در دکن گسترش دادند. حاکمان نه‌گان عادل شاهی (۱۰۹۷-۹۱۶ق) و سلاطین هشت‌گان قطب شاهی (۱۰۹۸-۹۱۸ق) و پادشاهان دوازده‌گان نظام شاهی (۱۰۴۶-۸۹۵ق) با بهره‌گیری از نخبگان ایرانی حکومت‌هایی تشکیل دادند که فرهنگ هند را با رنگ ایرانی و شیعی آشنا ساخت.

***

پیش‌گفتار

ایران و هند از دوران مهاجرت آریایی‌ها و سده‌های باستانی با هم از ریشه‌ای مشترک، با سرنوشتی مرتبط بوده‌اند. سابق ارتباط تاریخی و فرهنگی و تجاری و ادبی ایرانی و هند به درازنای تاریخ است. یکی از فصل‌های رابط ایران و هند در قالب مذهب تشیع می‌باشد. یعنی از هنگامی که عنصر ایرانی با شاخص تشیع همراه شد، منشأ آثار ارزنده‌ای در تاریخ تمدن و فرهنگ و هنر و ادب قار آسیا گردید و یک بخش از آن به تأثیر ایرانیان شیعی بر تاریخ هند اختصاص دارد. این تأثیر به تاریخ گذشت هند محدود نمی‌شود و تا به امروز ادامه یافته است.

حمل مغول به مرزهای ایران از سال ۶۱۶ق آغاز شد و با هم ویرانی‌هایی که به بار آورد به نتیج مثبتی هم انجامید و آن رنسانس ایران شیعی بود، یعنی هنگامی که مغولان حکومت‌های مستبد سنّی را از بین بردند، اکثریت خاموش شیعیان در بسیاری از مناطق فرصت بروز یافتند و این ایرانیان شیعه بسیار پرقدرت به صحنه آمدند و در عصر ایلخانی به گفت جورج لین، «رنسانس ایرانی» (

Lane, 2003:20

) ایجاد کردند. یکی از نتایج این خیزش جدید ایرانی شیعی، تشکیل حکومت‌های محلی در سرزمین‌های مختلفی بود که یکی از نمونه‌های آن تشکیل حکومت‌های شیعی در هند بود.

با اینکه ایرانیان مهاجر به هند، اقلیتی بودند که «غریبه»، «آفاقی» و «غریب الدیار» خوانده می‌شدند، چگونه چنین نفوذ پرقدرتی داشتند؟ در مجموع سه عامل در این ماجرا نقش اساسی داشته است:

۱. استعداد ایرانی در حوزه‌های فرهنگی و ادبی و علمی و توانایی‌های خاص تجارت و روحی مسالمت‌جویی و تطبیق یافتن با شرایط جدید.

۲. توانایی‌های مذهب شیعه که روحی مقابله با ظلم و حفاظت از خود را در زیر سلط حاکمان، در طول قرن‌ها آموخته بود و شیوه‌های مبارزه را به خوبی تجربه کرده بود.

۳. ایرانیان شیعه با ویژگی جدید نیز مسلح شده بودند و آن عرفان و تصوف مثبت بود، یعنی دانشمندان و شاعران و تاجران و عارفان بزرگی به سوی هند سفر کردند، یعنی مواجه هند با ایرانیان ویژگی نوینی داشت که با نخبگان ایران روبرو شدند. این نخبه‌ها هر کدام برای تأثیرگذاری بر روی هزاران نفر کافی بودند.

این نخبگان ایرانی که بسیاری از آنها شیعه بودند، توفانی سیاسی هم در هند ایجاد کردند و حکومت‌های محلی شیعی تشکیل دادند. چنانکه در هند توفانی عرفانی هم بر پا نمودند، یعنی عارفانی تربیت کردند که در ادبیات هند انقلابی ایجاد نمودند و ادبیات عرفانی فارسی فصل بزرگی از تاریخ ادبیات هند شد. هنوز زیباترین آثار تاریخی هند مربوط به این نخبگان است و مزار آنها زیارتگاه مردم هند است.

