پاورپوینت کامل بررسی آتش در داستان سیاوش، ایران و هند ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل بررسی آتش در داستان سیاوش، ایران و هند ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بررسی آتش در داستان سیاوش، ایران و هند ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل بررسی آتش در داستان سیاوش، ایران و هند ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
درگذشته هنگامیکه میخواستند بیگناه را از گناهکار شناسایی کنند، آن شخص باید از میان آتشِ داور عبور میکرد و اگر به سلامت بیرون میآمد نشانهی بیگناهی و پاکی بود. در استورهی ایرانیان، گذر از آتش، در داستان سیاوش دیده میشود که برای تهمتی بود که نامادریش سودابه به او زد، و در کنار آیینهایی که با آتش برگزار میشود، آیین خودسوزی و مرگ با آتش نیز دیده میشود که دو دیدگاه برای آن وجوددارد، یکی جنبهی الهی و عرفانی و دیگری خودسوزی و مرگ.
درگذشته هنگامیکه میخواستند بیگناه را از گناهکار شناسایی کنند، آن شخص باید از میان آتشِ داور عبور میکرد و اگر به سلامت بیرون میآمد نشانهی بیگناهی و پاکی بود. در استورهی ایرانیان، گذر از آتش، در داستان سیاوش دیده میشود که برای تهمتی بود که نامادریش سودابه به او زد، و در کنار آیینهایی که با آتش برگزار میشود، آیین خودسوزی و مرگ با آتش نیز دیده میشود که دو دیدگاه برای آن وجوددارد، یکی جنبهی الهی و عرفانی و دیگری خودسوزی و مرگ. در داستان سیاوش، جریره همسر سیاوش هنگامیکه مرگ پسرش را میبیند، گنجخانهی فرود را آتش میزند و خود را میکشد. آتش گاه به بشر جان میدهد و زندگی میبخشد،چون خورشید و گاه داور است و خالص را از ناخالص میشناسد و گاه جانگیر است و خود دیگران را میکشد. آتش در برخی ملل تا جایگاه خدایی میرسد مانند اگنی در هند و بر او فدیه و قربانی میکنند و اگر مردهی خود را با آن بسوزانند، ارزشی بس والا دارد و گاه در آیینی دیگر هرچیزی را بر این آتش پاک، نباید آمیخت و سبب آلودگی آن میشود.
واژه های کلیدی: سیاوش، آتش در ایران و هند، اگنی، ایندره، خودسوزی
In the past, when you wanted to identify the guilty innocent, one must pass through the refereeFire and If he come out to health, It was a sign of his innocence. Iranian myths of the fire can be seen in the story of Siavash. That’s because the slander that her stepmother, Sodaabeh , had accused, And on the side of the fire rituals which are held: Ritual self-immolation and death by fire, There are two approaches to it: One aspect of the divine and mystical self-immolation and death of the other. The story of Siavash, Jaryreh, Siavash’s wife When she sees her son’s death, Treasure ignite his house and kills herself
Fire sometimes human lives like sun and some times gives life, Fire is sometimes the dwelling of the gods, like Agni in India. And upon redemption and sacrifice, And if the corpse on fire was burn Is invaluable, And sometimes in other ritual should not put anything on fire That it will pollute
.
Key Words: Siavash, The fire in Iran and India, Agni, Indra, Self-Immolation
پیشگفتار:
در این مقاله، نخست به بررسی داستان گذر سیاوش از آتش، خودسوزی جریره همسر سیاوش، بررسی برخی از شخصیت های داستان، مفهوم و معنی استوره آتش، آیینهایی که با آتش از دیرباز در ایران و هند برگزار میشده،میپردازیم سپس به سنجشی بین ارتباط استورههای ایرانی سیاوش، رستم و افراسیاب با خدایان هندی،اگنی ایزد آتش، ایندره، ایزد باران و وریتره، دیو خشکسالی و اپم نبات، ایزدآبها میپردازیم.
برای بررسی این استوره ملی تاریخی، بایست نخست از مفهوم خود واژهی استوره آغاز کنیم، سپس به خود پژوهش بپردازیم که از کدامین دیدگاه استوره شناختی به بررسی استوره سیاوش پرداختهایم.
استوره، از دیدگاه واژگانی، واژهای یونانی و به معنی داستان تاریخی است کهاینداستانهای تاریخی بر اثر گذشت زمان طولانی، و نبود زمان درست و مکانهای دقیق، با داستانهای وهمی، حماسی و شگفتانگیز ملتها آمیخته شدهاند و گاه با منشأیی مردمی و نااندیشیده که در آن گاه، کارگزارانی که در زمرهی انسان باشد، وجود ندارد و بیشتر نیروهای طبیعت و رویدادهای طبیعی چون سیل، آتش، زلزله و … هستند که پس از گذشت سالها دیگرگون شده و گاه مردمان دوران کهن این نیروها رانمیشناختند و آنها را موجوداتی خیالی انگاشتند، مانند اینکه در دوران کهن، کوهها را پرندگانی میدانستند که خدایان بالهای آنها را بریدند و برزمین ثابت شدهاند،و گاه طبیعت و انسانها را به سیمای جانداران یا موجودات فرازمینی نمودار شدهاند و کارها و ماجراهایشان معنایی رمزی دارند.(باستید، ۱۳۷۰: ۴۵) و این داستانهای کهن تاریخی گاه از منشورهای اخلاقی و دینی سخن میگویند و باورهای دیرینگانمان را به ما مینمایانند.(ن.ک. هینلز، ۱۳۶۸: ۲۴)استاد مهرداد بهار هر کیش و آیینی را بر چهار دستهی باورها، آیینها، مکانهای مقدس و پیروان بخش میکند و بر آن اساس استوره را چنین تعریف میکند: «استوره اصطلاحی کلی است و دربرگیرندهی باورهای مقدس انسان در مرحلهی خاصی از تطورات اجتماعی در عصر جوامع به اصطلاح ابتدایی، شکل میگیرد و باورداشت مقدس همگان میگردد. استوره حتا در سادهترین سطوح خود انباشته از روایاتی است که معمولا مقدس و دربارهی خدایان، موجودات فوق بشری ووقایع شگفتآوری که درزمانهای آغازین با کیفیاتی متفاوت با کیفیات زمان عادی ما، رخ داده و به خلق جهان وادار، آن انجامیده است یا در دورانهای دوردست آینده رخ خواهد داد. (بهار،۱۳۷۵: ۳۴۵)
استوره بازتابی از ماندگارترین جلوههای هنری و اندیشههای هر قوم و ملتی است که با دو رویه آشکار و پنهان، آشکارترین و پنهانترین آموزههای فرهنگی را در خود جای دادهاند و حقایق و ارزشهای معنوی در پی جلوههای ظاهری استورهها پنهان هستند.(ذکرگو، ۱۳۷۷: ۷)، فروید، اساتیر را با دیدگاه رویا،تفسیر میکند و میگوید: «اساتیر تهماندههای تغییر شکل یافته تخیلات و امیال اقوام و ملل و رویاهای متمادی بشریت در دوران جوانیاند. اسطوره در تاریخ حیات بشریت یعنی از لحاظ تکوین و تسلسل تیرههای حیوانی، مقام رویا در زندگانی فرد را دارد.» (باستید، ۱۳۷۰: ۳۳) و بر این اساس و باور که استورهها جایگاه و پرورشگاه ادیان و خدایان کهن هستند که خاستگاه باورهای ملی، مذهبی مردم براساس زندگی و پیرامون و طبیعت و شرایط آب و هوایی پیرامون آنها بوده میپردازیم که براساس این خاستگاه در دوران کهن نزدیک ۳۰۰۰هزار سالهی پیش از میلاد داستان سیاوش نزدیک خوارزم و بلخ امروزی پدید آمده است و همانندهایی کمی آن سوتر در کهن دیار هند دارد، داستان سیاوش در ادبیات ملی، شاهنامه، در داستان پادشاهان کیانی آمده، و از آن کهنتر در بندهش و اوستا نیز از وی سخن رفته است.
