پاورپوینت کامل معمای سنگ میانی در کاخ مرکزی تخت جمشید ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل معمای سنگ میانی در کاخ مرکزی تخت جمشید ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل معمای سنگ میانی در کاخ مرکزی تخت جمشید ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل معمای سنگ میانی در کاخ مرکزی تخت جمشید ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint :
یکی از کاربریهای پیشنهاد شده برای بناهای تخت جمشید، کاربری تقویمی و نجومی است. با اینکه شواهد زیادی از این کاربری در تخت جمشید وجود ندارد، اما در این نظریه به سنگ چهارگوشی در کف کاخ مرکزی تخت جمشید استناد میشود که روی آن نشانههایی ساده کندهکاری شده است.
چکیده
یکی از کاربریهای پیشنهاد شده برای بناهای تخت جمشید، کاربری تقویمی و نجومی است. با اینکه شواهد زیادی از این کاربری در تخت جمشید وجود ندارد، اما در این نظریه به سنگ چهارگوشی در کف کاخ مرکزی تخت جمشید استناد میشود که روی آن نشانههایی ساده کندهکاری شده است. از این سنگ به عنوان یک شاخص نجومی یاد میشود و کندهکاریهای روی آن، نشانههایی برای تعیین زمان دقیق تابش آفتاب در روز یکم فروردین و اعتدال بهاری تعبیر شدهاند؛ در نتیجه، از کاخ مرکزی تخت جمشید به اشتباه به عنوان «رصدخانه» نام برده میشود. در حالی که بر اساس شواهد باستانشناسی و معماری، این سنگ هیچ ارتباطی با تابش آفتاب نداشته و نمیتوان بنای کاخ مرکزی را یک رصدخانه به شمار آورد. برای شناسایی کاربرد اصلی این سنگ و کندهکاریهای به ظاهر اسرارآمیز روی آن نیز میباید از دیگر شواهد معماری بهره گرفت.
مقدمه
کاربری بناهای تخت جمشید از آغاز موضوع مورد علاق باستانشناسان و پژوهشگران بوده است. بحث کاربری نجومی یا تقویمی تخت جمشید نیز نمونهای از همین کاربریهای پیشنهاد شده برای تخت جمشید است. یکی از نخستین کسانی که این نظریه را به طور جدی مورد بحث قرار داد، ولفگانگ لنتس (
Wolfgang Lentz
) بود که تخت جمشید را مکانی با کاربری نجومی و تقویمی معرفی کرد.۱ از سوی دیگر، کاربری تخت جمشید به عنوان مکانی برای برپایی جشن نوروز، توسط پژوهشگرانی از جمله هرتسفلد۲، گیرشمن (۱۳۴۶: ۱۵۴، ۲۰۵)، پوپ (۱۹۵۷: ۱۲۳-۱۳۰) و موله (۱۳۶۳:۱۴) مطرح گردید. به دنبال مطرح شدن موضوع ارتباطنجومیبناهایتختجمشید،برخیبهمنظوریافتنشواهدیبرایکاربرد تقویمی و نجومی در محل به جستجو پرداختند. شلوسر و گروپ به همراه لنتس به جهت قرارگیری ساختمانها و همراستا بودن آنها استناد کردند.۳ همچنین تفسیر نقش حمل شیر به گاو از سوی هارتنر (
Hartner, 1965
)، نیز بر اساس نظری ارتباط تخت جمشید با مفاهیم نجومی بود.
چندی بعد، کاخ مرکزی تخت جمشید (سه دروازه) [تصویر ۱] مورد توجه کسانی قرار گرفت که در جستجوی چنین شواهدی برای تأیید کاربری تقویمی و نجومی تخت جمشید بودند. این کاخ که از نظر مکانی، تقریباً در مرکز سکوی تخت جمشید قرار گرفته، به نامهای گوناگون خوانده شده است، همچون کاخ سه دروازه (
Tripylon Gate
)، تالار شورا (
Council Hall
) و کاخ مرکزی (
Central Palace).4
تالار مرکزی این بنا با اندازههای ۴۶/۱۵ در ۴۶/۱۵ متر، تالاری مربعشکل است که چهار ستون بزرگ سنگی در آن قرار داشته است (اشمیت ۱۳۴۲: ۱۱۲؛ شهبازی ۲۵۳۵: ۵۸).
