پاورپوینت کامل نقش ایمان به غیب در امیدبخشی به زندگی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نقش ایمان به غیب در امیدبخشی به زندگی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقش ایمان به غیب در امیدبخشی به زندگی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نقش ایمان به غیب در امیدبخشی به زندگی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
برخی از صاحب نظران برای ایمان، به معنای باوری از جنس معرفت به همراه خضوع و تسلیم در پذیرش حق، متعلقاتی ذکر کردهاند از جمله خدا، رسالت، معاد و … که هم این متعلقات را می توان در عنوان جامع‘ایمان به غیب’ گنجانید.
برخی از صاحب نظران برای ایمان، به معنای باوری از جنس معرفت به همراه خضوع و تسلیم در پذیرش حق، متعلقاتی ذکر کردهاند از جمله خدا، رسالت، معاد و … که هم این متعلقات را می توان در عنوان جامع‘ایمان به غیب’ گنجانید. به عبارتی می توان گفت تنها متعلق ایمان، غیب است و ایمان به خدا، رسالت و … از مصادیق ایمان به غیب هستند با چنین تبیینی می توان ایمان را در ایمان به غیب خلاصه کرد. اساسا ایمان به امور محسوس که قابل مشاهده و تجربه هستند چه مفهومی می تواند داشته باشد؟!
***
تعریف و تبیین ایمان به غیب
غیب در مقابل شهادت و به معنای آن چیزی است که به وسیل حواس آدمی قابل درک نباشد. لفظ غیب را اگر به صورت مطلق در نظر بگیریم منظور آن غیبی است که همیشه، از همه و در تمام مقاطع وجودی، غایب و پنهان است. بارزترین مصداق آن ذات اقدس خداوند است که نسبت به همگان غایب است و هیچ کس را به کنه ذات او راهی نیست، «الذی لایدرکه بعد الهمم و لایناله غوص الفتن.»۱ معرفت به آن، نه با علم حصولی و نه با علم حضوری ممکن نیست و تنها می توان به طور اجمالی به آن حقیقت نامتناهی علم یافت. همچنین غیب هایی که در خزینه های غیب الهی هستند و پا به عرص شهود نگذاشتهاند چون از تحدید و اندازه بیروناند علم ما از درک آنها عاجز است و نمی تواند به کیفیت ثبوت آن احاطه یابد. به همین دلیل آنها را غیب مطلق می نامیم. «و إن من شیء الّا عندنا خزائنه و ما ننزّله الّا بقدر معلوم»۲
غیب نسبی، غیبت در برخی از مقاطع وجودی و از بعضی از انسانهاست. مانند فرشتگان که اگرچه برای انبیاء و اولیاء قابل رویت می باشند ولی سایر انسان ها قادر به دیدن آنها نیستند. این نوع از غیب، هم با علم حصولی و هم علم حضوری قابل شناخت است. تفکر و تعقل، راه را برای تأیید وحی و امکان شهود قلبی می گشاید. یا به عبارتی می توانیم موجودات عالم را تا موقعی که متعلق علم ما قرار نگرفتهاند غیب نسبی بنامیم . از این رو، غیبی که در آی «و یعلم ما فی البرّ والبحر و ما تسقط من ورقه الّا یعلمها و لاحبّه فی ظلمات الارض و لارطب و لایابس الّا فی کتاب مبین»۳ ذکر شده از نوع همین غیب نسبی است زیرا امور محدود و مقدری را بیان فرموده که تعلق علم به آن محال نیست.
