پاورپوینت کامل رویکرد تولید فلسفه های مضاف فلسفه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل رویکرد تولید فلسفه های مضاف فلسفه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رویکرد تولید فلسفه های مضاف فلسفه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل رویکرد تولید فلسفه های مضاف فلسفه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
حجت الاسلام محمدرضا خاکی قراملکی، عضو هیأت علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم، در مقاله ای به بررسی رویکرد تولید فلسفه های مضاف پرداخته است. این مقاله در کتاب تحول در علوم انسانی که در سال ۱۳۸۹ در همایش تحول علوم انسانی رونمایی شد، به چاپ رسیده است.
حجت الاسلام محمدرضا خاکی قراملکی، عضو هیأت علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم، در مقاله ای به بررسی رویکرد تولید فلسفه های مضاف پرداخته است. این مقاله در کتاب تحول در علوم انسانی که در سال ۱۳۸۹ در همایش تحول علوم انسانی رونمایی شد، به چاپ رسیده است.
علاقه مندان می توانند برای خرید اینترنتی این کتاب به سایت اینترنتی انتشارات، به آدرس
http://nicbook.org
مراجعه نمایند.
****
۱ـ ضرورت ها و بایستگی های تحول
۱ـ۱ـ ضرورت و لزوم تحول در علوم انسانی
ابتدا لازم است که ضرورت ها و خلاء هایی که منتهی به طرح این رویکرد شده است را بیان کنیم. یکی ازمهمترین ضرورت هایی که در پرداختن به این رویکرد بیان کرده اند، لزوم تحول در علوم انسانی و نظریه پردازی در علوم انسانی می باشد. این رویکرد بر این باور است که اساسا یکی از خلاء هایی که در فضای علمی کشور به ویژه در حوزه علوم انسانی موج می زند و مشهود است، مساله فقدان نظریه های علمی در این حوزه است، همین خلاء باعث گشته است که در مجامع دانشگاهی، علوم انسانی غربی به راحتی پذیرفته شود، در حالی که این علوم انسانی شدیدآ سکولاریستی بوده و بر مبانی فلسفی و متافیزیکی خاص وروش شناسی خاص مبتنی شده است.
طبعاً آسیب هایی که این علوم سکولاریستی به دنبال دارد، می طلبد ما به چاره اندیشی افتاده، به تولید علوم بومی و متناسب با فرهنگ خود، اندیشه کنیم. در حقیقت در این رویکرد، علوم غربی- چه علوم پایه و تجربی و چه علوم انسانی- مبتنی بر مبانی فلسفی خاص و روش علمی خاصی می باشد که با مبانی فلسفی و روش موجود ما سازگار نیست. به همین روی نمی توان این مبانی را از این علوم تفکیک کرد.
۱ـ۲ـ ضرورت حضور و جریان فلسفه در علوم انسانی و عینیت
از سوی دیگر خلاء های موجود و ضرورت تحول در علوم انسانی،مستلزم جریان سازی و حضور فلسفه در علوم انسانی می باشد. همچنین ضرورت و لزوم حضور و جریان فلسفه در عینیت و کاربردی شدن فلسفه مستلزم رویکرد جدید نسبت به فلسفه موجود و تاسیس روش شناسی تحول در علوم می باشد در غیر این صورت فلسفه نمی تواند در متن جامعه حضور موثر و راه گشا داشته باشد. در حقیقت اضطرار ما به فلسفه ناظر بر طبیعت شناسی و رهائی از یک فلسفه انتزاعی، مستلزم تغییر اساسی در تفکر فلسفی و روش شناسی آن می باشد. در غیر این صورت فلسفه نمی تواند با نیاز های عصر خود هماهنگ شود.
