پاورپوینت کامل آغاز جهان در نگاه علم و دین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آغاز جهان در نگاه علم و دین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آغاز جهان در نگاه علم و دین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آغاز جهان در نگاه علم و دین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
آغاز و انجام خلقت همواره یکی از مهم ترین دغدغههای دانشمندان و فیزیک دانان بودهاست. در این مقاله ضمن تحلیل نظریه های دو دانشمند بزرگ، اینشتین و هاوکینگ، که تأثیری ژرف بر فیزیک نوین و کیهانشناسی جدید داشته اند
آغاز و انجام خلقت همواره یکی از مهم ترین دغدغههای دانشمندان و فیزیک دانان بودهاست. در این مقاله ضمن تحلیل نظریه های دو دانشمند بزرگ، اینشتین و هاوکینگ، که تأثیری ژرف بر فیزیک نوین و کیهانشناسی جدید داشته اند، با اتّخاذ رویکردی پدیدارشناسانه به پیشفرضهایی خواهیم پرداخت که در نگرش یک دانشمند و درنتیجه نظریهپردازی علمی وی، مدخلیّت دارد. این پیشفرضها ممکن است متافیزیکی، فرهنگی، محیطی، سیاسی- اعتقادی و… باشد. چرا که هر دانشمند با توجه به رویکرد خاص خود و نحو درجهان بودنش به سوی پدیدهها روی می آورد و متأثر از امکانهای درون جهانیِ خود و پیشفرضهایش، کیهان را مشاهده و توصیف می کند. لذا در این پارادایم، قائل به تعارض میان علم و دین شدن، خطایی است که محصول عدم توجه به مطلب مذکور است. در نهایت ضمن پذیرش رابط تعامل و تلاقی، بر اید تعاملِ میان علم و دین دلیل آورده و تبیین می نماییم که علم، افق ایمان را وسعت می دهد و ایمان نیز شناخت علمی را عمیقتر میسازد. بنابراین درباب یک موضوع واحد (کیهان)، هم میتوان توصیف علمی ارائه کرد و هم آن را با رویکرد دینی، موردِ شناسایی قرارداد. بدین معنا که یک کیهانشناس و یک متکلم، می توانند از چارچوبهای مفهومی خاص خود به کیهان بنگرند و در نتیجه فهمی در سطوح مختلف برای یک امر واحد، به شکل دو تبیین منطقا سازگار عرضه کنند.
***
مقدمه
نظریه های کیهانشناسی جدید در بابِ مبدا جهان، مانند انفجار ِبزرگ، در نگاه اول حاکی از این است که جهان آغازی دارد و این بدین معنا است که اید ادیان در باب خلقت الهی نهایتا توجیه علمی مییابد. اما بههرحال شکاکان علمی میگویند چیزی بسیار فراتر از فیزیک انفجارِ بزرگ لازم است تا به ایمان دینی رهنمون شویم.
هاوکینگ معتقد است تا آنجا که جهان آغازی داشته باشد، میتوانیم فرض کنیم که خالق نیز داشته اما اگر جهان کاملا خودکفا بوده، مرز یا لبهای نداشته باشد آغاز و نهایتی نخواهد داشت. در چنین حالتی جهان صرفا وجود دارد. در این صورت جایی برای خالق نمیماند. پس کیهانشناسی نوین لزوما به الهیات منتهی نمیشود. این درحالی است که اینشتین با اتخاذ رویکردی متفاوت، همواره به نقط مقابل این تفکر اذعان داشته تا آنجا که تمام تلاش و پژوهشهایش را در فیزیک، صرفا علاقه به خواندن آنچه در ذهن خداست تعبیر کرده است. در نوشتار پیش رو ابتدا به بررسی مقول آفرینش از نگاه ادیان توحیدی میپردازیم و برداشتهای کلامی رایج را در این باب، به ترتیبِ تاریخی به نظاره خواهیم نشست. پس از آن به تفسیرهای قرن بیستمی دربار آموز خلقت میپردازیم و تأثیر انقلابهای علمی (نسبیت وکوانتوم) را در تغییر رویکرد دانشمندان و متکلمان نسبت به آموز آفرینش، محل توجه قرار میدهیم. سپس با تکیه برمفهوم پارادایمهای علمی، نقش پیشفرضهای دانشمندان را در نظریهپردازی های علمیشان تبیین خواهیم نمود. در این راستا امکان تأثیر متقابل انقلابهای علمی و تفسیرهای متکلمان از دادههای وحیانی، موضوع دیگری است که در ادامه بدان خواهیم پرداخت. و سرانجام بررسی رابط علم و دین در پارادایم کیهانشناسی و الهیات، مطلب آخری است که در این نوشتار به آن پرداخته خواهد شد.
