پاورپوینت کامل متنی ویژه درباره مناسبات علما و دولت قاجار ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل متنی ویژه درباره مناسبات علما و دولت قاجار ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل متنی ویژه درباره مناسبات علما و دولت قاجار ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل متنی ویژه درباره مناسبات علما و دولت قاجار ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint :

ما دو گونه تاریخ داریم: تاریخی که محورش متن های همان دوره و افکار حاکم بر آنهاست، تاریخی که ما با فهم امروزین خود، با انتخاب و گزینش و چینش برخی ازمتون قدیم برای خود و در چارچوب افکار روز می سازیم.

ما دو گونه تاریخ داریم: تاریخی که محورش متن های همان دوره و افکار حاکم بر آنهاست، تاریخی که ما با فهم امروزین خود، با انتخاب و گزینش و چینش برخی ازمتون قدیم برای خود و در چارچوب افکار روز می سازیم. یافتن هر گونه متن متعلق به دوره مورد بررسی، بسیار با ارزش است، چرا که این متن ها می توانند تاریخ نوع اول را در اختیار ما بگذارند تا از شرّ نوع دوم، یعنی برساخته های دل خود، رهایی یابیم. متن حاضر، یکی از آن متن هاست که گرچه عالمی درجه سوم نوشته و در همین حد ارزش دارد، اما به هر حال، حاوی نکات تازه ای است.

مقدمه

پدر نویسنده را با نام محمد جعفر بن سیف الدین شریعتمدار استرآبادی (م ۱۲۶۳ق) می شناسیم و می دانیم که دهها تألیف دارد که از آنها نسخ خطی و برخی چاپی هم برجای مانده، و می توان در وبسایت

aghbozorg.ir

جستجو کرد و عناوینشان را یافت. بیشتر آثار وی در کتابخانه مرعشی است و چنان معلوم می شود که بسا نسخه های خانوادگی به آنجا منتقل شده است. وی آثار دیگری هم در کتابخانه های دیگر دارد. گفته می شود که از روزگار فتحعلی شاه با وی در ارتباط بوده و به دعوت او به تهران آمده، و به سال ۱۲۴۱ق در جنگهای ایران و روس همراه سید محمد مجاهد، مشارکت داشته و بعدا باز به مکه و سپس کربلا رفته، آنگاه به ایران بازگشته و در نهایت در زمان محمد شاه به تهران آمده و همانجا در سال ۱۲۶۳ در گذشته است. بدین ترتیب باید گفت در خانواده اینها، سیاست جای خاصی داشته و با حکومت قاجاری پیوندی داشته اند.

محکمه شورای محمدی

اما فرزند وی، علی بن محمد جعفر استرآبادی نویسنده همین رساله اصول عقاید با نام محکمه شورای محمدی است که ذیلا مطلبی در باره آن خواهیم نوشت. کتابی هم با نام رموز الکنوز دارد که در ذریعه: ۱۱/۲۵۳ از آن یاد شده است. آثار دیگری هم مانند عین الحق و جز این دارد.

آقابزرگ همین یک نسخه را می شناخته (دانشگاه: ۴۳۱۰)، اما نسخه ای دیگر از آن در کتابخانه سلطنتی هست (دنا: ۹/۱۸۸، ش ۲۴۵۹۱۵ که دست جن هم به آن نخواهد رسید. ما هم صرف نظر کردیم. ممکن است آن نسخه کامل و همانی باشد که تقدیم شاه شده است، نکته ای که تاریخ کتابتش یعنی ۱۳۰۱ آن را تا اندازه ای تأیید می کند. اما دسترسی به آن نسخه در کتابخانه عزیز سلطنتی، وقت تلف کردن است. البته اگر روزی بدست آمد که این گزارش را تکمیل خواهیم کرد. نسخه ما در ۱۳۲۳ نوشته شده است.