۱- نمای عمومی از تخت جمشید، کاخ مرکزی در میان تصویر (عکس از نگارنده).
آنچه توجه برخی پژوهشگران را به این کاخ جلب کرد، سنگ مسطح و چهارگوشهای بود که درست در مرکز تالار اصلی بنا، روی زمین قرار دارد. [تصویر ۳] روی این سنگ، دایره و خطوطی کندهکاری شده که از دید برخی، آن طور که باید و شاید از جنب علمی به آن توجه نشده بود (ذکاء ۱۳۷۷: ۵۶). سنگ میانی کاخ با اندازههای ۷۵ ×۷۱ سانتیمتر (شهبازی ۲۵۳۵: ۶۲)، در زمان کاوشهای ارنست هرتسفلد از زیر خاک بیرون آمد. هرتسفلد این سنگ را
Measuring stone
نامیده بود که در ترجم فارسی کتاب اشمیت، به صورت «سنگ اندازه و سنجش» ترجمه شد.۵ بعدها این سنگ به دلیل نقش دایره و خطهای روی آن از سوی نظریهپردازان کاربرد نجومی تخت جمشید به عنوان یک شاخص نجومی تعبیر گردید.۶
۲- سنگ چهارگوش میانی در کاخ مرکزی با نقش دایره و خطوط کندهکاری شد روی آن، (عکس از نگارنده).
برخی از هواداران این نظریه که کاخ مرکزی و سنگ میانی آن را دارای کارکرد نجومی میدانند، بر این باورند که در نخستین روز فروردین، هنگام بر آمدن آفتاب از پشت «کوه مهر» (کوه رحمت تخت جمشید)، نخستین پرتو خورشید از روزن یا شکافی به درون تالار و دایر کنده شده بر سنگ میانی آن میتابیده و با رصد آن، آغاز بهار و اعتدال بهاری و همچنین زمان دقیق «نوروز» تعیین میشده است (ذکاء ۱۳۷۷: ۵۵-۵۷). بنا بر این نظریه، این سنگ نشانهدار، ابزاری نجومی است (مانند زمانسنج آفتابی) که توسط مغان و ستارهشناسان هخامنشی برای محاسبه و رصد حرکات خورشیدی و اندازهگیری پرتوهای آن در آغاز بهار و پاییز ساخته شده است.۷
سنگ میانی این کاخ به عنوان مدرکی برای اثبات کاربرد نجومی و تقویمی تخت جمشید معرفی شد و به دلیل کندهکاریهای روی آن، یک شاخص نجومی تلقی گردید. حتی باعث شد تا بنای خود کاخ نیز به دلیل وجود یک «شاخص نجومی» در آن، به عنوان «رصدخان تخت جمشید» معرفی شود.۸ این نظریه باعث شهرت کاخ مرکزی و به ویژه سنگ مربع شکل آن شد و به دنبال آن، کاربرد نجومی و رصدی بنا همچون حقیقتی اثبات شده، پذیرفته شد. امروزه بسیاری از راهنماها و تورگردانها در محل، بدون شناخت کافی از موضوع، این مکان را به عنوان رصدخان تخت جمشید به بازدیدکنندگان و جهانگردان معرفی میکنند و حتی برخی پژوهندگان و مردم عادی نیز چنین نظری را بدون درک کامل آن پذیرفتهاند. در نتیج این گفتهها، مفهومی نادرست و غیرعلمی در ذهن همگان شکل گرفته است.
این نظریه دارای چند اشکال مهم است که در این مقاله به اختصار به آنها پرداخته میشود.
