پاورپوینت کامل نومیدی و گذر از آن ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نومیدی و گذر از آن ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نومیدی و گذر از آن ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نومیدی و گذر از آن ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint :
کییرکهگور با نقد تفکر آفاقی، توجه را از عالم خارج، به فردِ انسانی و احوالاتِ مخصوص او، معطوف ساخت. یکی از مهمترین احوالات وجودی که بخش مهمی از واقعیت انسان را تشکیل میدهد، نومیدی و بیمعنایی است که در اندیشه های کییرکهگور برای اولین بار بهطور جدی مطرح شد.
کییرکهگور با نقد تفکر آفاقی، توجه را از عالم خارج، به فردِ انسانی و احوالاتِ مخصوص او، معطوف ساخت. یکی از مهمترین احوالات وجودی که بخش مهمی از واقعیت انسان را تشکیل میدهد، نومیدی و بیمعنایی است که در اندیشه های کییرکهگور برای اولین بار بهطور جدی مطرح شد. کییرکهگور تلویحاً در کتاب یا این یا آن، به بحث نومیدی پرداخت و نومیدی را فرزند ناخلفِ لذتجویی بیحد و مرز برشمرد و بر آن شد که انسانِ زیباییشناس، سرنوشتی جز نومیدی ندارد. سپس در کتاب بیماری به سوی مرگ، با بیانی روانکاوانه، به نومیدی، انواع نومیدی، ریشههای نومیدی و درمان آن پرداخت. در این کتاب، رویکری کاملاً دینی دارد؛ چراکه نومیدی را در ارتباطِ مستقیم با گناه قرار میدهد و یگانه راه برونرفت از این بیماری را ایمان میداند. بحث نومیدی از مقولاتی است که در آن به وضوح، رابطه فرد (خود) و خدا مشهود است؛ زیرا شخص نومید سعی دارد از خویشتن بگریزد و این ازخودگریزی نشان ازخداگریزی است. وی نومیدی را در سه شکل متفاوت بررسی میکند: «نومیدی از آگاه نبودن نسبت به داشتن نفس، نومیدی از عدم تمایل به خود بودن، نومیدی از تمایل به خود بودن». مسئل دیگر که کییرکهگور به آن میپردازد، ارتباط نومیدی با امر جاودان است؛ ازآنجاییکه انسان نمیتواند جاودان باشد، نومید میشود. اما کییرکهگور در نومیدی متوقف نمیماند و از آن عبور میکند. وی مهمترین راه گذر از نومیدی را ایمانورزی میداند. یکی دیگر از راههای عبور از نومیدی، داشتن زندگی اصیل و عشق به دیگران است که در این مقاله به بررسی آنها خواهیم پرداخت.
***
مقدمه
کییرکهگور در قرن نوزدهم برای اولینبار، توجه را از عالم خارج، به فرد انسانی معطوف ساخت و کلم اگزیستانس (
Existence
) را که تا آن زمان صرفاً به خدا اطلاق میشد، برای انسان بهکار برد و آن را بهمثاب ساحتی از وجود انسان در نظر گرفت.
توجه اگزیستانسیالیستها به انسان در مقام فاعلشناسای، توجه به احوالات بشر را درپی داشت. به گفت مککواری: «کییرکهگور و فلاسف وجودی، انسان را بهمثاب فاعلشناسایی میدانند که مانند فاعلشناسای ایدهباوران، تنها به شناسایی مشغول نیست؛ بلکه آغازگر کنش و احساس نیز هست». (مککواری، ۱۳۷۷: ۷) توجه کییرکهگور به انسان و حالات وجودی او نظیر اضطراب، نومیدی و…، آغازگاهی برای بسط اگزیستانسیالیسم شد.
