پاورپوینت کامل پارسی سره از جلال تا جلال ۴۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل پارسی سره از جلال تا جلال ۴۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پارسی سره از جلال تا جلال ۴۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل پارسی سره از جلال تا جلال ۴۹ اسلاید در PowerPoint :

انگیزه‌های نیرومند و تاب‌ربای در هنرمند، و نیز شور و شیفتگی درویش به پیوند با او، با دوست نیروهای درونی و روانی را در او گرد می‌آورند؛ به هم در می‌پیوندند، فرو می‌افشرند و همسوی و همگرای می‌کنند.

همسویی و همگرایی نیروها

انگیزه‌های نیرومند و تاب‌ربای در هنرمند، و نیز شور و شیفتگی درویش به پیوند با او، با دوست نیروهای درونی و روانی را در او گرد می‌آورند؛ به هم در می‌پیوندند، فرو می‌افشرند و همسوی و همگرای می‌کنند. این همسویی و همگرایی است که سرانجام بی‌خویشتنی صوفیانه یا هنرمندانه را پدید می‌آورد. مایه توان‌ها و کردارهایی شگفت و فراروان‌شناختی در درویش، یا آفرینش شگرف هنری، در هنرمند می‌شود، هم درویش بدین گونه خود را می‌کاود و بازمی‌یابد، هم هنرمند.

این همسویی و همگرایی نیروها در هنرمند یا درویش او را با نیروهای برونی، با موجهای معنی که در کیهان بر هم می‌غلتند، همسویی و همگرایی می‌بخشد. چه آنکه اگر کسی نهان خود را یافت، نهان جهان را یافته است. از این نهان، به آن نهان می‌توان راه بُرد. برخورد هنرمند و درویش با جهان، برخوردی است از درون؛ برخوردی است نابخود. نیز گزارشی که این هر دو از جهان می‌کنند، از این آزمون روانی، از این رویداد شگرف و رازناک، در ژرفای نهادشان برمی‌خیزد. گزارشی است بر بنیاد پیوندی همه سویه، همه رویه.

فنای هنرمند

هنرمند با جهان، با آنچه از آن مایه کار هنری خویش را می‌ستاند، درمی‌آمیزد؛ خود را در آن می‌بازد. آن را بخشی از هستی خویش می‌کند؛ دیوار جدایی را در میانه فرو می‌ریزد؛ رهاورد این آزمون شگفت، این پیوند جادویی، آفرینش هنری است. پیوند با جهان، چون از صافی جان هنرمند گذشت به پدیده‌ای هنری دگرگون می‌شود. هنرمند فنای صوفیانه را بدین گونه می‌آزماید. پدیده‌های هنری پاره‌های جان هنرمند است؛ لخت لخت‌های دل اوست. او، صوفی‌وار، در هنر خویش رنگ می‌بازد، فنا می‌شود.

جوشش ناخودآگاه، در مثنوی

از این روی مثنوی مولانا نامه شور و شیفتگی است. رهاورد گشت و گذاری است صوفیانه در ژرفاهای جان. نشانه پیوندی است بی‌جدایی، در میانه مولانا و جهان؛ در میانه مولانا و آنچه از جهان ستانده است؛ آنچه از جهان که در پی بی‌خویشتنی‌ها، در پی از خود تهی شدن و از او آکندن، در آیینه یاد و جان آن سرمست، آن رفته از دست بازتافته است. از آن است که مثنوی بخشی است کوتاه، اندک از جهان؛ از اندیشه خداوند که جهان را می‌سازد، در آیینه رخشان جان مولانا. بخشی که به ناگاه دریافت شده است و به ناگاه پایان پذیرفته است. تا پیوند هست، تا انگیزه هست، مثنوی هست. چون حسام‌الدین چلبی به سفر می‌رود، مثنوی پایان می‌گیرد. پستان شعر می‌خشکد؛ زیرا دیگر انگیزه‌ای نیست که خون را شیر کند. حسام‌الدین چلبی بهانه‌ای است برای پیر بلخ تا خود را بازیابد؛ روزنی است که نهفته‌های درون، انباشته‌های ناخودآگاه، جوشش‌های پیوند از آن به بیرون می‌تراوند؛ گاه نیز دمان و بی‌امان، فرو می‌ریزند. حسام‌الدین چلبی انگیزه‌ای است نیرومند که مولانا را با او آشتی می‌دهد؛ او را در رهگذار موجهای اندیشه می‌نشاند. از که مه، از قطره دریا می‌سازد.

