پاورپوینت کامل ترجمه رشید الدین وطواط از کلام علی(ع) ۸۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ترجمه رشید الدین وطواط از کلام علی(ع) ۸۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ترجمه رشید الدین وطواط از کلام علی(ع) ۸۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ترجمه رشید الدین وطواط از کلام علی(ع) ۸۲ اسلاید در PowerPoint :
به گواهی تاریخ، تلاش فراوان دشمنان علی(ع)، اصحاب جمل، خوارج و از همه جدیتر دستگاه اموی بخصوص شخص معاویه بن ابیسفیان و پیگیریهای سیاسی او به همراه هزینه نمودن بیحد و حصر زر و زور وی برای سیاهنمایی چهره آن حضرت، بر روی تاریخ چندان اثری نداشته و قضاوت تاریخ را به بیراهه نکشیده است.
سخنرانی دکتر مصطفی محقق داماد به مناسبت شب نهجالبلاغه در بنیاد موقوفات افشار
به گواهی تاریخ، تلاش فراوان دشمنان علی(ع)، اصحاب جمل، خوارج و از همه جدیتر دستگاه اموی بخصوص شخص معاویه بن ابیسفیان و پیگیریهای سیاسی او به همراه هزینه نمودن بیحد و حصر زر و زور وی برای سیاهنمایی چهره آن حضرت، بر روی تاریخ چندان اثری نداشته و قضاوت تاریخ را به بیراهه نکشیده است.
تلاش اصحاب جمل و اقدامات معاویه در زمان حیات حضرت مولا(ع) در قالب خونخواهی خون عثمان و گاهی هم اعتراض به مشروعیت سیاسی ایشان صورت میگرفت، که به جنگ جمل و صفین منتهی شد.
پیدایش خوارج و انگیزه آنان کاملاً با انگیزه معاویه و مزدوران وی تفاوت دارد. معاویه نه برای دین میجنگید، نه برای خدا. او به زشتگویی و یاوهسرایی علیه علی(ع) مبادرت میورزید. آنچه او را به این کردار وا میداشت اولاً حقدهای شخصی بدریه و حنینیه (کینههای سوابق جنگهای بدر و حنین) بود و ثانیاً سوءاستفاده از شرح صدر نبوی و گشادهنگری اسلامی در سهیمسازی همگان، اعم از موافق و مخالف در قدرت و اختصاص ندادن به یک گروه خاص بود. پدر او ابوسفیان به همراه اقوام و بستگانش، تا فتح مکه با شمشیر آخته با مسلمانان میجنگیدند و از ترس جانش به ظاهر قبول اسلام کردند. رسول خدا(ص) بهرغم آنکه به روشنی میدانست که آنان در دلشان مؤمن به دین او نیستند، او و همه یارانش را پذیرفت و مشمول تمام حقوق شهروندی قرارداد، به گونهای که توانستند به سرعت وارد قدرت سیاسی شوند و نوبت سوم خلافت رسولالله(ص) را از آن خود سازند.
اینک معاویه برای رسیدن به مقصود چارهای ندارد جز آنکه دین را از تمام مفاهیم معنوی، اخلاقی، تربیتی و عرفانی، تهی سازد و در «قدرت» خلاصه کند و به وصیت پدرش، ابوسفیان عمل نماید. مورخین روایت کردهاند که ابوسفیان روزی که عثمان به خلافت رسید اواخر عمرش را میگذراند و چشمانش نابینا شده بود. وارد جلسه شده، خطاب به بستگان خود گفت:
«یا بنیامیه تلقّفوها تلقّف الکره، فما هناک جَنّـه ولا نارفإنّما هو الملک، ولا أدری ما جَنّـه ولا نار»۲
ابوسفیان در این جمله، قدرت را به توپی تشبیه کرده که میان دو گروه بازیکن قرار گرفته است و هرکدام از بازیکنان باید سعی کنند که توپ از دست یاران خودشان بیرون نرود، در حالی که طرف مقابل برای برنده شدن سعی میکند که توپ را از دست آنان خارج سازد. معاویه گفته است:
ای بنیامیه خلافت را همچون توپی در دست یاران خود حفظ کنید، (هیچ امری مانع راهتان در حفظ قدرت نشود) زیرا خلافت چیزی جز سلطنت نیست و بهشت و جهنم معنا و مفهومی ندارد.!