۱.آموز آفرینش در ادیان ابراهیمی
مطابق باورهای ادیان ابراهیمی خداوند خالق جمیع ماسویالله است و جهان را از عدم خلق نموده؛ به این شرح که هیچ مادهای غیر از آنچه خداوند آفریده وجود نداشتهاست و دلیل وجودی تمام موجودات اراد خداوند است. «خلق از عدم» بر «خلق موجودات از مادهای سابقالوجود» و بر «خلق از طریق صدور ذات» مزیت دارد. خداوند هم خالق موجودات متناهی و هم قیوم آنها است.(پترسون:۱۳۷۹، ۱۰۸)
محتوای الهیاتی آموز آفرینش در هر یک از ادیان توحیدی (یهود، مسیحیت، اسلام) در اعتقاد به خدای متشخص یا «خلق از عدم» یکی است، اما تفاوتهایی را نیز میتوان در آنها مشاهده کرد که تعیین کننده است به طوری که با توجه به آنها میتوان مشخص کرد بذر علم برای رشد به چه زمینه ها و ویژگی هایی احتیاج دارد و در چگونه جهانی به وجود می آید و پیشرفت می کند.
انسانشناسان و پژوهشگران ادیان، تنوعی از داستانهای آفرینش را مد نظر قراردادهاند. آنان نقش این داستانها را در نظم تجرب بشری در یک جهان معنادار مطالعه میکنند. این داستانها، الگوهایی را برای رفتار انسان در دسترس قرارمیدهند؛ یعنی نمونههایی آرمانی از حیات اصیل بشری که با نظم جهانی هماهنگ است. آنها روابط اساسی میان حیات انسان و جهان طبیعت را تصویر میکنند. جامع دینی به انحای گوناگون در داستانهای مقدس خود تصرف میکند و در آنها شرکت میجوید.(باربور:۱۳۹۱،۴۷۵) عموما این باور وجود دارد که مسیحیت با تأمین سلسله اصول و مبانی مابعدالطبیعی که منتهی به نگرش عقلانی به طبیعت میشده، قاعدتا در ظهور علم جدید نقش مهمی داشتهاست. در واقع اوج تبلور علمی در قرن هفدهم در اروپایغربی رخداد، جایی که مسیحیت هنوز بازارِ گرمی داشت، به طوری که مبانی پزیرفته شده در مسیحیت دارای ویژگی خاصی است که یهودیت و اسلام کمتر با آن مواجه اند یا اصلا فاقد آن اند.
