پاورپوینت کامل چرا باید علوم انسانی بخوانیم؟ ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل چرا باید علوم انسانی بخوانیم؟ ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چرا باید علوم انسانی بخوانیم؟ ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل چرا باید علوم انسانی بخوانیم؟ ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint :

«پاورپوینت کامل چرا باید علوم انسانی بخوانیم؟ ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint»؛ این، عنوان پرسشی بود که سارا شریعتی عضو هیأت علمی دانشگاه تهران در پنجمین نشست از سلسله نشست‌های «عصر علوم انسانی» که به همت دبیرستان تخصصی علوم انسانی شرف‌الدین برگزار می‌شود به آن پرداخت.

میناقاجارگر: «پاورپوینت کامل چرا باید علوم انسانی بخوانیم؟ ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint»؛ این، عنوان پرسشی بود که سارا شریعتی عضو هیأت علمی دانشگاه تهران در پنجمین نشست از سلسله نشست‌های «عصر علوم انسانی» که به همت دبیرستان تخصصی علوم انسانی شرف‌الدین برگزار می‌شود به آن پرداخت. سارا شریعتی در این نشست که دوشنبه، یازدهم اردیبهشت ماه امسال برگزار شد به مسائل مختلفی پرداخت؛ از جمله مشکلاتی که دانشجویان علوم انسانی در زمینه شغل‌یابی و درآمد با آنها مواجهند، دموکراتیک بودن این علوم در جامعه و همچنین نقش موثر آنها در تغییر جامعه و فرد و …

*****

من بیش از پیش از منبر رفتن پرهیز می‌کنم. اساتید ارتباطات ما می‌گویند در جوامع مذهبی همچون جامعه ما منبر رفتن قدیمی‌ترین شکل ارتباط اجتماعی بوده است. یک نفر می‌آید و منبر می‌رود و دیگران به او گوش می‌دهند. پرهیز می‌کنم به خاطر اینکه این شکل منبر رفتن شکل گفت‌وشنودی است؛ یعنی من می‌گویم و شما هم می‌شنوید و در آخر هم اگر چنانچه پرسش و پاسخی بود که به میزان دموکراتیک بودن فضا امکان بیشتری پیدا می‌کند، در اکثر جاها خیلی زود تمام می‌شود. دعوت این مدرسه را به چند دلیل پذیرفتم؛ دو دلیلش به خاطر جدید بودن نوع دعوت بود، یکی اینکه به من گفتند شما بیا در مدرسه از این صحبت کن که چرا باید علوم انسانی بخوانیم (این برای من جدید بود). شما خواهید گفت برای کسی که مدت زیادی علوم انسانی درس می‌دهد چرا این پرسش جدیدی است و جدید بودن این نوع پرسش در چیست. جدید بودنش در این است که در این ۱۲-۱۰ سال که من بیشتر فعالیت عمومی دارم، هر بار که ما را صدا کردند در مورد علوم انسانی صحبت کنیم برای دفاع از علوم انسانی بود. علوم انسانی همیشه در معرض اتهام بوده، اتهام سکولار بودن، غربی بودن، استعماری بودن، غیرمفید بودن، علوم به‌دردنخور، الهیات نوع جدید و انواع و اقسام مواردی که با آن دیدگاه علوم انسانی و علوم اجتماعی در مظان اتهام قرار می‌گرفتند و ما هر بار به‌عنوان کسانی که مشهور اصحاب علوم انسانی هستیم، منبر می‌رفتیم و از «علوم انسانی» دفاع می‌کردیم. این بار از من خواسته نشد که بیایم از علوم انسانی دفاع کنم -انگار که علوم انسانی پذیرفته شده، موجه است- زیرا اینجا مدرسه علوم انسانی است، در نتیجه شما بیا در مورد علوم انسانی حرف بزن. ما از مرحله دفاع و اثبات و مشروعیت‌بخشی به علوم انسانی گذشتیم و این خود یک خبر خوب است و به این دلیل اتفاق جدیدی برای من است و از آن استقبال کردم.

