پاورپوینت کامل نقد سیدجواد طباطبایی؛ غفلت از دیگری بزرگ در سوژه سیاسی ایران وعوضی گرفتن ها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نقد سیدجواد طباطبایی؛ غفلت از دیگری بزرگ در سوژه سیاسی ایران وعوضی گرفتن ها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقد سیدجواد طباطبایی؛ غفلت از دیگری بزرگ در سوژه سیاسی ایران وعوضی گرفتن ها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نقد سیدجواد طباطبایی؛ غفلت از دیگری بزرگ در سوژه سیاسی ایران وعوضی گرفتن ها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
به زندگی سید جواد باید از دیدگاه فرجام شناسانه نگریست. از زمانی که او برای تحصیل در رشته حقوق از تبریز به تهران آمد و در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت؛ تا زمانی که برای ادامه تحصیل به دانشگاه سوربن فرانسه رفت و با دریافت درجه ممتاز دکترای دولتی در رشته فلسفه سیاست فارغالتحصیل شد
دکترعبدالرسول خلیلی
فرجام شناسی پیشینه و تالیفات سید جواد
به زندگی سید جواد باید از دیدگاه فرجام شناسانه نگریست. از زمانی که او برای تحصیل در رشته حقوق
از تبریز به تهران آمد و در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران
به تحصیل پرداخت؛ تا زمانی که برای ادامه تحصیل به دانشگاه سوربن فرانسه رفت و با دریافت درجه ممتاز دکترای دولتی در رشته فلسفه سیاست فارغالتحصیل شد؛ نوشتن رسالهای درباره تکوین اندیشه سیاسی هگل جوان ،
رویکرد خود را به منزله آورده ایدئولوژیک از غرب مشخص کرد تا پس از بازگشت به کشور و عضویت در هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران
، همان رویکرد خطی هگلی را در پژوهش های خود درباره تاریخ اندیشه در ایران
دنبال کند؛ نشان از اهمیت مداقه در تفکر او دارد. طباطبایی در فرانسه در حلقه لوئی آلتوسر، فیلسوف فرانسوی رفتوآمد داشته و با بعضی مفسران مطرح هگل
در ارتباط بود. در همین حلقه بود که یادداشتها و حاشیههایی که لنین
بر کتابهای هگل نوشته بود را ترجمه و با عنوان یادداشتهایی درباره دیالکتیک
منتشر کرد. در سالهای حضورش در فرانسه همچنین مجموعه مقالههایی از آلتوسر را با عنوان لنین و فلسفه
و چند مقاله دیگر ترجمه و منتشر کرد
.
ادامه کارهای پژوهشی او در مراکز پژوهشی فرانسه، آلمان، و آمریکا
با امکاناتی که فراهم آمده ، صورت گرفت. سید جواد در ابتدای ورودش به دانشکده علوم حقوق و علوم سیاسی به عنوان معاون پژوهشی در زمان دکترحسین صفایی مشغول به کار شد و سردبیری مجله حقوق وعلوم سیاسی همین دانشکده را که بعدها ازهم جدا شدند را به عهده گرفت. سید جواد در سال ۱۳۷۶ موفق شد جایزه نخل آکادمیک، عالیترین نشان علمی فرانسه، و مدال نقره تحقیقات در علم سیاست را از دانشگاه کمبریج
کسب کند و
هم عضو هیئت علمی دائرهالمعارف بزرگ اسلامی نیز بشود. او در سال ۱۳۷۳ به دلایل مربوط به شرایط سیطرهسیاست زدگی دهه ۱۳۶۰ از جمله برچسب های ملی گرایی، سکولاریسم و لیبرال برخی به قول خودش سفره اخراج اورا از دانشگاه تهران پهن کردند تا خود بر سر آن سفره بنشینند، ولی به دلایل عدم تفهیم اتهام در زمان، فرد دیگری که به دانشکده آمده بود، بعد از ۶-۵ ماه پیغام داد که نزد او برود. طباطبایی می گوید:”صحبت هایی شده بود و می رفتم و می آمدم. با اکراه زیاد وارد دانشگاه شدم و ایشان را دیدم. گفت تو شکایت نکردی و ما نمی توانیم رسیدگی کنیم. چند بار هم قبلا این را به من گفته بود. من گفتم ادعایی ندارم که شکایتی بکنم. او گفت از نظر مدیریتی وقتی شکایتی نکنی، من نمی توانم رسیدگی کنم. من گفتم هنوز تفهیم اتهام نشده ام. شما باید به من نسبتی بدهید تا من بگویم آن نیستم. گفت می گویند تو ملی گرا، سکولار و لیبرال هستی! من گفتم کی خلاف این گفته ام که شما این را کشف کرده اید، از اول همچنین بوده، البته او متوجه کلام من نمی شد! او نمی دانست چه می گوید و شنیده بود. گفتم همین است که هست. من کی اصرار کردم که شما اینجا قبول کنید و من به زور می خواهم اینجا بمانم. شما دوست ندارید و من هم می روم”.