پاورپوینت کامل پیوند فلسفه و عرفان در شعر خواجو ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل پیوند فلسفه و عرفان در شعر خواجو ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پیوند فلسفه و عرفان در شعر خواجو ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل پیوند فلسفه و عرفان در شعر خواجو ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint :

بیست‌وچهارمین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ خواجوی‌کرمانی، به بررسی تلفیق عرفان و فلسفه در شعر خواجو اختصاص داشت که با سخنرانی سیدمحمدعلی گلابزاده، رئیس بنیاد ایران‌شناسی شعبه کرمان و مدیر مرکز کرمان‌شناسی در مرکز فرهنگی شهر برگزار شد. مشروح این سخنرانی را از نظر می گذرانیم.

اشاره: بیست‌وچهارمین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ خواجوی‌کرمانی، به بررسی تلفیق عرفان و فلسفه در شعر خواجو اختصاص داشت که با سخنرانی سیدمحمدعلی گلابزاده، رئیس بنیاد ایران‌شناسی شعبه کرمان و مدیر مرکز کرمان‌شناسی در مرکز فرهنگی شهر برگزار شد. مشروح این سخنرانی را از نظر می گذرانیم.

***

دامان کرمان در گذر زمان، همواره پروردگاه مردان و زنانی بوده است که پرچم عزت و بزرگی این سرزمین را برافراشته اند و وجود هر یک به تنهایی به عنوان مفخر یک جامعه بسنده می کند. از ابوعبدالله محمد بن عیسی ماهانی،ریاضیدان بزرگ قرن سوم هجری قمری گرفته تا اوحدالدین کرمانی،عماد فقیه کرمانی،ابوحامد افضل کرمانی و بالاخره کمال الدین ابوالعطاء محمودبن علی متخلص به خواجوی کرمانی.

نکته ای که در زندگی همه بزرگان تاریخ این دیار به چشم می خورد، اینکه آنها از متن سختی‌ها و دشواری‌ها برخاستند. از یکسو مصائب طبیعی مثل خشکسالی‌ها و توفان‌ها و زلزله‌ها را تحمل کردند؛ از سوی دیگر با غدّاران روزگار به مبارزه برخاستند یا دست کم معاصر بودند و در رهگذر ترکش ستم‌های آنها قرار داشتند و از طرف دیگر برخوان نعمت دانش نشستند و با فراگرفتن علم و کمال و معرفت، از سختی‌ها پلکانی ساختند و تا چشمه خورشید بالا رفتند.

به عنوان نمونه، بزرگی چون ابوحامد افضل کرمانی، شاعر، تاریخ نگار، سیاستمدار، طبیب و نویسنده توانا در اواخر روزگار سلجوقیان که به دلیل سوء مدیریت

و بی تدبیری فرزندان سلاجقه کرمان، آشفتگی و قحطی و مصیبت بر سرتاسر این دیار حکمفرما بود و بعد هم در روزگار غزها، یعنی همان قومی که خاکستر داغ به گلوی بی گناهان می ریختند و به آن قهوه غزی می گفتند؛ زندگی کرد و آن همه افتخار آفرید.

خواجوی کرمانی هم از این اصل مستثنی نبود. روزگار او مصادف با حمله مغول به ایران بود. جاری جوی خون در شهرها و روستاهای وطنمان. همه جا نوعی نابسامانی دیده می شد و گرد اندوه و افسردگی بر چهره‌ها سنگینی می کرد. این زمان، نوعی انزواطلبی و عصیان خفته و دل بریدن از دنیا و پیوند با آخرت در همه جا دیده می شد و شعر شاعران رنگ و بویی چنین داشت. کما اینکه در همان زمان، سیف فرغانی، شاعر همعصر خواجو، خشم خود را چنین بروز می دهد که:

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد

هم رونق زمان شما نیز بگذرد

وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب

بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

باد خزان نکبت ایام ناگهان

بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام

بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت

زنهار کاروان شما نیز بگذرد

آنکس که اسب داشت غبارش فرو نشست

گرد سم خران شما نیز بگذرد

خواجو تا سن ۲۹ سالگی در کرمان بود و تحصیلات مقدماتی خود را در همین شهر به پایان برد؛ یعنی اگر سال تولد خواجو را ۶۸۹ بدانیم، تا سال ۷۱۸ . ق در کرمان بوده . از ۷۱۸ تا ۷۳۸ یعنی ۲۰ سال را در سفر گذرانید و بقیه ۱۴ سال آخر عمر را گاه در کرمان و زمانی در شیراز به سر برده و سرانجام در ۷۵۳ درگذشت و در تنگ الله اکبر شیراز به خاک سپرده شد.