مورد دوم، اینکه علوم اجتماعی به شکل عام در همه جا در مظان اتهام است (مثلاً اتهام «غیرمفید بودن» و نسبت مستقیم با بازار و صنعت و کار نداشتن). در همه کشورها این بحث مطرح است که بحران علوم انسانی است. اینکه علوم انسانی از نظر شغل و حرفه به چه‌کار می‌آید (ما چه‌کاره خواهیم شد)، این یک بحث عمومی است. یک مورد خاص هم علوم انسانی در بسیاری از کشورهای اسلامی دارد. در بسیاری از کشورهای اسلامی گاه با واکنش‌های تندی مثل واکنش سید قطب در مصر روبه‌رو هستیم که در کتاب نشانه‌های راه می‌گوید علوم دقیقه را ما می‌توانیم از کفار یاد بگیریم، ولی علوم انسانی را نه. علوم انسانی را جز از یک مسلمان مؤمن متقی (فرمولاسیون مال من است) نباید یاد گرفت، به دلیل اینکه آن‌ها به شکل ضمنی القائات ایدئولوژیک می‌کنند، دیدگاه‌های خودشان را هم لابه‌لا مطرح می‌کنند و بنابراین این‌ها «علم» نیست، علم تجربی ابژکتیو و خنثی نیست. در نتیجه به‌عنوان کسی که -آن‌جور که خودش می‌گوید- دانش‌آموخته علوم انسانی است یک ردیه می‌نویسد برای علوم انسانی. ما با چنین مواضعی در ایران هم مواجهیم و مشابهش را می‌توانیم پیدا کنیم، کسانی که کلاً علوم انسانی را رد می‌کنند و خصلت علمی این علوم را کاملاً زیر سؤال می‌برند. ولی نوعی که در ایران بیشتر مسلط است این است که ما علوم انسانی را بپذیریم اما آن را تصحیح و تکمیل کنیم یا تبدیلش کنیم؛ هم پروژه‌هایی که تحت عنوان پروژه اسلامی‌سازی، بومی‌سازی و … در مورد این نوع علوم مطرح شد و سیاست‌گذاری شد و نهادها و نشریات خاص خودش را هم دارد. این دو موضع خیلی مواضع مسلطی بودند در کنار آنچه به شکل عام علوم انسانی خوانده می‌شود و در هم کشورها تدریس می‌شود، حالا با ویژگی‌ها و زمینه‌های خاص تاریخی و اجتماعی آن کشورها. امروز بعضی هم با هم حساسیت‌ها از این علوم در کشور خودشان دفاع می‌کنند ولی نمی‌گویند این علوم را به چیزی بدل کنیم، بلکه از استعمارزدایی از دانش صحبت می‌کنند، به این معنا که این دانش را هم مثل دانش‌های دیگر از موقعیت فرودست دربیاوریم و از آن استعمارزدایی کنیم که داستان دیگری است.

مورد دیگری هم که در این دعوت برای من جدید بود این بود که گفته شد شما بیایید در مدرسه حرف بزنید. این خیلی برای من جالب بود، جالب به این معنا که ما در یک محفل روشنفکری نیستیم که به آن عادت داریم، در دانشگاه هم نیستیم که به آن عادت داریم، در مدرسه هستیم. مدرسه (به شکل غربی‌اش

school

و به شکل شرقی‌اش مکتب) یک

concept

یا مفهومی است که به نظرم تا امروز به آن بی‌توجهی یا کم‌توجهی شده است، به آن به‌عنوان یک خانواد بزرگ فکر کردیم. فرزند من در مدرسه بود و آنجا می‌گفتند خانواده بزرگ فلان مدرسه و من همیشه می‌گفتم نه شما خانواده بزرگ نیستید، فرزند من یک خانواده دارد و آن هم ما هستیم. مدرسه را به خانواده تبدیل نکنید، یا خانواده بزرگ، یا دانشگاه کوچک؛ یعنی یا یک مرحله بعد از خانواده یا یک مرحله قبل از دانشگاه، همان چیزی که به آن می‌گوییم پیش‌دانشگاهی. به خود مدرسه به‌عنوان یک نهادی که اهداف مشخصی دارد کارکردهای اجتماعی مشخصی دارد و حتی کارکردهای فرهنگی عام و اونیورسال مشخصی دارد انگار که فکر نشده است.