این فرجام کار یک اندیشمند فلسفه سیاسی در ایران در آکادمی بود.اندیشمندی که بیش از پیش می داند جامعه امروز ما تشنه تابیدن نور جدید به اندیشه های دیروز است، اندیشه هایی که اگر بر مدار”بازگشت به آینده” یعنی اصطلاحی که آنتونیونگری به کار برده است،ایجاد شوند می توانند تغییری را که دیگران در گذشته ایجاد کرده اند، اصلاح و کامل کنند ، و با نوآوری، نو را حلاوتی دیگر ببخشند. آنچنانکه نگری سالها در کنار میشل فوکو، ژیل دلوز و فلیکس گتاری به کارهای نظری پرداخت و در ماهیت سرمایه و اقتدار مرکزی دولت و ماهیت نیروهای دموکراتیک انقلابی همچون کارگران، شورشیان و فقرا پژوهش کرد،، و با همه سختی ها توانست اثر بخش باشد. بدین ترتیب است که نجات ایران را از قرائت انحطاط می توان رازگشایی برای مقوله پیشرفت دانست. یکی از مباحث مورد بحث جامعه شناسان امروز،رابطه میان حاکمان و توده مردم است و این که چگونه قدرت از طریق حاکمان به مردم اعمال می شود، چیزی که در نظریه سیدجواد مغفول مانده است. جوامع پیشامدرن باید از فرامین حاکم و متون مقدس تبعیت می کردند و دستور بی چون و چرای حاکم را می پذیرفتند، اما در دوران مدرن جامعه انضباطی شکل می گیرد که در آن با وجود دموکراسی و آزادی، سازمان ها و موسسات شکل می گیرند، سازمانی هایی چون، مدرسه، دانشگاه، اداره، بیمارستان، کارخانه، زندان و… که از طریق آنها اعمال قدرت می شود و نظم و انضباطی بر جامعه حاکم می شود. در این سیستم انضباطی دانش، روابط جنسی، فرهنگ عامه، رسانه و سایر ساز و کارهای جامعه از طریق انضباطی ویژه از سوی قدرت حاکمه سازمان دهی می شود. برخلاف جوامع انضباطی، در جوامع کنترلی که به ظاهر دموکراتیک تر هستند، سازوکارهای سلطه به درون مغز و بدن شهروندان نفوذ می کند. این سیستم کنترلی در انتهای مدرنیته شکل می گیرد و کنترل از طریق شبکه های انعطاف پذیر و پرنوسانی که براحتی قابل شناسایی نیست، در حوزهای خارج از سازمان های تعریف شده واقع شده است. جوامع انضباطی دارای صورتبندی واضحی است، از مدرسه تا بازنشستگی؛ که ساز و برگ ایدئولوژیک دولت اند، اما جوامع کنترلی از وضوح کاملی برخوردار نیستند و دارای وضعیت های ناپایداری هستند، افراد در شبکه های مجازی سلطه اسیر هستند؛ در این گونه دیگر از کارخانه ها خبری نیست بلکه زمام سلطه از طریق شرکت ها اعمال می شود، شرکت هایی که سرمایه را در تمرکز، تولید و مالکیت خلاصه نمی کنند، بلکه تولید را به جهان سوم می سپارند و خود با سرمایه ای سیلان گونه، با مونتاژ و خرید و فروش سهام سروکار دارند. این شرکت ها دیگر سرمایه داری تولید نیست، بلکه سرمایه درای محصول است که قابلیت فروش و داد و ستد دارد. هر چند در چرخش زمانه پس از پیروزی دونالد جان ترامپ به عنوان چهل و پنجمین رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا، بر نوسازی زیرساخت های آمریکا تاکید شده و تولید و کار در آمریکا مورد اولویت قرار گرفته است. او در ۲۰ ژانویه ۲۰۱۷ گفت که حق تقدم با آمریکاست، و هر تصمیمی در مورد تجارت، مالیات، روابط خارجی به نفع کارگران آمریکایی و خانواده های آنان اتخاذ خواهد شد. باید از کارخانجات خود که کشورهای دیگر آنها را از ما می ربایند حراست کنیم، و ثروت خود، رویاهای خود را بازخواهیم گرداند.