لازم به ذکر است که تقسیم موجود به غیب و شهادت تنها از نظر معرفت شناختی است و نه وجودشناختی. «تقسیم موجود به غیب و شهادت، به لحاظ معرفت است نه به لحاظ اصل ذات خود شیء؛ یعنی نظیر تقسیم موجود به واجب و ممکن نیست که امر عینی است و نه معرفتی؛ چون اگر معرفت اصلا مطرح نباشد، تقسیم موجود به غیب و شهادت نیز روا نیست. البته ملزوم آن، یعنی تقسیم موجود به مجرد و مادی، یک امر نفسی و عینی است نه نسبی و علمی، ولی لازم تجرد و مادیت که غیب و شهادت است امری معرفتی و علمی است.»۴
قرآن کریم به صراحت، اولین ویژگی متقین را ایمان به غیب می شمارد و می فرماید: « الم* ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیبَ فیهِ هُدی لِلْمُتَّقینَ* الَّذینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ وَ یقیمُونَ الصَّلاه وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ ینْفِقُونَ»۵ ؛ «الم. در آن کتاب شکی نیست. برای متقین مای هدایت و رستگاری است. متقین کسانی هستند که ایمان به غیب دارند…» علامه طباطبایی در تفسیر این آیه، ایمان به غیب را ایمان به خدای تعالی دانستهاند زیرا در آی بعد، ایمان به وحی و ایمان به آخرت آمده است و این هر سه مورد -که همان اصول دین هستند- از حواس ما غایباند. قرآن نیز اصرار و تأکید دارد که بندگان خدا نظر خود را منحصر در محسوسات و مادیات نکنند و ایشان را تحریک می کند به اینکه از عقل سلیم و لب خالص پیروی کنند.۶ ارمغان بعثت پیامبران، جهانبینی و بینشی صحیح برای بشریت است. آنها آمدند تا زاوی دید انسان را از محسوسات به معقولات و از محدود به نامحدود بگسترانند تا به تعبیر قرآنکریم به حقایق پنهان ایمان آورند؛ یعنی باور کنند که در عالم هستی، حقایقی موجود است که با حواس قابل درک نیستند. زیرا حواس انسان برای درک عالم خارج، بسیار محدود است.
«از اول خلقت عالم تا کنون هرکس منکر دعوت انبیاء شده تکیه گاهش به این کلام است که هر موجودی باید محسوس باشد و اگر چیزی در تحت حواس ما واقع نشود و آن را مشاهده نکنیم موجود نیست و انبیاء و حکما در مقام معارضه گویند ممکن است چیزی موجود باشد و مع ذلک حواس ما آن را درک نکند. فرعون در مقابل حضرت موسی(ع) گفت من باید خدا را ببینم تا ایمان بیاورم. «… یا هامانُ ابْنِ لی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ* أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلی إِلهِ مُوسی …۷» ابن ابیالعوجا و سایر زنادقه هم در مقابل ائمه می گفتند: اگر خدا هست چرا از خلق مستور شده و پیغام می دهد و خودش ظاهر نمی شود تا ما او را ببینیم؟ و کفار مکه می گفتند: « لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ… تَأْتِی بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَه قَبیلاً»۸، یعنی ما به تو ایمان نمی آوریم مگر کارهایی را که به تفصیل در قرآن مذکور است انجام دهی … و یا خدا و ملائکه را با هم بیاوری … امامرضا(ع) به زندیق فرمود: وقتی حواس تو از درک او عاجز شد ربوبیت او را انکار کردی و ما وقتی حواس مان عاجز از آن شد یقین کردیم که او پروردگار ماست و مغایر است با اشیاء….»۹
از نظر آیات کریم قرآن، راه غیب از شهادت می گذرد. آنجا که قرآنکریم دعوت به مطالع طبیعت و تفکر در آیات الهی می کند این دعوت، هرگز به معنای توقف در عالم طبیعت و محسوس نیست بلکه درصدد عبور اذهان از طبیعت به ماورای آن و از محسوس به معقول می باشد.