به هرحال، معاویه به هر حیله و ترفندی بود به قدرت رسید. او اگرچه شخصی است که به اندیشه سیاسی معروف است،۳ ولی ناگفته پیداست که هر طالب قدرتی ـ حتی با هوش و ذکاوت معمولی ـ چنانچه برای رسیدن به اهدافش هیچ اصلی از اصول انسانی و اخلاقی را مانع و رادع خود نبیند، بیگمان به سرعت به مقصود خود میرسد. معاویه از اینگونه قدرت طلبان است. در مقابل شخصی مانند علی(ع) قرار گرفته که گوئی هدفی جز احیای ارزشهای اخلاقی و انسانی ندارد.
ابن ابیالحدید در شرح نهجالبلاغه از حضرت مولی نقل میکند که فرمودهاند: «لو لا الدین و التقى لکنت أدهى العرب» یعنی اگر دین و تقوی نبود، من سیاستمدارترین مرد عرب بودم. بعد شارح در توضیح میگوید: سایر خلفاء به مقتضای مصلحت خود عمل میکردند خواه این مصلحت مطابق شرع باشد یا اینکه با شرع مخالفت داشته باشد.۴ و ۵
قدرتطلبانی که برای رسیدن به قدرت، از هرگونه کرداری ابا ندارند، و اهدافشان تمام انواع وسیلهها و ابزارهارا برایشان توجیه میکند، جای شگفتی نیست که به زودی به قدرت برسند و شاهد مقصود را در آغوش کشند و برای مدتی مدید در قدرت جاخوش کنند. معاویه ازین قماش بود و شخصی مانند علی و فرزندانش(ع) را که از قدرت و حاکمیت چیز دیگری میفهمند هرگز نمیتوان با او مقایسه کرد. این جمله به ابوعلی سینا منتسب است که: «و کان علی فی أصحاب محمد کالمعقول بین المحسوس»؛۶ علی(ع) در میان اصحاب محمد(ص) چون وجود گوهر معقول در میان محسوسات بود.» یعنی فاصله او با دیگران چون فاصله عالم عقل و عالم محسوسات و طبیعت بود.
به یقین مهمترین جفا به درگاه آنحضرت، قرار دادن نام آن بزرگوار در کنار اینگونه چهرههای کریه و عناصر پلید است که به جنایت مشهور و نامدارند. حسب برخی از روایات خود وجود عزیزش از هم ردیفی با این عناصر پلید رنج میبرده است.
ابن ابیالحدید از امام علی(ع) نقل میکند: «در زمان رسول خدا(ص) جزئی از ایشان محسوب میشدم. مردم همچنانکه در افق آسمان به ستارگان نگاه میکنند به من نگاه میکردند. سپس روزگار از من چشم پوشاند و مرا همسنگ این و آن قرار داد و بعد از آن نیز همردیف پنج نفر دیگر ـ در شورا ـ قرار داد که بالاترینشان عثمان بود. گفتم عجب بد شد، روزگار به این هم بسنده نکرد تا اینکه مرا تنزّل داد و قرین افرادی چون معاویه و عمرو عاص قرار داد.»۷
در کتاب «حدیقه الشیعه» منسوب به «مقدس اردبیلی» نیز روایتی با این متن وجود دارد: «الدهر انزلنى ثم انزلنى ثم انزلنى حتى قیل معاویه و على! »؛ روزگار، مرتبه مرا پایین آورد، پایین آورد، پایین آورد به حدى که اسم من در کنار معاویه قرار گرفت. ۸
شاید رنج افزون برای حضرتش آن بود که گاه دوستانش او را به پیروی از سیره آن عناصر توصیه میکردند. آه جداً که چقدر برای علی(ع) دشوار است. همه از دست غیر مینالند ـ سعدی از دست دوستان فریاد. از جملات منقول از آنحضرت کاملاً مشهود است که ایشان بسیاری موارد مورد توصیه برخی از نزدیکان و دوستانش قرار میگرفتهاند که راههایی برای پیشبرد و موفقیت در جهت سلطه، به ایشان عرضه میکردند و ایشان از پیشنهادات آنان برمیآشفتنتد. به حدیث زیر توجه فرمایید:
رُوِیَ عَنْ رَبِیعَهَ وَ عُمَارَهَ أَنَّ طَائِفَهً مِنْ أَصْحَابِ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (علیهالسَّلام) مَشَوْا إِلَیْهِ عِنْدَ تَفَرُّقِ النَّاسِ عَنْهُ وَ فِرَارِ کَثِیرٍ مِنْهُمْ إِلَى مُعَاوِیَهَ طَلَباً لِمَا فِی یَدَیْهِ مِنَ الدُّنْیَا، فَقَالُوا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَعْطِ هَذِهِ الْأَمْوَالَ، وَ فَضِّلْ هَؤُلَاءِ الْأَشْرَافَ مِنَ الْعَرَبِ وَ قُرَیْشٍ عَلَى الْمَوَالِی وَ الْعَجَمِ وَ مَنْ تَخَافُ عَلَیْهِ مِنَ النَّاسِ فِرَارَهُ إِلَى مُعَاوِیَهَ. فَقَالَ لَهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ: «أَ تَأْمُرُونِّی أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ، لَا وَ اللَّهِ لَا أَفْعَلُ مَا طَلَعَتْ شَمْسٌ وَ لَاحَ فِی السَّمَاءِ نَجْمٌ، وَ اللَّهِ لَوْ کَانَ مَالُهُمْ لِی لَوَاسَیْتُ بَیْنَهُمْ وَ کَیْفَ وَ إِنَّمَا هُوَ أَمْوَالُهُم»۹
از ربیعه و عماره روایت شده: وقتی که عده ای از مردم به علت آنکه بیش خواهی مالی از حضرت مولی(ع) داشتند، آنحضرت را رها واکثر آنان بسوی معاویه فرار کردند، گروهی از اصحاب امیرالمومنین(ع) نزد وی آمدند و به ایشان گفتند ای امیرمؤمنان از این اموال به آنان بده و اشراف عرب و قریش را بر موالی [موالی به غیر عرب اطلاق میشد] ترجیح بده، آنحضرت در پاسخ فرمود:
«آیا به من مشورت مىدهید و توصیه میکنید که براى پیروزى خود، از جور و ستم به امت اسلامى که بر آنها ولایت دارم، استفاده کنم؟ به خدا سوگند تا عمر دارم، و شب و روز برقرار است، و ستارگان از پى هم طلوع و غروب مىکنند، هرگز چنین کارى نخواهم کرد! اگر این اموال از خودم بود به گونهاى مساوى در میان مردم تقسیم مىکردم تا چه رسد که جزو اموال خداست،»
بدیهی است که اینگونه دقت عمل از نظر بسیاری خلاف سیاست و مدیریت است. این دسته افراد، حضرت مولا(ع) را در دوران حکومت کوتاهش، موفق توصیف نمیکنند. درحالی که او در هدفش کاملاً موفق بوده است. او پس از عثمان به خلافت رسیده، دورانی که همه ارزشهای اخلاق اسلامی منزوی و متروک شده بود، قدرت دینی آغشته به فساد و حتی از سلطنتی که ابوسفیان تفسیر کرده بود به مراتب افسد و سیاهتر شده بود. تمام نهادهای مقدس دینی در خدمت قدرت و با همان قرائت ارائه میشد. علی(ع) آمده بود تا ارزشها را مجدداً احیا کند، قدرت را از فرصت برای سواری کشیدن و طعمهای لذیذ برای قدرتمندان، تبدیل به وظیفهای کند برای خدمت و به قلبی دلسوز و مهربان برای شهروندان و تلاش برای رقای استعداد تودهها مبدل نماید. او آمده تا به استاندار خود چنین فرمان دهد:
وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَهَ لِلرَّعِیَّهِ وَ الْمَحَبَّهَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ،۱۰
و قلب خویش را کانون رحمت و محبّت و لطف به شهروندان قرار ده و در مورد آنان همچون درندهاى مباش که خوردنشان را غنیمت شمارى، زیرا آنها دو گروهند یا برادر دینى تواند و یا انسانهایى که در آفرینش شبیه تو هستند.