در این مقاله برآنیم به یکی از مهمترین احوالات انسان یعنی نومیدی بپردازیم و راههای برونرفت آنرا از دیدگاه کییرکهگور به بحث بگذاریم. در ابتدا به بررسی مفهوم نومیدی در آثار کییرکهگور، با تمرکز به کتابهای یا این یا آن، بیماری به سوی مرگ و پارهنوشتههای فلسفی، میپردازیم و ریشههای آنرا بررسی میکنیم. در ادامه به راه برون رفت از نومیدی از نظر وی اشاره میکنیم.
بررسی ریشههای مفهوم نومیدی در اندیشه های کییر کهگور
کییرکهگور یکی از احوالات وجودی را که بخش مهمی از واقعیت انسان را تشکیل میدهد، نومیدی میداند. در اکثر آثارش بهطور تلویحی اشاراتی به مقول نومیدی دارد. مسئل نومیدی، با بحث درد و رنج که در نوشتههای کییرکهگور، نقش محوری دارد، ارتباط نزدیکی برقرار میکند. او در کتاب یا این یا آن، معتقد است در هر سه ساحت وجودی، افراد بهنحوی درد و رنج را متحمل میشوند و نومیدی را تجربه میکنند؛ اما این نومیدی شدت و ضعف دارد که در ادامه به شرح آن میپردازیم:
۱. نومیدی فرد زیباییشناس
زندگی فرد در این مرحله، سرشار از خوشی و لذتجویی است؛ چراکه کاملاً در حال میزید؛ نه به ازل متصل است و نه به ابد. فرد در پی آرامش و لذت است؛ ولی به نظر کییرکهگور، ثمر این لذتجویی بیحد و حصر، دلتنگی و نومیدی است؛ زیرا فرد در این مرحله، هدف و آرمانی را دنبال نمیکند، معشوق ماورایی ندارد که به آن تکیه کند. این مرحله یادآور این جمله سنکا (
seneca
) است که: «لذت بالضروره به انزجار و یأس منتهی میشود.»
کییرکهگور معتقد است فردی که در این مرحله، زندگی میکند، درگیر دو نوع، رنج است که به نومیدی میانجامد: دلزدگی(
passionate
) و نوجویی.
۱. ۱. دلزدگی: به اعتقاد کییرکهگور هر امر لذتآوری، حدومرز مشخصی دارد؛ به همین دلیل، لذتجویی بیحد و حصر، به دلزدگی میانجامد؛ چراکه پس از مدتی فرد، دیگر از آن مسئله، لذت نمیبرد. فرد کاملاً آگاه است که کسب هر لذتی، به قیمت از دست دادن لذتهای دیگر تمام میشد. دلزدگی در امور مختلف مادی، میتواند رخ دهد. «هرگز نباید خود را کاملاً وقف یک ایده کرد، نباید سودازد چیزی بود، مگر تا حدی معین». (وال، ۱۳۴۵: ۴۳)
۲.۱. نوجویی: به تعبیر کییرکهگور، فرد لذتجو، بهصورت دایرهوار (
circulation
) درگیر دلزدگی و نوجویی میشود. ذهنش مدام در پی لذتهای متنوع در رفتوآمد است و میداند هر لذتی که برمیگزیند، به از دست دادن لذتی دیگر، منتهی میشود. «یعنی فرد پس از درک یک لذت، دوباره به مرکز برمیگردد و باز متوجه لذتی دیگر، میشود و به طرف محیط دایره، حرکت میکند. این حرکت را کییرکهگور به حرکت دایرهای، تعبیر میکند.» (گرجی، ۱۳۸۸: ۳۹-۴۰). دلزدگی انسان را از مرکز به محیط میکشاند و نوجویی او را از محیط به مرکز، هل میدهد.