«اهمیت کار محمد(ص) در این است که همانطور که به نظر در طبیعت و تاریخ و اجتماع می خواند و مردمی را که جز در برابر هرچه غیرطبیعی است تسلیم نمی شوند تسلیم عقل و منطق و علم می نماید، می کوشد اندیش مردمی را هم که دم از عقل و منطق می زنند و جز در برابر هرچه طبیعی و محسوس است تسلیم نمی شوند به منطقی برتر و عالی تر آشنا سازد. امتیاز اساسی جهانی که مذهب به طور کلی ارائه می دهد با جهانی که علوم و فلسفه های محض بشری ارائه می دهند این است که به قول ویلیام جیمز در ساختمان جهان مذهب، عناصری وجود دارد علاوه بر عناصر مادی، و قوانینی وجود دارد علاوه بر قوانین شناختهشد بشری. قرآن نمی خواهد توجه به طبیعت و محسوسات را جانشین توجه به ماورای طبیعت و امور نامحسوس نماید. اهمیت قرآن در این است که در عین توجهدادن به طبیعت، و به تعبیر قرآن شهادت، ایمان به غیب را سرلوح دعوتش قرار دهد.»۱۰ البته معنای ایمان به غیب آن نیست که هر ادعایی به امر نهان به ما عرضه شد بپذیریم بلکه نباید منکر حقایق نهانی باشیم.
ملاصدرا، غیب را در برابر شهادت می داند و معتقد است که انسان را سیری است که به واسط قبول فیض نور الهی و تربیت خویش می تواند از عالم شهادت به عالم غیب که عالم ملکوت است راه یابد و برتر از آن به عالم جبروت و بالاخره از انوار جلال و جمال حق بهره مند شود.۱۱ وی برای عالم، سه نشئه قائل است: طبیعت، مثال و عقل و متناظر با هر یک از این عوالم، ادراک را نیز دارای سه مرتب حسی، خیالی و مثالی و عقلی می داند.۱۲ طبق این مراتب وجودی و معرفتی، عالم مثال و عالم عقل، فراتر از شناخت حسی انسان هستند. از این رو در حیط امور غیبی قرار می گیرند. سیر کمال وجودی انسان نیز اکتفانکردن به قوای حسی و بهرهمندی از قوای برتر معرفتی -ادراکات مثالی و عقلی- در عوالم وجودی است. نفس انسان در این سیر طولی از طریق اتصال با عقل فعال به ادراک حقایق و معارفی می رسد که در قلب او مستقر می شوند و قلب، همان مرتب تجرد مثالی است۱۳ که آنچه درک می کند از دسترس حس و تجرب حسی دور است. بر این اساس می توان نتیجه گرفت که از دیدگاه صدرالمتالهین، ایمان به غیب، استقرار حقایق مثالی و عقلی در قلب انسان است.
اهمیت ایمان به غیب و دلایل انکار آن
ایمان به غیب شرط پرهیزگاری، بهره مندی از هدایت قرآن و رسیدن به فلاح و رستگاری است. «اساس دیانت، اذعان به عالم غیب است، اذعان به خداوند، ملائک، معاد، وحی و … و به تعبیری می توان گفت ورود به حوز تقوا و دیانت و رستگاری، از رهگذر تسلیم در برابر نیروهای غیبی است. ایمان به غیب، جدا کنند نگرش دینی از نگرش الحادی و مادی است. نغم آیات الهی، تنها در گوش مردمانی که روی دل به عالم غیب داشتهاند، نواخته می شود. از این طریق است که عزم و اراد آنان پولادین شده و از ذلت طبیعت به عزت الهی راه می یابند. سخن علامهطباطبایی درست است که آدمی تا به مقتضای فطرت خود در مقابل غیب سر تسلیم فرود نیاورده باشد، تکرار آیات خداوندی در گوش او جز گمراهی و ضلالت حاصلی نخواهد داشت.»۱۴
درج ایمان افراد نیز بر اساس ایمانشان به غیب متفاوت است. یعنی اطاعت شخص مؤمن از دستورات الهی نشاندهند آن است که ایمان وی به غیب مفید و مؤثر واقع شده و اگر مؤمنی در امری از اوامر الهی عصیان کند دلیلیاست بر آنکه ایمان او به غیب مؤثر نبوده است. خداوند نیز مؤمنان را میآزماید تا ایمانشان به غیب روشن شود. «إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِی الرَّحْمنَ بِالْغَیبِ …۱۵» و به همین دلیل خداوند، مسلمانان محرِم را آزمایش می کند تا روشن شود کسی که با وجود نهی الهی از صید، در حال احرام به این کار می پردازد ایمان به غیب ندارد. «… لَیبْلُوَنَّکُمُ اللَّهُ بِشَیءٍ مِنَ الصَّیدِ تَنالُهُ أَیدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ لِیعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یخافُهُ بِالْغَیبِ۱۶»
علاوه بر معجزات پیامبران، وعده های تحققیافت آنها، امدادهای الهی و … امور دیگری نیز می تواند موجب ایمان به غیب شود و یا حداقل انسان را از نفی غیب به مرحل شک وارد کند، اموری که اگرچه آنها را به طور معمول، حس نمی کنیم اما می دانیم که وجود دارند مانند امواج صوتی، الکتریکی و مغناطیسی. این امور می تواند مؤید آن باشد که موجودات عالم تنها از نوع محسوسات نیستند و جهان به همین جهان طبیعت محدود نمی شود.