رساله حاضر به نام «محکمه شورای محمدی یا شورای ناصری»، در باره اصول دین است، و این که چرا این نام را انتخاب کرده نمی دانم. از نظر علمی، اثری معمولی و بسیار عادی است، اما آنچه سبب نگارش این یادداشت شد، مقدمه و خاتمه آن است که نکته های جالبی دارد. او این کتاب را برای ناصر الدین شاه نوشته و در این مقدمه و موخره هم از او یاد و ستایش کرده است. دو سه جا به «رأس مائه» اشاره می کند که بسا تألیف آن حوالی ۱۳۰۰ باشد، گرچه این می تواند یکی دو سال قبل و بعد را هم نشان دهد. نثر آن هم آشفته و ضعیف است، و لابلای آن، اشعاری از خودش آورده که قابل خواندن هست، اما چنان که دانیم و دانید، و چند روز قبل هم در کانالم نوشتم، مثل همه چیز این دوره، سطحش پایین و از نظر ادبی غیر قابل اعتناست.

گزارش افکار نویسنده در باره رابطه دین و سیاست

با این حال، مقدمه و خاتمه، نکاتی دارد که نمی شود از آن گذشت. نمونه ای است از قضاوتی از یک روحانی درجه دو یا سه از اوضاع سیاسی و برخی از مناسبات فکر دینی و سیاست، نیز جایگاه عالم و شاه.

نخستین نکته این است که بنده جای دیگری هم نوشتم و گفتم آمدن سر تجدد به درون این مملکت، سبب اختلال در بحث های عقایدی شد. به عبارت دیگر، قدری سبب تردید در میان شماری از اهل خواندن و نوشتن شد، و همین که اصلا خارجی ها در ایران زیاد شدند، کتابهای فرنگی بدست مردم آمد، زبان فرنگی تدریس شد، تعداد سفرای خارجی فراوان شدند، مهمانی های مشترک زیاد گشت و … همه اینها مردم را با بیدینی آشنا کرد. در این شرایط نوشتن کتابهای اصول دین مهم بود، این که بتوان دین مردم را محکم نگاه داشت. به هر حال، وظیفه علما این بوده و لاجرم وقتی حرفهای بیدینی می شنیدند، و این که مثلا بجز شریعت اسلام، فقه و قانون دیگری هم در عالم وجود دارد، باید به دفاع از اسلام می پرداختند تا این تردید رواج پیدا نکند.

بررسی این متن از نظر گفتمانی، و این که در زمینه روابط علما و شاه و وضع دین، چه گفتگویی یا به عبارتی گفتمانی وجود داشته جالب است.

تاریخ گواه است که علما و دستگاه قاجاری، پیوند نزدیکی به هم داشتند و آنچه به تدریج سبب جدایی شد، داستان نفوذ فرنگی ها در ایران بود. از نظر اقتصادی، آسیب های جدی به تجارت و تجار زد. آنها به علما پناه آوردند و به تدریج خللی در جامعه ایجاد شد. اما علاوه و در ادامه آن آن، نفوذ فرهنگی فرنگی سبب شد تا کم کم علما، حس کنند دستگاه قاجاری مدافع فرنگی هاست. این مساله از جهات مختلف مطرح بود. از تأسیس دارالفنون گرفته تا اقتباس های دیگر برای نظام اداری و مسائل مختلف که به هر حال از زمان امیر کبیر به طور جدی تعقیب شد. البته ناصرالدین شاه، احتیاط فراوانی می کرد که از جمله جلوگیری از رفتن دانشجو از ایران به فرنگ بود، اما به هر حال، این حس برای علما وجود داشت که این رفت و آمدها، به دین مردم آسیب خواهد زد. مشکلی که هنوز هم وجود دارد.

علایم اضمحلال دین در طول سالیان

نویسنده ما در قدم اول، از نگرانی خود در طول سالیان یاد می کند: «عاصی متمادی سیف الدین علی بن محمد جعفر استرآبادی که سال ها در زاویه تأسف بر ظهور علایم اضمحلال دین سیدالمرسلین و التباس و تلبس اجانب به لباس دین اوانین! انتظار فرج در راس این مائه آیت! عظمی در می برم». تصورش بر این بود که دین در حال از بین رفتن است. اما یکباره، مژده ای آمده است که «خداوند عزت» «قلب مبارک پادشاه اسلام را» «از خاطر خطیر امام عصر نمود که در این مائه، اجراء احکام ایمان در تمام محروسه ایران مقرّر فرماید». به نظر وی در این «تبه روزگار» این اقدام «کمال جسارت» است. حال این مژده در چه زمانی و در پی چه اقدامی از طرف ناصرالدین شاه بوده، نمی دانیم. هرچه هست، در اوج بی دینی و زمانی که «علایم اضمحلال دین سید المرسلین» آشکار شده بوده، یک مرتبه اقدامی صورت می گیرد که سبب امید نویسنده ما می شود. چند بیت شعر هم در باره این بیداری فلک و اثرش روی اوضاع و شاه و ثابت کردن سرداری او از خودش سروده است. ظاهرا عنوان این اشعار «شکرنامه» بوده و ابیاتی از آن در مقدمه این کتاب آمده و گفته شده که «این کتاب را گنجایش گنجانیدن تمام این شکر نامه» نیست.