ایرانیان در حوزه‌های دیگر نیز در هند اثرگذار بودند، شاعران ایرانی و مهاجر چنان نهضت ادبی ایجاد کردند که «سبک هندی» در ادبیات فارسی نام گرفت، در معماری، خطاطی، موسیقی و دیگر هنرهای سنتی نیز ماجرا از همین قرار بود. بررسی نقاط قوت ایرانیان، میزان تأثیرگذاری آنها در هر عصر، چگونگی و حوز این تأثیر و ریشه‌یابی آنها نیز به تحلیل‌های جداگانه در هر حوزه نیاز دارد تا بتوان به نتایج آن تا امروز پرداخت و این مقاله مقدمه‌ای تاریخی بر چنان پژوهش گسترده‌ای است.

۱. ایرانیان و حکومت بهمنی دکن (۹۳۳-۷۴۸ق)

پس از حمل مغول و فاجع بزرگی که در ایران رخ داد، ایرانیان با اتکا به توانایی‌ها و سرمایه‌های مادی و معنوی موجود تلاش کردند تا در نقشی جدید جایگاه خود را در هم عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی در منطقه ارتقا دهند. آنها یکی از سرمایه‌های غنی خود را تشیع تشخیص دادند و معنوی بهره گرفتند. از عرفان و تصوف به عنوان سرمایه‌ای ارزنده استفاده کردند و از تلفیق این دو به عرفان شیعی رسیدند و دریافتند که در قالب عرفانی شیعه می‌توانند معنویت اصیل را جستجو کنند و استعدادهای ایرانیان را به فعلیت درآورند.

جنبش‌های مردمی در مناطق مختلف ایران به توانایی‌های «عرفان شیعه» صحه گذاشت و تشکیل حکومت‌های سربداران تا صفویه به اصالت این سرمای عظیم گواهی داد. این قدرت جدید ایرانی شخصیت‌هایی را تربیت نمود که هر کدام برای ایجاد تحول معنوی در یک منطقه کافی بودند. از شیخ خلیفه و شیخ حسن جوری دو عارف شیعی ایرانی، حکومت سربداران خراسان (۷۸۳-۷۳۶ق) همراه با جنبشی مردمی پدیدار شد که یکباره جرقه زد و دیگر مناطق را نیز روشن کرد.

سید قوام‌الدین مرعشی (متوفی ۷۸۰ق) همین نقش را در مازندران ایفا نمود و سیدعلی آل کیا (متوفی ۷۹۱ق) در گیلان همین روش را در پیش گرفت و شیخ زاهد گیلانی که طریقت زاهدیه را تأسیس و در سال ۷۰۰ق شیخ صفی‌الدین اردبیلی را جانشین خود تعیین کرده، صفویه را به تشیع رساند.

در چنان محیطی ایرانیانی که هند را سرزمینی مناسب برای سرمایه‌گذاری مادی و معنوی تشخیص دادند، پس از تجرب قرن‌ها تجارت به تأثیرگذاری فرهنگی و سیاسی نیز پرداختند و نخبگانی که به قدرت و استعداد ایرانی ایمان داشتند و با سرمای فرهنگ ایرانی و عرفانی شیعی هم پشتیبانی می‌شدند به سوی هند هم چشم دوختند. نخستین فرصت را علاءالدین حسن گنگو یعنی بهمن شاه پایه‌گذار سلسل بهمنی دکن (۷۵۹-۷۴۸ق) فراهم نمود که برای استحکام ارتش خود در مقابل سنّی‌های بومی جنوب هند به استخدام ایرانیانی پرداخت که شیعه بودند و چون خارجی و اقلیت بودند به نام غریبان یا آفاقیان شناخته می‌شدند و بعدها اندکی از ترکان و اعراب هم به آنها پیوستند، اما قدرت اصلی این آفاقی‌ها را ایرانیان شیعه تشکیل می‌دادند. (فرشته: ۱/۲۷۶؛ بدائونی: ۱/۲۳۶,