ابن سینا، اطلاع پیداکردن از غیب را بر اساس تجربه و قیاس ممکن می شمارد.۱۷ همان طور که نفس انسان، در حالت خواب به غیب دسترسی پیدا می کند بعید نیست و منعی ندارد که وصول به غیب در بیداری نیز اتفاق بیفتد مگر این که مانعی این امکان را از بین ببرد. مثل اشتغالداشتن به محسوسات. و اما تجربه، با دو امر تسامع و تعارف ثابت می شود. تسامع به اعتبار اینکه شخص دیگری از خواب نائم اطلاع یابد و دومی به اعتبار اطلاع یافتن خود ناظر از آن خواب. از نظر وی اگر چه فساد مزاج و قصور قو تخیل و تذکر و… مانعی برای اطلاعیافتن از چنین خوابی است ولی این تجربه چنان فراگیر است که همه انسان ها خودشان آن را درمی یابند.۱۸
با وجود این، همواره افرادی منکرغیب بوده و هستند. انکار غیب دلایل مختلفی دارد. از جمله این دلایل ماده گرایی است. همانند قوم بنی اسرائیل که به دنبال خدای محسوس و مادی بودند، «… لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَه …»۱۹ یا منافقان که بر اثر بینش مادی، ایمان به وحی و رسالت را باوری سفیهانه می پنداشتند و خود را خردمند و روشنفکر، «وَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ …»۲۰ همچنین اندیشه ها و مکاتب مادی امروزی که حقایق و واقعیات عالم را تا سطح محسوسات و مادیات تنزل می دهند. یکی از این اندیشه ها، طبیعت گرایی۲۱ است. کی نیلسن طبیعت گرایی را این گونه توصیف می کند: طبیعت گرایی منکر وجود هرگونه واقعیت روحانی یا فوق طبیعی است. یعنی هیچ جوهر نفسانی محض و هیچ واقعیت طبیعی متعالی از عالم وجود ندارد و یا لااقل ما دلیل موجهی برای اعتقاد به وجود این واقعیات نداریم. این دیدگاه هر موجودی را در نهایت، مرکب از اجزای مادی می داند.۲۲
این تقریر اساسی از طبیعت گرایی که اعتقادات دینی دربار واقعیت غیرمادی متعالی را تناقض آمیز و یا بی معنا می داند بر دو موضع کاملا مرتبط مبتنی است که یکی از آنها ماده گرایی و دیگری تحصل گرایی می باشد. ماده گرایان بر آناند که علی القاعده ممکن نیست چیزی غیرمادی وجود داشته باشد. از آنجا که خدا و دیگر واقعیات متعالی … بنا به فرض غیر مادیاند از این رو وجود ندارند. بر طبق تحصل گرایی، هر اظهار نظر دربار عالم یا خدا که نتوان آن را لااقل به صورت بالقوه، از طریق داده های تجربی تأیید یا ابطال کرد تهی از مضمون معنادار است و بنابراین باید به عنوان گفته ای مهمل طرد شود و از آنجا که بیانات دینی مانند «خدا در همه جا هست»، «خدا غیرمادی است»، «خدایی جز الله وجود ندارد» و … از نوع اظهارات منطقی انتزاعیاند و نه گزاره هایی قابل تأیید از طریق شواهد و قرائن تجربی، پس بی معنا هستند.۲۳