الف) دین یهود
در مورد یهود اغلب محققان وتاریخپژوهان معتقدند که در عهد عتیق، سفر پیدایش، نوشتاری نسبتا متأخر است و به نظر میرسد خداوند قبل از آنکه به عنوان آفریدگار جهان عبادت شود، به عنوان رهانند بنیاسرائیل پرستش میشد. فن راد۱ احتجاج میکند که داستان سفر پیدایش در درج دوم اهمیت قرار داشت؛ یعنی نوعی درآمد کیهانی بر تاریخ بنیاسرائیل بود و برای آن نوشته شد که به میثاق ایمان زمینهای جهانی ببخشند. اما امروزه اغلب محققان معتقدند آفرینش از اهمیت چشم گیری در سرتاسر کتب مقدس عبری برخوردار بودهاست.(باربور:۴۵۰،۱۳۹۱) اما انگیز بالقو توحیداندیشی هرقدر در این زمینه (تولید علم) کارساز باشد، در صورت نبود سایر عوامل، مؤثر نخواهد بود. بعضی از عوامل نظیر سازمان اجتماعی، پس از ویرانی بیتالمقدس و آغاز آوارگی، نصیب یهودیان نشدهبود. با این وجود همان آوارگی و پراکندگی، آنها (یهودیان) را در معرض دادههای علمی و فرهنگی بسیاری قرارداد، اما به شهادت دائرهالمعارف های یهود، در میان تمام آثار محققان و اندیشمندان یهودی نشانههای ناتوانی در اینکه اعتقاد به خلقت را از دست تهاجم شرکاندیشان حفظ کنند، را می توان دید.(الیاده:۱۳۷۱،۴۰۴و۴۰۵)
ب) دین مسیحیت
در عهد جدید، آفرینش پیوندی نزدیک با فدیهپذیری دارد. نخستین آی انجیل یوحنا، سفر پیدایش را به خاطر میآورد: «در ابتدا کلمه بود و کلمه خدا بود. همه چیز به واسط او آفریده شد و کلمه جسم گردید.» یوحنا در آخر آیه آفرینش را به وحی ارتباط میدهد. از نظر مؤمنان اولی، خداوند در زندگی و مرگ مسیح، هدف آفرینش را فهمانده بود. پولس در سرسپردگی خویش به حضرت مسیح در چند عبارت به او نوعی نقش کیهانی میدهد: «در او همه چیز آفریده شد، آنچه در آسمانها و زمین است… او قبل از همه هست و در وی همه چیز قیام دارد.»(تسالولیکیان رجوع کنید به قونتیان) روح چه در حیات فردی چه در جامعه به سان حضور مدام خداوند در طبیعت شناختهشد.(باربور:۱۳۹۱،۴۵۱و۴۵۲) با توجه به این اعتقاد می توان تجسدانگاری را دلیل طرد و تخطئ بیقید و شرط جهان ادواری یا ادوار جهانی در آگاهی مسیحی دانست. درحالیکه یک یونانی یا هندی عادی، از فکر بازپیدایی در اعصار و قرون نامتناهی آینده جانمیخورد، صرف اندیش از نو آغاز شدن رنجها و آلام مسیح و رستاخیز او، ذهن یک مسیحی عادی را از هول و هراس آکنده میسازد. دقیقا همین نکته بود که شهر خدای قدیس اوگوستین را به اوج رساند.(الیاده:۱۳۷۱،۴۰۷) می توان منشأ ظهور جهان نگری علمی را در مسیحیت، آموز تجسد خداوند در مسیح دانست. زیرا به انسان موقعیت ویژه ای در طرح خداوند داده شده است. حفظ عقید جزمی به تجسّد در حالت اولیهاش، در طول روزگاران آباء کلیسا کشمکشهایی را به وجود آورد و از طرفی برای به دست آوردن تصویری درست از جهان فیزیکی، پیامدهای معتنابهی داشت و در الهیات بعدی دخیل بود. در آن دنیای عتیق، آنجا که جهان را همچنان بهسان موجودی وحدت وجودی مینگریستند، یا حاصل فیض و صدور الوهیت میشمردند، آموز مسیحی در این باب که عیسی تنها فرزند [خداوند] است، نمون اعلای خرق عادت فکری بود؛ زیرا اگر عیسی(ع) ـ که واقعیتی گوشت و خوندار بود ـ به این شیوه به وجود آمده باشد، دیگر وجود هیچ چیز دیگر را به تولید و تکوین الهی نمیتوان منتسب کرد، و بقی چیزها زاد و رودهای طبیعت واحدند. هر چیز دیگر را باید زاد یک روند به کلی متفاوت دانست که عبارت است از خلق از عدم، که به این ترتیب طبیعت یا ماهیت آن به کلی با ذاتآفرینندهها فرق خواهد داشت.(همان :۴۰۸) چون عقیده به تجسد، عقیده به آفرینش را حفظ و حمایت کرد، فرار موفقیتآمیز از ضرورتانگاری ارسطوئی ممکن شد و بدینسان امکان درست دیدن جهان به مدد علم تحقق یافت. جهان آفریده میبایست معقول و منسجم و همچنین حادث باشد، چنین جهانی به مدد ذهن محدود انسانی آن هم به شیو ماقبل تجربی پژوهشپذیر نیست بلکه به شیوهای مابعدتجربی که دقیقا همان است که در روش تجربی مورد نیاز است، به پژوهش درمیآید. در این شرایط انقلابهای بهوجود آمده توسط کوپرنیک، مارتینلوتر و گالیله در زمینههای علم و دین و پس از آنها مکانیزم خاصی که چارلز داروین در باب اصل انواع پیش نهاد با مسیحیت جزمی رودررو شدند و بخش بزرگی از متفکران مسیحی بر اثر تأمل در جدالشان با آنها، آگاهی معتنابهی در باب محدودیتهای قضایای دینی یافتند که باعث تغییر جهانشناسی و به وجود آمدن تفسیرهای جدیدی از خلقت و سفر پیدایش شد.