شاید بشود گفت موقعیت مدرسه کمی پارادکسیکال است، یعنی کمی تناقض‌نماست. از یک طرف ما در دهه‌های اخیر با انفجار و ظهور انواع و اقسام مدارس روبه‌رو هستیم، یعنی مدرسه دولتی، غیردولتی، خصوصی، عمومی، استعدادهای درخشان، استعدادهای معمولی، حتی مدرسه مذهبی و غیرمذهبی. جالب بود من اولین بار که آمدم اسم فرزندم را در مدرسه بنویسم به یک دوستی گفتم رتبه‌بندی مدارس در ایران به چه شکل است و اولین سؤال او این بود: شما می‌خواهید بچه‌تان را در مدرسه مذهبی بگذارید؟ بعد من گفتم مگر مدرسه غیرمذهبی هم وجود دارد؟ اینجا جمهوری اسلامی است! گفت بله مدارس دولتی. این برای من هم مضحک بود هم شگفت‌آور که مدارس دولتی در نظام جمهوری اسلامی به‌عنوان مدارس عرفی یا غیرمذهبی شناخته می‌شوند و مدارس مذهبی مدارس خصوصی‌اند که باید پول پرداخت کنید تا فرزندتان مذهبی بشود؛ یعنی همان پیوند نامبارک میان مذهب و ثروت که همچنان انگار دارد عمل می‌کند، چون بودجه‌های کلانی هم باید می‌دادیم برای این مدارس. این مدارس مدارسی بود که مناسکش جدی‌تر و اجباری بود یا آموزشش فعال‌تر بود و این نکته جالب بود. این موقعیت پارادکسیکال یعنی اینکه انواع و اقسام مدارس داریم، اما ادبیاتی که در مورد مدرسه تولید شده یا پژوهش‌های در مورد مدرسه یا پژوهش در مورد آموزش و پرورش بسیار فقیر و ضعیف است.

جامعه‌شناسی آموزش و پرورش و مدارس ضعیف‌ترین شاخه در جامعه‌شناسی است و اصولاً من نمی‌دانم که چه‌ کار جدی نظری یا تئوریکی در مورد همین مدارس، تیپولوژی مدارس، انواع مدارس، کارکردهای اجتماعی مدارس و … صورت گرفته است؛ حتی در این مورد پایان‌نامه زیادی هم نوشته نشده چه برسد به کتاب‌های مستقل و پژوهش‌هایی دربار مدرسه. بارها به دانشجویانی که موقعیت دوگانه معلم-دانشجو را دارند پیشنهاد کردم که شما دوربین را به سمت خودتان بگیرید و تجربه زیسته خودتان را بنویسید، تجربه‌تان در مدرسه و تجربه‌تان در دانشگاه و مقایسه این دو با هم. واقعیت این است که تا به امروز من یک پژوهش مستقل در مورد مدرسه و انواع مدرسه و متدهایی که در این مدارس تدریس می‌شود یا بحث‌های نظری در این حوزه (چه به شکل تاریخی و چه به شکل اجتماعی) کمتر دیده‌ام. این است که می‌گویم پارادکسیکال است؛ از یک طرف انواع و اقسامش را داریم اما از طرف دیگر ادبیاتی که در این زمینه تولید شده بسیار ضعیف و فقیر است.

مورد دیگری که جالب است این است که به نظرم می‌رسد کیفیت مدرسه و رتبه‌بندی مدارس بیشتر بر اساس برنامه‌های فوق‌العاده‌ای که برای دانش‌آموز تصور می‌کند چیده می‌شود؛ یعنی این مدرسه، مدرس بهتری است یا مدرس گران‌تری است به دلیل اینکه برنامه‌های فوق‌العاد زبان‌های خارجی دارد، فرانسه و انگلیسی و ایتالیایی درس می‌دهد، یا مدرسه بهتری است به دلیل اینکه برنامه‌های فوق‌العاده ورزشی دارد، یا فوق‌العاده‌های فرهنگی دارد؛ و این هم باز به نظرم غریب می‌آمد چون مدارس اتفاقاً باید بر اساس برنامه‌های عادی‌شان کیفیت‌گذاری شوند نه بر اساس برنامه‌های فوق‌العاده‌شان. مهم‌ترین کارکرد مدرسه آموزش است، آموزش است که تعیین می‌کند یک مدرسه چه رتبه‌ای دارد نه برنامه‌های فوق‌العاده‌ای که می‌گذارد، درحالی‌که اغلب مدارسی که من دیدم برنامه‌های فوق‌العاده‌شان را تبلیغ می‌کردند، انگار که آموزش در درجه دوم است. مهم‌ترین بحث من با مسئولین مدرس فرزندم این بود که اولین انتظار من از مدرسه این است که فرزندم آموزش درست ببیند، خواندن، نوشتن، حساب کردن و … این آموزش است، بعد بخش دوم ماجرای دیگری است.