پیشینه ی پژوهش:
آریاییان بیش از سه هزار سال پیش به سرزمین هند تاختند، آنان سوارکارانی روشن پوست بودندکه با رفتنشان به هند آیینهای خود را نیز با خود به این کهن سرزمین بردند و پیوندی ژرف بین استورههای ملی ایران و هند از رویدادها، مذهب، جشنها و… پدید آمده است، پرسش مهم « بودن آیین آتش دادرسی و خودسوزی با آتش در دو سرزمین ایران و هند» و پیوندهایی است که این داستان با استورههای آتش در سرزمین ایران و هند دارد، را بررسی میکنیم، بدین منظور از کتابهای ارزشمندی چون «شناخت اساطیر هند» از «ورونیکا ایونس، ۱۳۷۳»، آثار دکتر مهرداد بهار چون «بندهش، ۱۳۹۰»، «پژوهشیدر اساطیر ایران، ۱۳۷۵»، «از اسطوره تا تاریخ،۱۳۸۶» و کتاب اوستا از استاد «پورداوود،۱۳۰۷» و «دوستخواه،۱۳۸۹» و کتاب «شناخت اساطیرایران» از «جان هینلز،۱۳۶۸» و «اسرار اساطیر هند» از «ذکرگو،۱۳۷۷»،«رمزپردازی آتش» از (ژان پیر بابار،۱۳۷۶) و کتابهای بیشمار دیگری بهره بردهایم. و کاری مستقل جدای از این استورهها و بیان مشابهتهای آنان است که کمتر بدانها به این شکل پرداخته شدهاست.
۱- استورهی سیاوش
۱-۱ چکیدهی داستان سیاوش:
در دوران پادشاهی کیکاووس، پسر کیقباد، پهلوانان ایرانی چون توس، گودرز، گیو در شکارگاهی نزدیک توران زمین، دختری زیبارو از کسان گرسیوز، برادر افراسیاب را دیدند، هریک از آنان خواست تا دختر از آن او باشد، و درگیرشدند و داوری نزد کاووس بردند. کاووس با دیدن دختر، دل در گرو او بست واو را به همسری خود برگزید و سیاوش زاده شد، رستم، سیاوش را دید از کاووس خواست تا او را با خود به سیستان ببرد و پرورش دهد، پس از مدتی سیاوش نزد پدر بازگشت، در همین دورانمادر سیاوش درگذشت، غم سیاوش با عشق بدفرجام سودابه همسر کاووس دوچندان شد- اما سیاوش درخواستهای او را که به شیوههای گوناگون قصد شیفته کردن او را داشت، رد میکرد (مانند خودنماییهای او در دیدار سیاوش از شبستان به بهانهی دیدار از خواهرانش، یا برگزیدن یکی از دختران شبستان به همسری) و هربار سیاوش خود را از این دامها میرهاند تا در صحنهای سیاوش قصد فرار داشت که با سودابه درگیر شد ودرباریان متوجه موضوعشدند و سودابه که در عشق شکست خورده بود با ترفند و نیرنگ، نزد کاووس رفت و گفت که سیاوش قصد دست درازی به او را داشته و سبب مرگ نوزادان او شده است، کاووس که از پاکدامنی پسر خود آگاه بود، گفتهی سودابه را نمیپذیرد و از سویی دل درگرو عشق سودابه زن زیباروی خود نیز دارد، سرانجام تن به آزمایش داور(ور گرم یا گذر از آتش) میسپارند وسیاوش سوار بر اسب سیاه رنگش با جامهای سپیداز میان خرمن آتش میگذرد و بیگناهیش را به نمایش میگذارد. سپس با میانجیگری سیاوش، کاووس از سیاست سودابه میگذرد. در همین روزگارافراسیاب به جنگ ایران میآید وسیاوش برای دوری از دربار، بههمراه رستم میرود وپیشنهاد سازش به نفع ایرانیان از سوی افراسیاب را میپذیردو این پیام را رستمبه آگاهی کاووس میرساند، اماکاووس به رستم پرخاش کرده و از او میخواهد که جنگ با افراسیاب را ادامه دهد، رستم نمیخواهد، پیمانشکنی کنند و کاووس خشمگین او را به سیستان میفرستدو برای سیاوش نامه میفرستد که با افراسیاب بجنگد، و اگر میخواهد پیمان شکنی نکند، سپاه را به توس بسپارد و سیاوش هنگامی که درخواست پدر را میفهمد، آن را نابخردانه مییابد، و پس از مدتی اندیشه و درنگ، و رایزنی با یاران خود، پیشنهاد پناهندگی به افراسیاب میدهد. افراسیاب به سفارش پیران ویسه(وزیرش)، این خواسته را میپذیردو سیاوش به سرزمین توران میرود. پیران، جریره، دخترشرا به همسری سیاوش در میآورد و صاحب پسری به نام فرود میشود وافراسیاب دختر خود، فرنگیس را به همسری سیاوش در آورده و او را حکمران خوارزم میکند. سیاوش، گنگ دژ را میسازد. گرسیوز، برادر افراسیاب برسیاوش رشک میبرد، و از او پیش افراسیاب بدگویی میکند. و سرانجام موجب میشود جنگی میان افراسیاب و سیاوش دربگیرد و منجر به دستگیری سیاوش و کشته شدن او گردد، به دستور افراسیاب،فرنگیس به بند کشیده میشود تا او و نوزاد درون شکمش را از بین ببرند، اما پیران او را آزاد کرده و کیخسرو به دنیا میآید. هنگامی که خبرکشته شدن سیاوش به ایران میرسد، و رستم خشمگین به دربارکاوس رفته و سودابه را میکشد و سپاه آماده کارزار میشوند، پس از آن، سپاه به فرماندهی توس به سمت توران حرکت کرده و در جنگی نابرابر، فرود پسر سیاوش به دست توس کشته میشود، گودرز در خواب میبیند که کیخسرو زنده است و با سپاه به توران میروند تا کیخسرو و مادرش را به ایران بیاورند که بعدها کیخسرو انتقام خون پدر خود، افراسیاب و گرسیوز را میکشد.