Sherwani:78

)

هنگامی که ایرانیان بر قدرت نظامی و سیاسی در جنوب هند دست یافتند و با قدرت معنوی نخبگان فرهنگی و ادبی و عرفانی حمایت شدند، در عین حال که اقلیت بودند، چون قدرت مادی و معنوی را همراه کردند و به «عرفان شیعه» تکیه کردند، سرنوشت سیاسی هند را به دست گرفتند و پس از حکومت بهمنی، حداقل سه حکومت شیعی عادل شاهی، نظام شاهی و قطب شاهی که شیعی بودند را تشکیل دادند و در دیگر حکومت‌ها و مناطق هم تأثیرگذار بودند.

سلاطین بهمنی با اینکه سنّی مذهب بودند، دو گرایش اصلی داشتند که به یاری ایرانیان می‌آمد، یکی آنکه گرایش عرفانی داشتند و دیگر اینکه تمایلات شدید شیعی داشتند. سلطان حسن کانکوی بهمنی، دستی در عرفان داشت و نزد شیخ نظام‌الدین اولیا و در خانقاه او به عرفان مشرّف شد. (فرشته: ۲/۲۳۰) در سال ۷۴۸ق که در گلبرگه بر تخت نشست، «پنج من طلا و ده من نقره به معرفت شیخ برهان‌الدین که در دولت‌آباد بود برای ترویح روح شیخ نظام‌الدین اولیا به فقرا و مساکین رساند.» (فرشته: ۲/۲۳۹؛ برهان مآثر: ۱۴)

همسر این پادشاه، یعنی ملکه جهان، در سفر حج خود چهار هزار دختر و پسر شیعی سادات مدینه را عروس و داماد نموده و زر و سیم صرف کرد. اکثر اوقات به بقیع و زیارت سیدالنساء، فاطمالزهرا (س) می‌رفت و در عزای امام حسین (ع) گریه می‌کرد. (فرشته: ۲/۲۸۹؛ برهان مآثر: ۳/۳۳) در حکومت بهمنی نه تنها زبان فارسی، زبان دیوانی و اداری و علمی شده بود که ایرانیان هنرمند، عارف، دانشمند و بازرگان در سطح بالای جامع هند فراوان بودند. معماران و صنعت‌گران و صاحبان حرف ایرانی اغلب بناها و فعالیت‌های فرهنگی و هنری را به عهده داشتند. چنانکه نوشته‌اند: «اغلب مشاغل مهم علمی و دینی را شیعیان در دست داشتند.» (طباطبا، ۱۳۵۵: ۱۵)

ایرانیان مهاجر در اقلیت بودند و غربا شمرده می‌شدند و «این گروه را «آفاقی» نیز نامیده‌اند که در اصل اصطلاحی فقهی است برای کسانی که به خارج از مواقیت حج تعلق دارند. آفاقی‌ها که بیشترشان از سادات و شیعه بودند، در دور بهمنی به مناصب بالایی همچون صدارت (قاضی القضات) و وزارت دست یافتند. این سادات مهاجر، نخستین هست پیروان تشیع را که پس از بهمنیان مذهب رسمی بیشتر مناطق دکن شد، تشکیل می‌دادند.» (بیگ باباپور، ۱۳۹۳: ۶۴) حتی حاکمان بهمنی هم در اصل ایرانی بودند. چنانکه حکومت‌های دیگر شیعی که جانشین بهمنی بودند نیز اغلب ایرانی‌الاصل بودند.