«آرمانِ طبیعت گرایی در نهایت به نظری ناظر به همه چیز۲۴ منتهی می شود؛ یعنی نظریه ای که همه قوانین طبیعت را در یک جمله واحد خلاصه می کند و آن این که هر چیزی که در عالم طبیعت بوده، هست و خواهد بود، اجتناب ناپذیر است» ۲۵ تالیا فرو پس از نقل جملات قبل از جان بارو، در ادامه می نویسد: «بنابراین، این نظریه می گوید از همان ابتدا می توان نشان داد که خداباوری نه فقط با طبیعت گرایی بلکه با علم تجربی تعارض دارد. ممکن است خداباوری غیرعلمی به نظر برسد زیرا معتقد به خدایی است که از طریق فنون علوم طبیعی به مشاهد مادی در نمی آید ولی ناسازگار دانستن خداباوری با علم تجربی ادعای بلندپروازانه تری است که به سادگی قابل اثبات نیست. گزاره ها و تبیین های علم تجربی مقام و موقعیت خاص خود را دارند ولی آیا این گزاره ها و تبیین ها نافی وجود چیزی در ورای عالم مکانیزمانیاند؟ … علم تجربی روابط درون کیهانی و نه رابطه میان عالم و خالق متعال را پوشش می دهد…» جاناتان وان ویگ و هاگ مک کان می گویند: … در هیچ موردی اعتقاد بر این نیست که عمل کرد علل ثانویه، علت خلق چیزی از عدم است تا بتوان گفت جایگزین فرض این علل ثانویه، نبود هرگونه موجودی است.۲۶
علامهطباطبایی دلیل طبیعت گرایان، پیرامون اعتمادنکردن بر غیر ادراکات حسی را مطرح و آن را مورد اشکال قرار می دهد: «بیشتر دانشمندان غرب و مخصوصا طبیعی دانان آنان، که اعتماد بر غیرحس را صحیح نمیدانند. به این دلیل که مطالب عقلی محض، غالبا غلط از آب درمی آید و براهین آن به خطا می انجامد و معیاری که خطای آن را از صوابش جدا کند در دست نیست. چون معیار باید حس باشد که دست حس و تجربه هم به دامن کلیات عقلی نمی رسد و چون سر وکار حس تنها با جزئیات است و وقتی این معیار به آن براهین راه ندارد تا خطای آنها را از صوابش جدا کند دیگر به چه جرأت می توان به آن براهین اعتماد کرد؟! به خلاف ادراک های حسی که راه خطای آن بسته است، برای اینکه وقتی مثلا یک حبه قند را چشیدیم و دیدیم که شیرین است و این ادراک خود را دنبال نموده، در ده حبه و صد حبه و بیشتر تجربه کردیم، یقین می کنیم که پس به طور کلی قند شیرین است، و این درک های ذهنی چندینباره را در خارج نیز اثبات می کنیم. »۲۷
اشکالاتی که ایشان بر این دلیل وارد می کنند عبارتاند از: ۱. مقدماتی که برای به دستآوردن آن نتیجه چیدند مقدماتی عقلی و غیرحسی بود و با مقدمات عقلی، اعتماد بر مقدمات عقلی را باطل کردند که درصورت صحیحبودن دلیلشان، مستلزم فساد خودش می شود. ۲. غلط و خطا در حس، کمتر از خطا در عقلیات نیست. پس اگر صرف خطا در بابی از ابواب علم باعث شود که ما از آن علم سد باب نموده و به کلی از درجه اعتبار ساقطش بدانیم باید در علوم حسی نیز اعتمادمان سلب و به کلی درب علوم حسی را هم تخته کنیم. ۳. در علوم حسی نیز تشخیص میان خطا و صواب با حس و تجربه نیست و در آنجا نیز مانند علوم عقلی تشخیص با عقل و قواعد عقلی است و مسئل حس و تجربه تنها یکی از مقدمات برهان است. ۴. تمامی علوم حسی در باب عمل با تجربه تأیید می شوند و اما خود تجربه اثباتش با تجرب دیگری نیست وگرنه لازم می آمد یک تجربه تا بی نهایت تجربه بخواهد. اما علم به صحت تجربه از طریق عقل به دست می آید نه حس و