۲-۱ پیشینهی داستان سیاوش:
داستان سیاوش پیشینهای۳۰۰۰ساله دارد و در تاریخ بخارا گفته شده، مردم بخارا بر کشتن سیاوش سرودهای شگفتانگیزدارند و مغان با قوالان، بر سوگ او میخوانند و بیست و هشتمین لحن از سی لحن باربد نیز کین سیاوش نامیده شده است.(ن. ک هینلز، ۱۳۸۳ :۳۲۸) ابوریحان بیرونی آغاز بنای خوارزم را ۹۸۰سال پیش از اسکندر میداند و پس از آن به ورود سیاوش و پادشاهی کیخسرو و دودمان او، در خوارزم تاریخ گذاشتند و این ۹۹سال پس از ساختن خوارزم بود.( بیرونی، ۱۳۵۲: ۵۸) و درتاریخ بخارا، ابوبکر محمدبن جعفر حصار ارگ بخارا یا قهندز بخارا را کنگ دژ دانسته و گور سیاوش را « در این حصار بدان موضع که از در شرقی اندر آئی و آن را دروازه غوریان خوانند و او را آنجا دفن کردند و هرسال هر مردی آنجا یکی خروس بکشد(مدرس رضوی،۱۳۶۲ :۲۷)ودر بندهش جای گنگ دژ را، به سوی خراسان چند فرسنگ دورتر از دریای فراخکرد یاد کرده و نام آن را به شکل کنگهه(
Kangha
) آورده و در همین دژاست که کیخسرو پادشاهی را به لهراسپ واگذار میکند.(ن.ک زندآکاسیه،۲۴۵، ۲۷۴، ۲۷۸) در مینوی خرد، جای این دژ در سوی مشرق نزدیک دریاچه ستویس در مرز ایرانویج یاد شده و سودهایی که به سیاوش نسبت داده شده و از سودهایی که به سیاوش نسبت داده یکی زادن کیخسرو و دیگری ساختن گنگ دژ است(تفضلی،۱۳۵۴: ۴۵و۸۰) در زند وهومن یسن، کنگ دژ از ساختههای سیاوش آمده که رستاخیز از آنجا آغاز میشود، و هنگام هوشیدر اورامزدا ایزد نریوسنگ و ایزد سروش را بدانجا میفرستد تا به پشوتن پسر گشتاسب بگوید به دههای ایران برود و مراسم دینی را بجابیاورد.(هدایت،۱۳۳۲ :۶۰) و مارکوارت براین باور است که کنگ دژ در بخارا و درزبان چینی، سمرقند را کهنگ گویند.(ن.ک.صفا، ۱۳۶۳: ۶۱۳)(برای آگاهی بیشتر دربارهی داستان سیاوش به این کتاب ها نگاه کنید:زندآکاسیه،۲۷۴؛ بهار، ۱۳۵۲: ۱۰۴؛ شاهنامه،ج۳،ص۷-۲۴۹؛ مدرس رضوی،۱۳۶۲: ۲۷)
۳-۱ سیاوش:
سیاوش، اوستا به شکل سیاوَرَشن
syâvaršan
به معنی دارنده اسب گشن یا سیاه و درپهلوی سیاوخش
syâvaxš
یا سیاوش
syâvaš
و در فارسی نیز سیاوش گفته میشود. در فروردین یشت، فروهر پاکدین کیسیاوش مورد ستایش قرار گرفته است(پورداوود،۱۳۰۸: ۱۰۳)سیاوش شخصیت فروتن، بردبار و خردمندی را درکنار چهره بسیار زیبایش دارد و در داستان با همه بدیها و زشتیها با خردمندانهترین شیوه برخورد میکنددر جاهایی چون نادیده گرفتن نیرنگها و عشوهگریهای سودابه برای رسیدن و کامجویی از او و سپس نابود کردن وی، بیخردیهای پدرش، ترک جنگ با توران پس از پیروزی بر آنان، آزاد کردن اسیران تورانی، پناهنده شدن به توران، فروگذاشتن نبرد در رویارویی با نیرنگهای گرسیوز و دسیسهچینیهای او که افراسیاب را به جنگ با سیاوش و کشتن او واداشت، همگی بیانگر شخصیت خردمند، بردبار و مداراگر او با اوضاع دشوار پیش آمده برای یافتن و داشتن خوشبختی، تندرستی، پیروزی و سربلندی هستند که او آگاهانه بدانها دست میزند.اهل کینهورزی و ستیزهجویی نیست اما در آخر نابرابر و با بیخردی کشته میشود و مردمان در سوگ این مرگ نابرابر سدههاست در سوگش میگریند و سوگوارند. هنوز درایران، ترکیه، عراق، افغانستان و… برای او سوسوگ یا سیاووشان برگزار میشود. در یشتها در دعایی از دُرَواسپ(خدای اسپان) میخواهد تا کمک کند کین سیاوش را بگیرند: «ای دُرَواسپ!ای نیک! ای تواناترین! مرا این کامیابی ارزانی دار که افراسیاب تباهکار تورانی را به زنجیر کشم و او را بسته به زنجیر، کشان کشان برانم و (همچنان) در بند، نزد کیخسرو، پسر خونخواه سیاوش برم تا او را در کرانهی دریاچهی ژرف و پهناور «چیچست» به خونخواهی سیاوش نامور– که ناجوانمردانه کشته شد- و به کینخواهی «اغریرث» دلیر، بکشد.» (دوستخواه، ۱۳۸۹: ۳۴۸) و باز در اوستا، در گوش یشت و ارت یشت، هوم، از ایزدان یادشده، درخواست دارد تا به او کامیابی به بند کشیدن افراسیاب را دهند و او را نزد کیخسرو برده و به کین سیاوش، بکشد.(پورداوود، ۱۳۰۷: ۳۸۱؛ ۱۳۰۸: ۱۹۴) .