این پادشاهان حتی اگر سنّی هم بودند، دارای گرایش شدید شیعی بودند و برای امامان شیعه و اهل بیت (ع) احترام فوق‌العاده قائل می‌شدند. محمدشاه اول (۷۷۷-۷۶۰ق) دومین حاکم بهمنی که خدمات بزرگی انجام داد، در گلبرگه، مسجد بسیار باشکوهی ساخت که اسامی «الله، محمد (ص)، علی (ع)، فاطمه (س)، حسن (ع) و حسین (ع)» برکتیب مرکزی آن نقش بسته بود. (هالیستر، ۱۳۷۳: ۱۱۸) طریقت‌های عرفانی شیعی هم چنان در هند گسترش یافت که به نظر بسیاری از محققان وطن آنها هند شد و حتی در دوران‌هایی که عارفان ایرانی در سرزمین خود با تنگناهایی مواجه شدند، در هند با استقبال خاص مواجه گردیدند. در عصر صفوی که طریقت‌های شیعی در ایران ریشه‌کن شدند، در هند ادام حیات دادند و مانند طریقت نعمت‌اللهی پس از صفویه نمایندگانی به ایران فرستادند و به فعالیت مجدد پرداختند.

۲. پیدایش حکومت عادل شاهیان

حکومت بهمنی پس از کشته شدن وزیر دانشمند خود، محمودگاوان، رو به ضعف و فنا رفت و آخرین پادشاه بهمنی یعنی کلیم‌الله به دست امیر بریدی از قدرت کنار گذاشته شد و سرزمین آنها بین چند حاکم تقسیم شد و در سال ۸۹۴ق یوسف عادل شاه توانست در شهر بیجاپور حکومتی مستقل بر پا کند. (

Sherwani, 1985: 240

) بخش‌های دیگری از سرزمین بهمنی نیز به دست حاکمان دیگر محلی افتاد. یکی از آنها سلسل برید شاهی بود که در سال ۱۰۲۸ق ضمیم قلمرو عادل شاهیان شد. (سمیعی، ۱۳۸۳: ۱۳/۲۱۹).

یوسف پایه‌گذار سلسل عادل شاهی یکی از ایرانیانی بود که در ساوه به دنیا آمده و پدربزرگش مدتی حاکم ساوه بوده و آموزش ابتدایی را در ساوه گذرانده است و نکت دیگر اینکه از شیعیان ارادتمند به امامان شیعی (ع) است. دربار زندگی او چند روایت در منابع آمده است که در مواردی با هم اختلاف دارند. گفته‌اند که یوسف را محمود گاوان به عنوان غلامی گرجی خریده است و به فرزندخواندگی پذیرفته بود. تاریخ فرشته او را پسر سلطان مراد پادشاه عثمانی دانسته است.

دربار این حکایت‌ها گفته‌اند: «بر اساس روایت تاریخ فرشته، یوسف پسر سلطان مراد پادشاه عثمانی بود. پس از مرگ سلطان مراد، در سال ۸۵۵ق، بر اساس رسم آن روزگار، مقرر بود، پسر بزرگ سلطان که به سلطنت می‌رسید، دیگر برادران خود را بکشد. مادر یوسف از بزرگان مملکت خواست پیش از کشتن او یک روز مهلت بدهند. وی غلامی را خرید تا به جای یوسف بگیرند و او را همراه با تاجری از عثمانی فراری داد و روانه ایران کرد. یوسف به اردبیل رفت و در آنجا از مریدان شیخ صفی اردبیلی شد. و تا شانزده سالگی در آنجا ماند. وی سپس به قم و کاشان و اصفهان و شیراز سفر کرد و اصول تشیع را آموخت، او بعدها نقل کرده که در ایران، حضرت خضر (ع) را در عالم رؤیا دیده که از وی خواسته به هند برود تا در آنجا سلطنت یابد و از این رو، رهسپار دیار هندوستان شد. هنگامی که به دابل در ساحل شرقی شبه قاره رسید، با تاجری آشنا شد که او را به رفتن به بیدر ترغیب کرد.» (هالیستر، ۱۳۷۳: ۱۲۶؛ فرشته: ۱/ ۳۷۵)