نویسنده هم اینجا و هم در چند مورد دیگر، گفته است که در این زمینه کتاب مفصلی خواهد نوشت: «در کتاب کبیر صورت تحریر و تفصیل و تفسیر بایدم».

اینجا خطاب به پادشاه، یعنی همین ناصرالدین شاه، جملاتی به زعم خود ادیبانه آورده و این که ان شاءالله در اندک زمانی همه امور دین اصلاح خواهد شد: «به اندک زمانی، شوکت سلطنت اسلام پناهیَت را سرآمد سلف، و نظم مملکت را رشک خلق خواهی دید».

بزرگان ممالک خارجه خداوندان هوش!

اما دقیقا چه اتفاقی افتاده و چه تحولی در جامعه حاصل شده است؟ این را باید از روی برخی از عبارات وی حدس زد. در اینجا، نکته ای را بیان می کند که مهم است و آن این که این فرنگی ها و «بزرگان ممالک خارجه که حقا خداوندان هوش و خداوندگاران نظم مملکتند» این بار اعتراف کرده اند که شریعت محمدی، حاوی نکات دقیقی بوده و به تحسین آن پرداخته اند. «پادشاها! مؤید این مطلب را همین بس که بزرگان ممالک دول خارجه که حقّا خداوندان هوش و خداوندگاران نظم مملکتند، همواره بر دقایق نکات شرع محمدی (ص) تصریح و تحسین می نمایند». همان بزرگان ممالک خارجه که به گفته وی «حقا خداوندان هوش هستند»، «هر چندی یک پرده از سرّی از اسرار حکمت آمیزش می گشایند، بلکه از روی انصافی که دارند آن را سرمشق حکمت های خویش می فرمایند».

البته، ما که خودمان به نبوت باور داریم و می دانیم که رسول ص از روی هوی سخن نمی گوید، اما این اعتراف فرنگی ها، سبب اعتماد و ایقان بیشتر می شود. با این ادبیات در دوره های بعد به خوبی آشنا هستیم.

نویسنده بر این باور است که سلطنت در ایران به گونه ای است که خداوند اجرای قوانین اسلام را به آنها وانهاده است. در اینجا اشاره به دولت صفوی می کند، و گویا مقصودش این است که آنها اهل اجرای احکام بوده اند: «کاسه گرم تر از آش نباید شدن، یا از روی تجربه از ملاحظه شیوه مرضیه امثال سلاطین صفویه».

روحانیون این دوره، حفظ نظام قاجاری را به عنوان حافظ تشیع لازم دانسته، و نویسنده ما هم می گوید «واجب است حفظ شوکت این دولت ابد مدّت» «لکن بشرطها و شروطها».

لزوم نظارت شاه بر حکام شرع

وی در ادامه و در توضیح ابواب کتاب، از علومی بحث می کند که برای نگارش چنین اثری لازم است، و مقصودش همان علوم قدیمه است. پس از آن باز، با اشاره به این که فرمان شاه را در نوشتن این اثر اطلاعت کرده، از فقیه واقعی سخن می گوید که هم باید علم داشته باشد و هم بر هوای نفس خود غالب باشد. این نکته را برای این می گوید که شاه «حکام شرع» را امتحان کند، تا خروجی کار «علمای ربانیین» باشند، کسانی که دامن طهارت ایشان از لوث عیب و آلایش پاک باشد. به نظر وی، این امتحان سبب می شود تا علما «از هوی و هوس که در این دوره دایر شده» دور باشند.

