پاورپوینت کامل نیچه کیست؟ ۸۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نیچه کیست؟ ۸۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نیچه کیست؟ ۸۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نیچه کیست؟ ۸۲ اسلاید در PowerPoint :
بنابر تفسیر آلن بدیو نیچه فیلسوف نیست بلکهAnti-philosopher پادفیلسوف است. پاد فیلسوف نمی خواهد فلسفه ای دیگر به تل انبوه نظریه های متافیزیکی بیفزاید بلکه کنش پادفلسفی anti-philosophy فلسفه را ویران خواهد کرد.
بنابر تفسیر آلن بدیو نیچه فیلسوف نیست بلکه
Anti-philosopher
پادفیلسوف است. پاد فیلسوف نمی خواهد فلسفه ای دیگر به تل انبوه نظریه های متافیزیکی بیفزاید بلکه کنش پادفلسفی
anti-philosophy
فلسفه را ویران خواهد کرد. ازنظر بدیو، دلوز و هایدگر درفهم نیچه ناکام بوده اند. برخلاف نظر دلوز کنش فلسفی نیچه شکل طرح یا برنامه به خود نمی گیرد بلکه گونه ای انفجار است. هایدگر هم نیچه را درست تفسیر نکرد چرا که می اندیشید نیچه به دنبال وضع ارزش های تازه وخواهان غلبه برنیست انگاری است. اما از نظر بدیو کنش نیچه غلبه نیست بلکه یک رخداد است یا گسستی مطلق. بدیو این رخداد را
archi-politics
کهن- سیاست می نامد. کهن- سیاست یافتن بنیادی فلسفی برای سیاست نیست بلکه دوشقه کردن تاریخ جهان است. اما ازنظر بدیو رخداد کهن- سیاسی صرف اعلام خود را با رویداد خود در واقعیت خلط کرد. کهن- سیاست آرزوی خلق جهان جهانی تازه وانسانی تازه است: یعنی فراانسان.
***
محور اصلی تفکر نیچه چیست؟ یا چیست آنچه نیچه « فلسفه» مینامد؟
معتقدم فهم این امر ضروری است که برای نیچه، آنچه او «فلسفه» مینامد، نه تفسیر است، نه تحلیل و نه نظریه. وقتی فلسفه تفسیر، تحلیل، یا نظریه است، چیزی جز گونهای دین نیست؛ دینی که به دست چهره نیست انگار کشیش، مسلط شده است. در پادمسیح۱ نیچه اعلام میکند که فیلسوف «بزرگترین همه جنایتکاران است». ما باید این اعلام را جدی بگیریم.
نیچه فیلسوف نیست. او پادفیلسوف است. این اصطلاح معنایی دقیق دارد: نیچه، در مقابل نیستانگاری نظری فلسفه، ضرورت کاملا ایجابی یک کنش را قرار میدهد؛ نقشی که نیچه به خود اختصاص میدهد افزودن فلسفهای به دیگر فلسفهها نیست. در عوض، نقش او اعلام و فرآوردن کنشی بیسابقه است؛ کنشی که در حقیقت، فلسفه را ویران خواهد کرد.
اعلام این کنش و همچنین فرآوردن آن به این معناست که نیچه پادفیلسوف به معنای واقعی کلمه جلوتر از خویش است. این دقیقا چیزی است که او در آوازی از چنین گفت زرتشت با عنوان: «درباره فضیلت کوچککننده» میگوید. زرتشت خود را به عنوان پیشآهنگ خویش معرفی میکند:
پیشآهنگ خویشام در میان این مردم؛ بانگ خروس خویشام در کوچههای تاریک.
در نتیجه دستاورد فلسفه آن چیزی است که فیلسوف بر آن شهادت میدهد یا دقیقتر، کنش فلسفی آن چیزی است که فلسفه، که به هرحال با آن هم رویداد است، فقط میتواند اعلام کند. همین الان، ما در قلب بررسیمان درباره نیچه هستیم زیرا غرابت نیچه کاملا محصور در مفهوم او از کنش فلسفی یا به قول خودش در مفهومش از قدرت فلسفه، و به عبارت دیگر [مفهومش] از پادفلسفه است.