هنوز آکادمیک فکر می کنید!
در فرجام شناسی سید جواد طباطبایی می توان به سیمپتوم او آکادمی اشاره کرد که به نظر او با تقلید زاده شد و با تقلید مرده است، یعنی به لحاظ اینکه از نظر او فاقد مبنای نظری در ایران است، چیزی نمی تواند تولید کند. سید جواد در فرجام غیر حضوری خود در آکادمی، از بعد آن به پژوهش پرداخت، هرچند به رغم عدم حضور در دانشگاه، هنوز آکادمیک فکر می کند! راهی که سید جواد طباطبایی منهای دو اثر هانری کربن، فلسفه ایرانی و فلسفه تطبیقی(۱۳۶۵) و تاریخ فلسفه اسلامی(جلد دوم) در سال ۱۳۶۶، که متن کامل آن به نام هانری کربن: تاریخ فلسفه اسلامی در سال ۱۳۷۷ منتشر شد، بقیه کارها وتالیفاتش مربوط به زمان بعد از دانشگاه است که به رغم عدم تفهیم اتهام ازآنجا خارج شد. مساله ای که باعث و بانیان آن، از جمله نجفقلی حبیبی در بزرگداشت مقام علمی رضا داوری اردکانی و رونمایی کتاب گاه خرد او، درمرکز همایش های کتابخانه ملی، پرسش نگارنده که چرا به دکتر طباطبایی پاسخ نمی دهید، ایشان ضمن گلایه،مسئولیت آن را از شخص خود مبرا دانست وآن را متوجه یک تصمیم گروهی در دانشگاه بر شمرد. آثاربعد از آکادمی او شامل درآمد فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، زوال اندیشه سیاسی در ایران، ابن خلدون و علوم اجتماعی، خواجه نظام الملک، مفهوم ولایت مطلقه در اندیشه سیاسی سده های میانه، سقوط اصفهان به گزارش کروسینسکی، اندیشه سیاسی جدید در اروپا، ( ۱۷۸۹-۱۵۰۰) جلد اول ، اندیشه سیاسی جدید در اروپا(۱۹۱۴-۱۷۸۹)جلد دوم، تاملی در باره ایران، جلد دوم، مکتب تبریز، و غیره است که می توان آنها را تالیفات پسا آکادمی سید جواد دانست. خروج طباطبایی را در دانشگاه می توان سیمپتوم نظریه آکادمیک دانست؛ همان چیزی که همچون اسلاوی ژیژک برای او اتفاق افتاد، ومی توان نام او را روی این سیمپتوم گذاشت. ژیژک می گوید: ” فکر می کنم اگر به زندگی من از دیدگاهی فرجام شناسانه نگاه کنیم، دست پنهان خداوند را می بینم. فکر می کنم عاقبت معلوم شد که هر چیزی که ابتدا به نظرم بد شانسی می آمد، لطف و موهبتی در جامه مبدل بوده است… در همه اینها دست ناپیدای تقدیر در کار بود.” با این درآمد به نقد و بررسی برخی مدلول های نظریات دکتر طباطبایی و مسایل زیادی را که خواسته و ناخواسته با فراز و فرودهای زیاد دراندیشه های او مطرح کرده است، با همه درود و احترامی که برای دکتر طباطبایی قائلم می پردازیم.