دربار حکایت فوق گفته‌اند: «داستانی که فرشته نقل کرده، به افسانه آمیخته است؛ اما نوشت رفیع‌الدین شیرازی صحیح‌تر به نظر می‌رسد. او می‌نویسد: یوسف نو حاکم ساوه بود. وی از طریق بغداد به دکن مسافرت کرد. مطابق هر دو مأخذ، تحصیلات و پرورش یوسف در ساوه بوده است. وی پس از چندی، مجذوب زیارتگاه مقدس شیعه در قم و بارگاه شیخ صفی‌الدین اردبیلی در اردبیل شد. اما اسمیت داستان یوسف را به گون دیگری روایت می‌کند. به نوشت وی یوسف در ایران احساس ناامنی می‌کرد و از این رو در هیئت یک برده، به هند و شهر بیدر رفت و گاوان او را در آنجا خرید. وی که بعدها به عادل شاه شهرت یافت، به لطف خوش‌اقبالی و توانایی‌های ذاتی خود حاکم بیجاپور یکی از ولایت‌های پادشاهی بهمنی شد.»(

Smith, 4961: 295

)، بیگ باباپور: ۶۷

۳. یوسف و رسمیت یافتن تشیع

یوسف عادل شاه خدمات ارزنده‌ای به گسترش تشیع در هند نمود و او بود که شیعه را مذهب رسمی هند اعلام کرد. (فرشته: ۲/۱۱) او در سال ۹۰۸ق در حضور بزرگان و در مجلس رسمی، بر تخت سلطنت نشست و اعلام کرد که با خداوند پیمان بسته که در صورت رسیدن به پادشاهی، مذهب تشیع را رواج دهد و ذکر نام ائمه (ع) را بر منابر واجب سازد. (همان: ۱/۲۳) در همین سال‌ها بود که شاه اسماعیل صفوی نیز مذهب رسمی ایران را تشیع اعلام کرده بود.

دربار به قدرت رسیدن او نوشته‌اند: «یوسف عادل شاه برای تأسیس پادشاهی خود در آغاز مشکلاتی را متحمل شد و به جنگ‌های متعددی کشانیده شد، ولی بر مشکلات فایق آمد و همین اسباب شهرت او شد و به گسترش قلمرو او انجامید. در یکی از این لشکرکشی‌ها، یوسف بیمار شد و چون بهبودی یافت «در گنج بگشود و مبلغ شصت هزار روپیه به علما و فضلا و سادات مدینه و کربلا و نجف اشرف ایثار کرد.» (فرشته: ۱/۲۲) وجوهی نیز به ساوه فرستاد تا مسجدی در آنجا بنا کنند. با فرا رسیدن سال ۹۰۸ق/ ۱۵۰۸م یوسف خود را به یکی از آرزوهای دیرین خویش نزدیک یافت.» (هالیستر: ۱۲۶) که همان رسمیت بخشیدن مذهب شیعه در قلمرو خود باشد.

شرح این ماجرا را تاریخ فرشته به تفصیل آورده است: «مجلس عظیم ترتیب داد و میرزا جهانگیر قمی وحیدر بیک و غیره را، که از امرای شیعه‌مذهب بودند و سید احمد صدری و دیگر علما را که همان مذهب داشتند حاضر ساخت و گفت: وقتی که خضر علی نبینا و علیه‌السلام مرا در عالم رؤیا مژد سلطنت رسانید فرمود که هرگاه سلطنت مملکتی نصیب تو گردد، باید که پیوسته سادات و محبان اهل بیت رسول آخر الزمان را معزز و مکرم داری و همواره در تقویت مذهب ائم اثنی عشر (ع) همت بگماری، با خدا عهد کردم که اگر ملک بخش تعالی و تقدس، این دولت کرامت فرماید مذهب شیعه رواج داده رؤوس منابر را با القاب همایون ائمه اثنی‌عشر (ع)، مزین گردانم؛ همچنین وقتی که تمراج و بهادر گیلانی از دو طرف آشوب و غوغا در مملکت انداخته نزدیک بود که ملک از دست برود و آن را اثر وفا نکردن تعهد دانسته مجدداً با واقف الضمایر عهد بستم که به عهد فراغت مهمات در ترویج مذهب شیعه بکوشم. (فرشته: ۱/۲۲)

