پاورپوینت کامل قدرت تکنیک؛ آینده هم منم ۹۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل قدرت تکنیک؛ آینده هم منم ۹۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل قدرت تکنیک؛ آینده هم منم ۹۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل قدرت تکنیک؛ آینده هم منم ۹۷ اسلاید در PowerPoint :
تا اینجا هر چه گفته شد مربوط به زمان تجدد و تعلق یا میل ذاتی تجدد به زمان آینده بود. اصل اساسی تجدد پیشرفت است. پیشرفت تاریخی را با استکمال و کمالی که مثلاً از آموزش و تربیت حاصل میشود اشتباه نباید کرد.
گفتاری در باب آیندهنگری – آیندهنگاری و برنامهریزی
۶- تا اینجا هر چه گفته شد مربوط به زمان تجدد و تعلق یا میل ذاتی تجدد به زمان آینده بود. اصل اساسی تجدد پیشرفت است. پیشرفت تاریخی را با استکمال و کمالی که مثلاً از آموزش و تربیت حاصل میشود اشتباه نباید کرد. هر کس هر وقت در کسب مهارتی کوشیده در پایان آموزش و تربیت، مهارتی پیدا کرده است. این پیشرفت با پیشرفتی که اصل تجدد است یکی نیست. پیشرفت تاریخی اگر ربطی به اشخاص و کوششهای خاص آنان داشته باشد حاصل قصد و خواست شخص آنان نیست بلکه یک نظم دگرگونشونده است که در زمان حاصل میشود و مشعر بر اینست که فردا چیزی بیش از امروز دارد و بالاخره کمال چیزی است که در تاریخ و آینده حاصل میشود. دورانهای گذشته و وجود تاریخی پیش از تجدد تابع این اصل نبودند و حتی از آن خبر هم نداشتند یعنی نه کسی معتقد به پیشرفت بود و نه پیشرفتی (جز ارتقاء و پیشرفتی که بر اثر مواظبتها و کوششهای اشخاص و جماعتهای انسانی برای خودشان حاصل میشد و شاید در جهانشان هم اندکی اثر میگذاشت) حاصل میشد ولی وقتی پیشرفت اصل تاریخ تجدد شد طبیعی است که همه آن را حقیقتی مسلم بینگارند و کسانی آن را اصل کل تاریخ بدانند. بهرحال تاریخی که بر اصل پیشرفت بنا شده است کمالش هم در آینده متحقق میشود. اکنون که حدود سیصد سال از آغاز تاریخ تجدد میگذرد، پیشرفت در بعضی شئون مثل علم و تکنولوژی پیدا و نمایان است و در بعضی شئون مثل هنر و فلسفه از پیشرفت و کمال نمیتوان گفت. در این دوران نه فقط اخلاق و هنر پیشرفت نداشته بلکه از ابتدای تاریخ تجدد کسانی مثل روسو متذکر شدند که اخلاق در مسیر تنزل و انحطاط قرار دارد و هگل گفت هنر بزرگ مرده است. معهذا کسانی پیشرفت تکنولوژی را نه فقط کافی بلکه عین کمال و تمام آن میدانند و بعضی هم این پیشرفت را محکوم میکنند اما این مطلب کمتر در نظر میآید که پیشرفت علم و تکنولوژی در تاریخ جدید به پیروی از یک اصل ثابت و دائم صورت نگرفته و یک امر طبیعی و عادی و دائمی نبوده و بر اثر اتفاق هم آغاز نشده است. همچنین پیشرفت به معنی افزایش و بسط قدرت است و اگر آن را کمال بدانیم، کمال در قدرت و تملک و تصرف محدود میشود. بشر جدید هم ضرورتاً بشر کامل نیست. هر چند که وجودش به پیشرفت پیوسته است. به عبارت دیگر پیشرفت طرحی است که در نسبت میان جان بشر و کار و بار و نظم جهان جدید تحقق یافته است و همچنان هم تحقق مییابد. به عبارت دیگر پیشرفت شأنی از تاریخ جدید بوده که در خودآگاهی قرن هجدهم اروپا ظهور کرده است. از قرن هجدهم تا اوایل قرن بیستم اروپای غربی و امریکای شمالی (که ژاپن هم به آنها پیوست) راه پیشرفت علم و تکنولوژی و اقتصاد را در ظاهر بدون دخالت سیاست میپیمودند. هر چند که سیاست در آن راه با آنها همراه بود. از دهههای آغازین قرن بیستم کم و بیش همه جهان مایل به تجدد شدند و وقتی به اروپای غربی و امریکای شمالی نگاه کردند میان خود و جهان غربی