کند و کاوی در اندیشه های معترض نیستیدن
در واکاوی اندیشه طباطبایی به مواردی از جمله ۱)ضرورت تاسیس دانشگاه برای حل و فصل مشکلات نظام اجتماعی، ۲)ضرورت فهم منطق مناسبات جدید در حفظ منافع ملی با هدف ایجاد مدرسه علوم سیاسی و دانشکده حقوق و علوم سیاسی برای جبران شکست خوردگی اندیشه سیاسی در مناسبات جدید دنیا، چیزی که نظام سنت قدمایی نمی توانست آن را تامین کند،۳)زاده شدن دانشکده با تقلید ومردگی آن،که نمی تواند چیزی را تولید کند، ۴) شکل نگرفتن دانشگاه بر پایه حاصل علمی حوزه علمیه و گسست علمی از آن، به طوری که نمی تواند پاسخ مشکلات ما را بدهد،۵)فلسفه سیاسی فارابی و پا گذاردن او بر روی رد پای افلاطون، ۶) عدم امکان بیرون آمدن عالم علم سیاست از دانشکده های علوم سیاسی،۷) و عدم وجود ملی گرایی در ایران،ولزوم طرح ایران به عنوان یک مشل و نه یک مساله،۸) دانشگاه باید به مشکل کشور بپردازد، و چون ایرانی نیست، هیچ وقت نمی تواند جهانی باشد، و دانشگاه در ایران وقتی می تواند در معنای درستش باشد که موضوعش ایران باشد،۹) ما در شرایط بحرانی دانشگاه درست کردیم، و باید درباره آن بحث فلسفی کرد. فارابی در اینجا کمک کار ما خواهد بود، ۱۰) که بر مبنای یک تاسیس قدیمی یونانی امکان پذیر شده است،۱۱) بحران عدم ارتباط علم و دانش با نظام اجتماعی، مسایل و مباحث ایرانی با رویکرد ایدئولوژیک آل احمد و شریعتی که زیر پای ما را از فهم سنت حتی در شکل سنتی اش خالی کردند!،۱۲) همان چیزی که داریوش شایگان بر آن به ایدئولوژیک کردن سنت از سوی شریعتی نام می نهد، که گفته شد هرچه ما رشته بودیم شریعتی پنبه کرد!، ۱۳)خالی شده نظام سنتی ما و نتوانستن هیچ چیز به طور مستقیم از دنیای جدید، و اینکه دانشگاه برای اجتهاد درست نشده نه در سنت و نه در تجدد، ۱۴)، عدم کوشش دانشگاه برای تولید حداقلی دست اول که در آن یک متن مهم از زبان اصلی ترجمه شده باشد، ۱۵) عدم ایجاد تحول بزرگ از طریق زبان انگلیسی به رغم آنکه زبان عوام است، وفراتر نرفتن از لقلقه زبان گفتمانی در مواد دانش هایی که اصطلاحات آن بومی نیستند و غیره، بر میخوریم که در اینجا به نقد و بررسی نکات اهم آنها می پردازیم.
