پاورپوینت کامل آینده ما و میراث شریعتی ۸۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آینده ما و میراث شریعتی ۸۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آینده ما و میراث شریعتی ۸۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آینده ما و میراث شریعتی ۸۵ اسلاید در PowerPoint :

زمانه و زمینه اجتماعی ما و شریعتی یکسان نیست. او پدیده‌های زیر را آن‌گونه که ما زیسته‌ایم، تجربه نکرد: ظهور انقلاب، سقوط مدرنیسم اقتدارگرا و به‌دنبال آن تجربه حکومت اسلامی، فروپاشی بلوک شرق، شکست مارکسیسم رسمی و عقب‌نشینی نسبی گفتمان چپ، هژمونی گفتمان نولیبرالیسم و اعلام یک‌طرفه و پیروزمندانه «پایان تاریخ» و ادعای شکست همه گفتمان‌های بدیل توسط نولیبرالیسم، ظهور و افول جنبش‌های اجتماعی معاصر و مترقی در خاورمیانه و شمال آفریقا، گسترش جنبش‌های اسلام‌گرای ذات‌گرا، ظهور گفتمان‌های نو-اورینتالیستی همچون «نبرد تمدن‌ها» و محکومیت فرهنگ و مذهب خاورمیانه به‌عنوان عامل اصلی بحران معاصر و سرانجام فراگیرشدن سیاست‌های تهاجمی نولیبرالیسم تجاوزگر با عنوان «مداخله بشردوستانه» برای نجات عالم و آدم!

زمانه و زمینه اجتماعی ما و شریعتی یکسان نیست. او پدیده‌های زیر را آن‌گونه که ما زیسته‌ایم، تجربه نکرد: ظهور انقلاب، سقوط مدرنیسم اقتدارگرا و به‌دنبال آن تجربه حکومت اسلامی، فروپاشی بلوک شرق، شکست مارکسیسم رسمی و عقب‌نشینی نسبی گفتمان چپ، هژمونی گفتمان نولیبرالیسم و اعلام یک‌طرفه و پیروزمندانه «پایان تاریخ» و ادعای شکست همه گفتمان‌های بدیل توسط نولیبرالیسم، ظهور و افول جنبش‌های اجتماعی معاصر و مترقی در خاورمیانه و شمال آفریقا، گسترش جنبش‌های اسلام‌گرای ذات‌گرا، ظهور گفتمان‌های نو-اورینتالیستی همچون «نبرد تمدن‌ها» و محکومیت فرهنگ و مذهب خاورمیانه به‌عنوان عامل اصلی بحران معاصر و سرانجام فراگیرشدن سیاست‌های تهاجمی نولیبرالیسم تجاوزگر با عنوان «مداخله بشردوستانه» برای نجات عالم و آدم!

بی‌تردید، میراث فکری هیچ اندیشمندی تام و تمام نیست و محتاج نقد و بازبینی است. شریعتی نیز از این امر مستثنا نیست. با‌این‌همه، چهار دهه پس از شریعتی، همچنان می‌توان پرسید: کدام‌یک از آموزه‌های او ظرفیت پاسخ‌گویی به بحران‌های بنیادین موجود را دارند؟ میراث شریعتی می‌تواند در مسئله‌شناسی و مشارکت در برون‌رفت از برخی بحران‌های عمده معاصر ما نقش برجسته‌ای ایفا کند. در این نوشتار استدلال خواهم کرد نقد رادیکال دو پارادایم حاکم جهان‌روایی آمرانه (مدرنیته هژمونیک نولیبرال) و بومی‌گرایی ذات‌گرایانه (در هر دو شکل اورینتالیسم و اورینتالیسم وارونه) ضرورت امروز ماست تا از رهگذر این نقد راه برون‌رفت از بحران را بیابیم. میراث شریعتی می‌تواند از طریق دو پروژه رهایی‌بخش زیر مشارکت کند: نخست، تقویت پروژه تکثر مدرنیته‌ها برای بازسازی مدرنیته‌ای مردمی، درون‌زا و برون‌نگر. دوم، تبیین چشم‌انداز جامعه و سیاستی نوین که در آن آرمان‌های سه‌گانه آزادی، عدالت اجتماعی و زیست اخلاقی (معنویت مدنی) هم‌زیستی داشته باشند.

تحقق این آرمان از طریق تقویت گفتمان موجود و معاصر ممکن است. این گفتمان، دوگانه‌های کاذب و برساخته‌ای مانند بومی و جهانی، معنویت و مادیت، آزادی و عدالت و جز آن را به چالش می‌گیرد و بر گفت‌وگوی سازنده و مشارکت پدیده‌های پیش‌گفته در جهت تبیین و تحقق مدرنیته درون‌زا، دموکراتیک و عدالت‌‌محور تأکید می‌کند. دو پارادایم حاکم جهان‌روایی آمرانه مدرنیته هژمونیک نولیبرال و بومی‌گرایی ذات‌گرایانه موانع بزرگ راه سوم ما است و میراث شریعتی در این بن‌بست‌شکنی قابلیت‌های فراوان دارد.