از آن است که چه بسیار بیتها در مثنوی، آتش‌خیز و شررانگیز است. یکباره در دامان جانهای آشنا می‌گیرد. خامی را به پختگی و پختگی را به سوختگی می‌کشاند و فرا می‌برد. هم از آن است که مثنوی، آن چنان که غزلهای شمس، سرودی آن‌سری است. موسیقی کیهانی را در آن باز می‌توان شنید؛ رقص اختران را در فرازنای آسمان، رقص ذره‌ها را در ژرفنای ماده، در آن باز می‌توان یافت. تپشهای دل هستی را در آن می‌توان آزمود. ستونی را در قونیه نشان می‌دهند که مولوی بر گرد آن می‌چرخیده است و دست‌افشان، بیگانه از خود، یگانه با او، مثنوی را می‌سروده است؛ دیگرانش می‌نوشته‌اند. آری، مثنوی جوش ناخودآگاه است. از ناکجا و بی‌زمان آغاز می‌گیرد؛ تا به ناکجا و بی‌زمان پایان پذیرد. نابی دمی در نای می‌دمد؛ ناله‌ای دردآلود، شکوه‌ای تلخ از جدایی‌ها برمی‌آید؛ سپس دیگر هیچ. شعر مولانا صورت‌های دل را بازمی‌تابد:

بیا کامروز بیرون از جهانم

بیا کامروز من از خود نهانم

گرفتم دشنه‌ای وز خود بریدم

نه آن خود، نه آن دیگرانم

غلط کردم، نببریدم من از خود

که این تدبیر بی‌من کرد جانم

ندانم کاتش دل بر چه سان است

که دیگر شکل می‌سوزد زبانم

به صد صورت بدیدم خویشتن را

به هر صورت همی گفتم: من آنم

همی گفتم: مرا صد صورت آمد

و یا صورت نی‌ام، من بی‌نشانم

که صورت‌های دل چون میهمانند

که می‌آیند و من چون خانه‌بانم۷۶

و در همان نامه نام‌آور درباره شعر در ایران باستان و شعر پس از اسلام بدرستی و راستی و زیبایی چنین آورده است که:

ایران در درازنای تاریخ و فرهنگ خود همواره سرزمین سپند سخن بوده است. نشانه‌هایی چند پیشینه سخنسرایی را در ایران، به روزگار هخامنشیان، حتی پیش از آن، به روزگار ماد باز پس می‌برد. کهن‌ترین نوشته و نامه‌ای که از فرهنگ و ادب دیرمان ایرانی بر جای مانده است، گاهان زرتشت است. وخشور بزرگ ایران، راز و نیازهای خویش را، با اهورامزدا، آن سرور فرزانه، درگاهان، سروده است. پیکره یشت‌ها نیز که بنمایه‌های اندیشه‌ای و بنیادهای باورشناختی در آن، به آیین‌های پیش از زرتشت بازمی‌رسد، شعری است.

در ادب پهلوانیک و پارسیک نیز، در روزگار اشکانی و ساسانی، به نامه‌هایی در پیوسته باز می‌خوریم، چون: «درخت آسوریک» که در آن ستیز و چالش در میانه خرمابُنی و بُزی که هر یک نازان و خویشتن‌ستای خود را بر دیگری برتری می‌دهد سروده شده است؛ نیز «یادگار زریران» که در آن یکی از تلخ‌ترین و بشکوه‌ترین رویدادها در افسانه‌های پهلوانی ایران، کشته شدن زریر درپیوسته شده است؛ یا «کارنامه اردشیر بابکان» که در آن چگونگی به پادشاهی رسیدن اردشیر بابکان بازنموده شده است. حتی می‌توان انگاشت که شعر عروضی نیز در ایران ساسانی پیشینه‌ای داشته است.

یکی از کالبدهای شعر پارسی، «ترانه» یا دوبیتی است. ترانه در بحر هزج شش‌تایی کوتاه شده، مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل، سروده می‌شود. این وزن در کالبدهای دیگر شعری نیز به کار گرفته می‌شود، اما وزن ویژه ترانه است. ترانه از کهن‌ترین گونه‌های شعر پارسی است و از سروده‌های بومی و مردمی شمرده می‌آید. ترانه را سخنوران روستایی، در گوشه و کنار ایران می‌سروده‌اند. از بهترین نمونه‌های ترانه که آوازه‌ای بلند یافته است، ترانه‌های دل‌انگیز باباطاهر همدانی است. زبان ترانه گویش‌های بومی است که با زبان پهلوی پیوندی فزون‌تر و نزدیکتر دارند. از همین روی، ترانه را از دیرباز پیوسته با زبان و ادب پهلوی می‌دانسته‌اند و فهلویات (جمع فهلوی = پهلوی) می‌نامیده‌اند.

از دیگر سوی، چامه‌ای به زبان پهلوی یافته شده است که به چامه‌های پارسی دری می‌ماند؛ چنان که در پایان پاره‌های دوم دارای قافیه‌های نونی است. بیتهایی از آغاز این چامه پارسیک چنین است:

کد بوات که پیکی آیذ هچ هندوکان

که مت آنی شه‌ وهرام هچ دُوتی کیان

که پیل هست هزار، اور سرانسر هست پیلبان

که ‌آراستک درفش‌ دارد پت ادوین ی هوسروان

پیش‌ی لشکر برند پت سپاه سرداران

مردی وسیل اپایذ کردن، زیرک ترگُمان

که شوذ او بگویذ پت هندوکان:

که اماه چه دیت هچ دشت‌ی تاچیکان

برگردان:

کی باشد که پیکی آید از هندوستان

که رسید آن شاه بهرام از دودمان کیان،

که فیل هست هزار [و] سراسر دارد فیلبان،

که آراسته درفش دارد به آیین خسروان‌

پیش لشکر برند با سپاه سرداران.

مردی گسیل باید کردن، زیرک ترجمان،

که شود و بگوید به هندوستان،

که ما چه دیدیم از دشت تازیا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.