ازهمینرو کییرکهگور میگوید: «فرد لذتطلب، نومیدانه بهدنبال راهی است تا از این رخوت و یکنواختی بگریزد و در پی راهی جدید، برای برآورده کردن خواستههایش است.»(
kierkegaard, 1971: 288
)
فرد لذتجو در خستگیِ مفرط و دائمی بهسر میبرد: «فرد کامجو نومید است…. نومید در تمام وجودش، چراکه به خودش باورِ بیشتری ندارد………. نومید در کلِ ماهیت بشریاش، زیرا به این مسئله که هر نوع دیگری از خود، برای او ممکن است، باور بیشتری ندارد……. نومید در سراسر زندگیاش، چراکه همه فرداهایش بسانِ امروز خواهد بود.» (
ibid:192
) فرد در این مرحله واقف است لذتهای بیشماری وجود دارد که او از تمتع آنها بیبهره است.
۲. نومیدی فردِ اخلاقی
نومیدی نوع دوم، نومیدی فرد در مرحله اخلاقی است. فرد در این مرحله، در چهارچوبها و قواعد اخلاقی، روابطش شکل میگیرد و معنادار میشود. آنچه اهمیت دارد، وضع قواعد اخلاقی و عمومیت بخشیدن به آن است. «اخلاق از نظر کییرکهگور، تکلیفی به همراه دارد که انجامش بر همه لازم است و همین عمومیت، باعث میشود که در این سپهر، راز و سری در کار نباشد.» (کلنبرگر، ۱۳۸۴: ۵۱-۵۳)
فردِ اخلاقی، زمانی نومید میشود که در مسیرِ آرمانهای اخلاقی که برای خود وضع کرده یا برایش وضع کردهاند، ناکام بماند. ناکامی در تعیین آرمانهای اخلاقی، باعث ایجاد خشم، کینه و نفرت میشود. کییرکهگور در این مرحله، به دو صفتِ اخلاقی اشاره میکند که با تمسک به آنها، میتوان از نومیدی، فاصله گرفت؛ یکی صبر و آن دیگر شجاعت. او گاهی از شجاعت بهعنوان مقاومت در برابر رنج یاد میکند. کییرکهگور صبر را ارزشمندتر از شجاعت میداند. زیرا: «فردی که در برابر رنجهای اجتنابناپذیر صبر میکند، نشان میدهد به ضرورتهای عالم اِشعار دارد و آنها را پذیرفته است. اما انسان شجاع، تنها در برابر رنج اجتنابپذیر است که مقابله میکند؛ ولی انسان صبور در برابر امری که نه گریزی از آن است و نه گریزی، مقابله میکند. کییرکهگور معجزاتی را که از صبر حاصل میشود، به مراتب بیش از شجاعت میداند.» (گرجی، ۱۳۸۸: ۴۱)
در کل کییرکهگور در آثارش، به رنجِ فرد اخلاقی، زیاد تکیه نمیکند؛ چراکه در این قسم رنج بردن، فرد درگیر انتخابها و تردیدهای وجودی نمیشود؛ بلکه مغلوب قواعد ساختارمندی است که دیگران تعیین میکنند، به همین دلیل ارزش وجودی چندانی ندارد.