از مدرنیته واحد به مدرنیته‌ها

به لحاظ نظری دعوای میان دوگانه سنت و مدرنیته قدیمی‌ شده است‌. اکنون دیگر مدرنیته را به‌صورت مفرد به ‌کار نمی‌برند، آنچه وجود دارد «مدرنیته‌ها» است، زیرا یک سنت وجود ندارد‌، بلکه «سنت‌ها»، تاریخ‌ها و جامعه‌ها وجود دارند. مدرنیته دموکراتیک‌، پویا و پایدار «درون‌زا» است‌، زیرا در تعامل انتقادی با سنت‌ها و تاریخ جامعه از یک‌سو‌ و دستاوردهای امروز بشری در غرب‌ و شرق (جهان شمال و جنوب)، روشنگری و پساروشنگری‌، گفتمان مسلط مدرنیته و نقد مدرن و پسامدرن آن است. نقد بنیادین و رادیکال سنت‌ها شرط لازم این کار سترگ فکری است‌، به این معنا‌ که سنت‌ها را «پروژه ناتمام»، در حال شدن و موضوع تفسیرهای بی‌پایان قلمداد کنیم. به این ترتیب، پروبلماتیک و پرسش قدیمی‌ اما همچنان نو و ضروری ما تبیین نظری و چگونگی‌ تحقق‌ عملی‌ مدرنیته دموکراتیک و درون‌زا است. مدرنیته‌ای که بر پایه اصل خدشه‌ناپذیر «عدالت اجتماعی» استوار باشد، تبعیض طبقاتی‌، جنسی‌، نژادی‌، مذهبی‌، سیاسی و جز آن را نپذیرد و در این راه از نقد رادیکال سنت‌ها و مدرنیته مستقر پرهیز نکند و جز به کرامت انسانی‌ گردن ننهد.

به عبارت دیگر، یکی‌ از بنیادی‌ترین پرسش‌های۱۵۰ ساله ما همچنان این است که چگونه رؤیای مدرنیته دموکراتیک و درون‌زا را به واقعیت تبدیل کنیم؟ شوربختانه اما، آرمان مدرنیته درون‌زا همچون دیگر آرمان‌های بلند به قربانگاه سیاست رفت و ذبح شد، به ‌نام بومی‌گرایی آن را مسخ کردند. واقعیت این است که جهان جنوب، هم تجربه شکست الگوهای توسعه وارداتی از غرب سرمایه‌داری و شرق کمونیستی و هم بحران عمیق الگوهای «بومی» را از سر گذرانده است. از دهه ۱۹۶۰ تاکنون حقوق شهروندی، دموکراسی و عدالت اجتماعی به‌ نام فرهنگ بومی اما به ‌کام سیاست قومی و قبیله‌ای قربانی شده‌اند. ازهمین‌رو، امروز بیش از همیشه محتاج تداوم در کوشش نظری و جهد عملی برای تبیین و تحقق راه سومی در میانه دو گفتمان حاکم زیر هستیم: از سویی، مدرنیته هژمونیک آمرانه و نولیبرالیسم به‌عنوان تنها آلترناتیو موجود و «پایان تاریخ» ارائه می‌شود.در این دیدگاه، برتری و جهانی‌‌بودن الگوی حاکم به‌صراحت آشکار است و جهان جنوب گزینه‌ای‌ جز پیوستن به آن ندارد، زیرا فرهنگ و سنن وی فاقد پویایی و زایش برای الگوهای بدیل قلمداد می‌شود. تجربه مدرنیته، یگانه است و این یگانگی در تجربه امروز غرب چهره نموده است. دیگران وظیفه‌ای‌ جز پیمودن راه یگانه توسعه برای نیل به غایتی که از پیش تعریف و تجربه شده است ندارند، وظیفه تاریخی‌ آنها جهانی‌‌کردن تجربه‌ یگانه غرب نولیبرال است. در این زمینه، نقد پسااستعمارگرایی شریعتی (م. آ. ۴، بازگشت، صص ۱۱-۲۵) به غرب‌محوری و ازخودبیگانگی همچنان مفید است: «ملت‌ها، دارای هر ‌نژاد و هر تاریخ و هر تمدنی که هستند باید به صورت کوزه‌های خالی شبیه به هم در بیایند، که هیچ چیز نداشته باشند جز یک حلقوم تشنه باز و حفره خالی برای اینکه فقط و فقط به دم این ماشین تولید فکری و اقتصادی غرب وصل شود و آن را بمکند و عامل مصرف شوند، نه عامل تولید». وی به «دیالکتیک سوردل» برای تبیین این ازخودبیگانگی اشاره می‌کند که در آن به تحقیر یا مسخ فرهنگ و تاریخ و شخصیت شرقی مبادرت می‌شود تا وی در یک رابطه دیالکتیکی و برای فرار از عقب‌ماندگی «خودش را متشبه به غربی می‌کند، که بعد بگوید من از آن ‌نژاد متهم نیستم، از نوع تو‌ام، تظاهر می‌کند به شباهت به او… . بنابراین تقلید پدیده‌ای است که زاییده دیالکتیک سوردل در رابطه شرقی و غربی است». (همانجا) از نظر شریعتی «امروز حتی بسیاری از دانشمندان بزرگ اروپایی – که انسان‌دوستان بزرگی نیز هستند و سوسیالیست و عدالت‌خواه هم – گرفتار غرب‌پرستی و اصالت غرب‌اند.» بدین معنا که «در دنیای امروز فقط یک تمدن وجود دارد، که تمدن غربی است و دیگران یا باید تمدن غربی را انتخاب کنند و متمدن شوند یا در وحشی‌گری و انحطاط بمانند». (م. آ. ۱۴، تاریخ و شناخت ادیان ۱، صص ۱۴۴-۱۷۹) از سوی دیگر، گفتمان‌های ذات‌گرا و اورینتالیستی همچون «نبرد تمدن‌ها»، سروری و سیادت غرب هژمونیک را به‌گونه‌ای دیگر تبیین می‌کنند. در این دیدگاه، الگوی غرب، جهانی‌ نیست، خاص است زیرا عقلانیت، مدرنیته و سکولاریسم ارزش‌ها و نهادهای غربی هستند و فرهنگ‌های غیرغربی فاقد زمینه‌های لازم برای پذیرش این الگو هستند، زیرا کمتر و فرو‌تر از این ارزش‌ها هستند.