به طور نمادین در استورهشناسی ایران، سیاوش را نماد سرسبزی و سرزندگی نیز به حساب میآورند، که پس از کشته شدنش از خون اوگیاه سیاووشان میروید. و این دیدگاه متاثر از استورهی مرگ و زندگیِ دیگربار و خزان سیاوش با مرگ وی و بهار او با زایش گیاهی که از خون او میروید و زایش کیخسرو پس از مرگ اوست؛ همانگونه که رفتن سیاوش با اسب به درون آتش خزان وی و زنده بیرون آمدن او از آتش، بهار اوست. در روایت ایرانیتوتم اسب و گیاه خدا یگانه میشوند و آنچه در شاهنامه میآید، متاثر از اسطوره سیاوش در آیین زرتشتی است. استوره سیاووش چون گیاه خدا به عصر نوسنگی و آغاز این دوره یعنی اعجاز گیاه و رویش و ناپدید شدن گیاه و پیدایی شگفتآور گیاه در فصل بهار بازمیگردد سیاووش با توتم گیاه خدا زمان مرگش سوگواری و زمان زایش دوبارهاش در بهار با جشن همراه است. « در روایت فرشته باران در جایی تیشتر و در اینجا سیاوش پیوند دارد. در اساتیر ماوراءالنهر نقش توتمی اسب بودن سیاووش برجای میماند و القاب شهریاران افریغی و سکه نقشهای آنان این نکته را تایید میکند و با این همه با رسیدن سیاووش به شهریاری نقش توتمی را کمرنگ میشود و سفالهای خوارزم و فرسکهای پنج کند و افراسیاب این نکته را تایید میکند.(هینلز،۱۳۸۳: ۳۳۰)
۴-۱افراسیاب:
افراسیاب در اوستا «فرنگرَسین» به معنی «هراس انگیز» است و در پهلوی فراسیاو، پسر پشنگ، در اوستای نو از جمله زامیادیشت او جزو اژدهایان و دیوان است نه پادشاه. (ن. ک. دوستخواه، ۱۳۸۹ :۹۲۲) دوران پادشاهی افراسیاب و پیران در توران برابر است با پادشاهی منوچهر، نوذر، زو، گرشاسپ، قباد، کیکاووس، و کیخسرو در ایران. افراسیاب « مردی است دلاور و بیباک، سرداری بزرگ؛ به عنوان قهرمان جبهه بدی، تا حدی جانشین ضحاک، ولی سیمای نفرت بار ندارد. در عین سنگدلی، گاه به گاه از جوانمردی بیبهره نیست. او تنها پادشاهی است که در برابر ایرانیان میایستد، و با آنکه شاه بدکاره قلمداد شده است، شخصیت نیرومند او، گاه نمیتواند که تحسین برنینگیزد.» (اسلامی ندوشن،۱۳۸۱: ۱۰۶) اگر دوره پادشاهی افراسیاب را به سه دسته برتری، میانه، و ضعیف بخش کنیم، او تا کشتن نوذر، پادشاه ایران، برتر است، سپس با قباد صلح میکند و در عهد کاووس همچون دیگران با او برخورد میکند، پس از آن در دوره سیاوش و کیخسرو ضعف بر او چیره میشود. او مسایل را یا سیاه میبیند یا سپید و با تغییر میانهای ندارد، کشتن اغریرث نامدار به دلیل مدارا با ایرانیان، کشته شدن نوذر پادشاه ایرانی به دستور او، دروغگویی و فریب دادن سهراب در نیرنگی ناجوانمردانه برای داغدار کردن رستم در کشتن فرزندش یا غلبه بر رستم و ایرانیانی که خود توان پیروزی بر آنان را ندارد، گوش نهادن به سخنان نابخردانه گرسیوز (در اوستا کِرِسَه وَزَد به معنی لاغر، کم دوام است که در شخصیت ناپایدار و سست ارادهای نیز دارد)، برادرش و لشکرکشی داخلی کشورش بر سیاوش و کشتن سرانجامین او، کوشش برای کشتن فرنگیس دخترش و فرزندش کیخسرو با نادیده گرفتن همه پیوندهای عاطفی و انسانی و تنها برای اینکه با نسل سیاوش پیوستگی یافتهاند، نمونههایی از تغییرناپذیری او هستند و اندک نرمش و سازشی که در داستان سیاوش دارد به یاری پیران و با راهنماییهای او انجام میشود.
در استورههای هند نیز مانند استورههای ایران، سخن از نبرد خدای باران با دیوخشکسالی است. و اگر افراسیاب را دیو خشکسالی در نظر بگیریم که دورههای بیشماری ایرانیان گرفتار آن بودند، و در نبردهای ایران هماره رستم به جنگ افراسیاب رفته و پیروز بازگشته است، و این خشکسالی با جنگ کیخسرو برای همیشه به پایان میرسد، در استورههای هند و ایرانی، دیو خشکسالی وریتره(
veritra
) و ایزد باران ایندره (
indra
) میباشد، « دشمن اصلی ایندره، وریتره به صورت ماری بر کوه کیهانی بر ناف زمین چنبره زده و خفته است و آبها را پس میراند. ایندره، وریتره را شکست داد و باران را رها و کوهها را متلاشی کرد. این عمل موجب آزادی گاوهایی شد که در کوه کیهانی محبوس بودند.» تعبیر این روایت استورهیی اینگونه باید باشد، ماری که بر سر کوه کیهانی هست و آبها را پس میزند، لکههای ابر روی قلهی کوه هستند که زمانی که ایستا هستند، همچون زندانی به نظر میرسند و این پدیده بیشتر هنگام غروب آفتاب روی میدهد و گاوهایی که پس از شکست وریترا با ایندره آزاد میشوند، ابرهای بارانزا هستند؛ چرا که گاو نماد باروری و زایش است (قرشی، ۱۳۸۰: ۱۴) نبرد میان گاو شیر در شماری از نقش برجستههای ایرانی (از جمله تخت جمشید) از دید برخی مفسرین، چنین ستیزی نماد نبرد فصلهاست. تابستان (شیر) و باران (گاو) را مورد هجوم قرار میدهد.