علما همیشه تابع دولت های وقت بودند

در این جا یک قضاوت شگفت دیگر می کند که از یک روحانی درجه دوم تابع دستگاه قاجاری انتظار بیشتری از او نیست ودر باره آن تأمل باید کرد، و آن این که که تمامی علمای بزرگ را تابع دولت های وقت می داند: «مگر نبود که همیشه علمای ربانیین از صدر اسلام تا زمان میرداماد و شیخ بهایی و حجه الاسلام و کلباسی و والد ماجد و شیخ مرتضی اعلی الله مقامهم هر یک تابع سلطان عصر خود بودند و در اعانت دولت اسلام به قدر مرجوع و مقدور صرف غایت قدرت می نمودند».

در اینجا در باره نام کتاب می گوید که اسمش را «محکمه شورای محمدی» گذاشته و البته معتقد است که می تواند «محکمه شورای ناصری» هم باشد. تلویحا «محمدی» و «ناصری» را جای هم استفاده می کند. اینجا مقدمه تمام می شود و وی «به عرض حضور اعلی حضرت ظل الله می رساند که باب اوّل در توحید، و آن مشتمل است بر مقدمه و…»

از مقدمه ای که گذشت معلوم می شود دستگاه «وزارت کبری» از وی به عنوان «خادم شریعت» خواسته است این رساله را در باره اصول دین بنگارد. بعدی ندارد که او در عالم خود تصور کرده است که ارجاع این امر به او، به معنای این است که پادشاه مصمم شده است تا احکام دین را اجرا کند: «خلاصه کلام از مصدر وزارت کبری رجوع این خدمت به خادم شریعت شد که به میمنت این عدد چهارده باب احکام الله را به ادلّه و براهین دندان شکن از قوانین شرع مبین استنباط و استخراج نموده، حاصل آن را در این کتاب شرح دهم». کتابش در چهارده باب شامل اصول و فروع دین می شود.

و اما در خاتمه کتاب هم نکات جالبی آمده که باز می تواند این فضا را برای ما روشن کند. او می گوید که پنج صفت اخلاقی بد را که در ایران رواج یافته، می خواهد بیان کند، صفاتی که مقابل هر کدام، یک صفت خوب هست. نسخه ما که تک هم هست، بخشی از خاتمه را داردو تنها از دو خصلت مذموم حرص و دروغ یاد شده و پس از آن را ندارد.

مشکلات روحانیت و انگیزه مردم در توجه به ممالک خارجه

اما فارغ از اینها، نکته اولش این است که مدتی است، عالمان اصیل دین کنار رفته اند، و عده ای عالم که مصداق گرگ در لباس میش رفته هستند، تسلط یافته اند: «چند سالی است که علمای حقه کم شدند، و پاره گرگان به لباس میش درآمدند، و چون این لباس را لباس دائری دیدند به انواع حیَل خود را به اوصاف صاحب این لباس به نظرها جلوه دادند، و دوره آخر مائه نحس سیزده مقتضی بود، شیطان رجیم فرصت یافت». این می تواند اشاره به برخی از روحانیونی باشد که موقعیتی داشته و اموالی بهم زده اند. مخصوصا وقتی از حرص سخن می گوید، لابد می تواند اشاره اش به اینها باشد، گرچه عبارات کلی است.

به گفته وی، اساسا، علمای حقه طالب ریاست نبوده و نیستند: «علمای حقه چون طالب ریاست نبودند و نیستند». و چون امر به معروفی در کار نیست، آنها کنار رفته اند. همین کنار رفتن آنها سبب شده است که «کلمات حقه» از بین برود و تدلیسات جای آن را بگیرد: «کم کم کلمات حقّه از میان مردم رفت، و تدلیسات انتشار یافت». به نظر وی، این وضعیت، سبب شد تا مردم بفهمند این روحانیون که به گفته وی گرگان در لباس میش هستند، «داعیه ریاست دارند، نه درد دین و ملت». بدبینی مردم به حدی شد که اگر روحانیون خوب هم مطلبی می گفتند، باز مردم آنها را از آن همان تدلیسات می شمردند: «اگر در گوشه و کنار، اهل حقی کلامی می گفت، از آن تدلیسات می پنداشتند».