۱- زمان آغاز سال نو
نخستین اشکال این نظریه این است که در آن از نوروز به عنوان آغاز سال نو یاد شده است. اما بر خلاف باور همگان، آغاز سال نو در دور هخامنشی روز یکم فروردین (برابر ۲۱ مارس و اعتدال بهاری) نبوده، بلکه آغاز سال نوی «اداری و رسمی» در تقویم هخامنشی زمانی متغیر داشته است (رزمجو ۱۳۷۹: ۱۸۰). بنا بر مدارک بر جای مانده، زمان آغاز سال نو در دور هخامنشی از ۲۱ اسفند (۱۲ مارس) تا ۹ اردیبهشت (۲۹ آوریل) در نوسان بوده است (همانجا: ۱۷۹-۱۸۰). دلیل این امر این است که تقویم رسمی هخامنشی، مانند تقویم بابلی بر پای گردش ماه بوده، نه خورشید و در واقع یک تقویم قمری به شمار میرفته است.۹ در آن دوره، برای تعیین زمان آغاز سال نو، محاسبههای ریاضی به کار برده میشد. با بررسی هزاران گلنوشت تاریخدار به دست آمده از بایگانیهای تخت جمشید و بابل و همچنین بایگانیهای دیگر در میانرودان، میتوان دریافت که در سرتاسر دور هخامنشی، آغاز سال نو تنها یکبار با اعتدال بهاری آغاز شده که آن هم سال سوم پادشاهی کمبوجیه است.۱۰ این یعنی سالها پیش از آغاز به ساخت تخت جمشید به دست داریوش. دلیل این همزمانی هم، نه بر اساس زمان اعتدال بهاری، بلکه به دلیل کبیسههای پیشین و محاسب تقویمی روزها بر اساس گردش ماه بود. اما آنچه مشخص است این است که بر اساس شواهد نوشتاری، محاسب سال نوی رسمی هخامنشی بر اساس تقویم قمری انجام میشده، نه تقویم خورشیدی.۱۱ در نتیجه، سال نوی «رسمی» دستکم از سال سوم کمبوجیه تا پایان دور هخامنشی، هرگز با یکم فروردین برابر نبوده است. این نکته با نظری تابش نور بر سنگ مرکزی کاخ و ثابت بودن زمان اعتدال بهاری در روز یکم فروردین جور درنمیآید.
۲- تغییر محور چرخش زمین
نکت دیگر، تغییر محور چرخش زمین است. امروزه، زاوی تابش آفتاب در روز یکم فروردین به دلیل تغییر وضعیت محور زمین در دو هزار سال گذشته، دیگر آن زاویهای نیست که در زمان داریوش بوده است. این موردی است که با وجود اهمیت فراوان، در بسیاری از نوشتههای باستان-ستارهشناسی شبه علمی نادیده گرفته میشود.
۳- مکان قرارگیری سنگ و زاوی تابش
دومین مشکل اصلی این نظریه این است که اگر امروزه پرتو خورشید بر این سنگ و دایر کنده شده روی آن میتابد، به این دلیل است که بنای کاخ مرکزی ویران شده، دیوارها و ستونهای آن فروریخته و سنگ میان کاخ در برابر تابش آفتاب قرار گرفته است. در صورتی که در زمان هخامنشی، دیوار بسیار قطور کاخ، مانع از رسیدن نور به آن نقطه میشده است. [تصویر ۳]
تصویر ۳: پلان کاخ مرکزی تخت جمشید. محل قرار گرفتن سنگ در نقشه مشخص شده است. (بر اساس پلان اشمیت ۱۳۴۲: ص ۱۱۰، شکل ۵۲)
گرچه پیروان این نظریه بر این باورند که در دیوار بنا، روزنه (یا روزنههایی) وجود داشته که پرتو خورشید در روز یکم فروردین از آن روزنه بر این سنگ میتابیده است، اما اشکال این نظریه اینجاست که با توجه به زاوی پیشنهاد شد خورشید در روز یکم فروردین، این روزنه میباید در گوشه یا کنج اتاق قرار میداشته است. درحالیکه در هیچ بنایی، روزن نورگیر در زاوی کنج اتاق قرار ندارد. از سوی دیگر باید این نکت مهم را هم در نظر داشت که حتی اگر روزنهای در گوش اتاق وجود میداشت (که البته هیچ مدرک باستانشناسی هم از آن در دست نیست)، باز یک ستون سنگی بزرگ و قطور در فاصل میان کنج اتاق و سنگ میانی کف تالار قرار داشت که بدون شک، وجود شیار یا روزنهای با شیب مایل در درون ستون امکانپذیر نیست و تصور آن دور از ذهن است. به سخن دیگر، در این نظریه وجود یک ستون بزرگ سنگی در زاوی جنوب-شرقی تالار، در حد فاصل میان دیوار و سنگ میانی، به همراه خود دیوار به کلی نادیده گرفته شده است. [تصویر ۴]
۴- ستون سنگی در زاوی جنوب-شرقی کاخ مرکزی در حد فاصل میان دیوار و سنگ میانی (عکس از نگارنده).