فاصله دیدند. بحرانهای اروپا هم کم کم آشکار میشد. قرن نوزدهم قرن آرامش و پیشرفت اروپا و امریکا بود و با اینکه مارکس در اواسط این قرن ناقوس انقلاب را به صدا درآورده بود جنگ مهمی روی نداد. اینکه در طی قرن نوزدهم اروپاییان و امریکاییان میلیونها انسان را در سراسر جهان کشتند و به بردگی گرفتند و خبرش چنانکه باید منتشر نشد مطلبی است که در جای دیگر باید از آن بحث شود. گویی در این قرن تعارضهای تاریخی انباشته میشد تا در وقت دیگر سر باز کند. آسیا و افریقا و آمریکای لاتین هنوز در بازی جهان جدید وارد نشده بودند اما افکار و آراء قرن هجدهم و منورالفکری اروپا کم و بیش به این مناطق راه یافته و جنبشهایی به وجود آمده بود. گروههایی از مردم این مناطق میخواستند به کاروان پیشرفت بپیوندند و بسیاری از آنان چندان ساده بودند (و هنوز هم این ساده لوحان وجود دارند) که گمان کردند با ستایش از پیشرفت، مقصود حاصل میشود. مگر نه اینکه کسانی با ایراد خطابه در مدح سوسیالیسم و لیبرال دموکراسی منتظر فرا رسیدن سوسیالیسم و دموکراسیاند و وقتی مسلم باشد که پیشرفت خواهی نخواهی میآید دیگر چه کوششی برای آن لازم است. تقریباً تمامی جهان توسعهنیافته کنونی در یکصد و پنجاه سال اخیر منتظر توسعه نشسته و نه فقط نیندیشیده است که راه توسعه چگونه باید طی شود بلکه از این اندیشیدن روگردان بوده و کسانی را که از مشکلات راه میگفتهاند کجاندیش و بدبین و فلسفهباف و مخالف پیشرفت خوانده است. هنوز هم این معنی که سوسیالیسم و لیبرال دموکراسی و فاشیسم آثار و جلوههایی از زمان و دوران تجدد است به خودآگاهی مردم جهان و بخصوص ساکنان مناطق توسعهنیافته راه نیافته است. دشمنی عجیب بعضی گروههای جاهل مخالف با تجدد هم مبتنی بر شناخت غرب متجدد و باطن آن نیست و به این جهت تنها میتواند آشوب و توحش را گسترش دهد. اگر غرب متجاوز است و به نام آزادی مرتکب ظلمها شده است با رسم خیانت و تبهکاری آن هم در سایه نام قدس و دین نمیتوان در مقابل ظلمش ایستاد. ظلم و قهر استعمار شاید بزرگترین ظلم تاریخ باشد که از آغاز استعمار در سرزمینهای مستعمره مبارزانی در برابر آن ایستادهاند. تاریخ این مبارزه تاریخ غم و درد و فداکاری و امید و نومیدی و به هیچ جا نرسیدن است. عنصر مهم این پیشآمد این بود که جهان استعمار زده آینده خود را در غربی شدن دید زیرا غرب را عین کمال یافته بود و میپنداشت که سیاست غربیان انحرافش از علم و فرهنگ غربی است و آنها خلاف آنچه میگویند عمل میکنند و اگر بر وفق اصول عمل کنند جهان آزادی و صلح و سلامت و رفاه تحقق مییابد. اتفاقاً غرب هم به تاریخ خود چنین نظری داشت. با این تفاوت که قدم در راه گذاشت و کار تصرف و غلبه بر جهان را پیش گرفت و به تدریج در علم و تکنیک و سیاست به قدرت استعماری و در دهههای اخیر به نیروی نظارت بر رفتار دیجیتالی مردم جهان مبدل شد. اکنون این نظارت چندان نیاز به خرد ندارد و عجیب نیست که سیاست زمان جدید پشت به خرد و خردمندی کرده است. غرب دیگر به استعمار هم نیاز ندارد زیرا از دور رفتار و کردار و گفتار و خور و خواب همه مردم جهان را زیر نظر دارد. مردمان هم در اصل و اگر زندگیشان را پرآشوب نکنند سر به راه و سرگرم کارند اما چون این سر به راه بودن امر طبیعی و متناسب با آزادی مقتضای ذاتش نیست و از سوی دیگر بهرهای از تفکر ندارد و راه به جایی نمییابد شاید گاهی راه به کینتوزی ببرد و به کشتار و آشوبی بینجامد که آرامش نظم زندگی دیجیتالی جهان را بر هم زند و البته بنیاد زندگی در فضای مجازی محکم و استوار نمیتواند باشد.