فاصله نگاه خطی تا نگاه تحلیلی پارادایمیک میان رشته ای
نگاه سید جواد تحت تاثیر رساله دکتری خود، بررسی تاریخ به صورت خطی است تا تحلیل پارادایمیک مطالعات میان رشته ای! بدین خاطراو صرفاً به هگل رجوع می کند. در نگاه پارادایمیک گذرها با کنکاشی نوپردازانه با بهره گیری از مبانی کثرت گرایی، الگویی برای تحلیل پارادایمیک مطالعات میان رشته ای از تقاطع سه عامل ساختار، مدل و فرایند با هدف نوعی مفاهمه جامعه شناختی وروان شناسانه است. در تاریخ باید بدنبال گسست ها رفت نه به دنبال خلاء ها یی که وجود دارند؛ آن چنانکه فوکو در فضای پست مدرن سعی می کند مناسبات قدرت را عریان سازد. این رویکرد، بدنبال راه حل است، و اینکه در آن انفعالات بشری نادیده گرفته نمی شود. در نگاه سید جواد اراده معطوف به مرگ بر اراده معطوف به زندگی ارجحیت یافته است! سوژه هنوز کانتی است؛ و هنوز در هویت دکارتی مانده است؛ باید فراتر از این مفاهیم برای تحلیل استفاده کرد. شاید به همین دلیل است که هنوز دست از سر جلال آل احمد و علی شریعتی بر نمی دارید، هر چند از اینکه روشنفکر هستید به فضای ایجاد شده از سوی آنها مدیون اید. خودتان می دانید که شریعتی نه به غرب ایمان داشت و نه به شرق کمونیست، شریعتی، شریعتی بود. در تحلیل های تاریخی شما، روان شناسی جدی گرفته نمی شود و بیشتر و اغلب به سیاست نامه ها و فلسفه سیاسی گرایش دارد، از این رو می توان آنها را ما قبل علم به ما هوعلم سیاست خواند! اگر علم سیاست از آغاز در ایران به درستی قوام نگرفت، بدین خاطر بود که دولت ها نمی خواستند! جملات عباس میرزا، ناصرالدین شاه و رضا شاه را که افراد را به فرنگ برای تحصیل اعزام کردند، بیان کننده همین است که آنها نمی خواستند علم سیاست در ایران پا بگیرد، فردریک دوم ملقب به فریدریش کبیر پادشاه پروس روشنفکری، در ایران نبود تا روشنگری سیاسی در ایران قوام بگیرد، تازه یادتان نرفته که به حکم ناصر الدین شاه با میرزا یوسف خان مستشارالدوله برای کتاب یک کلمه، چه برخوردی کرد؛ و به بهانه انتقاد از حکومت استبدادی و فساد و اینکه خواستار حکومت قانون و برقراری و آزادی و مساوات بود، شاه او را زندانی کرد و در زندان چنان زجرش دادند که بعد از چهار سال درگذشت. فردریک کبیر ،که از سال ۱۷۴۰ تا ۱۷۸۶ بر کشور آلمان حکومت می کرد معتقد به آزادی اندیشه بود و رشد فکری مردم را در گرو آن می دانست. او یک روز سوار بر اسب با همراهانش از یکی از خیابان های برلین می گذشت، گروهی از مخالفان اعلامیه تند و تیزی علیه او بر دیوار چسبانده بودند. فردریک آن را به دقت خواند و گفت: بی انصاف ها چقدر اعلامیه را بالا چسبانده اند، ما که سوار اسب هستیم آن را به راحتی خواندیم ولی افراد پیاده برای خواندنش به زحمت می افتند. آن را بکنید و پایین تر بچسبانید تا راحت تر خوانده شود. یکی از همراهان با حیرت گفت: اما این اعلامیه بر ضد شما و اساس امپراطوری است. فردریک با خنده پاسخ داد: اگر حکومت ما واقعاً به مردم ظلم کرده و آنقدر بی ثبات است که با یک اعلامیه چند خطی ساقط شود، همان بهتر که زودتر برود و حکومت بهتری جای آن را بگیرد، اما اگر حکومت ما بر اساس قانون و نیک خواهی و عدالت اجتماعی و آزادی بیان و قلم است مسلم بدانید آنقدر ثبات و استحکام دارد که با یک اعلامیه از پا نیفتد.