۱ـ۳ـ ضرورت هماهنگی فلسفه با نیاز های معاصر
ضرورت هماهنگی با نیاز های معاصر و زمان حال، ما را به تحول و تغییر در علوم انسانی و فلسفی موجود فرا می خواند. فلسفه در واقع اگر نتواند با نیازهای زمان عصر خود هماهنگ شود، به طبع منزوی خواهد خواهد بود. در واقع مقایسه فلسفه با نیاز های معاصر و تقاضاهای زمان و ضرورت پاسخ گوئی، جز با تحول در علوم انسانی خصوصاً در حوزه فلسفه و روش شناسی علوم ممکن نیست. در حقیقت در مقایسه بین نیازها و پرسش های عصر که از سوی مدرنیته غرب و علوم سکولار تحمیل شده و پیگیری پاسخ به آن بر اساس مبانی فلسفی، ما را به خلاء موجود در فلسفه و روش شناسی آن متوجه می کند و ما را به تحول در دانش فلسفه و تولید نظریه با رویکرد روشی یعنی فلسفه مضاف و فلسفه جدید رهنمون می کند.
۱ـ۴ـ ضرورت رهائی از بن بست تقلید از مدل عقلانیت غربی و ماندن در تحجر
بی شک ما برای تحول در علوم و فلسفه حاکم بر آن، بایستی نسبت خود را با روش علوم و روش فلسفی غرب از یک سو و روش شناسی فلسفه موجود از سوی دیگر روشن کنیم، لذا نه می توان با تقلید و الگوی برداری از روش شناسی علوم غربی و نه با روش شناسی حاکم بر فلسفه موجود در جهان اسلام، به تحول وتولید علم اندیشه کرد. برای رهائی از تقلید و تحجر بایستی به تاسیس «روش شناسی علوم انسانی اسلامی» اندیشید.
۱ـ۵ـ فلسفه جامع نگر
تحقق تمدن اسلامی و احیاء مجدد آن در عصر حاضر ، قطعاً نیازمند علوم و فلسفه هماهنگ می باشد، به همین روی ما نیازمند یک فلسفه جامع و هماهنگ هستیم، که بتواند بستر برای رویش و تحول علوم انسانی گردد، این فلسفه می بایست یک فلسفه تمدن ساز باشد.
۲ـ آسیب شناسی نظام فلسفی موجود
این رویکرد با توجه به خلاء ها و بایستگی ها که از دستگاه فلسفی موجود سراغ می گیرد و نیز با توجه با انتظارات حداکثری که از فلسفه دنبال می کند، براین اساس به آسیب شناسی فلسفه موجود و موانع و عوامل عقب ماندگی علمی جامعه اسلامی می پردازد. در حقیقت روش و الگوی این نظریه در این زمینه رویکرد فرا نگرانه و نگاه درجه دوم و معرفت شناختی به آنجه محقق هست می باشد. البته هر چند خود فلاسفه اسلامی با نگاه درجه ۲ به فلسفه علوم و خود فلسفه نپرداخته اند. در نتیجه نتوانسته اند ضعف و آسیب های فلسفی و روشی خود را کشف و اصلاح کنند، به همین روی نگاه آسیب شناختی به فلسفه موجود را نبایستی به معنای تضعیف و طرد و نادیده گرفتن قوت و امتیازات آن تلقی کرد بلکه بایستی آن را کشف کاستی ها و کجروی ها معرفتی وساختاری و روشی و محتوائی فلسفه اسلامی دانست.
۲ـ۱ـ کاربردی نبودن و انتزاعی بودن فلسفه موجود
فلسفه اسلامی موجود با توجه به عدم تطابق اش با نیاز های امروزی و به روز نبودنش نتوانسته کارامدی لازم را در عینیت و عمل داشته باشد. به همین روی فلسفه اسلامی نتوانسته در علوم انسانی جریان پیدا کند. به عبارتی فلسفه عام اسلامی موجود، فلسفه های مضاف خود را تولید نکرده است تا بستر و زمینه جریان فلسفه در علوم انسانی گردد. لذا فلسفه ملاصدرا در عصر حاضر با وجود قوت ها و ظرفیت های وکارکردهای دفاع عقلانی از اندیشه های کلامی، نتوانسته به نظام سازی در علوم منتهی شود. به یک معنا این دستگاه فلسفی اساسا با توجه به دغدغه مطلق اندیشی وجامعیت گرائی، توجه و پرداختن به امور طبیعت و امور جزئی را دور از شان فلسفه می دانست. به این ترتیب فلسفه ارتباطش با علوم و امور جزئی صرفاً در حد اثبات موضوع علوم خلاصه می شود. در حالی که امروزه در حال حاضر به ارتباط و پیوند عمیق تر و شامل و نافذتر از این، از فلسفه انتظار داریم. به هر روی این رویکرد براین باور است که انتظارات حداکثری ما با این فلسفه تامین نمی شود و ما نیازمند به طرح جدیدی از فلسفه که موضوعش و مسائل و غایتش امر عینی و کاربردی می باشد و در عین حال هویت آن اسلامی باشد، هستیم.