نکتهی دیگری که در داستان افراسیاب هست، حرص و آزی است که ذره ذره وجود او را میخورد، در آیینهای ایران باستان، آز، از جملهی دیوان و اهریمنی است، در اوستا به شکل ازی(
Azi
) و با صفت دیوداد یاد شده است. در وندیداد، دیو آز، رقیب ایزد آذر است: «آذر اهورامزدا، در ثلث نخستین شب، صاحبخانه را به یاری خود خواند، و چنین میگوید: برخیز ای صاحبخانه، کمربند خود را به بند، دستها را به شوی، هیزم برای آتشگاه فراهم کن و نزد من بیاور، و در من فروغ پاک هیزم را روشن نما این است آز دیوآفریده، دیوی است که میخواهد جهان را ترک کنم.» (رضی، ۱۳۴۶: ۵۸) و در بندهش آمده: « آز دیوی است که همه چیز را فرو برد، اگر چیزی نصیبش نه شود خود را به خورد، او پلیدی است که اگر تمام اموال جهانی به او داده شود، او را قانع نسازد، گفته شده است، چشم آزمند، دامی است که جهان در آن فانی است. ( انگلساریا، ۱۹۵۶: ۲۳۱؛ پورداوود، ۱۳۰۷: ۲۰۴)
۵-۱کی کاووس:
کیکاووس پسر کیقباد، ناتوانترین و بیخردترین شاه شاهنامه است، در نام کیکاووس دوبار واژهی «کی» وجود دارد، «کی» یا «کوی» به معنی پادشاه است و «کاوس» یا «کاهوس» در گزارش پهلوی به معنی خرسندی آمده و بارتولومه آن را «دارندهی چشمهها» و اشپیگل و یوستی آنرا «آرزومند ، بااراده، و توانا» معنی کردهاند. (ن. ک دوستخواه، ۱۳۸۹: ۱۰۲۸) در معنای واژهی کیکاووس دوبار نام شاه دیده میشود، اما کیکاووس بیخردترین شاه کیانی است تا جایی که پس از پرواز او به آسمان فرّ از اوستانده میشود اوبدترین دوران شاهنامه را رقم میزند از شیوه رفتارش با سیاوش و سودابه، اسیر شدن او به دست دیوان مازندران، عاشق سودابه شدن و دربند شاه هاماوران گرفتارشدن، آزردن رستم در آغاز نبرد توران و ایران به سرکردگی سهراب و ندادن نوشدارو به رستم، از جمله بیخردیهای اوست و پیش از افراسیاب اوست که شرایط مرگ او را فراهم میکند و به جای اینکه درحالی که اوزنده است و کین سیاوش را بخواهد این کار به دست کیخسرو پسرسیاوش انجام میشود. « چون شاهنامه نمیخواهد جانبداری قومی و نژادی داشته باشد، همه حقها را به ایرانیها نمیدهد. از اینرو کیکاووس پادشاه خوبی قلمداد نمیشود. سبکسریهایی دارد… در مقابل در صف توران، به افراد قابل احترام برمیخوریم. اغریرث (برادر افراسیاب)، پیران و پیلسم از (خانواده تور)، نمونههایی هستند که در جریان جنگ کینخواهی، صفات انسانی را از خویش دور نمیدارند. به حکم وظیفه باید از کشور خود دفاع کنند، ولی برخلاف میل خود اینکار را نمیکنند. بارسنگینی از ناآرامی درونی بر دوش دارند.» (اسلامی ندوشن،۱۳۸۱:۱۵)
۶-۱ داستان فرود و جریره:
فرود نام پسر جوان و دلاور سیاوش از همسر نخستینش «جریره» است که دژبان مرزی توران زمین بود. اما از تورانیان دل خوشی نداشت و همواره جویای فرصتی برای کینخواهی پدر بود .پس از مرگ سیاوش، کیخسرو بر تخت شاهی ایران مینشیند و به کینخواهی پدر میپردازد. در نخستین گام سپاهی گران گرد آورده و توس را به سالاری برمیگزیند واو را پند و فرمان میدهد که به سوی فرود نرود چرا که ممکن است جنگی میان این دو روی دهد و فرجام چنین جنگی جز بدبختی نباشد.توس هنگامیکه به دوراهی کوهستان و بیابان میرسد، دست به نافرمانی میزند و از راه کوهستانی میرود که فرود آنجاست. پهلوانان ایران از جمله گودرز فرمان کیخسرو را یادآوری میکنند. چون فرود دانست که آن سپاه فرستادهی برادرش هستند، خواست تا با آنها همراه شود و به بالای کوه رفت که سپاه را ببیند. توس گمان کرد که جاسوسند. و خواست تا کسی برود و آنها را بیاورد و اگر نیامدند آنها راهلاک کند. بهرامِ گودرز، فرود را دیدو شناخت و به فرودگفت: ایشهریار،توس،انسانخردمندینیستوباخاندانشماسریاری ندارد و خود درهوای شاهی است. ازو خواست به درون دژ برود و توس با آنکه میدانست او فرود است اما رو به پهلوانان کرد و گفت یکی را میخواهم بهسویآنتورانی رفتهسرشپیشمنآورد. جنگ در گرفت. پس از نبردی نابرابر فرود به درون دژ رفت و شب هنگام جریره در خواب آتشی بلند در دژ دید که همه در آن سوختند. و خواب را برای پسرش گفت. فردا دوباره جنگ درگرفت و فرود کشته شد، زنان و کودکان از بلندای دژ خویشتن را بر زمین افکندند.جریره، همهی گنجها را به آتش سپرد، پس اسبان را شکمشان بدرید. و دشنه را بر شکم خود فرو برد. سپسایرانیان دخمهای شاهوار در آن کوهسار بنا کردند، تن و بدن فرود را بیاراستند،آنان را به دخمه سپردند.