اما مشکل زاوی تابش پرتو خورشید با وجود دیوار و ستون سنگی هم پایان نمیگیرد. در این نظریه، وجود یک اتاق و یک ردیف دیوار قطور دیگر در پشت آن دیوار هم، یکسره نادیده گرفته شده است. همچنین باید یادآور شد که در پشت دیوارهای این کاخ در همان زاویه، دیوارهای دیگری هم وجود داشتند، از جمله دیوارهای بلند باروی تخت جمشید در پشت بنای موسوم به خزانه و همچنین ردیف دیگری از دیوارهای بلند باروی تخت جمشید بر روی کوه مشرف بر سکوی تخت جمشید (کوه رحمت) که بر بلندی کوه نیز میافزوده است. اگر امروزه این زاویه باز است، به دلیل ویرانی بناهاست. بنابراین میباید شرایط تخت جمشید را در دور هخامنشی و زمان آبادانی آن مورد توجه قرار داد، نه وضعیت کنونی را که در آن بناها، ستونها و دیوارها فرو ریخته و نابود شدهاند و زاوی باز موجود، امکان تابش آفتاب بر بخشهای گوناگون را فراهم آورده است.
مشکل دیگر این نظریه اینست که اگر کسانی بر آن بودهاند تا نخستین پرتو خورشید در زمان اعتدال بهاری را بر نموداری رصد کنند، این کار باید در جایی انجام میشد که افقی باز رو به شرق داشته باشد. در حالی که این بنا و سنگ میانی آن و به طور کلی هم بناهای تخت جمشید در جایی قرار گرفتهاند که افق شرقی آنها با کوه مشرف بر سکوی تخت جمشید کاملاً بسته است. نخستین پرتو خورشید، زمانی بر بناهای تخت جمشید میتابد که عملاً روز است و خورشید بالا آمده. بنابراین، خورشید باید زمان مشخصی را پس از طلوع سپری کرده و از کوه بگذرد تا بر تخت جمشید بتابد. به سخن دیگر، زمانی که آفتاب پس از گذشتن از کوه بر تخت جمشید میتابد، زاوی تابش آن، دیگر در نقط طلوع قرار ندارد و زاوی آن با نقط برآمدن خورشید از افق شرقی یکسان نیست. این دیگر نمیتواند محاسبهای دقیق از نخستین پرتو خورشید برای آغاز اعتدال بهاری به شمار آید.
از سوی دیگر، نشانههای سهگان کندهشده روی سنگ، رو به درگاهیهای سهگان کاخ تراشیده شدهاند. این خود دلیل دیگریست بر اینکه سنگ میانی کاخ نمیتواند یک «شاخص نجومی» یا «زمان سنج آفتابی» باشد، چرا که با توجه به زاوی بنا، نور آفتاب هرگز از درگاهیهای شرقی و شمالی، به درون کاخ و سنگ میانی آن نمیتابیده است.