این کنش و این قدرت منوط به چیست؟
با شکستخوردن در طرح این پرسش در آستانه هرگونه بررسی درباره نیچه است که هم دلوز و هم هایدگر تا حدودی غرابت مطلق نیچه را از دست میدهند؛ غرابتی که در نهایت خود را با نام جنون هم تحقق میبخشد و هم ملغی میکند.
دلوز کتابش، نیچه و فلسفه، را با این اظهار آغاز میکند: «کلیترین طرح نیچه عبارت است از وارد کردن مفهومهای معنا و ارزش به فلسفه» حال، معتقدم کنش فلسفی بنابر دیدگاه نیچه شکل طرح یا برنامه نمیگیرد- بلکه همانطور که سارا کافمن نامیده است، کنش فلسفی میتواند انفجار نامیده شود. وارد کردن مفاهیم [به فلسفه] هم مساله نیچه نیست زیرا نام رخداد فلسفی نمیتواند هیچچیز جز یک چهره، و دست آخر یک نام خاص باشد. خاص بودن رخداد عام بودن مفهوم را به زیر میکشد. با این به زیر کشیدن، رخداد خود را در ابهام نام خاص تایید میکند. تفکر فلسفی نیچه در شبکه آغازین هفت نام عرضه میشود: مسیح، یا مصلوب، دیونیزوس – آریان، پولس قدیس، سقراط، واگنر، زرتشت و در نهایت مبهمترین همه نامها [یعنی] نام «نیچه» که نامهای دیگر را در خود خلاصه میکند.
البته دلوز به این نامها، نامهایی که او معنایشان را تفسیر میکند، وقوف دارد. فرد میتواند، چنان که دلوز با استادی انجام میدهد، در این مجموعه اسمی رمزگونهای نیرو را بخواند و آنها را بنابر شبکه کنشگر و واکنشگر تحلیل کند اما در این صورت، شبکه نامهای خاص به عمومیت معنا فروکاسته و [غرابت] نیچه در جریان تفسیر منحل میشود. آنچه در خوانش عمیق دلوز از دست رفته این است: از طریق ابهام نام خاص است که نیچه مقوله خود در باب حقیقت را پی میریزد. مقوله حقیقت در واقع چیزی است که کنش حیاتی را به بعد بیمعنی (معناناپذیر)، یا ارزشناپذیرش اختصاص میدهد. حرف آخر نیچه نه معنا، بلکه امر ارزیابیناپذیر است.
نام عمومی کنش عالی، کنشی که به بردگی مسیحی پایان میبخشد، «لغو همه ارزشها»، یا بازارزیابی همه ارزشهاست اما لغو همه ارزشها خودش واجد یک ارزش نیست. [بلکه] لغو همه ارزشها از [فرآیند] ارزشیابی کسر شده است، یقینا این خود زندگی است که ضد نیستی میشورد، فقط زندگی، همانطور که نیچه در غروب بتها خواهد گفت، و این یک اصل موضوع سرنوشتساز است:
ارزش زندگی را نمیتوان سنجید.
بنابراین برای درک نیچه، شخص باید بر نقطهای تمرکز کند که در آن ارزیابی، ارزشها، و معنا همگی در آزمونی که کنش برپا کرده به تذبذب افتند. به این نحو که مساله دیگر نه [برسر] ارزشها یا معنا، بلکه [بر سر] چیزی است که فعالانه از آنها درمیگذرد، [بر سر] آنچه فلسفه همواره «حقیقت» نامیده است.