در زمان تولد خواجو، حکومت در دست قراختائیان کرمان بود و شخصیت‌هایی چون سیورغتمیش، پادشاه خاتون بر کرمان فرمانروایی می کردند. بر این اساس می توان گفت که فضای حاکم بر کرمان، آرام و به دور از جنجال‌های چنگیزی بود. به خصوص دوره پادشاه خاتون یا صفوه‌الدین که خود اهل کمال و معرفت و شاعری توانا بود.

من آن زنم که همه کار من نکوکاری است

به زیر مقنعه من بسی کله داری است

درون پرده عصمت که جایگاه من است

عبور باد صبا را گذر به دشواری است

نه هر زنی به دو گز مقنعه است کدبانو

نه هر سری به کلاهی سزای سرداری است

بی گمان، حضور این بانوی شاعره و ادیب و فرزانه، بر فضای کرمان تأثیر گذاشته و شعاع این فروغ ادبی به سال‌های بعد نیز رسیده و موجبی را فراهم کرده که خواجو هم بتواند از آن بهره ببرد. در همان زمان، ایلخانانی چون خدابنده یا همان الجایتو و پسر ابوسعید بهادر نیز در محدوده دیگری فرمانروایی می کردند که اتفاقاً آنها نیز تا اندازه زیادی اهل عمران و آبادی و حمایت از فرهنگ بودند.

این وضعیت، موجب شده بود تا خواجو از یکسو در کرمان درس فلسفه را نیز بیاموزد و در محیطی که فلسفه زندگی را به تماشا گذاشته بود، پرورش یابد. لذا می بینیم که برخی عملکردها و رفتار او با دنیای عرفان فاصله دارد و مانند برخی عارفان بر فلسفه خط بطلان نمی کشد. او به حکمت یونان دلبستگی خاصی داشت:

حکمت یونان ندانی از کجا آمد پدید

وز سفاهت عیب افلاطون یونانی کنی

از سوی دیگر، خواجو در زمانه ای می زیست که هنوز آثار رفتار شوم مغول و کشتار بی رحمانه او در فضای جامعه وجود داشت. هر چند که کرمان به دلیل وجود قراختائیان از مصائب مغولان در امان بود، اما خواجو تحت تأثیر شاعران معاصر خود مانند سیف فرغانه، شیخ محمود شبستری، عبید زاکانی و دیگرانی از این دست قرار داشت.

اگرچه عرفان، نوری است خدایی که بر سینه پاکدلان و نیک اندیشان می تابد و به آنها آرامشی بخشد که قدرش را با هیچ چیز نمی توان سودا کرد، امّا گاه قرار گرفتن در یک رویداد اندوهبار و حادثه غم انگیز، حالتی در آدمی به وجود می آورد و او را به سوی نوعی دل بریدن از دنیا و پیوستن به آخرت و سکوت و خلس عرفانی هدایت می کند. پدری در سوگ فرزند، برادری در عزای یار از دست رفته، و رویدادهایی از این دست، گاه در کوتاه مدت و در برخی موارد دراز مدت، آدمی را به سمت و سوی عالم عرفان می کشاند.

خواجو زمانی وارد عرصه زندگی شد که تبعات حمله مغول، چهره شهرها، مردم، ادبیات و فرهنگ جامعه را تحت تأثیر قرار داده بود. پس از این مسئله نزاع بایدوخان و غازان خان و قتل بایدو پیش

می آید تا سال ۷۴۱ . ق که محمد مظفر میبدی به اتکاء همسرش مخدومشاه و حمایت امیر پیرحسین چوپانی به کرمان می‌تازد و حوادث یکی پس از دیگری این گونه در کرمان رقم می خورد.