امتناع تفکر و تاکید بر اندیشه ایران شهری
طباطبایی از زوال اندیشه و امتناع تفکر می گوید. او که از سه دهه پیش در باره تاریخ اندیشه سیاسی پنج سده اخیر و رویدادهای تجدد خواهی در ایران آغاز کرده، پژوهش در باره تاریخ اندیشه سیاسی جدید در ایران را بازگشتی به خاستگاه های آن ، آب در هاون کوبیدنی بیش نمی داند. از این رو، پژوهش هایی را که قبلا در باره تاریخ اندیشه سیاسی قدیم در ایران انجام داده بود، از سرگرفته و در سه دفتر برخی از زوایای تاریخ اندیشه سیاسی در ایران را بررسی کرده است.در رساله چهارمی با عنوان ابن خلدون و علوم اجتماعی کوشش کرده تا برخی از نتایجی را که از بررسی تاریخ اندیشه در ایران گرفته، به مجموعه تمدن اسلامی تعمیم دهد.هر چند دامنه پژوهش و تامل در باره همه این مباحث را رها نکرده و بدنبال آن سعی کرده تا بر دقت هایی که در آن نوشته ها طرح شده بیفزاید و بیان دقیق تری بدست دهد. تاکید او در این سیر مقالات، زوال اندیشه سیاسی و امتناع تفکر در ایران است! هرچند به نظر می رسد او این اصطلاح را از آرامش دوستدار گرفته، با این تفاوت که دوستدار دین خو بودن فرهنگ ایرانی و امتناع تفکر دینی را از این رو که قدرت اندیشیدن ندارد ، مطرح کرده و سید جواد، امتناع تفکر در ایران را ماخذ قرار داده است! نظریه ای که در واپسین فصل زوال اندیشه سیاسی در ایران، در تاملی در باره ایران به آن اشاره کرده است. اگرچه در بسط این نظریه به تبیین طرحی از زوال اندیشه و همچنین بحث از شرایط امتناع که موضوع ابن خلدون و علوم اجتماعی است را دنبال می کند. طباطبایی تصفیه حساب با وجه سلبی دانشگاه و آنچه از سال های گذشته گرفته را با خالی کردن ذهن از آن برای توانستن پروازلازم می داند. او بر آن است که دانشگاه ما باید بتواند منطق مشکل ایران را با دوبال از دو سو توضیح دهد.او، ایران چیست و غرب چیست را دو مساله بزرگی می داند تا با فهم آن ما را به جایی برساند تا مختصات موضوع را که بر مبنای آن می توانیم علم تولید کنیم، ترسیم کنیم. سیدجواد، جهانی شدن دانشگاه ایران را جایی پیدا کردن در تولید علم دانسته که مستلزم این است که بتوانیم هم در باره فارابی و هم در مورد دکارت اجتهاد کنیم. از اینجا به بعد است که راه تولید علم آغاز می شود. او باتنیدن منطق فهم خود از نظام سنت قدمایی، تحول آن به دوره جدید از یکسو و منطق تحول فکر در غرب از سوی دیگر به دنبال آن است تا در ملتقای این دو، منطق مشکل ایران را توضیح دهد. وی این کار را سخت و نیاز به کوشش های اساسی می داند. برای آنکه بتوانیم باید طرح مساله کنیم و بپرسیم.
