پاورپوینت کامل رمز هفتخوان رستم ۴۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل رمز هفتخوان رستم ۴۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رمز هفتخوان رستم ۴۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل رمز هفتخوان رستم ۴۰ اسلاید در PowerPoint :
«هفتخوان رستم» نبردهای هفتگانهای است که رستم (پهلوان ایران زمین و قهرمان ملی ایران)برای نجات کیکاووس ـ شاه وقت ـ انجام داد و کیکاووس که نامش در اوستا نیز آمده، کسی است که همچون نخست بیمرگ آفریده شده بود؛ اما دیوان برای اینکه مرگ را بر او چیره گردانند، فریبش دادند و او را به فرمانروایی هفتکشور مغرور ساختند، آنگاه هوس پرواز به آسمان را به دلش افکندند تا مگر آنجا را نیز تسخیر کند.
اشاره: «هفتخوان رستم» نبردهای هفتگانهای است که رستم (پهلوان ایران زمین و قهرمان ملی ایران)برای نجات کیکاووس ـ شاه وقت ـ انجام داد و کیکاووس که نامش در اوستا نیز آمده، کسی است که همچون نخست بیمرگ آفریده شده بود؛ اما دیوان برای اینکه مرگ را بر او چیره گردانند، فریبش دادند و او را به فرمانروایی هفتکشور مغرور ساختند، آنگاه هوس پرواز به آسمان را به دلش افکندند تا مگر آنجا را نیز تسخیر کند. به دستور کیکاووس تخت او را به پای چهار عقاب بستند و آنها پروازکنان او را تا مرز نور و تاریکی بردند و او که در آسمانها فرّش را از دست داد، به زمین سقوط کرد. آیا این رمزی از برتریجویی و جاهطلبی معنوی است پس از آنکه به پایگاه بلند مادی رسیده بود؟
شنیدم که کاووس شد بر فلک
همی رفت تا بررسد بر مَلک
دگر گفت: از آن رفت بر آسمان
که تا جنگ سازد به تیر و کمان
ز هر گونهای هست آواز این
نداند به جز پُرخرد راز این
پریدند بسیار و ماندند باز
چنین باشد آن کس که گیردْش آز
آزمندی کاووس را بر آن داشت که بار دیگر فریب دیو آز و حرص را بخورد و پس از شنیدن وصف مازندران (که ربطی با مازندران کنونی ندارد)، شیفته آن دیار شود و با وجود مخالفت پهلوانان و بزرگان، لشکر بکشد تا آنجا را فتح کند. فرمانروای مازندران از دیو سپید یاری میخواهد و او با جادو چشمان آزمند شاه و همراهانش را نابینا میسازد و لشکر پریشان و پراکنده میماند. رستم با شنیدن ماجرا، روانه مازندران میشود و پس از آزمایشها و نبردهای شگفتانگیز از هفت منزل که به «هفتخوان رستم» معروف است، میگذرد و بر دیوسپید دست مییابد و کاووس و همراهانش را رهایی میبخشد و با ریختن قطرهای از خون جگر دیوسپید به چشم کیکاووس، آن را بینا میسازد. این بود روایت ساده و خلاصه هفتخوان؛ اما حکیم فرزانه توس در شاهنامه داستانگویی صرف نکرده، بلکه افزون بر آن، آشکارا گفته است:
تو این را دروغ و فسانه مخوان
به یکسان روِشْن زمانه مدان
از او هرچه اندرخورد با خراد
دگر بر ره رمز معنی برَد
این است که از دیرباز کسانی کوشیدهاند شاهنامه را رمزگشایی کنند: برخی از منظر اسطورهای، برخی از منظر عرفانی، برخی از منظر جامعهشناسی یا روانشناسی و همین طور چشماندازهای دیگر. این است که برخی آن را طی مراتب نفس شمردهاند و برخی هفت مرتبه کلی سلوک: طلب، توحید، معرفت، استغنا، عشق، حیرت و فنا. برخی آن را آزمون رازآموزی یا تشرف به انجمن دلاوران خواندهاند و برخی، مراحل هفتگانه کیش مهر (میترائیسم) شمردهاند و کوشیدهاند آنها را با هم بسنجند و مطابقت دهند. آنچه در پی میآید، به قلم فقیه عارف و عالمی است که از منظر عرفانی به بیان این داستان کهن پرداخته است:
داستان هفت خوان رستم که حکیم ابوالقاسم فردوسی (رحمهالله تعالی علیه) در شاهنامه آورده است، هفت عقَبه و منزل بوده است که وقتی کیکاوس در مازندران به بند افتاده بود، رستم برای نجات او به مازندران میرفت، در اثنای راه چند جا دیوان و جادوان کشت و به هفت روز به مازندران رفت و کیکاوس را نجات داد و به سبب آنکه از هر منزلی که میگذشت، به شکرانه آن ضیافتی میکرد، آن را «هفت خوان» گفتهاند.