۳. نومیدی انسان دینی
کییرکهگور درخصوص این نوع رنج و رابطهاش با نومیدی، بهطور مفصل، در کتاب بیماری به سوی مرگ و ترس و لرز، توضیحاتی میدهد؛ اما بهطور تلویحی در کتاب یا این یا آن، عالیترین نوع رنج کشیدن را، رنج کشیدن بهمنظور رسیدن به اهداف وعده داده شده در عالمِ آخرت، در نظر میگیرد. اما این رنجها در مسیر تکامل معنوی فرد، اتفاق میافتد و درنهایت به شادی فرد، منجر میشود و نه نومیدی او. به تعبیر فرگوسن «شور و عواطف، به رنج انسان مذهبی، معنایی دیگر میدهد و رنج را نشان بارزِ مذهبی بودن او به حساب میآورد.» (
furguson, 1995: 164
)
در این مرحله، فرد از رنج نمیگریزد و رنج را لازمه زندگی معنوی خود میداند. «فرد دینی، رنج را تاحدی دوست میدارد که گویی رنج لازم وجود او شناخته میشود.» (
ibid: 165
) این نوع رنج، باعث تعالی روح انسان است و او را به دروننگری میکشاند. این دروننگری خود سبب رهایی انسان است. فردی که چنین رنجی را متحمل میشود هرگز درگیر نومیدی و رنجهای روزمره نخواهد شد و این خود راهی است برای زیستن در یک زندگی اصیل: «این نوع رنج، انسان را به درون خود سوق میدهد و اگر اینگونه شود، دیگر آدمی با نومیدی مواجه و گرفتار سرگرمیهای دنیوی نخواهد شد.» (
ibid: 207
) این رنج برخلاف رنج در دو مرحل قبل، رنجی سازنده است و راه غلبه بر نومیدی است. فرد در این مرحله، برای رسیدن به کمال خود، سعی میکند رنج را در آغوش کشد. این رنج با رنج زیباییشناسانه، کاملاً متفاوت است. در رنج دینی فرد خود را فراموش میکند. او خود را در مقابل خالق هیچ میداند: «فرد نمیتواند برای خودش هیچ کاری انجام دهد، او در پیشگاه خدا هیچ است و…. اما بهمدد خدا، میتواند از چیزی بودن خودش براساس اینکه در پیشگاه خدا هیچ است، بهرهمند شود». (
Kier Kegaard, 1983: 170
)
رنج و معنا
کییرکهگور همچنین در پارهنوشتههای فلسفی به مقول رنج، اشاره میکند. او اعتقاد داشت عملِ دینی، اساساً از طریق رنج کشیدن، شناخته میشود. «نشانه مذهبی بودن، اساساً بستگی به آن دارد که انسان تاچهحد از طریق رنج کشیدن، میتواند به زندگیاش تعالی بخشد». (
ibid: 168
)
ازاینرو در این کتاب مشخصاً بین رنجِ دینی و رنجِ زیباییشناسی تمایز میگذارد. رنج زیباییشناسانه، تصادفی و اتفاقی است، برخی افراد بهطور اتفاقی، فرصتهای خوبی کسب میکنند و برخی دیگر، بهطور اتفاقی در شرایط بدی، بهسر میبرند. اما رنج دینی، یکی از عناصر اصلی زندگی دینی را تشکیل میدهد؛ بنابراین نمیتوان آنرا با فقر یا بیماری و رنجهایی از این دست، یکی گرفت. رنج دینی باعث عمیق شدن فرد و تعالیاش میشود.
رنج دینی که کییرکهگور مطرح میکند زمینهساز کسب لذت و درنهایت سعادت است. بهنحویکه فرد بدون پشت سر گذاشتن این مرحله، درکی از لذت نخواهد داشت؛ چراکه در این مرحله رابطه فرد با دیگری مطلق که خداست برجسته میشود و این رابطه عاملی است در برطرف کردن حس تنهایی که بهنحوی اندوهناک است: «رنج دینی امری منفی و زننده نیست، یک حزن و اندوه نیست؛ بلکه تأییدی مجدد از مخلوق بودن و بنده بودن انسان است، بیانی برای ارتباط با خدا و اقرار به انسانیت، به همین سبب، او انسانی است که مهمترین لذتها را در خود درک میکند.» (
Kierkegaard, 1992 : 414
)
