پاورپوینت کامل پیام خواجو به دنیای امروز ۴۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل پیام خواجو به دنیای امروز ۴۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پیام خواجو به دنیای امروز ۴۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل پیام خواجو به دنیای امروز ۴۹ اسلاید در PowerPoint :
خواجوی کرمانی از شاعرانی است که کمتر مورد توجه و تحقیق قرار گرفته است. چند رساله منثور از او به جای مانده است که هیچگاه چاپ نشده و نسخههای خطی از آن موجود است و نثر سنگین و سختی دارد. «رسایل منثور خواجو» از جمله قویترین نمونههای نثر آمیخته به نظم ادب پارسی است که در سال ۷۴۸ژق پس از بازگشت از سفرهای بیست ساله، در کرمان تدوین شده است.
خواجوی کرمانی از شاعرانی است که کمتر مورد توجه و تحقیق قرار گرفته است. چند رساله منثور از او به جای مانده است که هیچگاه چاپ نشده و نسخههای خطی از آن موجود است و نثر سنگین و سختی دارد. «رسایل منثور خواجو» از جمله قویترین نمونههای نثر آمیخته به نظم ادب پارسی است که در سال ۷۴۸ژق پس از بازگشت از سفرهای بیست ساله، در کرمان تدوین شده است.
خواجو در رسایل مذکور با استفاده از دو آرایه «مناظره» و «تشخیص» بدیعترین گفتگوها را بین قهرمانان اصلی آثارش ترتیب داده و طی آن با بیانی فصیح و فاخر، افکار اجتماعی، انسانی و اخلاقی خویش را بیان کرده است. همه آثار منثور خواجو به طور عام و «رساله سراجیه» به طور خاص در واقع نوعی حدیث نفس او محسوب میشود. در این رسالهها میتوان خواجو را در مقام یک نظریهپرداز اجتماعی و فرهنگی و نیز در مقام ادیبی اندیشمند کشف کرد و غبار ابهام از چهرهاش زدود.
آثار منثور او در همه ابعاد معنایی، پیامهای رستاخیزی ارزشمندی برای مخاطبان امروز دارد که درک و شناختشان میتواند الهامبخش ایدههای نوین در تدوین جهانبینیهای فلسفی، اخلاقی و فکری باشد. در این گفتار سعی داریم چهار رساله چاپ نشده «شمس و سحاب»، «شمع و شمشیر»، «نمد و بوریا» و «سراجیه» خواجو را تحلیل کنیم.
شمس و سحاب
یکی از برترین آثار منثور خواجو رساله «شمس و سحاب» است که خواندن نسخههای خطی آن فوقالعاده مشکل است. بعضیها ناقص و بعضی نسخهها آسیبدیده است. خواجو در رساله «شمس و سحاب» میگوید: «شبی از بخار سینه، بخوری سوخته بودم و از آتش دل چراغی افروخته. از دیوان شمس غزلی آغاز کرده و در پرده بزرگ سپهر نوای ساز کرده. در اوصاف گلرخان بهاری چون جلوهگران طبعم عصیده قصیدهای به اتمام رسانیده:
پدید آمد ز مشرق تاج خورشید
روان شد هودج زرین جمشید
آنچنان که خواجو توضیح میدهد یک شب را تا صبح بیدار بوده و شعر میگفته و گویا تفألی به دیوان شمس زده است. او گاهی به اشعار شعرای قبل از خود اشاره میکند و درباره آنها صحبت میکند که با توجه به تولد خواجو و مولانا، امکان اینکه از غزلهای شمس به دست خواجو رسیده باشد، وجود دارد که توانسته از غزلیات شمس استفاده کند. البته اینجا عمدا این تعبیر را به کار میبرد، چون میخواهد به تصویر شمس وارد شود و ارتباط شمس با ابر، گفتگوی خاصی را که مد نظرش است مطرح کند و این است که این ایهام یا این برائت استهلال وجود دارد.
«حوری دیدم در حلقه نور و نوری بر قله طور. گفتم این پیکر شموع و این لعبت لموع کیست؟ چرخ سیباندام چون روی من دید که در بحر تحیر فتاده، چشم تفکر گشاده، گفت: فیه آیاتٌ بینات. روشن است این آفتاب است، آفتاب است، آفتاب…»
متن این رساله فوقالعاده سنگین است و استنادهای قرآنی و عربی زیاد دارد که من برای این گفتار قسمتهای ساده متن را ذکر کردهام.
«دیدم آن حور بهشتیروی روحانی و آن شمع آتشزبان آسمانی به زبان تیغ سخنسرای به زبان آمده که
من آن نارم که اصل از نور دارم
به باد و خاک خود را دور دارم
از همین ابتدا وقتی که خورشید خودش را معرفی میکند، تفرعن خاص را در بیانش میبیند. باد و خاک نماد عوالم پایین و روشنایی و آفتاب از عالم بالاست. خورشید با تفرعن خودش را معرفی میکند. «ناگاه سحاب، سحاب دریانصاب، که جوهرفروش رسته بازار عمان است، از گوشهای دررسید و محاصی او سایبان درکشید: فتبسمّ ضاحکا من قولها.