واقعیت این است که هر دو گفتمان فوق به‌گونه حیرت‌آوری ساده‌انگارانه‌اند. زیرا مدرنیته مسلط غرب مجموعه‌ای از گرایش‌های آزادی، حقوق ‌بشر، دموکراسی و جنبش‌های عدالت‌خواهانه معاصر ضدنولیبرال (جنبش تسخیر) از یک‌سو و خشونت سیستماتیک، فاشیسم، استعمار، نژادپرستی، ترامپیسم و پوپولیسم راست‌گرا از سوی دیگر است. مدرنیته غربی دو چهره دارد و گفتمان‌های فوق تصویری یگانه از آن ارائه می‌دهند. دیگر آنکه، هویت‌های تمدنی خوانش‌ها و نمایندگان متضادی دارند. هر تمدنی نمایندگان رسمی‌، غیررسمی‌، مشروع و نامشروع دارد. همچنانکه ادوارد سعید می‌گوید، هیچ تمدنی یک واحد ایستا و منجمد نیست، بلکه، متکثر، پویا و در حال شدن است. تمدن‌ها یک وجه ندارند.

همچنین اورینتالیسم وارونه یا بومی‌گرایی نوستالژیک و ذات‌گرا در جهان جنوب با غرب‌ستیزی خویش به تقویت گفتمان‌های غرب‌محور فوق منجر می‌شوند. متأسفانه، این مخالفت مشروع با اورینتالیسم وارونه بعضا به تطهیر و تقلیل نقش نظام سلطه در میان برخی جریانات مذهبی و سکولار – لیبرال و چپ – منتهی شده است. میراث شریعتی در نقد همزمان تجدد هژمونیک و بومی‌گرایی نوستالژیک مفید است: «علت اصلی پریشانی‌ها، نه استبداد است، نه استعمار و نه استثمار، این‌ها همه معلول‌اند. علت دوتاست: اول استحمار! دوم هم استحمار! و استحمار بر دو گونه است: استحمار کهنه و استحمار نو!» (م.آ.۴، بازگشت، ص ۳۰۹). اورینتالیسم وارونه، یا بومی‌گرایی نوستالژیک مثال روشن «استحمار کهنه» است و مدرنیته هژمونیک آمرانه و نولیبرالیسم نماینده «استحمار نو» در زمان ما. مطالبات مشترک جامعه مدنی در شرق (جهان جنوب) و غرب چیزی جز کرامت انسانی‌، عدالت، انصاف و سعادت نیست. این آرمان‌ها نه در انحصار غرب هستند و نه بیگانه با ارزش‌های شرق. اما تحقق این آرمان‌های جهانشمول در هر جامعه‌ای محتاج مدلی درون‌زا و مسیری مردمی است، مستلزم ایجاد راه سومی مستقل از سیادت و سروری دو گفتمان پیش‌گفته است. راه سوم ما، مدرنیته دموکراتیک، متکی بر اصل عدالت اجتماعی و زیست اخلاقی (معنویت مدنی) است که به طور همزمان درون‌زا و جهانشمول است. گفت‌وگوی انتقادی با الگوهای جهانی‌ و بومی است تا از بستر‌ این گفت‌وگو ارزش‌های جهانی‌ کرامت انسانی‌، آزادی و عدالت اجتماعی در قالب سنت‌ها، فرهنگ و نهاد‌های ملی‌ متولد شوند. به تعبیر شریعتی (م. آ. ۲۰، چه باید کرد؟) «استخراج و تصفیه منابع فرهنگی‌» یک ملت است تا از این مسیر، توسعه‌ای درون‌زا و دمکراتیک جوانه‌ زند. دعوت شریعتی به «بازگشت به خویشتن تاریخی» در همین راستا قابل بازخوانی است، زیرا از نظر وی این بازگشت به «سنت‌پرستی و کهنه‌پرستی و ارتجاع جدید» نیست، «بازگشت به خویشتن بالفعل و موجود در نفس و وجدان جامعه است». (م. آ. ۴، بازگشت، ص ۱۱-۲۵). «بدین معنی است که دعوت به «بازگشت به خویش» بازگشت از اصالت انسان یا اومانیسم به بومی‌گری قومی و خودپرستی تنگ‌نظرانه و متعصبانه نژادی نیست، بلکه صعود از «از خود بیگانگی فرهنگی» و «بی‌معنایی وجودی» و «بی‌شخصیتی تاریخی» است به مرحله متعالی «خودزایی و خودآگاهی انسانی» و در ‌‌نهایت، تحقق راستین «اصالت انسان»، سرمنزلی که نه با اسارت ملت‌ها که کار امپریالیسم و استعمار است و نه با محو ملیت‌ها که دستاورد انترناسیونالیسم مذهبی و طبقاتی است، بلکه با شرکت فعال ملت‌های آزاد و خودآگاه و اصیل براساس «تساوی» و «تعارف» می‌توان بدان رسید.» (م. آ ۲۷، باز‌شناسی هویت ایرانی- اسلامی، ص ۸۱-۱۳۸). به عبارت دیگر، راه سوم به معنی‌ انزوای در خود و بیگانگی‌ با جهان نیست. تبلیغ خاص‌گرایی، بومی‌گرایی نوستالژیک و ذات‌گرا نیست. هرگز به معنی‌ بازسازی دوگانه کاذب

شرق‌برتر – غرب‌بد‌تر نیست. به معنی‌ وقار و منزلت متفاوت بودن در چارچوب میراث مشترک بشری و کرامت انسانی‌ است. دیالکتیک تفاوت و تشابه به ما می‌آموزد که غرب و شرق هیچ‌کدام بر‌ترین نیستند. هویت‌های مجرد و ایستا ندارند، ذاتا با دیگری در نبرد نیستند. اما یکسان و یکرنگ نیز نیستند. هریک در تعامل با دیگری در حال متحول‌شدن است و هرکدام باید برترین‌های میراث دیگری را برای خود برگزیند.

مدرنیته درون‌زا و دموکراتیک

آرمان مدرنیته درون‌زا و دموکراتیک همچون دیگر آرمان‌ها به قربانگاه سیاست ‌ رفت و ذبح شد. به نام بومی‌گرایی آن را مسخ کردند. در واقع، از بستر بومی‌گرایی دو رؤیا ‌زاده می‌شود: رؤیایی‌ که با کابوس سنت‌گرایی تمامیت‌خواه همراه است و نمونه‌هایی از تبدیل این کابوس به واقعیت را در جهان امروز می‌بینیم. دیگری مدرنیته درون‌زا، مردمی و برخاسته از متن تاریخ و اجتماع است که ما همچنان در رؤیای آن به سر می‌بریم. در تلقی اول، ذات‌گرایی فرهنگی، اورینتالیسم وارونه، خودشیفتگی و خودبسندگی سنتی‌ به تقلیل و تخریب مفاهیم مدرن می‌انجامد. بومی‌گرایی در این مفهوم، رویکردی نوستالژیک، غیرانتقادی و تمامیت‌خواه به گذشته دارد زیرا میراث گذشته، بی‌نیاز از گفتمان مدرنیته، پاسخ‌گوی چالش‌های حال و آینده تلقی می‌شود. اگرچه پدیده‌ای مدرن است اما «بدیل مدرنیته» است زیرا پیچیدگی‌های مفاهیم و نهادهای مدرن را به مفاهیم ساده موجود در میراث سنتی‌ تقلیل می‌دهد و در برابر همه‌ مفاهیم مدرن بدیل‌های بومی سنتی‌ ارا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.