خوان اول
در راه جایی آسایید و به خواب رفت، شرزه شیری آهنگ وی کرد و رخش شیر را هلاک کرد. چون رستم بیدار شد، دید که به همت رخش از شرّ شیر رهایی یافته و همی خداوند جهان را شکر کرد.
خوان دوم
پس از آن به راه افتاد و بیابانی بیآب و گرمایی سخت بود که نزدیک بود تهمتن و رخش از تشنگی هلاک شوند. آنقدر به درگاه خداوند تضرع و زاری کرد تا از رحمت خداوند، میشی صحرایی پیدا شد و رستم در پی او رفت که به راهنمایی آن میش به چشمه آبی رسید و جان به سلامت به در برد و خدا را شکر کرد.
خوان سوم
چون از آن چشمه سیراب شد و رخش را آب و شستشو داد، عزم شکار کرد، گوری بیفکند و از گرسنگی هم نجات یافت و خواب آمد؛ در کنار چشمه بخفت. اژدهای دُژم که از دَم تا به دُم هشتاد گز بود و از هراس وی هیچ جانوری در آن بیابان نیارست پا گذارد، پدیدار شد. رخش سمّ بر زمین کوفت و رستم بیدار شد و با اژدها در نبرد افتاد و رخش هم کمک کرد تا عاقبت سر از تن اژدها جدا ساخت و خدا را شکر کرد.
خوان چهارم
پس از آن بر رخش سوار شد و به راه افتاد تا به چشمهای و سبزهزاری رسید. در کنار چشمه خوراکیها و اسباب عیش فراهم دید. از خوراکیها بخورد و رود در دست بگرفت و بنواخت. زنی جادو همین که آواز سرود شنید، حاضر شد که رخ خود را به سان بهار آراسته بود. رستم به ستایش خداوند لب گشود، آن زن همین که نام خدا را شنود،رنگش برگشت و سیاه شد و رو برگردانید. رستم در حال کمند بینداخت و جادو را به بند آورد و گفت: «تو کیستی که آنچنان بودی و اینک که نام خدا را شنیدهای، این چنین سیاه گشتهای؟ باید آن چنان که هستی، خویشتن را به من بنمایی.»
رستم دید آن زن جادو به شکل گَنده پیری به در آمد. فیالحال خنجر کشید و آن جادو را دو نیم کرد و از آسیب وی ایمن بماند و خدا را شکر کرد.
خوان پنجم
پس از آن رستم به راه افتاد تا به دشتی خرّم رسید و رخش را به چرا رها کرد و خود بیاسایید. دشتبان آمد و دید رخش در سبزهزار است و رستم در خواب، با خشم هر چه بیشتر به سوی رستم آمد و چوبدستی که در دست داشت، بر پای رستم زد و با او پرخاش کرد که: «چرا اسب را در دشت و سبزهزار رها کردی؟» رستم چیزی نگفت، ولی برخاست و دو گوش دشتبان را بگرفت و هر دو را از بیخ برکند و به دست دشتبان داد و باز دوباره بخفت. بیچاره دشتبان با دو گوش کنده و خون از دو جانب سر روان، شکایت به «اولاد» برد.
اولاد دیوی سهم
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 