این مسائل، روحیه ای در خواجو به وجود آورد که به سوی نمادهای عرفان گرایش پیدا کند و حال و هوای پرهیز از تجملات زندگی، ترک دنیا و

انزوا طلبی در او پیدا شود. البته در این میان، درک محضر اساتیدی چون امین الدین بلیانی از نوادگان ابوعلی دقاق و علاءالدوله سمنانی و نیز ارادت به شیخ ابواسحاق کازرونی که قریب دویست سال پیش از او زندگی می کرد، تأثیر قابل توجهی داشت.

بر این اساس می توان گفت که عرفان خواجو همچون عرفان نامورانی چون خواجه عبدالله انصاری یا ابراهیم ادهم و امثال آنها نیست، بلکه بیشتر اکتسابی و تجربی است. به این معنی که او می دانست اشعارعرفانی به همان دلیل که عرض کردم و مردم زخم حضور چنگیز را بر شانه‌های خود احساس

می کردند، خریدار دارد. و باز به همین دلیل او در اشعار خودش از سیر و سلوک سخن به میان آورده و از واژه‌های عرفانی بهره برده است و چنین است که در مثنوی روضه‌الانوار به نکات عرفانی و اخلاقی زیادی توجه می کند.به همین ترتیب در گوهرنامه و کمال نامه،

نشانه‌ها و تمثیل‌هایی از سیر و سلوک را می بینیم. او همچنین گاهی به سبک عرفا به اصطلاحات دیگری چون شاهد و مشهود اشاره می کند:

کسی حال شبم داند که چون من روز گرداند

تو خفته مست با شاهد چه دانی حال بیداران

شاهد در فرهنگ عامه و در نظر افراد جامعه، کسی است که چیزی را می بیند و یا دیده و

می تواند چگونگی آن را گواهی دهد، من شاهد نزاع طرفین بودم.

اما شاهد در پهنه عرفان و در دنیای عارفان کاملاً متفاوت از شاهد دنیای صوری است. به سخنی دیگر،اگر شاهد دنیای مادی و مورد نظر عوام ظاهری است، شاهد عارفان آسمانی است؛ آنگونه که صائب هم می گوید:

ز شاهدان زمین گر نظر فرو بندی

نظر به پردگیان سما توانی کرد

گاهی عارفان از معرفی جزئیات شاهدشان خودداری می کنند و آن را احساسی می دانند که بیانش برای آنها دشوار است و شاید هم نمی خواهند کسی او را بشناسد؛مثلاً:«تو چه دانی عزیز که این شاهد کدام است».

گاهی شاهد در قالب نور مطرح می شود؛

آن گونه که خواجو گوید:

بیار باده که شب ظلمت است و شاهد نور

شراب کوثر و مجلس بهشت و ساقی حور

این نوری است که روشنای جهان از آن مایه می گیرد. شاهد منبع نوری است که شعاع‌های گوناگونی دارد و هر شعاع یک «مشهود» است. پس رابطه شاهد با مشهود ناگسستنی است. همچنین موجودات زمینی، مشهود و شاهد که اصل آن است، در افلاک است.

خواجو در مقام یک عارف تمام قد،همه کسانی را که به غیر از خدا هر چیزی را وسیله بالندگی و افتخار، یا حتی دست آویز خود قرار می دهند، مخاطب ساخته و آنها را از این رفتار بیهوده برحذر می دارد و خود سر بر آستان عیوق می ساید که جز خدا چیزی را برنگزیده و بدان نمی بالد.

ای برادر، گر تو مستمسک به چیز دیگری

هست لطف لایزالی عروه الوثقای من

او افتخار می‌کند که فقط به ریسمان محکم خداوندی چنگ می زند، و در سایر اشعارش بر این امر تکیه می کند؛ از جمله:

خواجو نسزد مدح و ثنا هیچ ملک را

الاّ ملک العـــرش تبــارک و تعــالی

به نـــام خـــداوند بــــالا و پــست

که از هستیش هست شد هرچه هست

از اصطلاحات عارفانه دیگری که خواجو به کرّات در اشعار خود به کار برده زیبایی و جمال و صورت و معناست همان زیبایی که خداوند بدان اشاره کرده و می فرماید ان الله جمیل و یحب‌الجمال، خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد.