به نظر من این چیزی است که هایدگر در فهم آن ناکام میماند وقتی میاندیشد برنامه فکری نیچه وضع ارزشهای تازه است. میدانیم که نیچه ارزشهای کهنه را به عنوان پیروزی خواست نیستی تحلیل میکند. ارزشهای کهنه بر اساس اصلی وجود دارند که برای نیچه اصل برین است، [این اصل] که انسان خواست نیستی را، بر نیستی خواست ترجیح میدهد. از نظر هایدگر، نیچه، در واژگون کردن ارزشهای کهنه، در فرآوردن نیمروز تایید در مقابل خواست نیستی، در واقع قصد دارد بر نیستانگاری چیره شود. حال هایدگر خواهد گفت با این چنین کردن، [یعنی] با خواست غلبه بر نیستانگاری، تفکر نیچه خود را از جوهر نیستانگاری جدا میکند، [نیستانگاریای که از نظر هایدگر] در واقع خواست نیستی نیست. هایدگر اینگونه میاندیشد زیرا از نظر او، اگر نیستانگاری خواست نیستی است، پس این معقول است که در جوهرش بر مبنای چهره یک سوژه باشد اما در حقیقت نیستانگاری چهره سوژه نیست، [بلکه] نیستانگاری تاریخ غایب ماندن خود وجود، به مثابه تاریخیت است. نیستانگاری چهره تاریخی وجود است. نیستانگاری این چهره تاریخی است که به مخفی شدن در برنامه فکری نیچهای میانجامد [برنامهای] که مبتنی بر غلبه بر نیستانگاری است. همانطور که هایدگر خواهد گفت: «خواست غلبه بر نیستانگاری {که او به نیچه نسبت میدهد} خود را نمیشناسد، زیرا خود را از شواهد دال بر جوهر نیستانگاری بودن، که به مثابه تاریخ غایب ماندن [وجود] تلقی میشود، مستثنا میکند و در نتیجه مانع از شناخت درست کنش خویش میشود».
آیا واقعا نیچه اینچنین بیتوجه به کنش خویش است؟ [در اینجا] دوباره به مساله کنش برمیگردیم. ما باید با این پرسش آغاز کنیم که آیا کنش نیچهای خود را همچون یک غلبه، در شکل متافیزیکی سوژه، معرفی میکند؟ به نظرم میرسد که در اینجا، از جانب هایدگر، نقدی مطرح میشود که نیچه را پیش از سنجش [تفکر] او هگلی میکند. چرا که معتقدم برای نیچه کنش [به معنای] غلبه نیست. کنش یک رخداد است و این رخداد گسستی مطلق است، [گسستی که] نام خاص مبهمش نیچه است.
سرفصل مشهور یکی از بخشهای کتاب اینک انسان_«چرا من یک سرنوشتم»_ را باید به همین پیوند یک کنش بدون مفهوم یا برنامه و یک اسم خاص ارجاع داد. من به این دلیل یک سرنوشتم که اسم خاص [یعنی] «نیچه»، از راه بخت، ابهام خود را به یک گسست بدون برنامه یا مفهوم پیوند میزند.
من برای تقسیم کردن تاریخ بشر به دو قسمت به اندازه کافی نیرومندم. (نامه به استریندبرگ۲ ۸ دسامبر ۱۸۸۸)
من بر این باورم فیلسوف همچون یک ماده منفجره وحشتناک کل جهان را در معرض خطر مینهد. (اینک انسان).
کنش پادفلسفی نیچه، هدفی کمتر از گسستن تاریخ به دو نیم ندارد. میخواهم بگویم این کنش کهن – سیاسی (
archi-political
)است، یعنی قصد دارد کل [تاریخ] بشر را در سطحی بنیادی
تر از سطح محاسبات سیاست زیر و رو کند. امر کهن – سیاسی در اینجا وظیفه فلسفی سنتی یافتن بنیادی برای سیاست را تعیین نمیکند. منطق، بار دیگر ،منطق رقابت، و نه منطق برجستگی بنیادی است. خودکنش فلسفی است که کنشی کهن–سیاسی است، به این معنی که انفجار تاریخی کنش کهن–سیاسی با عطف به ماسبق، در معنایی ویژه نشان خواهد داد که خود انقلاب سیاسی نه خالص بوده است و نه اصیل.
از این امر نتیجه میشود که در کهن–سیاست نیچهای واژه سیاست، در نوسانی خصلتنما، گاهی احیا و تایید شده و گاهی تحقیر و بیارزش. در پیشنویس نامهای به براندس۳ در دسامبر ۱۸۸۸ نیچه مینویسد:
ما تازه وارد سیاست کبیر شدهایم، حتی به خود سیاست کبیر … من رخدادی را تدارک میبینم، که به احتمال زیاد، تاریخ را به دو نیم خواهد کرد، تا حدی که انسان نیازمند تقویمیجدید، با سال ۱۸۸۸ به عنوان سال نخست آن، خواهد بود.