۷- از ابتدای تاریخ استعمار جهان غیر غربی مفتون غرب شد بی آنکه آن را دوست بدارد و بشناسد. بعضی رسوم و شیوههای زندگی غربی را فرا گرفت و خریدار کالاهای مصرفی غرب شد اما ندانست که زندگی غربی را خردی خاص راه میبرد که نه خرد مجردی است که متقدماتشان میگفتند و نه صرف شأن دراکه و مدبره نفس ناطقه است. این خرد طراح جهانی خاص و کارساز زندگی مناسب در آن جهان است و از جهان خود جدا نمیشود و در بیرون از جهان خود به کار نمیآید. اکنون دیگر کار این خرد و بشر و جهانی که با آن قوام یافته به پایان رسیده است و اگر زمانی امکان داشت که آن را فرا گیرند یا بپذیرند. اکنون نه آن امکان هست و نه کسی نیاز به اصل خردی دارد که به صورت تکنولوژی اطلاعات در سراسر روی زمین انتشار یافته است ولی عادت فکری اینست که غرب را عین علم و عقل و آزادی بدانند هر چند که کسانی هم آن را جهان ظلم و فساد و زشتی میدانند. هیچیک از این دو گروه به تأمل در باب غرب و نظم و قوام و قدرت آن کاری ندارند و حرف خود را تکرار میکنند. نه آن راهی به غرب پیدا میکند و نه این به غربی که در مسیر افول افتاده است آسیبی میرساند. ما هنوز نمیدانیم این غرب متجدد چیست؟ آیا یکسره شرّ است یا همه خوبی است؟ به حرف سطحی و عوامانه فضل فروشانی که تجدد را مجمع خوبیها و بدیها و درستکاریها و نارواییها و آزادیها و قهرها میدانند، توجه نباید کرد زیرا این قبیل گفتهها تنها اثرش اینست که مسئله را لوث میکند و از نظر بپوشاند. شاید مخالفان غرب حق داشته باشند که با عنصری از غرب که آن را از دور به نحو شهودی حس کردهاند مخالفت کنند ولی کار دنیا به صرف مخالفت به صلاح نمیآید. آنها که ضد عنصری از عناصر زشت و ناروای تجددند، در صورتی ضدیتشان اثر دارد که ضد زشتی یعنی زیبایی را تحقق بخشند و اگر نمیتوانند باید بیندیشند که مبادا خود گرفتار آن زشتی باشند و چون از تجدد همین زشتی را دریافتهاند، آن را زشت و کثیف و ننگین میخوانند.
۸- جهان در حال توسعه و توسعهنیافته از ابتدا نخواسته است در تاریخ پیشرفت وارد شود و رو به آینده نکرده است. این جهان آیندهنگری ندارد. در حدود پنجاه سال پیش دکتر فردید گفته بود: صدر تاریخ تجدد ما، ذیل تاریخ غربی است. این سخن را بخصوص در دهههای اخیر به صورتهای نادرست نقل کردهاند. از جمله این نقلها یکی این بود که صدر تاریخ ما ذیل تاریخ غرب است. صدر تاریخ ما به چندین هزار سال پیش بازمیگردد و آن زمان حرفی از غرب نبود. غرب را آیسخولوس شاعر و درامنویس بزرگ یونانی در معنی اصطلاحی نزدیک به معنی کنونی به زبان آورد و آن را در برابر شرق قرار داد. در نمایشنامه پارسیان آیسخولوس، ایران شرق است و یونان غرب. تاریخ غربی از آن زمان آغاز شده است. بعد از پایان کار یونان، ما قدرتی در برابر روم بودیم. ما هرگز حتی در قرون وسطی ذیل تاریخ غربی نبودهایم. بسیاری از مطالب فلسفه یونانی را آنها از طریق کتابهای ما فرا گرفتند و ما فلسفه یونانی را احیا کردیم و چندین قرن آن را زنده نگه داشتیم. پس اینکه صدر تاریخ ما ذیل تاریخ غربی باشد سخن بیربط و خلاف بدیهیات تاریخ است و کسی که اهل فلسفه است، سخن به این بیهودگی نمیتواند بگوید. سخن دکتر فردید این بود که ما وقتی به تجدد رو کردیم که تجدد کار اصلیش را کرده و راهش را به پایان برده بود و میخواست در سایه درختی که نشانده و پرورده بود بنشیند و از ثمرش برخوردار شود. اتفاقاً مردم جهان توسعهنیافته هم از غرب و تجدد، ثمر آن را میخواستند و کاری نداشتند که درخت از کجا آمده و چگونه و با چه مواظبتی رشد کرده و مآل و مصیرش چیست و کجاست؟