از نظر کییرکهگور رنج در این مرحله، عاملی برای دست یافتن به شادی و سعادت ابدی است. بهنحویکه شادی جز از طریق این قسم رنج کشیدن، حاصل نمیآید: «رنج مشخص زندگی دینی است و تقریباً تمامی آدمها آنرا به طریقی تجربه کردهاند. رنج بهعنوان امری انفسی، بخش تفکیکناپذیری از زندگی موجودات زنده بهحساب میآید.»(
Encyelopedia of religion and ethiecs, 1980: 1
) رنج در این شکل، نه تنها عامل نومیدی نیست؛ بلکه میتواند به زندگی معنا دهد. همانطور که گیبس میگوید: «علاوه بر بُعد دینی مفهوم رنج، کارکرد دیگری نیز میتوان برای آن، در نظر گرفت که اغلب انسانها از آن غافلند و آن، کارکرد معنابخشی به زندگی است.» (
gibbs, 2002: 9-10
)
رنج کشیدن و تحمل مرارت، باعث میشود افراد در مواجهه با سختیهای زودگذر مقاومت بیشتری داشته باشند: «افرادی که در زندگی به رنجهای شدید دچار میشوند، بر این باورند که میتوانند برای امور واقعاً مهم در زندگی، اهمیت قائل شوند و به امور سطحی و گذری زندگی، وقعی ننهند.» (
De grazia,1991: 214
)
این قسم رنج کشیدن که درنهایت به سعادت و رستگاری فرد منتهی میشود در تفکر مسیحی سابقه دارد. قویترین و بارزترین شکل آن را میتوان در کتاب ایوب که شرح مصائب ایوب است مشاهده کرد. که در عین حال که شرح رنج است، نمایانگر نوعی نزدیکی و گفتگو با خداست: «پرودگارا! ای کاش بین ما شفیعی بود تا ما را با هم آشتی میداد، آنوقت تو از تنبیه کردن من دست میکشیدی و من از تو وحشتی نمیداشتم. آنگاه میتوانستم بدون ترس با تو سخن بگویم؛ ولی افسوس که چنین نیست.» (کتاب ایوب، ۹: ۳۲-۳۵) کییرکهگور زندگی دینی را همواره توأم با رنج در نظر میگیرد، بهنحویکه رنج با زندگی دینی گره خورده و از آن جداییناپذیر است: «زندگی دینی همواره توأمان با رنج است و عمل دینی، همیشه با نوعی رنج کشیدن، قابل شناخت است. بهعلاوه رنج برای زندگی دینی یک مقول کلی بهشمار میآید.» (
kierkeggard, 1983: 168
)
مسیحی بودن و مسیحی ماندن با خطر کردن و رنج کشیدن گره خورده است. درک این خطرها خود زمینههای معنابخشی به زندگی را فراهم میکند: «بارزترین شاخصه مسیحیت، پذیرفتن خطرات مسیحیت است. خطری که هر کس برای مسیحی شدن، باید تمام رنجها را متحمل شود و به صلیب آویخته شود. خطر دیگر این است که فرد مسیحی، مجبور است در جهان دنیوی زندگی کند و توأمان مسیحی بودنِ خود را حفظ کند.» (
kierkeggar, 1996: 342
)
نومیدی در کتاب بیماری به سوی مرگ
کییرکهگور در کتاب بیماری به سوی مرگ، بهطور مستقل، به مقول نومیدی پرداخته و با بیانی روانشناسانه، به نومیدی، انواع نومیدی، ریشههای نومیدی و درمان آن، پرداخته است. وی در دفترِ خاطراتش، این کتاب را واقعیترین و کاملترین اثرش دانسته است. نومیدی مسئلهای است که هر فردی کم و بیش، در آن به سر میبرد: «هیچ احدُالناسی را نمیتوان یافت که هرگز مأیوس نباشد و در عمق وجودش، نوعی اضطراب و بیقراری نداشته باشد.» (براندت، ۱۳۷۳: ۹۲)
در این کتاب نیز مانند سایر آثارش، نگاهی کاملاً دینی دارد؛ زیرا نومیدی را در ارتباط مستقیم با گناه قرار میدهد و یگانه راهِ رهایی از این بیماری را ایمان میداند. بحث نومیدی از مقولاتی است که در آن به وضوح، رابطه فرد (خود) و خدا مشهود است؛ زیرا شخص نومید سعی دارد از خویشتن بگریزد و این ازخودگریزی، نشان ازخداگریزی است.