۲ـ۲ـ حاکمیت مدل عقلانیت صوفیانه در اندیشه مسلمین عامل عقب ماندگی
این نظریه در فاز دیگر از آسیب شناسی دستگاه فلسفی موجود، در بررسی عوامل عقب ماندگی و موانع تحقق تحول علمی وجنبش افزاری، آن را به مدل و الگوی عقلانیت حاکم بر جامعه اسلامی ارجاع می دهد. بر همین اساس انواع عقلانیت موجود در جهان اسلام به لحاظ تاریخی عبارتند از: عقلانیت حدیثی و اخباری، عقلانیت اعتزالی، عقلانیت اشعری، عقلانیت اشراقی، عقلانیت سینوی ومشائی، عقلانیت صوفیانه، عقلانیت صدرائی، که این مدل های عقلانیت در طول تاریخ اندیشه فلسفی کارکرد های مختلفی داشته است.
بر اساس این نگاه بعضی از مدل های عقلانیت به دلیل رویکرد جبر گرایانه و بعضی به خاطر رویکرد کل گرایانه،( مثل عقلانیت صدرائی) نسبت به علوم جزئیه بی مهری ورزیده اند، لذا فاقد کارکرد طبیعت شناسی بوده اند، البته به اعتقاد این نظریه از بین مدل عقلانیت، عقلانیت سینوی با توجه به دو کارکرد شاخص یعنی کارکرد طبیعت شناسی ، مطالعه جز نگرانه، و کارکرد دفاع عقلانی از الهیات و مباحث کلامی مدل مقبول و پذیرفته شده ای است، که می تواند به تحول در علوم بیانجامد. در حقیقت به زعم این نظریه، مدل عقلانیت سینوی که قرائت خاص از فلسفه ارسطوست با ترجمه آن در دنیای غرب، منجر به تحول در علوم و تمدن غرب داشته شده است، زیرا عقلانیت ارسطوئی و سینوی با بها دادن به استقرا و دفاع عقلانی و معرفت شناختی از آن و تبدیل استقراء ناقص به تجربه،پای علوم تجربی را را باز می کند. این در حالی است که افول عقلانیت سینوی در جهان اسلام و رشد عقلانیت صوفیانه که رویکرد کل گرایانه وغیر استدلالی داشته است، به عامل رکود علوم تجربی در جهان اسلام تبدیل می گردد.
البته به زعم این نگاه عقلانیت ارسطوئی با قرائت سینوی در غرب با شکاکیت اکامی متوقف شد و به مدل عقلانیت مدرنیته ختم شد که بی شک این مدل از عقلانیت مدرن با کارکرد دفاع عقلانی از الهیات و آموزه های دین اسلام در تعارض بود. لذا نتوانست مدل عقلانیت سینوی در غرب کارکرد های خود را عملی کند. این رویکرد تلاش می کند مدل عقلانیت پیشنهادی خود ارائه کند، البته هرچند در فحوای عبارت ایشان مدل عقلانیت سینوی، بهترین مدل عقلانی برای کاربردی کردن علوم می باشد.در قسمت طرح اثباتی نظریه آن را بیان خواهیم کرد.