راز این که مردم بیدین شده اند، و به طور مشخص به ممالک خارجه متمایل شده اند همین است. یعنی رفتار روحانیون، سبب شده است تا دین بدنام شده و مردم دنبال جایگزین دیگر بگردند: «این بود که طالبان کمال مائل به ممالک خارجه شدند، شاید از آنجا کسب کمالات کنند».

درمان این بیماری مزمن در چیست؟

این نکته مهمی است و او می گوید که «این کتاب گنجایش شرح آن ندارد، و باید به مذاقات مختلفه، از هر کسی به زبان مناسب حال او، کم کم رفع مانع برایش و احداث مقتضی بود، مثل طبیب حاذق با بیمار مزمن».

در واقع، او دنبال درمان این وضع است. باید طبیب حاذقی باشد که این بیمار را با بیماری مزمنش درمان کند. امید وی «همت پادشاه اسلام پناه» است. عبارت وی مبهم است، و می گوید چهار سال طول خواهد کشید «از اوّل شروع در این کار تا آخر تکمیل امور معاش و معاد، و آسودگی عباد، و افول فضول و حصول فراغت از برای عموم ناس، خصوصا پادشاه اسلام». مقصودش چیست، نمی دانم. اما می گوید او دو کتاب در این ـ شاید چهار سال ـ در این باره خواهد نوشت و بعد از آن هم اگر«تتمه عمری اگر باقی داشته باشم، در عتبات عالیات یا مدینه مشرّفه، اشتغال به خدمات معنویه این دولت ابد مدّت یابم».

در اینجا به بیان آن پنج خصلت منفی می پردازد که اشاره کردم فقط حرص و دروغ را بحث می کند. به گفته وی اینها «عمده اشرار اخلاق سیئه که اسباب اختلال امور دولت اسلام شده» همین هاست که قرار است در کتاب بعدی توضیح دهد. کافی است شاه به این کتاب تمایل نشان دهد، مردم هم علاقه مند خواهد شد: «یقینا به محض بروز میل پادشاه مردم اسلام فطرت، مشغول به تجلی و تحلّی آنها خواهند شد تا زمانی که کتاب کبیر در مدارس مقررّه تکمیل گردند».

وی ضمن بدگویی از حرص، از قناعت ستایش می کند و می گوید: «به خدای بی زوال قسم که یکی از صواعق عظیمه خرابی دولت، ترک این صفت، و تبرّک به ضد آن شده» است. البته باز تأکید می کند که قصد اطناب ندارد. باید مردم را در این زمینه تربیت کرد و کار سلطان که خداوند او را «شبان گوسفندان خود قرار داده» همین است. اگر تربیت شان کند، اجرا دارد و اگر نه، مؤاخذه خواهد شد. «خدای ممالک و ملوک، ملوک را شبان گوسفندان خود قرار داده، بر تربیت آنها اجر، و بر مساهله با آنها سؤال مترتب است». این تعبیر شبان و گوسفند در ادبیات سیاسی ما بسیار رایج بوده است.

پادشاه خواستن جبلّی حیوانات است چه رسد به ذی شعور!

تکیه بر پادشاه در اصلاح هر امری، از ویژگی های سیاسی و تربیت مربوطه در ایران است. اینجا هم نویسنده ما به عنوان یک عالم درجه دو یا سه، بر این امر تأکید دارد و می گوید که « پادشاه خواستن، جبّلی حیوانات است، چه رسد به ذی شعور!». بعد هم تأکید می کند که طالب شوکت دولت بودن هر کسی، به قدر شعور اوست « هر کسی به قدر شعورش طالب شوکت دولت خود است». با این حال، می گوید که شاه بهتر است مطالب علما را گوشد دهد، امری که موکول به «اعطا فکر ملوکانه» است.

بعد هم از صفت دروغ یاد می کند، و این که داشتن این صفت چه قدر زشت است. دلش می خواهد مفصل بنویسد، اما حس می کند این مختصر جای تفصیل نیست و برای چندمین بار این را یاد آور می شود. اما ضمن آن، اشاره ای دارد که چطور وقتی «پادشاه دین خواه است» دیگران تقیه می کنند: «تقیه از دیگران چرا». این مطلب را البته باز نمی کند و از این که توانسته در رأس این مأئه این رساله را بن

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.