ج) دین اسلام
بعضی محققان گفتهاند که در تعالیم اولی قرآن، خداوند به اسمایی انسانی نامیده شده و آن را به شیوهای برای تعلیم و تهذیب دین مردم تفسیر کردهاند. بعضی دیگر توجه بیشتری به داوری در روز قیامت داشتهاند که همانند آفرینش جلوهای از قدرت مطلقه و ربوبیت مطلق و نامحدود الهی است. تعالیم قرآن فقط محدود به تأکید کلی دربار توحید نیست بلکه به هدایت انسان بهسوی صراط مستقیم و… هم میپردازد.(الیاده:۱۳۷۵،۸۵ و۸۶) اندکی بیش از یک قرن پس از هجرت، جهان اسلام موجودیت فرهنگی عظیمی داشت که از جمله در اختیار دارند [ترجم] مجموع آثار فلسفی و علمی یونانی بود. تحقیق و تفحص مسلمانان بر این آثار، با آنکه جدی و عمیق بود، به هرحال به سیر و سلوک انتقادی منتهی نشد و پیشرفتهای علمی در حوز اسلامی محدود به مهارت طبی بود یا به جبر و هندسه؛ تحقیقات مسلمانان در بررسی حرکت یا فیزیک و جهانشناسی به معنی اعم، به دو مقول عمده تقسیم میشد که متناظر با دو گرایش یا مکتب عمد اسلامی یعنی، معتزله و متکلمان بود. دانش این دو مکتب به دو واکنش در برابر مفهوم قانون فیزیکی یا قوانین طبیعت منتهی شد. یکی از واکنشها نمایان گر نوعی محدودیت اختیار الهی بود که طبق آن پژوهنده در میان متفکران مسلمان سنّی، تأکیدی در باب اراد لایتغیر الهی مییابد و این قول به لایتغیری اراد آفریدگار به نحو مضمری با معقولیت تمام عیار آفریدههای او تعارض دارد. گرایش یا مکتب دیگر که بیش از همه در آثار ابن سینا و ابن رشد دیده می شود، علم ارسطوئی را با هم گرایش آن به اصول ماقبل تجربی به عنوان آخرین حد در حوز معرفت بشری تلقی میکند. البته در چنین برداشتی، همچنین اصالت عقل از بدترین نوعش، با اعتقاد به وجود آفریدگار و وحی ناسازگار بود و ناچار میباید بهصورت حاشیهای مطرح میشد.(الیاده:۱۳۷۱،۴۰۶) این نکته به نظر معتزله نرسیده بود که وجود قوانین طبیعی با اختیار الهی قابل جمع است. فارابی طبعا با نظری به مضامین قرآنی که بیانگر [تلویحی] وجوب وجود خداوند است، اندیش حدوث یا امکان را بهروشنی پیش نهادهبود. اما او هم نمیتوانست خود را بهکلی از ضرورت انگاری طبیعیات و جهانشناسی ارسطویی، برهاند.(همان) از طرفی جهاناسلام فاقد قدرت اقتصادی، انسجام فرهنگی، یا تماس با سایر فرهنگها اعم از شرقی و غربی نبود؛ علاوه براین عمیقا غرق در اندیشه توحیدی بود. اما شاید آن زمین خاصی که قادر به پروراندن زمینه های پیدایش جهان نگری علمی در اسلام باشد وجود نداشت.