طباطبایی با قرائت قرن بیست و یکمی از قرن نوزدهم، بدنبال استفاده ما از تجربیات ورود به مدرنیته در این قرن است، زیرا تحت تاثیر هگل معتقد است که ایران قبل از اینکه وارد قرن نوزدهم شود، برخی از واقعیت ها را در این قرن از جمله دولت را پیش از اینکه در فلسفه سیاسی جدید مطرح شود، تجربه کرده است، حرفی که باور آن با توجه به اتفاقات پیش آمده برای ایران در برخورد با پیامدهای مدرنیته بسیار سخت است.او برای توجیه این مساله، از مفهوم جدید در قدیم استفاده می کند و احتمال وقوع رنسانس دومی را در ایران بعد از قرن های چهارم و پنجم هجری زیاد می داند. حال اینکه چگونه با همه ضعف ها و عدم امکان شرایط این نوزایی صورت میگیرد، جای بسی پرسش دارد تا از سوی سید جواد به آن پرداخته شود. از این جهت او، ایران را به اعتبار مشکل یک واقعیت پیچیده خارجی می داند که می توان به این مناسبت از آن علم ساخت.از نظر طباطبایی، علم جایی آغاز می شود که مفاهیم جدید در باره یک مواد مشخص بیان شود، یعنی مفاهیمی که درباره مواد ایران تدوین شده باشد، حال آنکه آن مفاهیم را نداریم. او بر آن است که با مفاهیم سنتی نمی توان بحث های جدید را مطرح کرد، یعنی نظام مفاهیم سنت به ما این اجازه را نمی دهد که در دنیای کنونی و معاصر راجع به ایران کلی معاصر صحبت کرد. چیزی که دکترشریعتی و مهندس بازرگان برای نوزایی سنت راه دیگری را پیشه خود کردند. از نظر سید جواد، دوره بندی ایران هنوز معلوم نیست، زیرا ما در کشوری هستیم که رنسانس اش پیشتربوده است. این همه چیز را به هم می ریزد.ما اول باید مواد را بشناسیم و خودمان را در این مواد بیندازیم. او می گوید: بحث من یک واقعیت تاریخی است که قبل ازآنکه مفاهیم خودش را ایجاد کند، واقعیت خودش را ایجاد کرده است. این مساله مهم در مورد ایران قابل دفاع است که در آن ملت بود، اما کلمه ملت نبود، دولت بود و کلمه دولت هنوز نبود. رنسانس بود، اما کلمه رنسانس نبود. این اتفاقات مهم در تاریخ ما افتاده بود. اینها واقعیت های عینی اند که ما را مجبور می کنند از ایران به عنوان مشکل صحبت کنیم. طباطبایی، این مباحث را نتیجه این می داند که از مجموعه علوم انسانی و اجتماعی ایران چیزی در این زمینه بیرون نخواهد آمد، زیرا اصلا توجهی به آن مشکلی که بحث علمی این مدارس باید به آن ناظر باشد، ندارند.
او در کتابهایی که با عنوان های درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی، زوال اندیشه سیاسی در ایران و خواجه نظام الملک منتشر کرده، تاریخ تحول اندیشه سیاسی در ایران را به طور عمده از آغاز دوره اسلامی تا فراهم آمدن زمینه فرمانروایایی صفویان که نزدیک به نه قرن پس از فروپاشی شاهنشاهی ساسانیان توانستند با دیگر در بخش گسترده ای از ایران حکومتی واحد، متمرکزو توانمند ایجاد کنند، مورد بررسی قرار داده است. باید گفت زمینه استقلال ایران که از زمان طاهریان آغاز شده بود، در دوره صفاریان کاملا از زیر سیطره اعراب خارج شد و به سرانجام رسید، یعنی ایران را ایرانی اداره می کرد و مدیریت آن را بر عهده داشت، ولی در زمان فرمانروایی شاه عباس دوباره قلمرو مرزهای ایران به گستره شاهنشاهی ساسانیان رسید. طباطبایی در باره تاریخ اندیشه سیاسی در دوران جدید، بحث را از شکست ایران در جنگ چالدران شروع می کند که با شکست ایران در جنگ های ایران و روس پایان می یابد. یعنی آن را از آغاز فرمانروایی صفویان تا نخستین دهه های سلسله قاجار پی می گیرد. وی دوره طولانی میان شکست ایران در جنگ چالدران تاشکست ایران