۲ـ۳ـ انقطاع حکمت نظری از حکمت عملی
یکی دیگر از آسیب های که در این نظریه بر فلسفه موجود وارد شده است، بریدگی نسبت منطقی، حکمت نظری از حکمت عملی است، طبق این نگاه، فلسفه صدرائی اساساً یک فلسفه نظری است که به حوزه هست ها معطوف گشته است، و این فلسفه نظری نتوانسته حکمت عملی در خور و متناسب خود را سامان دهد. یعنی نتوانسته است به باید ها و نبایدهای که به زندگی فردی و اجتماعی انسان مربوط می شود ربط منطقی و قاعده مند پیدا کند. و در نتیجه به علوم انسانی همچون سیاست، اقتصاد و حقوق و… راه پیدا نکرده است.
البته بهره گیری و یا اظهار نظر فلاسفه در موضوعات اجتماعی و پرداختن به مسائل سیاسی و اجتماعی، لزوماًٌ به معنای حضور منطقی مبانی فلسفی اشان در حوزه حکمت عملی و عقل عملی نیست. البته شاید بتوان چنین توجیه کرد که فلسفه اسلامی چون چنین غرض و هدفی را یعنی حکمت عملی ( باید و نبایدها) را با فقه جامع اسلامی تامین می کرد ضرورتی برای گشودن باب جدیدی در حکمت عملی نمی دید ،اما باز این به معنای حضور منطقی مبنای فلسفی در حکمت عملی نیست. لذا بر اساس این آسیب ها ضرورت اقتضا می کند که در فلسفه اسلامی باب جدیدی به عنوان مبانی فلسفی علوم عملی گشوده شود.
۲ـ۴ـ آسیب های روش شناختی فلسفه صدرا
از جمله آسیب های که این نظریه بر فلسفه صدرا وارد می داند، روش شناسی حاکم بر این دستگاه فلسفی است. در حقیقت در این فلسفه علی رغم اینکه مدعی است که دستگاه فلسفی اش بر روش عقلانی و استدلالی و برهانی استوار است، در موارد متعددی ازاین روش عدول کرده و به روش ها و منابع دیگر کسب معرفت، در مسائل فلسفی تکیه کرده است.
۲ـ۵ـ آسیب ها در اسلامیت دستگاه فلسفه صدرا
این نگاه مدعی است که وصف اسلامیت این فلسفه موجود با توجه به حجم زیادی از مسائل که در آن درطرح شده ودر فلسفه مسیحیت نیز متناظر آن بیان شده است (به جز بعضی از بخش های آن) از فلسفه یونان اخذ شده، این امر موجب خدشه در اسلامیت آن می گردد. به عبارت دیگر اسلامیت این فلسفه به صرف اسلامی بودن بعضی از مسائل آن نمی تواند باشد.
البته این رویکرد آسیب های دیگر برای این دستگاه فلسفی می شمارد از پرداختن آن خود داری میکنیم.
۳ـ طرح نظریه فلسفه های مضاف
۳ـ۱ـ ضرورت تاسیس فلسفه های مضاف
حال پس از روشن شدن این ضرروت ها و بایستگی ها و آسیب ها، باید دید که این نگاه برای رفع این آسیب ها و خلاء ها وتحقق بایسته ها چه راهبرد نظری و عملی روشن را پیشنهاد می کند.آیا در رفع این آسیب ها و خلاء ها صرفا به حل و گره گشائی موردی و مساله ای روی می آورد یا «راهبرد فرامساله ای» و «روش شناختی» وفلسفی را طرح می کند؟ به طور اجمال می توان گفت که این نظریه مدعی است که به دنبال حل مساله ای و موردی رفع آسیب ها، خلاء ها نبوده است، بلکه در تلاش بوده است تا با رویکرد نگاه درجه دومی و معرفت شناختی و نگاه فرامساله ای، در قدم اول به «روش شناسی تحول در علوم انسانی» بیاندیشد و بر اساس رویکرد جدیدی که در روش شناسی علوم(تاسیس فلسفه مضاف) ارائه می کند، خروجی نهائی این رهیافت روشی، دست یافتن به فلسفه ای است که انتظارات و نیاز های گقته شده را بدون آسیب های ذکر شده را محقق میکند، که از آن به «حکمت نوین خودی» یاد می شود. البته می توان از آن به دلیل موضوع بودن انسان در آن، به «حکمت انسانی» یاد کرد.