۲. تفسیرهای قرن بیستمی از آموز خلقت
ظهور یک جهانشناسی که از نظر علمی صحیح و قابل پذیرش باشد با تدوین و تنسیق پیامدهای جهانشناختی «نسبیت عام» از سوی اینشتین رقم زدهشد. تا پیش از سال ۱۹۱۷ جهانشناسی علمی یا اسمی بیمسمی بود، چرا که فقط با بخش کوچکی از کیهان سر وکار داشت، یا اسیر احکام متناقضنما و ناقض غرض بود. فیالمثل مفهوم جهان اقلیدسی همگن و بینهایت، که به آن جهان نیوتنی میگویند، هرچند خود نیوتن چنین نظرگاهی نداشت. جهانشناسی علمی با ظهور اینیشتین به حوز گستردهای از پژوهش بدل شدهاست که در آن پژوهیدن ستارگان و کهکشانها ربط و پیوندی تنگاتنگ با فیزیک ذرات بنیادین دارد. استیفن هاوکینگ در این باره می گوید نسبیت اینشتین گفتمان سرچشمه و سرنوشت جهان را دگرگونساخت.(هاوکینگ:۱۳۸۳،۴۲) در پس آن پژوهش، این اعتقاد نهفته است که میتوان به نحو معناداری در باب یککل اشیا یا جهان سخن گفت و این تا حدودی ناشی از آن است که در کار اینشتین، جهان به صورت موجودیتی با ویژگیهای بسیار اختصاصی و فراگیر رخ نموده است.
اینیشتین میگوید؛ در پس و پشت تمامی کارِ علمی که با سطحی عالی از نظم مرتبط است، اعتقادی شبیه به درک دینی دربار عقلانیت یا فهمپذیری جهان قراردارد. وی با شکلی از همه خداانگاری یا همان انگار خدا با ساختار منظم جهان موافق بود.(باربور:۱۳۹۱،۴۷۲) هنگامیکه از او دربار باورش به خدا پرسیدند گفت: «من به خدای اسپینوزا معتقدم که خود را در هماهنگی منظم موجودات آشکار میسازد.»(
Pais
ص۱۷،۱۹۸۲) این برابر است با رد و تخطئ موضع کانتی که در آن، دین تا سطح احساسات صرف که به هر حال عملا مبهم است، تنزل دادهشدهاست. زیرا طبق نظر کانت تصوّر جهان به عنوان «محصولی ناخواسته که از رهگذر اشتیاق مابعدالطبیعی عقل، پدیدآمده» نمی تواند همچون شالود استنتاج عقلانی برای اثبات وجود یک آفرینش گر متعالی قرارگیرد. هاوکینگ میگوید؛ این تناقض کانت (ناهم سازی خرد ناب) تنها در متن مدل ریاضی نیوتنی عرضاندام کرد نه «نسبیت عام».(هاوکینگ:۱۳۸۳ ،۵۷) نیم قرن پس از آن مقال دورانساز اینشتین، ویژگیهای کیهانی به میزان حیرتانگیزی برای انسان مکشوف شدهاست. این ویژگیها، بیش و پیش از هرچیز به مراحل آغازین تکامل جهان مربوط است که هر چه جهانشناسان دقیقتر به پژوهش درباب مراحل آغازین تکامل کیهانی میپردازند، بیشتر معلوم میشود که ساخت و صورت سنجیدهتری دارد. این مراحل هرچه کهنتر باشند، کوتاهترند. درنتیجه، این دیدگاه به دست آمدهاست که آغاز قطعیداشتن [آفرینش] کیهان هرچه نیرومندتر خود را بر اذهان علمی تحمیل می کند.