ماجرای دوم چیست؟ مدرسه به‌عنوان نهاد آموزشی، مدرسه به‌عنوان نهادی که کارکرد اجتماعی مشخص دارد، در فرایند اجتماعی شدن فرد نقش بازی می‌کند و به‌عنوان نهادی که یک میراث جهان‌شمول فرهنگی را به نسل بعدی منتقل می‌کند؛ یعنی یک وجه خاص زمینه‌مند دارد که از ما شهروندانی بسازد در جامعه و یک وجه عام جهان‌شمول دارد که از ما انسان قرن بیست‌ویکمی بسازد، یعنی با هم دانش‌های بشری، با میراث فرهنگی بشر بتوانیم ارتباط داشته باشیم و رابطه برقرار کنیم. در نتیجه، آمدن در مدرسه و صحبت کردن از علوم اجتماعی و علوم انسانی به نظر من یک کار جذاب است، کار مهمی است و باید آن را سنت کنیم. در فرانسه این سنت هست، شما زمانی که دکترایتان را می‌گیرید، می‌روید معلم مدرسه می‌شوید. از سارتر، دریدا، همه چهره‌های معروفی که شما می‌شناسید (در اروپا، در فرانسه) که نظریه‌پردازان بزرگی بودند، همه دو سال در مدرسه تدریس کردند. در ایران درست برعکس است؛ یعنی شما اگر دیپلم باشید احتمالاً معلم کلاس اول هستید، لیسانس/ راهنمایی، فوق‌لیسانس/ دبیرستان، دکترا/ دانشگاه. این روندی است که به نظرم کاملاً معکوس است، باید برعکسش کرد. تأکید و اهمیت اتفاقاً در مدرسه و دبیرستان است، آنجاست که فونداسیون شکل می‌گیرد، دانشگاه یک ماجرای کاملاً متفاوتی است. ما اغلب چون مدرس درستی نداریم گاه به بچه‌ها در دانشگاه می‌گویم مجبوریم کلاس درس دانشگاه را تبدیل کنیم به مدرسه؛ یعنی امتحان بگیرم، نمره بدهم، درس پس بدهند… ولی این وظیفه دانشگاه نیست.

بنابراین دعوت از این دو جهت برای من جذابیت داشت. امیدوارم یک سنتی باشد و این سنت به نظر من سنت جابه‌جایی است؛ یعنی چه؟ یعنی رفتن به جایی که قرار نیست بروید: شما معلمید و باید در مدرسه باشید، ولی در مدرسه نباشید، بروید در دانشگاه؛ شما استاد دانشگاهید در دانشگاه نباشید، بروید مدرسه، بروید حوزه، بروید کافی‌شاپ، یا بروید حوزه‌های دیگری که «معمولاً» نباید بروید. جامع ما به این جابه‌جایی احتیاج دارد. اصولاً در جهان امروز که جهان قطعه‌قطعه شده‌ای است، جهانی که به شکل پارادکسیکال هم جهانی‌شدن آن را یک‌پارچه می‌کند و هم در واکنش به جهانی‌شدن دارد قطعه‌قطعه می‌شود، اگر ما این سنت حسن جابه‌جایی و رفتن به جایی که منتظر ما نیست را انجام ندهیم، همیشه زندانی و محصور یک قوم و قبیله باقی می‌مانیم، ذهن‌های بسته و تنگ خواهیم داشت. ضرورت دارد به‌عنوان یک وظیفه برویم به سراغ جاهایی که مال قوم و قبیله و همفکر ما نیستند. برویم آنجا غافلگیر شویم، عصبانی شویم، شوکه شویم و بعد تأثیر بگذاریم و تأثیر بپذیریم. این به نظرم سنت مهمی در جامع ‌ایران است. برای اینکه بتوانیم انسجام دوباره را حفظ کنیم مجبوریم که قطعات این مجمع‌الجزایر نامتحد را یک جوری به هم پیوند بزنیم و نقش پل را بازی کنیم.

سارا شریعتی اگر همین دو نکته را (نقد و فاصل انتقادی و رفلکسیویته را که خود من را هم مشمول همان نقد می‌کند) به‌عنوان مهم‌ترین ویژگی‌های علوم انسانی و علوم اجتماعی در نظر بگیریم، درمی‌یابیم که این علوم خصلتاً علوم مزاحم و دردسرسازی هستند، علومی هستند که نظام‌های موجود اصولاً آن‌ها را نمی‌پسندند؛ به این دلیل که موضوع ارجح این علوم این است که نظم را به چالش بکشند و مورد نقد قرار دهند. در نتیجه یک دوگانه‌هایی داریم در علوم انسانی و علوم اجتماعی که یکی از معروف‌ترین آن‌ها دوگان مارکس است.