در جنگ های ایران و روس را دوره گذار می نامد، دوره ای که در واقع به نظر او با ضابطه های دوران جدید قابل بررسی نیستند، زیرا با آغاز دوران جدید تاریخ و تاریخ اندیشه غربی و جهانی شدن روابط و مناسبات سیاسی که ایران در میدان جاذبه اندیشه و مناسبات نو قرار گرفت، نظام فکری و سیاسی ایران تحولی مناسب با سرشت دوران جدید پیدا نکرد. در این مدت، ایران در وسوسه تجدد پای در گل سنت اندیشه ای خلاف زمان و استبداد ایلی و قبیله ای نیروهای زنده و زاینده فرهنگ و تمدن خود بود ودر دوره ای که با شروع رنسانس در اروپا همزمانی دارد، فرمانروایان صفوی کمابیش با اسلوب و اندیشه پیشینیان خود به رتق و فتق امور می پرداختند. بدین سان، با پیدا شدن وضعیت پر تعارضی که در افق مناسبات درونی و بیرونی ایران بوجود آمد، از یک سو ایران در میدان جاذبه مناسبات و اندیشه دوران جدید قرار گرفت که غرب را در حال دگرگون کردن می دیده و از سوی دیگر، به لحاظ سرشت ساختار سیاسی و اجتماعی و لاجرم اندیشه در مقایسه با گذشته تحولی پیدا نکرده بود. آنچه در اینجا بسیار مهم است، ساختار سیاسی و نقش دولت و نحوه حکمرانی ایران است که بیش از هر چیز عامل انحطاط ایران و زوال اندیشه ایرانی در ابعاد سیاسی-اجتماعی است که سید جواد کمتر به اهمیت آن می پردازد، به طوری که با بر افتادن صفویه و آمدن نادرشاه و سلسله زندیه و قاجارباز هم حکومت ملوک الطوایفی و قبیله ای عامل زوال اندیشه سیاسی ایرانی است، آن چنانکه آنها اجازه رشد اندیشه پیشرفت را نمی دادند، زیرا رشد آن باعث زوال ساختارهای سیاسی آنها می شد؛ و همین تصلب دیگر گونه اندیشه سنتی را در تعارض با اندیشه جدید به دنبال قرار می داد. اگر به اولین گروه پنج نفره ایرانی که عباس میرزا در نیمه اول قرن نوزدهم برای کسب علوم و مهارت هایی در زمینه علوم نظامی و مهندسی به اروپا فرستاد، توجه کنیم، او دستور داد تا اول علوم نظامی و مهندسی جدید را بیاموزند که بتوانند عقب ماندگی های ایران را در این زمینه ها جبران کنند تا اصلاحات فراگیری که بعدها قائم مقام فراهانی و میرزا تقی خان امیرکبیر به دنبال اقدامات عباس میرزا در پیش گرفتند، بطور مشخص علاوه بر ساماندهی امور نظامی بر اصلاحاتی در زمینه های مالی و اداری، تاسیس مراکز آمزش عالی به سبک فرنگی و نو سازی برخی صنایع مورد توجه اکیدا آنها بود و اصلاً به مقوله علوم انسانی و اجتماعی نمی پرداختند.آنها همچنین فرستادن تعداد بیشتری دانشجوی ایرانی به خارج کشور، تاسیس مدرسه دارالفنون، در راه تربیت و توسعه نیروی انسانی ماهر برای سامان بخشی و پیشبرد برنامه هایی در زمینه پیادهنظام، سوارهنظام، توپخانه، مهندسی، پزشکی و جراحی، داروسازی و کانیشناسی یعنی رشتههایی که در این مدرسه تدریس میشد؛ را دنبال کردند، هر چند طباطبایی در سخنرانی خود معتقد است: در این ۱۵۰ سالی که ما دانشجو به خارج و کشورهای مختلف فرستادیم، تقریباً هیچ زبانی را درست یاد نگرفتیم. از این همه دانشجو که به ایتالیا و آلمان و فرانسه رفتند، تقریباً هیچ اثر مهمی را نمی بینید که ترجمه شده باشد.یا آن قدر کم است که نمی شود درباره آن صحبت کرد. باید گفت در دهه های اول آشنایی با تجدد، تکنولوژی آن بیشتربرای آنان جلوه گری می کرد و چشم و دل ایرانی بیشتر مفتون سلاح های جنگی پیشرفته، ماشین دودی فرنگی و دوربین عکاسی شده بود، ضمن آنکه حاکمان از جمله ناصرالدین شاه و بعدها رضاشاه در زمان اعزام دانشجویان به خارج کشور از آنها
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 