متکلمانی براین سیرِ تحولی انگشت نهادهاند و میکوشند به مدد آن لحظ آفرینش را تعیین کنند، هاوکینگ پس از انتشار مقال خود به نام «نظریهای برای همه چیز»، میگوید: «با این مقاله و نظریه، رهبران مذهبی که به فرمان آفرینش باور داشتند خرسند شدند؛ زیرا اکنون دلایلی علمی برای باور خود یافتهاند»(هاوکینگ:۱۳۸۳،۶۷) لیکن آیا روش علمی میتواند در باب ترکیب طبیعی، که هر قدر هم آغازین و مسبوق به عدم باشد، حکم صادر کند یا به آن دست یابد؟ اما متافیزیک عقلگرایانه با متافیزیک واقعگرایانه متفاوت است؛ اولی متافیزیک را از معنا انداخته و دومی با واقعیت سروکار دارد. چنین متافیزیکی از سوی ویژگیهای کیهانی که در برداشتش از جهان مندرج است پشتوانه مییابد و باید توجه داشت که علم در فراگیرترین هیأتش یعنی جهانشناسی، متکلمان را مطمئن میسازد که در مورد حادث انگاشتن جهان نمیتوان ایراد و اعتراض علمی داشت.(الیاده:۱۳۷۱،۴۱۷) طبعا انقلابهای علمی را نمیتوان بدون «هستیشناسی» به نحو منسجمی به همدیگر ربط داد. پس نتیج آنها یعنی علم نیز نهایتا بیانجام خواهد نمود. پیروی بیمحابای بعضی متکلمان از «روش انقلابی» آخرین نمونه یک الگوی کهن است. این نشان میدهد که اغلب متکلمان، آن چیزی را اخذ میکنند که آخرین مُد در علم به شمار میآید و درس و عبرت تاریخی را نادیده میگیرند. دین راستین ثابت کرده که با پیدایش و ماندگاری علم، ربط ماهوی داشته و علم در پیشرفتهای عظیم بعدیاش، به حوز جهاننگری فلسفی اصیل آن دین باز آمدهاست.(الیاده:۱۳۷۱ ،۴۲۰)
۳. عوامل مؤثر بر جهان بینی دانشمندان
ما در ادامه این موضوع را مورد توجه قرار میدهیم که انقلابهای علمی در جهان خاصی شکل میگیرند و دانشمندان متأثر از پیشفرضها و نحو نگرششان به کیهان و پدیدهها و بر مبنای هستیشناسی خود به فرضیهسازی و ارائ نظرات علمی میپردازند. سؤال مهمی که در اینجا مطرح میشود این است که جهانی که در آن جهد علمی۲ ممکن است، باید واجد چه ویژگیهای ساختاری باشد؟
در میان فیلسوفان علم معمول است که بگویند علم بر پیشفرضها بنا شده؛ یعنی مبتنی بر اعتقاداتی است که علم نمیتواند آنها را اثبات کند اما این اعتقادات کلّ مشغل علمی را شکل میدهند. این پیش فرضها در کنار یکدیگر تصاویری از خصایص اساسیِ جهان به دست میدهند که علم در چارچوب آن تصویر عمل میکند(پترسون:۱۳۷۹،۳۸۳)، به عبارتی این پیشفرضها نقشی موجَب را در ارائ هر نظریه علمی، ایفا میکند و میتوان گفت به نوعی خروجی، تابعی از مقدمات و پیشفرضهاست.