در داستان فرود، او و مردمانش گرفتار حرص و آز درونی توس سردار بیخرد و خیره سر ایرانی میشوند که قدرت طلبیاش از درون، او را چون آتش میسوزاند و این خیرهسری نمیگذارد تا شاهزادهای چون فرود را ببیند و او را چون دشمن میکشد در کنار این که این خودخواهی او، فرزندان و پهلوانان دیگر ایران را نیز به کشتن میدهد. در داستان گفته میشود بعد از خودکشی اهل بارگاه فرود، و از بین دارایی او در آتش و کشتن اسب ها که نشان دهندهی سوز درونی اهل خانوادهی فرود است، و با این خودسوزی همراه با فرود راهی دیار باقی میشوند. و از گذاردن فرود درون دخمه سخن به میان میآید که در بخش آتش خواهیم گفت دخمه جای سوزاندن مردگان در ایران باستان است و به معنای سوزاندن است و هنوز در دورهی سیاوش آیین زرتشتی در ایران رواج نداشته و در دورهی گشتاسپ نواده کیخسرو این آیین در ایران رواج مییابد.
۷-۱ پیران ویسه
پیران ویسه که در بخش بزرگی از فرمانروایی افراسیاب او را یاری و دستوری میکند از نقاط قوت تورانیان و افراسیاب بهحساب میآید. او شخصیت خردمند و نیکمنش تورانیان است و برخی از برمنشیهای او سبب میشود که ایرانیان، خردمندی و رفتار او را بستایند، به ویژه دربارهی سیاوش که زمینه زندهماندن او را پس از پناهنده شدن به توران فراهم میکند. و سخنان اوست که سبب نرمش افراسیاب نسبت به سیاوش میشود و بدو میگوید که پس از کاووس، او پادشاه ایران است و بودن سیاوش در توران سبب خواهد شد تا تو دو کشور را داشته باشی و هدف پیران در اصل، چیرگی توران بر ایران است، نه حمایت از سیاوش. و سیاوش دیدگاه مثبتی به پیران دارد و او را راستگوی و اهل مهر و وفا میداند و در داستان نیز پیران درسرزمین توران بدو وفاداراست و زمینهسازرهایی همسران و پسران سیاوش میشود، پیران، با ماندن سیاوش در توران، با یک تیر سه نشان میزند: نخست، سیاوش شاهزادهی ارجمند را از مرگ میرهاند، دوم از نجات، بخشی از اسرای توران در جنگ باایرانیان، قدردانی میکند و سوم، این که در آینده، کشور ایران را از آنِ سیاوش میداند و چیرگی بر او را، چیرگی بر این ایران میداند. پیران پس از آمدن سیاوش به توران نخست دخترش-جریره- را به همسری سیاوش درمیآورد که دارای پسری به نام فَرود میشوند و بعدتر فرنگیس دختر افراسیاب را به همسری اودرمیآورد و هنگامی که نمیتواند جلوی دسیسهچینیهای گرسیوز را بگیرد، بر پیکر بیجان سیاوش موی میکند و بیهوش میشود و پس از آن، جان فرنگیس را که گرفتار کین پدر شده، نجات میدهد و پس ازبزرگ شدن کیخسرو دررسیدن او به ایران او را یاری میدهد و در داستان سخنی از آزار دختر و نوهی او از سوی افراسیاب نیست.
در ریگ ودا خطاب به الهه سَرَسوَتی که با آناهیتا در ایران همانند است از اومیخواهد تا از نطفه نگهداری کند: « ای سرسوتی، نطفه را نگهداری فرما» (قرشی،۱۳۸۰: ۹)و در این داستان نیز پس از مرگ سیاوش، فرنگیس که توانایی دفاع از خود را ندارد و این پیران است که او و نوزاد درون شکمش را نجات میدهد.(الهه سرسوتی، همسر برهما، و ایزدبانوی آفرینش و خدای رودهاست).
۲- آتش در هند و ایران
۱-۲ آتش داور یا ور گرم
در زمان گذشتهی باستانی و استورهای بشر، هنگامی که شناسایی گناهکار از بیگناه دشوار بوده است از آزمایش وَر گرم یا آیین دادرسی استفاده مینمودهاند که آن انسان باید با فرورفتن در روغن داغیا آتش آزمایش میشد. (ن.ک. به پورداوود، ویسپرد،گفتارسوگند).واژهی «ور»پهلوی است و در اوستا بدان «وَرَنگهَه»میگویند، و خود واژهی «ور» به معنی گرمی و حرارت(فرهنگ معین) است.
و این آزمایش برای این بود که آتش پاککننده و یابندهی پاک از ناپاک شمرده میشده است. «خدای الهام(سویتری
Savitri
)اولین ادارهکنندهی هوش و فکر برای حق آتش را تشخیص داد و آن را به زمین آورد»(رضازاده شفق، ۱۳۴۵: ۴۲۲)
وجود واژهی
ordalic
(ورگرم)نشاندهندهی کهن بودن این شیوهی دادرسی در جهان هندواروپایی است. درسانسکریت پاوک(
pâvaka
-پاک و آتش)برنامی از برای اگنی(خدای آتش)بوده، از ریشهی
pu-/pav
-به معنی پاک کردن و پاک بودن.