به این ترتیب با اینکه بسیاری از بزرگان دربار او سنّی مذهب بودند، او به عهد خود وفا کرد و برای نخستین بار خطبه به نام دوازده امام (ع) در هند خواند. «شاه در وضع قوانین از خود ضبط و هوشیاری نشان داد و سبّ سه خلیفه و به کار بردن الفاظ تحقیرآمیز را دربار ایشان منع کرد تا تعصب مردم را بر نیانگیزد و مزاحمتی برای مذاهب دیگر فراهم نگردد و به ایشان اجازه داد تا مطابق احکام مذاهب خود عمل کنند. این اقدام عادل شاه نتایج گوناگونی به بار آورد. بسیاری از امرای بزرگ، دین ولی نعمت خود را اختیار کردند، اما برخی که سنی متعصب بودند از خدمت او بیرون آمدند.» (هالیستر: ۱۲۸)

۴. جانشینان یوسف عادل شاه

پس از یوسف، پسرش اسماعیل عادل شاه جانشین او شد و از سال ۹۱۶ تا ۹۴۱ق حکمرانی نمود. این پسر چون کودک بود به ناچار یوسف برای او کمال خان را عنوان نایب‌السطنه تعیین نمود. او یک فرمانده نظامی برجسته بود. «از آنجا که او یک سنّی بود، ذکر اسامی خلفا را در خطبه‌ها رایج کرد و مجالس و آداب شیعه را منسوخ ساخت. وی با پرتغالی‌ها مصالحه کرد و روابط دوستانه‌ای با حکومت‌های مجاور خود برقرار نمود. از هم پیمانی با دکنی‌ها، خویش را تقویت کرده و برای از بین بردن غریبه‌ها و آفاقی‌ها از هیچ‌گونه اقدامی فروگذار نکرد و املاک آنان را مصادره نمود.

دسایس وی جهت براندازی سلس عادل شاهی، آفاقی‌ها را نگران کرد. به تحریک دلشاد آغا، ملک مادر و عمه‌خواند اسماعیل، که در اواخر حکومت یوسف از ایران به هند آمده بود، پدرخواند اسماعیل، یوسف ترک، کمال خان را به قتل رساند و قاتل، خود به دست ملازمان کاخ تکه تکه شد. پسر کمال خان، صفدرخان، بیش از آن وحشت‌زده شده بود که بتواند به خون‌خواهی پدرش برخیزد، اما مادرش به سرعت سربازان دکنی را سازمان داده و صفدرخان را برای جنگ آماده کرد. از سوی طرفداران شاه نیز، دلشاد آغا، حامیانش را با وعده‌های بسیار مبنی بر دادن پاداش، تشویق به مقابله با صفدر خان نمود. جنگ سختی درگرفت. در نتیجه، صفدر به قتل رسید. دکنی‌ها برای نجات جان خویش راه فرار را در پیش گرفتند، دولتمردان آفاقی که در زمان نایب‌السلطنه بودنِ کمال، دربار را ترک کرده بودند، به دربار بازگشتند و سلط دکنی‌ها و حبشی‌ها پایان پذیرفت. دلشاد آغا به خسرو لاری، رهبر دلاور آفاقی‌ها، عنوان «اسد خان» را بخشیده و او را برای تجدید سازمان تشکیلات حکومتی، که از طرف یوسف عادل شاه به ارث گذاشته شده بود، مأمور کرد. طرح جدیدی به اجرا گذاشته شد که در مورد استخدام کارمندان افغانی و راجپوت‌ها، مقرر می‌داشت که آنان نباید دکنی باشند. خطبه‌ها و مراسم شیعی مجدداً احیا شد.» (

Sherwani, 1985: 47

؛ بیگ باباپور: ۷۰؛ هالیستر: ۱۲۸)

رابط اسماعیل عادل شاه با شاه اسماعیل صفوی هم بسیار حسنه بود و سفیر ایران را با احترام پذیرفت و پادشاه ایران هم حاکمیت اسماعیل را در بیجاپور به رسمیت شناخت و هدایای فراوان فرستاد. «اسماعیل عادل نیز به

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.