تجربه، پس اعتماد بر علوم حسی و تجربی به طور ناخودآگاه اعتماد بر علوم عقلی نیز هست. ۵. حس، جز امور جزئی را که در هر لحظه در تغییر و تبدیل است درک نمی کند، در حالی که علوم حتی علوم حسی و تجربی، آنچه به دست می دهند کلیات است و اصلا جز برای به دستآوردن نتایج کلی به کار نمی روند و این نتایج، محسوس و مجرب نیستند و اگر بنا باشد در اعتماد و اتکاء تنها به آنچه از حس و تجربه استفاده می شود اکتفا کنیم و اعتماد به عقلیات را به کلی ترک کنیم دیگر ممکن نیست به ادراک کلی و فکری نظری و بحثی علمی دست یابیم … .۲۸
برخی ماده گرایان، معارف الهی و حقایق دینی را بر اساس اصالت ماده، تحول و تکامل معنا می کنند و تمام غایات وجودی و همه کمالات حقیقی را مادی می دانند. بر همین اساس، نبوت را یک نوع نبوغ فکری و صفای باطنی، وحی را به معنای نقشبستن افکار فاضله در ذهن انسان، ملائکه را همان قوای طبیعی که در عالم طبیعت امور طبیعی را اداره می کنند و شیطان، معجزات، عرش،کرسی، لوح، قلم، بهشت، دوزخ و … را به همین ترتیب تفسیر کردهاند.
اولا این تفاسیر کمترین سازش و تناسبی با تعالیم کتاب های آسمانی و بیاناتی که از پیغمبران به ما رسیده ندارد. دوم اینکه اقتضای تفسیر صحیح این است که این بیانات لفظی را بر معنایی تفسیر کنیم که عرف و لغت آن را تعیین کرده باشند و عرف و لغت هر چه درباره کلمات عرش و کرسی و … گفتهاند ما نیز همان را بگوییم و آنگاه دربار مصادیق آنها از خود کلام استمداد جوییم چون کلمات دینی بعضی بعض دیگر را تفسیر می کند سپس آنچه به دستآمد به علم و نظریه های آن عرضه بداریم ببینیم آیا علم این چنین مصداقی را قبول دارد؟ یا آنکه آن را باطل می داند؟ در این بین اگر به تحقیقی برخوردیم که نه مادی بود و نه آثار و احکام ماده را داشت می فهمیم که راه اثبات و نفی این مصداق غیر آن راهی است که علوم طبیعی در کشف اسرار طبیعت طی می کند، بلکه راه دیگری است که ربطی به علوم طبیعی ندارد و دخل و تصرف طبیعی دان در این گونه مسائل غیرطبیعی مانند این است که عالم به علم لغت بخواهد با علم خودش احکام فلکی را اثبات یا نفی کند و در یک کلام اینکه عینک انسان به هر رنگ که باشد موجودات را به آن رنگ به آدمی نشان می دهد و دانشمندان مادی، همه چیز را با عینک مادیت می بینند و چون خودشان هم مادی و فریفت مادیاتاند، بنابراین در نظر آنان معنویت و ماورای طبیعت مفهوم ندارد و هرچه از حقایق دین که برتر از مادهاند به گوششان بخورد تا سطح مادیت پایینش آورده، معنای مادی جامدی برایش درست می کنند.۲۹
دلیل دیگر انکار غیب، تقلید کورکورانه از مشی، عادات و رسوم نیاکان و گذشتگان است. «… إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّه وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ»۳۰ برخی نیز اگر چه شکی در غیب و مصادیق آن ندارند ولی از سر استکبار، به انکا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 