نیچه در اینجا تقلیدی از انقلاب فرانسه را پیشنهاد میکند. او واژه سیاست را همچون تعین بنیادین فلسفه میانگارد. افزون بر این، این تقلید تا آنجا پیش خواهد رفت که تصویری از ترور را، که نیچه بیهیچ تردیدی خواهد پذیرفت، دربرگیرد. متنهای بسیاری بر این [موضوع] گواه هستند. اجازه دهید نامه کوتاه به فرانتس اوربک در تاریخ چهارم ژانویه ۱۸۸۹ را نقل کنیم، جایی که نیچه اعلام میدارد:
من الساعه همه یهودستیزان را تیرباران کردم …
از سوی دیگر، در نامهای به جین بوردو۴ در هفدهم دسامبر ۱۸۸۸، واژه سیاست در معرض نقد قرار گرفته است:
آثار من از تصمیمی بار گرفتهاند که برهانهای بیملاحظه حسابگری در سیاست امروز در مقابل آن چیزی جز اشتباه صرف حساب از کار درنخواهد آمد.
و در پیشنویس نامهای به ویلیام دوم، نیچه مینویسد:
مفهوم سیاست کاملا در جنگ بین ارواح منحل شده است، همه مظاهر قدرت فروپاشیدهاند – جنگهایی در خواهد گرفت که مانندشان پیش از این هرگز نبوده است.
کنش پادفلسفی نیچهای، که همچون رخداد کهن-سیاسی تعین یافته، امر سیاسی– تاریخی را گاهی در قالب تقلید موسعش و گاهی در قالب زوال کاملش در نظر میگیرد. دقیقا این جایگزین است که به کنش همچون امر کهن سیاسی مشروعیت میبخشد.
اگر کنش، [کنش] کهن–سیاسی است پس فیلسوف [نیز] ابر فیلسوف است. نامه به فن سیدلیتس۵ در فوریه ۱۸۸۸:
بعید نیست که من نخستین فیلسوف عصر باشم، شاید حتی کمی بیشتر. چیزی سرنوشتساز و محتوم ایستاده میان دو هزاره.
نیچه بیش از همه نام بختآلود چیزی است؛ چیزی شبیه شورشی ویرانگر، یک شورش کهن– سیاسی ویرانگر که میان دو هزاره ایستاده است. اما در این صورت امکانات چنین کنشی چیست؟ نقطه کاربست آن چیست؟ و دستآخر، یک رخداد پادفلسفی چیست که ذاتا امر کهن–سیاسی خواهد بود؟
برای پرداختن به این مساله باید نقد نیچهای از انقلاب در معنای سیاسیاش را بررسی کنیم. این نقد در اساس، مبتنی است بر اعلام اینکه انقلاب رخ نداد. آنچه از این گفته میفهمیم این است که انقلاب در معنایی که کهن–سیاست انقلاب را میفهمد، رخ نداده است. انقلاب رخ نداده است زیرا حقیقتا تاریخ جهان را به دو نیم نکرده است، و به این ترتیب دستگاه (
apparatus
) کهنه ارزشهای مسیحی را دست نخورده باقی گذارده است. وانگهی برابری که انقلاب خواستار آن بود، چیزی بیش از برابری اجتماعی نبود. برابری به مثابه ایده همارز دیگری بودن و این برابری، در نظر نیچه، همواره از کینتوزی فرمان برده است.
در پادمسیح میتوانیم بخوانیم:
برابری ارواح در پیشگاه خدا، این دروغ، این دستاویز کینهورزی نزد همه [اذهان] حقیراندیش، این مفهوم انفجاری که در نهایت منجر به انقلاب ایدهای مدرن و اصل زوال کل نظم اجتماعی شد – دینامیت مسیحی است.
این اصلا مساله نیچه نیست که در مقابل دینامیت مسیحی گونهای حکمت پیش نهد. جنگ علیه مسیحیت، جنگی میان توپچیها، یا بین تروریستهاست. نیچه در اکتبر ۱۸۸۸ به اوربک مینویسد:
اینبار – همچون یک توپچی پیر- توپخانه سنگین خود را به صحنه [نبرد] میآورم. از این نگرانم که تاریخ بشر را به دو نیم منفجر میکنم. بنابراین کهن–سیاست کشف یک ماده منفجره غیر مسیحی است. اکنون در این برهه است که نیچه از جان خود مایه میگذارد زیرا روشن است که او خود را وقف بنبست بنیادین هر کهن–سیاستی از این دست میکند. اما او خود را ژرفتر و صادقان
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 