کوهن۳ فیلسوف بزرگ علم نیز بر این باور بود که متافیزیک و ارزشها از بخشهای جداییناپذیر علوم هستند، زیرا این از ذاتیات هر پارادایم فراگیر است که در دل خود نظریهها و روشها و مسائل و مفروضاتی را بپروراند که از مؤلفههای علوم و دانشهای بشریاند؛ وانگهی مدعای دست یابی به معرفتی عینی و غیرجانبدارانه از واقعیت و یکسره برکنار از پیشپنداشتها و ارزشها، خیال خامی است که هرگز تحقّق نمییابد.(کوهن :۱۳۹۱،۱۴۹)
کوهن بر ممیز انقلابی پیشرفتهای علمی و نقش پُراهمیت ممیزات جامعهشناختیِ جوامعِ علمی، تأکید ویژهای دارد. تصویر کلیای که کوهن از شیو پیشرفت یک علم ارائه میدهد به شرح زیر است: فعالیتهای پراکنده و گوناگونی که قبل از تشکیل یک علم صورت میگیرد، نهایتا پس از اینکه به یک پارادایم۴ پذیرفته شده در جامعههای علمی تبدیل شد، منتظم و هدف دار میشود. پژوهش گران درون یک پارادایم به امری مشغول اند که کوهن آن را علم عادی مینامد. کوششهای دانشمندان عادی برای تبیین رفتار عالم طبیعت به کمک نتایج آزمایش، پارادایم را توسعه میبخشد، آنها ضمن این کار ناگزیر با مشکلاتی روبه رو میشوند، اگر آن مشکلات را نتوان رفع کرد وضعیت بحرانی به وجود خواهدآمد. بحران، هنگامی مرتفع میشود که پارادایم جدیدی ظهور کند و مورد حمایت دانشمندان واقع شود و پارادایم مسئلهانگیز اولیه، مطرود این تحول گشته، یک انقلاب علمی را تشکیل میدهد و این سیر تکرار میشود.
بخش مهمی از پارادایمها حاوی بعضی اصول بسیار کلی مابعدالطبیعی است که پژوهش درون پارادایم را هدایت میکند و نحوهای که دانشمند چهر خاصی از جهان را میبیند به کمک پارادایمی که در آن کار میکنند تعیین می شود.(چالمرز:۱۳۸۱،۱۱۰) کوهن بر آن است که اگر گفته شود مدافعان پارادایم رقیب «در جهانهای متفاوتی زندگی میکنند» سخن دلالتآمیزی گفتهشده، او تغییر حمایت از یک پارادایم به پارادایم ناسازگار را از جانب یکایک دانشمندان به «تغییر گشتالتی» یا «تغییری در دین» تشبیه میکند. تصمیم هر دانشمند منوط است به اولویتی که وی برای عوامل مختلف از قبیل سادگی، ارتباط با بعضی نیازهای اضطراری جامعه، توانایی حل نوعی مسائل مشخص و… در واقع مقترحین رقیب مجموع متفاوتی از موازین و اصول مابعدالطبیعی و… را مورد توجه قرارمیدهند(چالمرز:۱۳۸۱،۱۱۶) در واقع پارادایم یک چارچوب مفهومی خاص است که با آن جهان دیده میشود و در آن جهان توصیف میشود. نمیتوان عوامل مؤثری را که سبب تحولات علمی میشود صرفا در قلمرو شواهد تجربی و استدلالهای منطقی جستوجو کرد بلکه باید با بررسی روانشناختی دانشمند و مطالع جامعهشناسی او این عوامل را یافت و اگر بخواهیم مبادی کیهانشناسی هر عصری را بشناسیم باید در آراء فیلسوفان آن عصر بنگریم.