کییرکهگور قبل از ورود به بحث نومیدی، میانِ انسان مسیحی و انسان طبیعی تمایز میگذارد و رابط میان انسان طبیعی و انسانِ مسیحی را بسانِ رابطه کودک و بزرگسال درنظر میگیرد. «آنچه لرزه بر اندام کودک میاندازد، ازنظر بزرگسال بیاهمیت است». (کیرکگور، ۱۳۷۷: ۳۱) زیرا ترسِ کودک، ناشی از عدم شناخت اوست؛ حال آنکه فرد بالغ بهعلت آگاهی، ترس به دل راه نمیدهد؛ ازاینرو تمام مفاهیمی که ذیل احوالات بشر قرار میگیرد، نزدِ فرد مسیحی معنایی متفاوت مییابد؛ از جمله برداشت او در باب مسئله نومیدی.
وی در تمایز انسانِ مسیحی از انسان فطری میگوید: «انسان فطری کسی است که در زندگانی، به تجربه و استدلال مبتنی بر تجربه، پایبند است. فیلسوف اومانیست، نمون انسان فطری است که تا حد زیادی، افکار خود را نسبت به زندگانی، بر پای تجربه استوار میکند. اما دیدگاه انسانِ مسیحی نسبت به زندگانی، مبتنی بر انجیل است. چه بسا گفته شود، انسان فطری نفس را از طبیعت گرفته و انسان مسیحی از خدا.» (براندت، ۱۳۷۳: ۹۷)
سپس این سؤال را مطرح میکند که آیا این بیماری که میان همگان شایع است، امتیازِ
انسان تلقی میشود یا نقص او؟ طبق برداشت کییرکهگور میتوان گفت امتیازی عظیم است: «امکان وجود این بیماری، امتیاز انسان به جانور است، هوشیاری دقیق نسبت به این بیماری، امتیاز انسان مسیحی نسبت به انسان طبیعی است، شفا یافتن از این بیماری، سعادتِ مسیحی است؛ بنابراین امتیازی بیکران است که بتوان نومید بود». (کییرکهگور، ۱۳۷۷: ۳۶)
او نومیدی را در سه شکل متفاوت بررسی میکند: «نومیدی از آگاه نبودن نسبت به داشتن نفس، نومیدی از عدم تمایل به خود بودن، نومیدی از تمایل به خود بودن». (همان: ۳۳) همچنین باید بدانیم نومیدی متفاوت با سایر بیماریها است؛ زیرا انواع مختلفی را دربر میگیرد. بهعنوان مثال ممکن است فرد فکر کند نومید نیست؛ ولی ازنظر کییرکهگور این، خود نوعی نومیدی محسوب میشود. تفاوت نومیدی با ناخوشی جسمانی در همین نکته است. «زیرا بیمار نبودن بههیچرو نمیتواند بهمعنای بیمار بودن باشد؛ اما نومید نبودن، میتواند دقیقـاً بهمعنای نومید بودن باشد». (همان: ۴۹)
تفاوت دیگر این است که «زمانی که فرد مبتلا به بیماری شد، او تنها یک بار مبتلا شده، ادام بیماری، پیامد این است که او زمانی به آن مبتلا شده است؛ اما نمیتوان گفت در حال ابتلا به آن است، این مسئله دربار نومیدی صدق نمیکند. هر لحظه از واقعیت نومیدی را باید به امکان، ارجاع داد. هر لحظهای که انسان نومید باشد، در حال ابتلا به آن است، پیوسته در زمان حال وجود دارد…. این مسئله ازآنجا سرچشمه میگیرد که نومیدی از کیفیات روح است و به امر جاودان در انسان، مربوط است». (همان: ۳۹)
نومیدی و مرگ
چنانکه گذشت نومیدی با امر جاودان در ارتباط است؛ یعنی ازآنجاییکه انسان نمیتواند جاودان باشد، نومید میشود. نومیدی بیماریای است که پایانِ آن مرگ است. یکی از بزرگترین ترسه
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 