الا ای شوخ آتشرنگ بیآب
جهانی را به گرمی کرده در تاب
چرا یک ذره در چشمت حیا نیست
تو را گویی که شرم از چشم ما نیست
متن چنین میفهماند که گویا ابر میخواهد به تفرعن، تبختر و ادعای خورشید اعتراض کند. از اینجا گفتگو و مناظره بین خورشید و ابر درمیگیرد و از همین اول متوجه میشویم که بین آنها تضاد است و خورشید و ابر هماهنگ نیستند و هر کدام ادعاهایی دارند. این دو گفتگوی ساده نشاندهنده آن است که ابر و خورشید ادعاهایی دارند که در عبارتهای اولیه به آنها اشاره شده است. خورشید خود را از جنس نور معرفی میکند و ابر که همه افتخارش به ارتباط با آب و بارانزا بودن است، همینجا خورشید را تحقیر میکند که تو از جنس آتشی و ابر به داشتن آب که مظهر لطافت، رویش، پویش و مظهر حرکت و پویایی است افتخار میکند؛ اما خورشید را به خاطر آتشین بودن تحقیر میکند و خود را صاحب و زایای توانمندیهایی میداند که در آب است.
معرفی اولیه خورشید باعث میشود ابر فکر کند که قدری شناحته نشده، توانمندیهایش دیده نشده و خورشید فقط خود و توانمندیهای خود را دیده است و تواناییها، عملکرد و خدماتی را که ابر به زمین، جامعه انسانی، حیوانات، گیاهان و حیات میکند ندیده است و این طعنهزدنها نشاندهنده دلخوری اوست که چرا توانمندیهای من را ندیده. بعد به «شوخ چشم» از او تعبیر میکند و طعنه میزند که: «به خنجر زر کشیدن ملک جهان مسخر نگردد و کار عالم میسر نشود.» افتخار خورشید این است که خنجری از جنس زر دارد که منظور، اشعه و انوار است و خورشید به این انوار که دنیا را با آن روشن میکند، افتخار میکند؛ اما ابر این را به تنهایی برای مسخر کردن جهان کافی نمیداند.
«از صبح تا شام بینمت بر در و بام افتاده و دیده بر هر روزنی نهاده و نظر بر هر آدمی گشاده. ان الله لا یصلح العمل المفسدین» یعنی دقیقا همان چیزی که خورشید به آن افتخار میکند که نورافشانی و از هر روزنی وارد شدن و فضاهای تاریک را روشن کردن است، ابر از همین حرکت زیبای خورشید تعبیر به هرجایی بودن و بیقیدی و فضولی در کار مردم میکند. بعد ابر میگوید: «لقد بلغتکم رسالات ربی و نصحت لکم ولکن لاتحبون الناصحین. اگر نصیحت ما بشنوی، زیان نکنی.» اینجا میبینید که چقدر قضاوت ابر نسبت به خورشید منفی است و حتی تعبیر فساد را برایش به کار میبرد و با استناد به قرآن عملکرد خورشید را که آن همه زیباست، زشت جلوه میدهد و در آخر چنان خود را برحق معرفی میکند که میگوید من وظیفه خود را انجام دادم، نصیحت کردم و رسالتی که از جانب پروردگار داشتم، به تو گفتم که این کارهایت زشت و بد است. من تو را نصیحت کردم و اگر نصیحت ما بشنوی زیان نکنی. ابر اینجا به گونهای خود را برحق میداند و آنقدر خوب از موضع قدرت پاسخ میدهد که اگر از دیدگاه او به موضوع نگاه کنیم، میبینیم که کاملا راست میگوید، درحالی که واقعیت چیز دیگری است. بعد نوبت میرسد به خورشید. «شهنشاه خاور از سر حدت گفت: تالله انّک لفی ضلالک القدیم!»
آنچه جالب این است که هر دو به قرآن استناد میکنند. دو نفر دارند با هم حرف میزنند و مستند حرفها قرآن است و هر دو این همه ضد هم موضعگیری میکنند. خورشید عصبانی و ناراحت شده، از سر حدت گفت: قسم به خدا که تو هنوز در گمراهی قدیم خود هستی. پس معلوم است خورشید این قضاوت را قبلا دیده و با چنین برخوردی مواجه شده است.
«تیغ حکم جهانگیر ما از حد شرق تا اقصی غرب جاری است و مماشیر تباشیر صبح سعادت ما از خاور تا باختر نافذ…» شکوه و تعالی در این جمله وجود دارد و خواج
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 