۴- تعریف رصدخانه
رصدخانه، دارای تعریف و ویژگیهای مشخصی است. یک رصدخانه باید در جایی ساخته شود که افق پیرامون آن، به ویژه افق شرقی، کاملاً باز باشد نه آنکه سرتاسر افق شرقی آن با کوه پوشیده شده باشد. همچنین باید دید باز و راحتی رو به آسمان داشته باشد. بنای کاخ مرکزی، با دیوارهای قطور محصور بوده و وجود ایوانها و اتاقهای جانبی و ستونها و سرستونهای بزرگ نیز چنین دیدی را فراهم نمیکردهاند. سرتاسر افق غربی بنا هم با ساختمانهایی بلندی چون تالار ستوندار بزرگ (موسوم به آپادانا)، کاخ اردشیر سوم (موسوم به کاخ
G
)، کاخ هدیش در جنوب غربی و کاخ تچر در پشت کاخ ارشیر سوم، پوشیده شده که سطح هم این ساختمانها از سطح کاخ مرکزی بالاتر است. به ویژه آنکه بلندی زیاد تالار ستوندار بزرگ، نه تنها افق غربی، بلکه بخش بزرگی از آسمان غربی و شمال غربی را هم میپوشانده است. از سوی دیگر، خورشید به هنگام غروب، دقیقاً پشت خط افق غربی قرار نمیگیرد، بلکه در پشت کوهی در جهت غرب تخت جمشید غروب میکند.
افق شمالی نیز با باروهای شمال سکوی تخت جمشید، و افق جنوبی با کاخ
D
و برج و باروهای پشت آن پوشیده شده بودند. به خوبی روشن است که کاخ مرکزی هرگز نمیتوانسته جای مناسبی برای یک رصدخانه باشد، به ویژه آنکه سنگ موسوم به «شاخص نجومی» روی زمین در کف تالار و درون بنایی سر پوشیده قرار دارد.
از سوی دیگر، محاسب تقویمی تنها یکی از کاربردهای یک رصدخانه به شمار میرود، درحالیکه بر اساس شواهد موجود، هیچ مدرکی برای محاسب تقویم در این مکان وجود ندارد و خود بنا نیز هیچگونه کاربرد تقویمی ندارد. نقشهای پلکان شمالی کاخ و همچنین نیمکتهای سنگی درون ایوان نشان میدهند که این بنا جایی برای دیدار بزرگان پارسی و مادی با شاه بوده، نه جایی برای مغان و ستارهشناسان و یا انجام محاسبههای نجومی.
از سوی دیگر، در یک رصدخانه و یا زمانسنج آفتابی، دید باز در جهت غرب نیز اهمیت بسیار دارد، در حالی که در این بنا، دیوار غربی کاملاً بسته بوده و هیچ روزنه یا درگاهی نداشته است. حتی روی سنگ میانی هم در جهت غربی، خط یا نشانهای کنده نشده است، چرا که در این بنا درگاهی در جهت غربی وجود ندارد. این موارد، رصدخانه بودن این بنا را تأیید نمیکند.
اگر قرار بود رصدخانهای در تختجمشید ساخته شود، مناسبترین جا برای آن، بالای کوه رحمت و کنار باروی تخت جمشید بود، نه در پایین کوه یا جایی محصور در میان کاخهای سلطنتی با ستونها و دیوارهای فراوان.
۵- دانش ستارهشناسی
مشکل دیگر این نظریه، عدم درک درست و شناخت کافی از دانش ستارهشناسی در دور هخامنشی است. درست است که نور و سایه نقش مهمی در تعیین زمان بازی میکنند، اما نهتنها ستارهشناسان، بلکه کشاورزان ساده نیز از دوران باستان تاکنون به خوبی با آن آشنایی داشته و دارند. رصد و بررسی حرکت نور و سایه در آغاز پیدایش و تکوین ستارهشناسی کاربرد داشته است، اما با پیشرفت دانش ستارهشناسی، رصد نور و سایه جای خود را به ستارهشناسی ریاضی داد که دارای دقت بسیار بالایی بود. دانش ستارهشناسی ریاضی، به ویژه در میانرودان و سدهها پیش از روی کار آمدن هخامنشیان شکل گرفته بود که دستاورد مهمی برای انسان به شمار میرفت. در دور هخامنشی هم بر این پیشرفت بسیار افزوده شد (واندن واردن ۱۳۷۲: ۱۳۱-۱۳۲؛ ۱۸۱-۱۸۲؛ ۳۴۹-۳۵۰). در همین دوره بود که با تقسیم آسمان به دوازده بخش سی درجهای، نخستین دایره البروج شکل گرفت.