پاورپوینت کامل فلسفه؛ تفکر است نه پژوهش ۶۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل فلسفه؛ تفکر است نه پژوهش ۶۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فلسفه؛ تفکر است نه پژوهش ۶۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل فلسفه؛ تفکر است نه پژوهش ۶۹ اسلاید در PowerPoint :
علم در صورت و معنی جدیدش با فلسفه تفاوت دارد و با آن نباید اشتباه شود زیرا نه مسائل فلسفه مسائل علم است و نه در فلسفه روش پژوهش علمی به کار میرود. (البته در فلسفهها و در تاریخ فلسفه میتوان پژوهش کرد ولی فلسفه تفکر است، پژوهش نیست.) با توجه به اینکه اعتبار علم در نظر همگان مسلم است چه بسا کسانی بگویند اگر در فلسفه روش پژوهش علمی به کار نمیرود برای آن اعتباری نمیتوان قایل شد و نباید به آن اعتنا کرد. البته این حکم عجیبی است که بگوییم اگر فلسفه با علم یکی نیست نباید به آن رو کرد.
علم در صورت و معنی جدیدش با فلسفه تفاوت دارد و با آن نباید اشتباه شود زیرا نه مسائل فلسفه مسائل علم است و نه در فلسفه روش پژوهش علمی به کار میرود. (البته در فلسفهها و در تاریخ فلسفه میتوان پژوهش کرد ولی فلسفه تفکر است، پژوهش نیست.) با توجه به اینکه اعتبار علم در نظر همگان مسلم است چه بسا کسانی بگویند اگر در فلسفه روش پژوهش علمی به کار نمیرود برای آن اعتباری نمیتوان قایل شد و نباید به آن اعتنا کرد. البته این حکم عجیبی است که بگوییم اگر فلسفه با علم یکی نیست نباید به آن رو کرد. فلسفه با موضوعش که «وجود» است و روش خاصی که دارد نمیتواند علم تحصلی و از سنخ ریاضی و فیزیک و بیولوژی زمان کنونی باشد. علم سودمند است اما نمیدانیم سود فلسفه چیست ولی به صرف اینکه علم، سودمند است نمیتوان فلسفه را لغو و زاید دانست. فلسفه و علم یکی نیستند حتی میتوان پذیرفت که فلسفه به عنوان تفکری که از دو هزار و پانصد سال پیش آن را میشناسیم همواره لازمه زندگی بشر نبوده است و شاید اگر بشر آیندهای داشته باشد و از این دوران فتنه و بلا که جنگ و آشوب و ویرانی و خونریزی همه جا را گرفته و هر روز گسترش بیشتر مییابد جان به در برد، تفکری جز فلسفه راه زندگیاش را روشن سازد اما در این دو هزار و پانصد سال که تاریخ غربی خوانده شده است، فلسفه و علم نسبتی با هم داشتهاند که اگر نسبت ملازمت نباشد لااقل نسبت شرط و مشروط است. در زمان ما نام علم به دانستهها و پژوهشهایی داده شده است که با کاربرد روش ریاضی- تجربی و اطلاق آن بر منطقهای از موجودات جهان مادی و طبیعی به دست آمده باشد. این علم گرچه در صورتبندی اولیهاش ناظر به هیچ غایت و مقصودی نیست یعنی دانشمند و پژوهشگر نظری جز پژوهش و اثبات یا رد یک حکم نداشته است، بر اصول و مبانی خاص بنا شده و در ذات خود تکنولوژیک است. ما علم جدید را نه صرفا از آن جهت که روش خاص دارد درست میشماریم زیرا نسبت علم با روش برای ما و حتی برای دانشمندان مسالهای نیست که در آن فکر کنند.