فرهنگ امروز/ میناقاجارگر: «پاورپوینت کامل چرا باید علوم انسانی بخوانیم؟ ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint»؛ این، عنوان پرسشی بود که سارا شریعتی عضو هیأت علمی دانشگاه تهران در پنجمین نشست از سلسله نشست‌های «عصر علوم انسانی» که به همت دبیرستان تخصصی علوم انسانی شرف‌الدین برگزار می‌شود به آن پرداخت. سارا شریعتی در این نشست که دوشنبه، یازدهم اردیبهشت ماه امسال برگزار شد به مسائل مختلفی پرداخت؛ از جمله مشکلاتی که دانشجویان علوم انسانی در زمینه شغل‌یابی و درآمد با آنها مواجهند، دموکراتیک بودن این علوم در جامعه و همچنین نقش موثر آنها در تغییر جامعه و فرد و …. در زیر بخش دوم این سخنرانی ارائه می‌گردد.

***

پرسش چیست؟ پرسشی که از من شده این است که چرا باید علوم انسانی بخوانیم و من به این پرسش به‌این‌ترتیب جواب می‌دهم: به‌عنوان خواندن علوم انسانی نه تحصیل علوم انسانی، با کمال شرمندگی گفتم خدمتشان که من نمی‌توانم از این دفاع کنم که باید برویم علوم انسانی (به‌عنوان رشت تحصیلی) بخوانیم. همین هفت پیش یک دانشجو با یک دسته‌گل آمد و از من تشکر کرد که پنج سال قبل او را از علوم انسانی خواندن منصرف کردم. من به او که دانشجوی مهندسی مکانیک بود گفته بودم که تو باید همچنان مهندسی مکانیک را ادامه دهی و امروز ایشان یک شرکت بزرگ دارد و خدمات خوبی ارائه می‌دهد و خانواده‌اش هم بسیار از من سپاسگزار بودند که فرزندشان شغل خوبی دارد؛ درحالی‌که در همان جا من داشتم به یک دانشجویی پاسخ می‌دادم که دانشجوی دکتری است و در اسنپ کار می‌کند. در نتیجه من از تحصیل علوم انسانی به همین دلایل که گفته شد (به دلیل شغل، به دلیل کار، به دلیل ضعیف بودن این علوم…) الزاماً صددرصد دفاع نمی‌کنم، هرچند که اگر قرار بر انتخاب مجددی بود، باز هم می‌رفتم و علوم انسانی می‌خواندم. باید پذیرفت علوم انسانی خواندن تبعاتی دارد و تبعاتش را هم باید پذیرفت که البته این خودش یک موضوع مستقلی است.

ولی سؤال: چرا باید علوم انسانی خواند (به معنای مطالعه دانش علوم انسانی)، دانش علوم انسانی به چه‌کار ما می‌آید؟ دانش علوم انسانی برای چیست؟ اصلاً اندیشمند یا دانشمند علوم انسانی دیده نمی‌شود در جامعه ما. این‌ها علومی هستند که بسیار دموکراتیک شده‌اند. من که چنین تجربه‌ای نداشتم که در جمعی باشیم و مردم عادی هم باشند و بحث جامعه‌شناسی بشود و بگویند که ما صحبت نمی‌کنیم شما که جامعه‌شناس هستید بفرمایید! یا حتی یک متخصص علوم سیاسی باشد و مثلاً انتخابات هم باشد و هیچ‌کسی حرف نزند و بگویند شما که متخصص علوم سیاسی هستید بفرمایید! معمولاً چنین چیزی نیست، همه نظر دارند همه بحث دارند و همه احساس می‌کنند که این یک دانش تخصصی نیست. این علومی است که اتفاقاً بسیار دموکراتیک شده و برخلاف علوم دیگر شما نمی‌توانید خودتان را از دیگران متمایز کنید. همه داریم در مورد این علوم صحبت می‌کنیم؛ بنابراین پرسش این است: دانش علوم اجتماعی و علوم انسانی به چه‌کار می‌آید و چرا باید این علوم را مطالعه کرد، چرا باید خواند؟ مدارسی که مختص علوم انسانی هستند به چه دردی می‌خورند؟

اول می‌خواهم به یک نکته وضوح بدهم، اینکه وقتی ما از علوم انسانی و علوم اجتماعی حرف می‌زنیم در مورد چه چیزی حرف می‌زنیم. اصلاً علوم اجتماعی به چه معناست، علوم انسانی به چه معناست، تفاوت این دو تا چیست؟ معمولاً خیلی روشن نیست. امروز در اروپا از

SHS

نام می‌برند؛ یعنی علوم انسانی-اجتماعی (انسانی و اجتماعی را با هم می‌آورند). باید توجه کنید که بسته به کشورها و بسته به دوره تاریخی مصادیق این علوم متفاوت بوده است؛ مثلاً در فرانسه از علوم انسانی صحبت می‌کنند، این علوم با مفهومی به نام اومانیته (انسانیت، بشر) پیوند خورده است؛ یعنی ربط دارد به یک فر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.