دربندهشن نیز، آتش را داور میخوانند: «آذر در گیتی به مایه آن سه مینو است: فرنبغ، گشنسپ و بُرزین مهر؛ سپس، دیگر آتشاناند که به دادگاه نشینند که به نابود ساختن و از میان بردن دروغ و نگهبانی آفریدگان، آفریده شدهاند»(بهار،۱۳۹۰: ۱۱۲)و نیز، هفت پاکی که دروغ را از بین میبرند:«هفت دیدنی و ناگرفتنی که چون خورشید و ماه و ستارگان و ابر و باد و آتش وازِشت و آتشان است که گذرند و دُروج را از میان برند.»(همان،۱۲۵). دراوستا از ور گرم با نام آزمون گدازان یا آهن گدازان نام برده میشود که آزمایشی است برای بازشناختن کِرفِهکار از گناهکار و اَوَن از دُروَند در روز پسین که در گاهان چندین بار در کنار «آزمون آذرفروزان» از آن یاد شده، و یک بار هم به صورت «آهن روان» آمده است. (در یسنا هات ۳۰،بند۷، هات۳۱بندهای۳و۹،۴۳بند۴، ۴۷بند۶ سخن ازرستاخیز و آزمون آهن گدازان و آذرفروزان به میان میآید.)مانند« پاداش و پادافرهی هر دو گروه از مردان: مزدیسنان و دیویسنان یا پیروان دین راستین و پیروان کیش دروغین، پس از این آزمایش داده خواهد شد. نیکی و بدی و کرفه و گناه مانند زرِ سره و ناسره در برابر زبانهی آذر مینوی و تابش آهن گداخته هویدا خواهد گردید. در آن روز، پاک از ناپاک شناخته خواهد شد و آن گاه آسیب پیروان دروغ و رستگاری پیروان راستی نشانهی آن آزمایش بزرگ خواهد بود.(پورداوود،۱۳۳۷: ۱۴۰،۱۴۱)
آیین بازشناسی گناهکار از بیگناه را «پِساخت» و «چارهی آتشان» نیز میخواندهاند.(دوستخواه،۱۳۸۹: ۹۰۲) نقش آتش به عنوان ابزار راز آشنایی، بیتردید در اسرار میترا که هشتاد آزمون-یا مکافات وَر داشت، نمایانتراست و ظاهرا نخستین آزمون، آزمون آتش است. فرفوریوس(
porphyre
)، بالا رفتن تا چهارمین درجه، به نام مرتبهی شیر را شرح داده است: «بردست کسانیکه به چهارمین درجهی شیر منصوب میشوند، به جای آب،عسل میریزند و از آنان میخواهند که دستانشان را پاک نگاه دارند و به چیزهای اندوهبار و زیانبخش و پلید نیالایند.» درنظر
Eitrem
، عسل، خواص آتش مذاب را دارد. این تعمید با آتش در منزل یا برج اسد صورت میگیرد، زیرا شیر، حیوان سوزانی است که نماد آتش است و کسانی که تا این درجه بالا میروند، نمودگاری از آتش میشوند.(بایار،۱۳۷۶: ۱۱۱و ۱۲)
در دوران کهن از شناخته شدهترین استورههایی که دربارهی گذر از آتش وجود دارد: یکی داستان سیاوش است که به دستور کاووس،پدرش، از آتش میگذرد؛ داستان ویس و رامین که شیفته هم بودند و برای اثبات بیگناهیشان به دستور موبدان از آتش میگذرند؛ داستان رفتن زرتشت در آتشو ریختن فلز گداخته بر سینهی او و افسردن آن و نمایشدهندهی پاکی زرتشت است؛ داستان ابراهیم نبی(ع) و داستان رام همسر سیتا که برای نشان دادن پاکی خود از آتش میگذرد و نیز همانندهای این گونه آزمایشها را درداستان ارداویراف و آذرپادمهر اسپندان، دیده میشوند.
در استوره اگنی در هند، اگنی(آتش) به راستگویی شناخته میشود، و در گذر از آتش، آتش دروغ گناهکاران را آشکار مینماید و تنها راستی و ماهیت درونی هرچیزی است که به جا میماند. در اوپه نیشادها دانش را آتش میخواند، «همانطور که آتش چوب را میسوزاند علم گناه شخص را از بین میبرد… »(رضازاده شفق،۱۳۴۵: ۴۲۲)
۲-۲ اگنی
اگنی(
Agni
) خدابانوی آتش، جزو شش خدای برتر هند در کنار زمین، باد، هوای محیط، خورشید و آسمان(رضازاده شفق،۱۳۴۵: ۱۱۸) میباشد و رقیب بزرگ ایندره(
Indra
خدای توفان و رعد) که از دیاووس و پریتوی(فرزندآسمان و زمین)زاده شدند. بر اثر مالش دوهیزم آتشزنه نر و ماده، یکی بر فراز و دیگری درزیر، آتش پدید آید،اگنی نیز چون برادر خود ایندره کامل زاده شد و بیآنکه به نوشیدن شیر نیازی داشته باشد شروع به خوردن غذاهای ویژهی پدر و مادر خویش کرد و پس از آن که همانند ایندره به نوشیدن سومه روی آورد، او نیز به خوردن کره پالوده شدهیی(اگنی هرته
Agnihorta
)که برآتش خاص مراسم قربانی میریختند، اگنی برای لیسیدن این فدیه هفت زبان دارد و هر زبان نامی جداگانه دارد، در کتاب اَتَر وَ ویدا، «زمین نشستنگاه برهما(خدای مطلق) و هواشکم او و آسمان سر او و آفتاب و ماه چشمان او و آتش دهان او وباد نَفَس او مجسم شده»(همان: ۲۱ )
به روایتی دیگر، اگنی بازآفریننده سه جهان و فرمانروای همه خدایان است. میگویند او را زایشی است سهگانه و پس از زاده شدن در آسمان و خورشید دیگر زاده میشود؛ نخستین زایش او، زایش پیوستهی نورانی خورشید است، دومین زایش او، دردریای توفانی ابرها غرق شده و به شکل آذرخش زاده شد و بر زمین فرود آمدو سومین زایش اگنی، زمانی بود که پس ازبرافروخته شدن در مراسم قربانی به دست کاهنان و مردمان سوخت و دیرباز فروزان شد،در اوپه نیشادها میپرسد «اگر آفتابو ماه هر دو غروب کنند آدمی چه نوری خواهد داشت؟ به حقیقت آتش نور اوخواهد بود زیرا وی با نور آتش مینشیند وگردش میکند و کار میکند و بازمیگردد»(همان۱۳۵) ودستان مردمان را گرمی اجاق آنان را روشن ساخت ودود این آتشهای زمینی در آسمان به شکل ابر نمایان شد.
اگنی با شکل همیشگی خود کهانسانی سرخ رنگ با سه شعله ور، سه پا، هفت دست وتاجی از گلها و میوههاست به شکل کرویادها با دندانهای گرازی در میآید.