۱۲ متنهای ستارهشناسی موجود نشان میدهند که در این دوره، تا چه اندازه محاسبات ریاضی در ستارهشناسی پیشرفت داشتهاند. بنابراین، زمانی که ستارهشناسان و دانشمندان پس از قرنها محاسبه و بررسی بایگانی گزارش رصدهای شبانه،۱۳ میتوانستند خورشیدگرفتگیها و ماهگرفتگیها را در سدههای آینده به راحتی پیشبینی کنند، دیگر نیازی به ساخت بنایی برای سنجش زمان و یا تقویم بر اساس بازی نور و سایه نداشتهاند. به ویژه آنکه در دربار سلطنتی، میباید از پیشرفتهترین ابزار و روشها استفاده میکردند، نه ابتداییترین شکل آن. حتی در آغاز دور هخامنشی، و سالها پیش از بنای تخت جمشید، مردم میانرودان با پیشگویی روحانیان بابلی که بر اساس محاسبههای ریاضی انجام میگرفت، آشنا بودند و در انتظار ماهگرفتگیها و یا خورشیدگرفتگیهای پیشبینی شده مینشستند. برای نمونه، در یک گلنوشته مربوط به سال هشتم پادشاهی کورش بزرگ که از اوروک به دست آمده، به روشنی به این موضوع اشاره شده است. در این گلنوشته آمده است که مردم پیش از یک ماه-گرفتگی به انتظار آن نشسته و آماد برگزاری مراسم بودند (
Beaulieu & Britton 1994: 78
). در یک یادداشت نجومی از بابل (متن
ANE 36761
)، در سطر دوازدهم نوشته شده که در شب بیست و نهم ماه، خورشیدگرفتگی که انتظار آن میرفت، رخ نداد (رزمجو ۱۳۸۶: ۲۰؛
Sachs & Hunger 1988: 177, no. 330
). با اینکه این گرفتگی در خود بابل دیده نشد، اما پیشگویی زمان آن به درستی و بر اساس محاسبههای ریاضی انجام گرفته بود.
۶- کیفیت ساخت سنگ میانی
مشکل دیگر این نظریه، آشنا نبودن با ساختار یک زمانسنج آفتابی و از سوی دیگر آشنا نبودن با باستانشناسی و معماری تخت جمشید و به ویژه خود این بناست. برای ارائ یک نظریه در زمین باستان-ستارهشناسی مرتبط با یک بنا، نخست باید شناخت درستی از باستانشناسی و معماری آن بنا داشت. برای آغاز بررسی، باید سنگ موردنظر و کیفیت ساخت و جای قرارگیری آن را به درستی شناخت. روی سنگ، سه نشان خطی دیده میشود که یکی رو به درگاه شمالی، یکی به سوی درگاه شرقی و یکی به سوی درگاه جنوبی تراشیده شده است.۱۴ [تصویر ۵] این خطها با برشی باریک و ابزاری تیز روی سنگ و در سه جهت کنده شدهاند. جالب اینجاست که هیچیک از آنها دارای اندازههای یکسانی نیستند. یک نقش دایره با قطر ۵/۶ سانتیمتر هم روی سنگ کنده شده که بر خلاف باور کنونی و آنچه در نظریه گفته شده، در مرکز سنگ قرار ندارد، بلکه با کمی انحراف رو به شرق کنده شده است. کندهکاری دایره هم، نه با ابزاری تیز و دقیق، بلکه بدون دقت و ظرافت با نوک قلم سنگتراشی و ضربههای پراکنده، تراشیده شده است. چنانچه این سنگ برای رصد دقیق نجومی ساخته شده بود، میباید کندهکاریهای ظریفتر و دقیقتری داشته باشد، نه کنده کاریهای ناهمگون و بدون ظرافت. چنین مشخصاتی با ویژگیهای یک زمانسنج آفتابی هماهنگ نیست. همچنین نقش دیگری نیز به شکل یک
V
یا
N
برعکس، روی سنگ و نزدیک نقش دایره کنده شده که ظاهراً دیده نشده و در پژوهشهای موردنظر نیز هیچ اش
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 