اهمیت اعتبار روش
پژوهشگران اعتبار روش را مسلم گرفته و پذیرفتهاند و عادت کردهاند که در پژوهشها روشی را که در علم شان معمول است رعایت کنند و معمولا رعایت میکنند اما روش و نسبتش با علم برای آنها مساله نیست و اگر باشد بحثاش از حوزه علم خارج میشود و به مرزهای فلسفه میرسد. دانشمندان معمولا کاری ندارند که علم جدید چگونه و بر اثر چه تحولی در تفکر و نگاه به جهان و انسان و وجود پدید آمده است. اعتبار و اهمیت و مقبولیت علم جدید به تکنولوژیک بودن آن است. این علم چنانکه به اجمال بیان خواهد شد در ذات خود تکنولوژیک است نه اینکه تکنولوژی از آثار و نتایج اتفاقی و عرضی آن باشد. ما در علم جدید پژوهشی نداریم که نتایج نظریاش مقصود بالذات باشد. در هیچ علمی از علوم جدید کشف علمی مقصود بالذات نیست بلکه اعتبار علم به آثار و نتایج تکنیکی است که با آن ملازم است و دیر یا زود ظاهر میشود. درست است که تاسیس علم فیزیک و شیمی و بیولوژی و بسیاری از پژوهشها در این علوم مقدم بر تکنولوژیهایی است که در پی این علوم پدید آمدهاند اما وقتی خوب نظر میکنیم و به خصوص وقتی میبینیم که این علوم به پیدایش تکنولوژیهایی رسیدهاند که مقصود پژوهشگران نبوده است متوجه میشویم که گرچه دانشمندان برای مقاصد عملی و تکنیکی پژوهش نمیکنند اما پژوهششان چه بخواهند و چه نخواهند به تکنولوژی میرسد و اگر نرسد در دایره علم قرار ندارد. مهندسی صرف بهرهبرداری از فیزیک و شیمی و بیولوژی و زمینشناسی و… نیست، بلکه تتمیم و به ثمر رساندن کار پژوهش و آخرین مرحله پژوهش علمی است. مهندسان، علم را برای کاربردی کردن فرا نمیگیرند بلکه پژوهش در آخرین منزل علم را به عهده دارند و طبیعی است که سیصد سال پس از به وجود آمدن علم تکنولوژیک مهندسان سهم بزرگی در پیشرفت علم داشته باشند. علم زمان ما و به خصوص پژوهشهای دهههای اخیر یکسره طرحهای تکنولوژیک است.
علم از کی تکنولوژیک شد؟
علم از کی و چگونه تکنولوژیک شده است؟ علم به معنی جدید از آغاز تکنولوژیک بوده و تکنولوژیک بودن در ذات آن است نه اینکه پس از به وجود آمدنشان کسانی به فکر افتاده باشند که از آنها در ساختن ابزار بهرهبرداری کنند و مگر نه اینکه انسان را در همان اوان پیدایش علم جدید حیوان افزارساز خواندند. پس نمیتوان پرسید که علم جدید از کی و چگونه تکنولوژیک شده است. علم زمانهای قدیم معنا و مقصود دیگر داشته و به ندرت ارتباطی با تکنیک و حتی با حرفه داشته است. کسانی که حساب علم را از تکنیک جدا میدانند تاریخی بودن علم را درنمییابند و علم قدیم و جدید را از حیث ماهیت یکی میدانند و اختلافشان را به نقص و کمال نسبت میدهند. همه ما اعم از عالم و عامی علم را هرچه و هرجا باشد همان علم تصوری و تصدیقی متقدمان و درک واقع میدانیم. گذشتگان میگفتند علم نظری، علم به چیزهاست، چنانکه هست. ما هم علم جدید را علم مطابق با واقع میدانیم. علم مطابق با واقع چیست و چگونه و از کجا میدانیم که علم ما با واقع مطابقت دارد یا ندارد. ما وقتی چیزی را ادراک میکنیم ادراکمان صورتی خاص دارد و مردمی که ذهن و درک یکسان دارند چیزها را یکسان درک میکنند اما هیچ دلیلی نداریم که ثابت کند آنچه را ما درک میکنیم همان باشد که در خارج وجود دارد. اینقدر هست که علم همواره علم به چیزی است. اما اینکه این علم عین خارج باشد قولی است که به صورت اصل موضوع در فلسفه یونانی پذیرفته شده و از آن زمان هرجا سخن از علم میرفته مطابقت آن با خارج و واقع مسلم انگاشته میشده است. البته گهگاه کسانی پیدا میشدهاند که در این قول مسلم چون و چرا میکردهاند اما آنها تا دوره جدید خوشنام و مورد اعتنا نبودهاند و سوفسطایی و شکاک و من عندی خوانده میشدهاند.