آن بزرگوار تا حد زیادی در این هدف موفق شد، او تعلیم داده بود که «لن تُقَدَّسَ أُمَّهٌ لاَ یُؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِع»۱۱ (پاک و آراسته نیست امتى که در آن امت، زیردست نتواند بدون لکنت زبان حق خود را از قوى دست بستاند.) از این رهگذر افرادی از مردان مانند حجر بن عدی، میثم تمار، عدی بن حاتم و حتی زنانی مانند سوده حمدانیه را تربیت کند که حامی عدالت و ارزشهای اخلاقی باشند. برای حق و تحقق عدالت از قدرت نهراسند و با صراحت لهجه سخن گویند. هریک از نامبردگان تا جان در بدن داشتند در پیروی از مکتب علی(ع) کوتاهی نکردند و تا پای جان برای حقگویی مقاومت کردند و حتی با دیکتاتور اموی رویاروی شدند و با صراحت لهجه مکتب عدالت علی را بازگو کردند. معاویه از جاذبه علی(ع) برای این افراد و ترسیم چهره زیبای او توسط آنان برای مردم از سویی در شگفت و از سوی دیگر سخت در رنج و عذاب بود. گاه به ظاهر تصدیق و تأیید میکرد ولی باطناً به خود میپیچید و گاه عکسالعمل شدید و تلخ از خود نشان میداد.
وقتی قبیله حمدان مورد ستم بصر بن ارطاه قرار گرفته بود سوده حمدانیه زنی از آن قبیله به دربار معاویه برای تظلم میآید و معاویه او را میشناسد که همو است که در جنگ صفین فرزندانش را به دفاع از علی(ع) تشجیع میکرده است، با غضب میپرسد چه میخواهی؟ گفت: هَذَا ابْن أَرْطَاه قدم بلادى وَقتل رجالى وَأخذ مالى وَلَوْلَا الطَّاعَه لَکَانَ فِینَا عز ومنعه فإمَّا عزلته فشکرناک وَإِمَّا لافعرفناک. یعنی: بسر بن ارطاه که نماینده شماست و به دیار ما آمده است، مردان ما را کشته و اموال ما را گرفته، اگر اطاعت تو نمیکرد، عزت ما برقرار بود. اگر او را عزل کنی ممنون تو هستیم و اگر نه پس تو را شناختهایم. معاویه خشمناکتر شد و گفت: «إیاى تهددین بقومک وَالله هَمَمْت أَن أَدْرَاک على قتب أَشْرَس فَینفذ حکمه فِیک» یعنی: مرا تهدید میکنی؟ باید که تو را بر شتر ناآرامی بنشانم و نزد او بفرستم تا حکمش را بر تو جاری کند. سوده ساکت شد و گریست و شعری زیر لب چنین سرود:
صلى الإلَه على جسم تضمنه
قبر فَأصْبــح فِیهِ الْعــدْل مَدْفُونا
قد حَالف الْحق لا یبغى بِهِ
ثمنا فَصَارَ بِالْحَقِّ وَالْإِیمَان مَقْرُونا
یعنی:
درود خداوند بر جسمی که قبر آن را دربر گرفته و عدل در آن مدفون شده. همپیمان حق بود، و هرگز همتایی برای او نیست. او با حق و ایمان مقرون و همزاد گشته است.
معاویه گفت و مَن ذلک؟ منظورت کیست؟ سوده گفت: علی بن ابیطالب علیهالسلام. معاویه گفت: مَا أرى عَلَیْک مِنْهُ أثرا. او برای توچه کرده که نزد تو چنین است؟ سوده لب به سخن گشود و ماجرای خود را در خصوص شکایت از مأمور علی(ع) برای جمع زکوات به نزد آنحضرت، نقل کرد که من وقتی وارد دارالاماره او شدم وقت نماز او بود. «فَوَجَدته قَائِما یصلى فَانْفَتَلَ من الصَّلَاه ثمَّ قَالَ برأفه وَتعطف: أَلَک حَاجَه؟» نمازش را مختصر کرد و با رأفت و مهربانی پرسید: کاری داشتی؟ جریان را برایش نقل کردم. حضرت گریست و فرمود: خدایا تو بر من و اینان شاهد باش، من هیچگاه به ستم کردن بر مردم دستوری ندادهام و بر ترک حق تو امر نکردهام. سپس قطعه پوستی از جیبش بیرون آورد و (فرمان عزل او را) بر آن نگاشت. نامه را از آن حضرت گرفتم، به خدا، نه آن را مهر کرد و نه
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 