گفته مزبور به بیان بالنسبه ساده این میشود که با وجود اختلاف شدید و فاصله زیاد میان علم و تکنولوژی در کشورهای اروپای غربی و جهان بیرون از آن کشورهای اخیر ناگزیر باید راه رفته اروپا را طی کنند و برای خود جهانی بسازند که اروپای غربی پیش از آن، آن را ساخته است. شاید این پیروی مذموم نباشد و حتی ممکن است آن را به تنافس تعبیر کنند و بگویند خوبست که ما به علم و تکنولوژی اروپا رو کنیم و آن را فراگیریم و خود را به آن برسانیم ولی آنچه روی داد (شاید جز در ژاپن) تنافس نبود بلکه پیروی بدون تأمل و تفکر بود یعنی اقوام توسعهنیافته آینده خود را در گذشته غرب متجدد دیدند. آنها وارد زمان و تاریخ تجدد نشدند و فقط در سایه آن قرار گرفتند و از میوههایش خوردند و در عوض خاطرشان را به وسوسه غربی سپردند تا دستخوش تشویش و پریشانی شود. اگر میاندیشیدند که این راه چگونه طی شده است و چه امکانهایی برای آن لازم است شاید از تجربه رفتگان میتوانستند بهره بگیرند اما کمتر به راه و سختیها و شرایط پیمودن آن فکر کردند و به این جهت در راه ماندند و به جای اینکه فاصلهشان با مقصد کم شود پیوسته بیشتر میشد. اگر تاریخ، تاریخِ تکامل و پیشرفت بود و اقوام و ملل پیشرو مقتدا بودند و دیگران به دنبال آنان راه میپیمودند. پیروان به هیچ وجه قابل ملامت نبودند و به صرف اینکه آینده آنان گذشته پیشروان است، نمیشد آنان را فاقد آینده دانست. ولی اولاً این پندار که پیشرفت امر قهری است، ساخته و پرداخته وهم از راهماندگان است ثانیاً حتی اگر راه تجدد تنها راه پیمودنی در نظم کنونی جهان باشد آن را با درک و دانایی و خودآگاهی باید پیمود. مشکلاتی که جهان توسعهنیافته و در حال توسعه با آن دست به گریبان است نه ناشی از پیمودن راه رفته بلکه بر آمده از خواست پیشرفت بدون فراهم ساختن اسباب و شرایط است. این هنری نیست که همه خوبها و مشهورها و خواستنیها را بخواهند. بلکه اگر میتوانند باید خود را آماده خواستن و داشتن چیزهایی کنند که آنها را میخواهند. آینده در جایی در دسترس ما قرار ندارد که ما هر کس باشیم و هر استعداد و توانایی که داشته یا نداشته باشیم بتوانیم به آن برسیم. ما از جهان خویش جدا نیستیم بلکه با جهانیم و در جهان من و ما میشویم. ما وقتی علم و فضیلت داریم که با علم و فضیلت یگانه شده باشیم و گرنه علم و فضیلتی که به قول مولانا جلالالدین حمالشان هستیم حرف و لفظ و عادتند.
۹- قدرت علم و تکنیک به صرف فراگیری علوم حاصل نمیشود. علمی که قدرت است علم وابسته به وجود اشخاص دانشمند نیست بلکه نظم و قراری است که دانشمندان به آن تعلق دارند. علم در جهان کنونی شایع و منتشر در سراسر زندگی و جامعه بشری است. البته علم در تاریخ جدید معنی و مقام دیگر پیدا کرده است. همیشه و همه وقت در گذشته نیز دانشمندان و فقیهان و ادیبان مظاهر و نمایندگان دانش و قانون و شیوه زندگی مردم بودند. تفاوتی که علم قدیم با علم کنونی دارد اینست که علم جدید به آنچه وجود دارد اکتفا نمیکند و آن را به حال خود نمیگذارد بلکه با طرحهایش جهان موجود را دگرکون میکند. بشر جدید باید جهان را تغییر دهد و مدام جهان نو بسازد (اینکه این راه به کجا میرسد مطلب دیگری است) به عبارت دیگر علم جدید بالذات در راه آینده است و آینده تجدد (و نه مطلق آینده) را میسازد. نکته دقیق و دشواریاب اینست که علم اگر با اراده به سوی آینده یگانه نشود، علم قدرت نیست اشاره شد که در جهان جدید اراده مقدم بر علم است یعنی علم جدید با قصد غلبه بر موجودات و تصرّف در جهان پدید آمده است البته این قصد هر قصدی نمیتواند باشد و آن را با اهواء و آرزوهای اشخاص اشتباه نباید کرد زیرا قصدی است که با علم جدید و با تحول در وجود بشر و روح جهان جدید در تناسب است. با ورود در این نسبت و تناسب است که آینده شناخته و ساخته میشود. اینجا دانایی و توانایی و دانستن و ساختن یکی میشوند. اگر کشورهایی آیندهنگری دارند و کشورهای دیگر از این توانایی محرومند. این محرومیت را به صرف و صدور دستورالعمل نمیتوان تدارک کرد بلکه باید نسبت و ارتباط مناسب با علم و تکنولوژی برقرار کرد. در کشورهایی که علم در مدرسه محصور است و صرف علم فراگرفتنی و آموختنی است، کار اصلی اهل دانش آموختن خواهد
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 