علم در جهان قدیم و جهان جدید
هنوز هم با اینکه در فلسفه جدید، علم نظری مطابق با واقع جایی ندارد و فیلسوفان علم جدید هم کاری به مطابقت ندارند همه و حتی فیلسوفان و دانشمندان در اوقاتی که با عقل مشترک به سر میبرند میپندارند که علم تصور یا حکم مطابق با واقع است. من هم قصد ندارم در سخن خلاف عادت و خارق اجماع بحث کنم بلکه گزارش میدهم که تلقی علم به عنوان حکم مطابق با واقع یک اصل پذیرفته شده است و نه یک حکم نظری قابل رد یا اثبات. این اصل با اصل دیگری مناسبت و ملازمت دارد و آن این است که جهان نظم ثابتی دارد و آدمی باید از آن نظم پیروی کند. افلاطون و ارسطو که علم را علم به جهان واقع میدانستند به مطاع بودن قانون جهان قایل بودند. متجددان هم به قانون و نظم قانونی معتقدند اما این نظم و قانون را آورده خود و راهنمای تغییر و تصرف میدانند و نمیگویند بگذار جهان چنانکه هست باشد بلکه میگویند جهان چه باید بشود. پیداست که علم همواره چه در قدیم و چه در جهان جدید، علم به موجود بوده است نه برساخته وهم و رای و میل آدمیان. اگر میگوییم علم جدید با علم متقدمان تفاوت دارد مراد این است که متجددان در آغاز راه به اصول و مبادی تازه رسیده و علم را بر آن مبادی بنا کردهاند. متقدمان چون میخواستند با جهان بسازند و از آن پیروی کنند علم را عین خارج یافتند اما متجددان میخواستند به جهان نظم و سامان بشری بدهند و علمی که میتوانست آنها را در این راه مددکار باشد، باید صفت ریاضی داشته باشد.
ریاضیات هم ما به ازای بیرونی ندارد
ریاضیات گرچه طرحی است که میتواند بر جهان خارج اطلاق شود اما ما به ازایی در خارج ندارد. ضرب و جذر و مثلث و… هیچ یک وجود خارجی ندارند اما نظمی که در علم ریاضی وجود دارد میتواند بر خارج اطلاق شود و به آن صورت دیگر بدهد؛ معهذا هنوز عقل مشترک فیزیک جدید را علم واقعیت میانگارد و گاهی که کار خیلی مشکل میشود و تصدیق مطابقت علم با واقع امکان ندارد میگویند علم کوششی است برای نزدیک شدن به واقع و خارج. با این حرفها هیچ مشکلی در علم و فلسفه حل نمیشود. علم جدید گرچه علم درست و دقیق است، علم واقعیت نیست یعنی احکام آن مطابق با واقع نیستند و ضرورتی ندارد که باشند هر چند که ناظر به امر واقع و خارجند. هماکنون که این مطلب را مینویسم نگرانم که مبادا خوانندهای آشفته شود و اعتراض کند که چرا بدیهیات و مسلمات را انکار میکنم.
علم و حقیقت
میدانم همه ما دو هزار سال است عادت کردهایم که علم و حقیقت را مطابقت حکم با واقع بدانیم و به مشکل حکمی که برایمان به صورت مسلم در آمده است توجه نمیکنیم و لوازم و نتایج حرفی را که میزنیم در نظر نمیآوریم. فیلسوفان که از واقع میگفتند جهان و ذهن و ادراک آدمی را از یک سنخ میدانستند و تناظر و تناسبی میان انسان و موجودات قایل بودند ولی در جهانی که انسان در برابر طبیعت قرار گرفت و حتی خود را جوهری متفاوت از جهان مادی بیرون دانست و سنخیت منتفی شد، چه ضامنی برای اثبات علم به جهان خارج وجود دارد. نمیخواهم درباره ماهیت ادراک آدمی تفصیل بدهم اما این اشاره لازم بود تا لااقل مطرح شود که چرا کسانی علم جدید را با فلسفه قدیم که احیانا با آن میانهای هم ندارند از یک سنخ میدانند. اگر متقدمان به وجود عالم عقول و افلاک اعتقاد داشتند، اکنون قانون فیزیک ریاضی نیوتن چگونه میتواند مطابق با واقع باشد. اگر مراد از مطابقت این است که طرحی درباره موجودات مادی و کیهانی است، سخن شان جای انکار ندارد. این طرح بیمبنا و بدون مطالعه در جهان و کار جهان هم پدید نیامده است اما از آن حیث که یک طرح ریاضی است مطابقت آن با واقع هیچوجهی ندارد. وقتی میگوییم اجسام به نسبت مستقیم جرم و عکس مجذور فاصله جاذب و مجذوب یکدیگرند، این قاعده با کدام موجود خارج مطابقت دارد؟ آیا در خارج نسبت مستقیم و نسبت عکس وجود دارد؟ آیا در خارج جرم از جسم جداست و مجذور را در جایی میتوان یافت؟ در فیزیک نمیپرسند چیزها چه هستند بلکه میخواهند بدانند که چیزها چه میتوانند بشوند و چه میتوانند بکنند.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 