اگــر از عــالم معنی، خبــــری یافته ای برگشا دیده و آن صورت زیبا را بین

که جهان صــورت است و معنــی دوست ور به معنی نظـــر کنی همه اوست

معانی ای که در آن صورتِ دل افروز است زمن مپرس که آن در بیان نمی آید

صورت یا نگاره، ظاهر – مادی، مجرد، محسوس و عالم ناسوت است.

معنی: باطن، حقیقت،لاهوت وعالم ثبات است.

در اینجا می توان از عالم مثل افلاطون نیز یاد کرد. خواجو بر این باور است که برای رهایی از عالم صورت و پیوستن به عالم معنی، باید مبارزه کرد و ریشه هوس‌ها به خصوص هوس‌های جسمانی و شهوی را برکند:

ترک صورت کن اگر عالم معنی طلبی

کوس عزلت زن اگر ملکت کسری طلبی

در عین حال، هر فرد بارقه ای از معنا را با خود دارد. بنابراین باید انسان‌ها را دوست داشت.

مسئله عرفانی دیگری که خواجو بر آن پای می فشرد، اظهار ارادت و ادب به پیران و مرشدان است. کسانی که از شراباً طهورا مست و مدهوش اند.

حجاب خودی سرگرفته ز راه

زخود رفته وکرده بی خود نگاه

نظر بسته و یارشان در نظر

شده ساکن و دائماً در سفر

سرافکنده چون شمع در زندگی

سرافراخته در سر افکندگی

برای خواجو، زیبایی مطلق در جمال حق جلوه گر می شود. اوست که زیبای تمام و کامل است و هر زیبایی دیگری، جلوه ای از جمال او:

از پی پرتو انوار تجلّی جمال

همچو موسی ارنی گوی رخ آریم به طور

که اشاره ای است به آیه شریفه:«و لمّا جاء موسی لمیقاتنا و کلّمه ربّه قال رب ارنی انظر الیک قال لن ترانی»؛ و چون موسی به میعاد آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد پروردگارا خود را به من بنمای تا بر تو بنگرم.

و یا در جای دیگری می گوید:

فتاده بر دو جهان پرتو تجلّی دوست

صفیر بلبل بستان « لن ترانی»کو

خواجو در جای دیگر، از شیفتگان جمال دوست سخن می گوید که به هرسو می نگرند، به هر دری می زنند، راههای طولانی می پیمایند؛غافل از این که«لن ترانی»:

تا به بینند مگر نور تجلّی جمال

همچو موسی «ارنی» گوی به میقات آیند

ای برمه عارض تو وجهی

در معنی «والضّحی» نوشته

ای شب قدر بیدلان، طرّه دلربای تو

مطلع صبح صادقان، طلعت دلگشای تو

که حافظ به استقبال همین غزل رفته و گفته:

تاب بنفشه می دهد طرّه مشکسای تو

پرده غنچه می درد خنده دلگشای تو

همینجا به کسانی که گاه از روی بی مهری و یا تردید، از انتساب این مصرع به حافظ پرهیز می‌کنند و آن را ساختگی می دانند که:«دارد سخن حافظ طرز سخن خواجو»؛ یادآور می شوم که اولاً خواجو سی سال بزرگتر از حافظ بود. پس زمانی که خواجو

میدان‌دار مجالس ادبی و شعر خوانی شیراز بود، حافظ نوجوان و جوانی تازه از راه رسیده و خواهان کسب تجربه و دانش به شمار می رفت.

هر دو از مریدان امین الدین کازرونی و ابواسحاق کازرونی بودند. حافظ با خواجو دوستی و رفت وآمد داشت. حتی برخی بر این باورند که خواجو را حافظ غسل داد و دفن کرد. علاوه بر این، خواجو، چه در شیراز و کرمان وتبریز و مصر و اصفهان، همه جا از شهرت برخوردار بود. کما اینکه در اصفهان مدتی در محله باغ کاران که امروز پل خواجو در آن محل قرار دارد، سکونت داشت و به دلیل همان شهرت و محبوبیت،این نامگذاری صورت گرفت.