اینکه گفته شد این رویکرد به تحول روشی و فلسفی در علوم انسانی می اندیشد، در حقیقت تحول در رویکرد روشی را با طرح «تاسیس فلسفه های مضاف» دنبال می کند. به همین روی نگاه درجه دوم به همه علوم و حتی فلسفه اسلامی موجود، ما را به تولید فلسفه های مضاف سوق می دهد که می توان به فراخور هر علمی، «فلسفه مضاف خاص» برای آن تولید کرد.
به این ترتیب ما با انواع فلسفه های مضاف مواجه خواهیم شد، که میتواند ما را با نگاه تاریخی به مضاف الیه آن علم، به آسیب شناسی آن رهنمون کند و ازسوی دیگر به ما قدرت و توان ارائه راه حل منطقی در خروج از این آسیب ها را می دهد. به این ترتیب فلسفه های مضاف کارکرد روشی دارند. در این میان می توان یکی از فلسفه های مضاف تاسیسی را یعنی «رویکرد فلسفه فلسفه اسلامی» را نام برد که در آن فلسفه اسلامی، مضاف الیه قرار گرفته و با نگاه درجه ۲ و رویکرد تاریخی و منطقی به آن، می توان به آسیب شناسی آن و ارائه راهکار های منطقی پرداخت.
بر این اساس است که این فلسفه های مضاف، طریق و «روش جریان سازی فلسفه»، در تئوری پردازی علوم انسانی و تولید علوم عملی می گردد. به همین روی تئوری پردازی علمی در هر دانشی به واسطه فلسفه حاکم بر آن ممکن می گردد، زیرا از احکام کلی و مضاف الیه علم، سخن می گوید و البته در عین حال در این مجال جای پرسش است که آیا بر خود فلسفه های مضاف نیز فلسفه عام و مطلقی که ناظر بر کارآمدی عینی و عملی باشد نیز حاکم است یانه؟ اگرچه این نظریه خروجی نهائی فلسفه فلسفه اسلامی تاسیس شده را، دستیابی به حکمت نوین خودی می داند، اما آیا چنین فلسفه ای تولید شده می تواند تمام فلسفه های مضاف را سرپرستی کند یا نه؟
۳ـ۲ـ چیستی و توصیف انواع فلسفه مضاف
در این نگاه اساساً مفهوم و معنای فلسفه مضاف غیر از معنای است که در گذشته از آن اراده می شد، که به «رئوس ثمانیه» مشهور است و شامل مبادی تصوریه و مبادی تصدیقیه و مسائل و اغراض و موضوع و.. میشود. لذا طبق این نگاه فلسفه مضاف را نبایستی با رئوس ثمانیه مترادف دانست و لذا تفاوت جدی و فاحش، میان این دو وجود دارد. می توان نسبت شان را «عام وخاص من وجه» دانست. البته روشن است در این نظریه اساسا میان «فلسفه مضاف به واقعیت» و «فلسفه مضاف علوم» تفاوت اساسی وجود دارد. این تفاوت ها به معانی فلسفه و روش ها و رویکردهای دو دسته دانش برگردد. تفاوت هایی که می توان ذکر کرد از این قرار است. روش تحقیق در صنف نخست یعنی فلسفه مضاف به حقایق استدلالی و نقدی و در قسم دوم توصیفی، تعلیلی، تحلیلی، ونقدی است و رویکرد و رهیافت در فلسفه های مضاف به دانش ها در مقام گرد آوری اطلاعات، تاریخی ـ گزارشی و در مقام داوری وتحلیل، تاریخی و معرفت شناختی و عقلانی است.