گوشتخواری در اساتیر هند رفتاری زشت است، اما اگنی را یارای آن است که آلودگی گوشت را از میان بردارد و خود و دیگران را از آن بهره میسازد! در ریگ ودا قربانیها با فرزانهیی بهنام بهریگو(
Bahrgu
) به پیشگاه اگنی و خدایان پیشکش میشود.(«وسوها از آنچه نخستین شیره است توسط اگنی که به مثابه دهان آنهاست زندگی میکنند. بهراستی خدایان نه میخورند و نه مینوشند بلکه آنها فقط با دیدن شیره سیر میشوند»، « آتش دهان دیگر توست و با آن عالم را میخوری مرا با آن دهان غذاخور کن»(همان: ۲۱۳و۳۴۰))اگنی الههیی هم زمینی و هم ایزدی است و هنگامی که فدیهها را بر آن میریزند بر این باورند که آتش واسطه میان انسان و خدایان است و در این جا، دوجهان به یکدیگر پیوند مییابند اگنی خدایی است که در هیأت آتش قربانی را دریافت و چون کاهنیبه خدایان پیشکش میکند. اگنی خدای دانش نیز هست و تعلیمات سرِ برهمایی کتاب پنج آتش
pançagnividya
پنج اگنی ویدیا نام دارد(همان:۵۱)
بهریگو دختری را که نامزد اسوریانی اهریمن بود، دزدید و اسورا که اگنی را از همه چیز آگاه میدانست جای نامزد خود را از او پرسید، اگنی کهبه راستگویی شهرت داشت محل مخفی کردن دختر اسورا را گفت بهریگو برای همین، اگنی را نفرین کرد که خوراک او پاک و ناپاک باشد و چنین شد. اگنی بهریگو را گفت چون یک خدا نمیتوانست به اسورا دروغ بگوید و بهریگو برای از میان برداشتن نفرین خویش، به اگنی نیروی پالودن و پاککنندگی را ارزانی داشت. در پایان عصر ودایی و زمانی که ایندرا بر او پیشی گرفت، اگنی به خدای توفان و پدیدآورنده ابر از دود آتش و بارنده باران و سرانجام در نشیب و فرازهای خود به نقش خدای آتش و قربانی نمایان می شود.(ن.ک. ورونیکا۱۳۷۳،بخشهای مربوط به اگنی)
یکی دیگر از ویژگیهای اگنی، خدای آب بودن است و ترکیب آب و آتش خود رمز است، «این دو عنصر به هم میپیوندند و معلوم میدارند که همه فرضیات، به هم میرسند و مکمل هماند»(بایار، ۱۳۷۶: ۱۳۶)؛ «بدان که حقیقت آتش، حرارت است واحراق. و آن چه تو آن را آتش دانی، صورت آتش است وخاصیتش اضاءت است و آتش ضد آب است به طبیعت واجتماع ضدین محال است. هرگز نتواند بود که آب و آتش جمع شوند در یک مکان دوهمتا. و چون این بدانستی، بدان که در آب گرم، آتش موجود است به ضرورت و آن آتش است که دست میسوزد و دانستهای که آتش و آب در یک مکان هرگز جمع نشود. معلوم شد که آتش در میان آب مکانی دیگر دارد و جز مکان آب، و در مکان آب آتش نیست، و در مکان آتش آب نیست، زیرا که اگر آب و آتش در یک مکان باشند اجتماع ضدین لازم آید و آن محال است. اما این دو مکان به یکدیگر به غایتنزدیکاند، هیچ جزوی نیست از آب گرم که توان گفت که این آب است بیآتش، یا آتش است بیآب؛ و هر یک از ایشان از یکدیگر جدا، نه متصل بهم و نه نیز منفصل از هم.»(نجیب مایل هروی،۱۳۶۸: ۶۴)
در سانسکریت نام اگنی و ایندره با هم آمده و این طبیعی است زیرا ایندره خدای برق است و مناسبت برق و آتش روشن است. گاه گفته شده که ایندره اگنی را از کنار سنگ بیرون آورد و در سرود دیگر گفته شده که اگنی را که پنهان بود، پیدا کرد. اگنی(ایزد آتش) در شبه قاره باقی ماند و پیشرفت کرد، درحالیکه در نجد لقب او یعنی آتر(آترش، آتش)اهمیت یافت. در ریگ ودا، اگنی بعد از ایندرا قرار گرفت و همراه با ایندرا و سوریا(نام خدای خورشید برابربا هور فارسی) تثلیث ودایی را در آغاز ورود آریاییان در شمال شبه قارهبهوجود آورد: اهورامزدا-میثرا-آناهیتا(تثلیث مزدایی دردوران ماد و هخامنشی)
«از سنجش این دو سهگانه پرستی بر میآید که در شبه قاره ایندرا جای اهورامزدا، سوریا جای میثرا و اگنی جای آناهیتا را گرفته است و این که در اساطیر هند یکی از جایگاه های اگنی/آتش همان آب است و در تثلیث ودایی نه با خورشید کهبا آب ارتباط دارد. اگنی بر باد سوار است و مقامش در آب است هفت رودخانه بزرگ جهان از اگنی نیرو میگیرند.(قرشی،۱۳۸۰: ۲۳۵)
۳-۲ اپام نبات
اپام نبات
Apâmnapât
نیز یکی دیگر از خدایان کهن هندوایرانی است در سرودهای ودا، بازشناسندهی برق و گاه با اگنی ربالنوع آتش برابر است، وی خدایی است که بیهیمه روشن است ودر میان آبها جای دارد(پیدایی برق در میان ابرها). خدایی است زرینفام و درخشان که برق جامهی اوست و از اندیشه سریعتر است. نام این خدا به معنی «فرزند آب» است و این که «زادهی آب» در سرودهای ودا صفت آتش است نیز تاکیدکنندهی پیوند بسیار نزدیک اپام نبات و آتش است. (ن.ک. مکدانل،۱۳۹۳ : ۶۹-۷۱)
۴-۲ ایزد ایندره:
ایندره(
Indra
) از خدایانی هندی است که در فضای زمین و آسمان جای دارد. او از خدایان بسیار دوست داشتنی ریگ وداست و نامش در بیش از یک چهارم سرودهای ودا(۲۵۰سرود) از او سخن به میان آمدهاست. ایندره هزار ماه و هزار پاییز در زهدان مادر است و سرانجام همزمان با سپیدهدم به شکل اریب از شکم مادر زاده میشود.(ن.ک. ذکرگو،۱۳۷۷: ۱۵۴) بسیار بزرگ جثه است و زورمند، پرهیبت، جنگآزما، اندازهی او از زمین حتی ده برابر این میبود، نیز بزرگتر است. دو جهان نصف اوست و به حجم از زمین و فضا و آسمان برتر است زمین و آسمان برای کمربند ا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 