در تبریز هم مورد لطف و محبت خواجه غیاث الدین محمد همدانی، پسر خواجه رشید الدین فضل الله همدانی، وزیر ابوسعید بهادر قرار داشت. حتی زمینه آشنایی حافظ با ابواسحاق اینجو را خواجو فراهم کرد. به جز این، حافظ بیش از یکصد غزل خود را به استقبال از غزل خواجو رفته؛ با این همه چگونه ممکن است در بیان حافظ که «دارد سخن حافظ طرز سخن خواجو»، تردید داشت؟!

از جمله اطلاحات عرفانی ــ فلسفی دیگری که خواجو همواره از آن بهره برده است، «عشق» است. عشقی که برخی عارفان جان خود را بر سر آن باختند و سر خیل آنها حسین بن منصور حلاج بود. بعد از او عین القضات همدانی، حلاج با پیروی از مکتب«وحدت وجود» ندای انا الحق سر داد. او بر این باور بود که انسان قطره ای است از اقیانوس بیکران خداوندی. آنگاه که این قطره در آن بیکرانگی می افتد و با آن می آمیزد، دیگر قطره نیست، دریاست. به سخنی دیگر، نوعی یگانگی ایجاد می شود. آنها که سخن حلاج را درک نکردند، او را به بیان کفرآمیز متهم ساختند و جانش را گرفتند که خواجو در این باره می گوید:

در عشق چو قربان شوی از کیش برون آی

ور لاف انا الحق زدی از دار میاندیش

شاید بتوان گفت که حلاج، زیباترین تعبیر را از عشق حقیقی بیان کرد. وقتی او را به نطعگاه می بردند، مریدی از او پرسید عشق چیست؟ جواب داد، امروز بینی، فردا بینی و پس فردا. آن روز او را کشتند، فردا سوختند و پس فردا خاکسترش را بر باد دادند.

خواجو پیرو همین راه بود و باور داشت که برای رسیدن به عشق ابدی، باید از عشق‌های مادی و نخست از عشق جان گذشت:

از سر جان درگذر گر وصل جانان بایدت

بر در دل خیمه زن گر عالم جان بایدت

او همچنین مانند بسیاری از همفکران خود در نبرد عشق و عقل، عشق را پیروز میدان می داند: «حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است».

خرد مجوی زخواجو که اهل معنی را

نظر به عشق حقیقی بود نه عقل مجاز

از ما مپرس نکته معقول از آنکه ما

پیوسته درس عشق تو تکرار کرده ایم

کسی که نقد خرد داد و ملک عشق خرید

اگر زسود و زیان بگذرد، زیان نکند

البته خواجو از دنیای عشق‌های افسانه ای و ظاهری نیز غافل نماند:

مستم زدو چشم نیمه مستش

وز پای درآمدم ز دستش

گفتم بنشین و فتنه بنشان

برخاست قیامت از نشستش

آن را که دلی به دست نارد

دادیم عنان دل به دستش

یاران زمی شبانه مستند

خواجو زچشم نیم مستش

از غم دیده و خون جگر فرهاد است

هر گل و لاله که از سنگ برون می آید

خواجو اگرچه در بحر عرفان غرق بود و اشعارش سرشار از اصطلاحات عرفانی است، اما با این همه، فلسفه زندگی را از یاد نبرده بود. عملکردی که در بسیاری از موارد با عارفان رو در رو قرار می‌گرفت به عنوان نمونه؛ خواجو با این شیوه عرفا که یک جانشینی و پرهیز از سفر را در دستور کار خود دارند، موافق نیست و همچون خواجه، گوشه شیراز و کنار آب رکنی و پرهیز از سفر به بهانه «شب تاریک و بیم موج و گردابی چنان‌هایل» را نمی پسندد، بلکه معتقد است که:

زخانه هیچ نخیزد، سفر گزین خواجو

که شمع دل بنشاند آنکه در وطن بنشست

و یا با همه انس و الفتی که به زادگاه خود دارد، وقتی فضای کرمان را برای پرورش استعدادهای خود ناچیز و ناتوان می یابد، دل از یار و دیار برمی کند و راه سفر را در پیش می گیرد و می گوید:

خواجو این منزل ویران، نه به اندازه تست

از اقالیم جهان خطّه کرمان کم گیر

و یا در جای دیگر، نهایت اشتیاق خود

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.