یعنی گرچه با روش تاریخی به گرد آوری اطلاعات در باب پرسش های بیرونی ار علم می پردازیم، اما بعد در مقام داوری و پاسخ یابی نسبت به مسایل درجه دوم، علاوه بر روش عقلانی و معرفت شناسانه از گزارشات تاریخی بهره می بریم. فن تحقیق نیز در آنها کتابخانه ای ـ هرمنوتیکی می باشد و اما رویکرد فلسفه های حقایق (غیرعلوم) مبتنی بر بداهت های عقلانی است.رویکرد فلسفه های مضاف به حقایق (غیرعلوم) درونی و درون نگرانه و رویکرد فلسفه های مضاف به رشته علمی ودانش های دارای دیسپلین بیرونی و برون نگرانه است و دیگر تفاوت های که می توان بر شمرد.
اما با وجود این تفاوتها در این دو فلسفه مضاف، نسبت میان آندو با انواع واقسام آن، طبق این نظریه، مشترک لفظی می باشد، به یک معنا می توان فلسفه مضاف را یک نگاه پسینی و درجه ۲ و فرانگرانه و تحلیلی و عقلی و آسیب شناسانه به مضاف الیه خود یعنی علوم و واقعیت ها تعریف کرد، که خود فلسفه مضاف به واقعیت را می توان فلسفه مضاف درجه یک نامید و فلسفه مضاف به علوم را فلسفه، درجه دوم نام نهاد.که اولی متعلَّقش «جهان اول» یعنی «واقعیت عام»است و دومی به «جهان دوم» یعنی «جهان ذهن» تعلق دارد.
البته این انواع و گونه های فلسفه مضاف که به حیث روشی و متدیک علوم اشاره دارد، به ادعای این نظریه با مطالعات کتابخانه ای انواع فلسفه مضاف در غرب به دست آمده است والبته به این ترتیب و نظمی که به تفصیل بیان شده در متون غربی آورده نشده است. این نظریه روش دستیابی به فلسفه مضاف را این گونه تشریح می کند. این نظریه روش دستیابی به فلسفه مضاف را این گونه تشریح می کند.
خود تقسیم فوق مجددها به دو رویکرد تاریخی و منطقی تقسیم میشود، یعنی فلسفه مضاف به واقعیت و علوم یا تاریخی هستند و یا منطقی، به عبارتی انواع مدل کشف شده از فلسفه های مضاف، دارای چهار قسم می باشد:
۱ ـ فلسفه مضاف به واقعیت با رویکرد تاریخی اعم از واقعیت ذهنی و نفس الامری یا عینی و ملموس
۲ـ فلسفه مضاف به واقعیت با رویکرد منطقی اعم از واقعیت ذهنی و نفس الامری یا عینی و ملموس
۳ـ فلسفه مضاف به علوم و دانش ها با رویکرد تاریخی
۴ـ فلسفه مضاف به علوم و دانش ها با رویکرد منطقی.
این نظریه در عین حال برای بسط و توسعه انواع مدل های فلسفه های مضاف با نگاه ترکیبی، مدعی است دو گونه و مدل دیگری نیز تاسیس کرده است که از آن به تئوری «دیده بانی»تعبیر میکند. به این ترتیب که می توان مضاف الیه فلسفه های مضاف به علوم و واقعیت را، هم با «رویکرد تاریخی» و هم با «رویکرد منطقی» توامان دنبال کرد. یعنی۱ـ فلسفه مضاف به واقعیت با رویکرد «تاریخی ـ منطقی»،۲ـ فلسفه مضاف به علوم و دانش ها با رویکرد «تاریخی ـ منطقی».با اضافه شدن این دو گونه تاسیسی، مدل های فلسفه های مضاف به شش گونه خواهد رسید،که می تواند به تحول در علوم انسانی ختم شود.
۳ـ۳ـ روش شناسی نظریه فلسفه های مضاف
با توجه به آنچه در چیستی فلسفه مضاف و لوازم ونتایج منطقی آن اجمالاً گفته شد. تعریف و گونه های فلسفه های مضاف بیان شد، اما نقطه اساسی و مهم در این بحث، مساله روش شناختی حاکم بر این رویکرد جدید می باشد. در این ارتباط دو مساله را مستقلاً می توان دنبال کرد اولاً: آیا فلسفه های مضاف، در منظر نظریه پرداز، کارکرد روشی دارند و اساساً خود فلسفه های
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 