آرتور برت۵ میگوید: «برای کشف جهانبینی مسلط هرعصری، طرق گوناگون وجود دارد و از احسن طرق یکی این است که در معضلات و مسائل فیلسوفان آن عصر تأمل کنیم. فیلسوفان هیچ گاه نمیتوانند از حصار آرای عصر خود پا بیرون نهند و در آن از بیرون نظر کنند. اما این مقدار برای فیلسوفان میسّر است که در معضلات منطوی در آراء متافیزیکی عصر خود به اجمال بنگرند و در باب آنها نظمپروری بیزیان کنند، بیاییم به همین نحو جهانبینی جدید را بسنجیم»(برت:۱۳۶۹، ۵ و۶)
واقعیتی که دانشمند دربارهاش صحبت میکند تصویر جهانی است که پارادایمش برای او ترسیم کردهاست. فهم کامل واقعیت خارجی مستقل از این تصویر جهان امکان ندارد و وقتی انقلاب رخ میدهد دانشمند با جهان متفاوت مواجهاست.(مقدم حیدری:۱۳۸۷،۱۴۸)کوهن میگوید در یک انقلاب علمی با تغییر پارادایم شبک زبانی پیش از انقلاب کنار گذاشته میشود و شبک زبانی جدید جایگزین آن میشود.(چالمرز:۱۳۸۱،۵۱) دانشمندی که پارادایم جدید را میپذیرد به جای آنکه مفسر باشد، شبیه کسی است که عینک واژگونکنند تصویر برچشم نهادهباشد که هنگام روبه رو شدن با همان مجموع چیزهای سابق و علیرغم دانستن اینکه عینک به چشم دارد آنها را سراسر تغییر شکل یافته مییابد.(مقدم حیدری ،۱۳۸۷ ،۷۳ ) دانشمندان به دلایل مختلف طرفدار پارادایم نوین میشوند و معمولا در آن واحد به سبب وجود دلایلی خارج از قلمرو آشکار علم یا وابسته به مزاج و خود زندگیشان، نگرش خود را تغییر میدهند. با این تغییر، شکل یک زندگی جایگزین شکل زندگی دیگری میشود، آنچه در این گزینش اهمیت خاص دارد اقبال جامع مزبور به شکل زندگی جدید است.(چالمرز،۱۳۸۱ ،۱۷۲-۱۷۱)
از اینرو در ادامه به بررسی نحو زندگی و پیشفرضهای دو دانشمند و کیهانشناس بزرگ معاصر آلبرت اینیشتین۶ و استیون هاوکینگ۷، به عنوان دو تن از مهمترین نمایندگان جامع علمی میپردازیم تا ضمن تبیین نظرات آنها در باب جهان و اندیشههای متافیزیکیشان، تأثیرپذیری آنها را از مسائل متافیزیکی و فلسفی نشان دهیم.
درآغاز قرن بیستم، همهچیز در فیزیک بر دو ستون بزرگ استوار بود؛ نظری مکانیک و گرانش نیوتن و نظری نور ماکسول۸. اینشتین در کمال تعجب دریافت که این دو ستون با یکدیگر در تناقض هستند و یکی محکوم به فناست. معادلات مکسول نشان می داد که نور با سرعتی ثابت حرکت می کند بدون توجه به اینکه سرعت شما چقدر است. یعنی سرعت نور در تمام چارچوبهای لَخت یکسان است. این مسئله انبوهی از پارادوکسها را ایجاد کرد.(فضانوردی را در نظر بگیرید که در فضاپیمای خود به دنبال پرتو نوری حرکت کند تا اینکه شانه به شانه با پرتو نور قرارگیرد. ناظری که روی زمین است و به این تعقیب فرضی مینگرد، خواهد گفت که فضانورد و پرتو نور در کنار هم حرکت میکنند. اما فضانورد میگوید نور با سرعت از او دور میشود.) سؤال پیش روی اینشتین این بود که چگونه دو نفر میتوانند چنین دریافت متفاوتی از یک رخداد داشته باشند؟ ناگهان اینشتین دریافت ایرادی اساسی در بنیان ابتدایی فیزیک وجود دارد: سرعت گذشت زمان متغیر است و به سرعت حرکت شما بستگی دارد، هرچه سریعتر حرکت کنید زمان کندتر میگذرد. زمان آنطور که نیوتن فکر میکرد، مطلق نیست. اینشتین زمان را با فضا یکپارچه کرد و به علاوه نشان داد که جرم و انرژی معادل اند و بنابراین می توانند به هم تبدیل شوند. ضمنا او دریافت که نسبیت در گرانش نیوتن ایجاد اختلال می کند. از نظر اینشتین گرانش بیشتر شبیه به یک ساختار و عامل هندسی است تا یک نیروی رؤیت نشدنی که به طور آنی در سراسر جهان اثر می گذارد. در واقع گرانش محصول ثانویه انحنای فضا-زمانی است که توسط هندسه ریمانی بررسی می شود. نظری نسبیت عام تاکنون ساختار اساسی تمام علم کیهان شناسی بوده است.
این نظریه گفتمان در باب سرچشمه و سرنوشت جهان را دگرگون ساخت. هاوکینگ بر این نظر است که نسبیت عام پیش بینی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 