پاورپوینت کامل آسیب‌شناسی قدرت در اندیش? مولانا ۶۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آسیب‌شناسی قدرت در اندیش? مولانا ۶۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آسیب‌شناسی قدرت در اندیش? مولانا ۶۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آسیب‌شناسی قدرت در اندیش? مولانا ۶۷ اسلاید در PowerPoint :

پس از این توضیح مقدماتی، اینک به ارائ شواهد مذکور در این خصوص در آثار مولانا پرداخته می‏شود. مولانا در جایی از مثنوی، ذیل عنوان «تفسیر و ان یکاد الذین کفروا لیُزلقونک بابصارهم…» به‏ توصیف صاحب قدرت و جاهی می‏پردازد که از فرط عُجب و تکبر و بر اثر سرمستی ناشی از قدرت، کارش به ‏جایی رسیده است که دم از مقام الوهیت می‏زند:‏

پس از این توضیح مقدماتی، اینک به ارائ شواهد مذکور در این خصوص در آثار مولانا پرداخته می‏شود. مولانا در جایی از مثنوی، ذیل عنوان «تفسیر و ان یکاد الذین کفروا لیُزلقونک بابصارهم…» به‏ توصیف صاحب قدرت و جاهی می‏پردازد که از فرط عُجب و تکبر و بر اثر سرمستی ناشی از قدرت، کارش به ‏جایی رسیده است که دم از مقام الوهیت می‏زند:‏

از الوهیت زند در جاه لاف / طامع شرکت کجا باشد معاف؟

(دفتر پنجم: ۵۱۹)

و در جایی دیگر، با تمثل به فرعون، از تأثیر تدریجی فزونی قدرت و حمد و سجود خلق در ایجاد روحی استکبار و استعباد در آدمیان یاد می‏کند:

همچو فرعونی مرصع کرده ریش / برتر از عیسی پریده از خریش…

هر که دید آن مال و جاهش سجده کرد/ سجد افسوسیان را او بخورد

گشت مستک آن گدای ژنده‌دلق / از سجود و از تحیرهای خلق

مال مار آمد کـه در وی زهرهاست / وان قبول و سجده خلق اژدهاست (دفتر سوم: ۷۸۲ـ ۷۷۸‏)

و نیز:‏

سجد خلق از زن و از طفل و مرد‏ / زد دل فرعون را رنجور کرد

گفتن هر یک خداونـد و ملک / آن‌چنان کردش ز وهمی مُنتهک

که به دعوی الهی شد دلیر/ اژدها گشت و نمی‏شد هیچ سیر ‏(همان دفتر: ۱۵۵۷ـ ۱۵۵۵)

و سپس با تشبیه فرعون به شغالی که به انگیز خودبزرگ‏نمایی، با فرو رفتن در خُم رنگ خود را طاووس علیین می‏نمود، وی را سخت مورد عتاب قرار می‏دهد و از گرفتار آمدن در دام تکبر و تفاخر برحذر می‏ دارد:‏

های ‌ای فرعون! ناموسی مکن/ تو شغالی، هیچ طاووسی مکن

‏سوی طاووسان اگر پیدا شوی / عاجزی از جلوه و رسوا شوی (همانجا: ۷۸۴ـ۷۸۳‏)

در حاشی این مبحث، بی‏ مناسبت نیست نظر مولانا را دربار عواقب خطیر و توالی فاسد جمع‌شدن جهل و قدرت ـ و یا به دیگر سخن حاکمیت و ریاست نادانان و گمراهان برجامعه ـ یادآور شویم:‏

آنچ منصب می‏کند با جاهلان / از فضیحت کی کند صد ارسلان؟

عیب او مخفی است چون آلت بیافت / مارش از سوراخ بر صحرا شتافت

جمله صحرا مار و کژدم پر شود / چونک جاهل شاه حکم مُر شود ‏(دفتر چهارم: ۱۴۴۳ـ ۱۴۴۱)

و سپس افتادن زمام امور به‏ دست گمراهان را موجب به آتش کشیده شدن دنیا می‏داند چرا که آنان به‌رغم نشناختن راه از چاه، ناخودآگاهانه، مدعی راه‏ شناسی و راهبری ‏اند: ‏

علم و مال و منصب و جاه و قران / فتنه آمد در کف بدگوهران ‏(همان دفتر: ۱۴۳۸‏)

و نیز:‏

حُکم چون در دست گمراهی فتاد / جاه پندارید در چاهی فتاد

ره نمی‏داند قلاووزی کند / جان زشت او جهان‏سوزی کند ‏(همان دفتر: ۱۴۴۸ـ ۱۴۴۷)

و نیز:

چون سلاح و جهل جمع‌آید به هم / گشت فرعونی جهانسوز از ستم ‏(دفتر ششم: ۴۷۲۳‏)

و در پایان، از اینکه احمقان امکان و فرصت سروری یافته و خردمندان، از فرط بیم، سر در گریبان فرو برده و به گوش امن گمنامی پناه آورده ‏اند، تلویحا اظهار تأثر و تأسف می‏کند:‏

احمقان سرور شدستند و ز بیم‏ / عاقلان سرها کشیده در گلیم ‏(همان دفتر: ۱۴۵۲‏)

با توجه به مجموع ملاحظات یادشده، شاید بتوان گفت که از نظر مولانا قدرت، به‏ ویژه در حالت تکاثر، بالقوه عامل اصلی ایجاد عُجب در صاحب‌ منصبان و حاکمان است، اکنون به بررسی دو عامل دیگر که بیشتر جنب تشدیدکننده دارند، پرداخته می‏ شود: ‏

‏۳ـ۲ـ ستایشگری و عُجب قدرت ‏

هر که بستاید تو را، دشنام ده / سود و سرمایه به مفلس وام ده

(دفتر دوم: ۲۳۳۰‏)

پیش از این، از نظر مولانا دربار آثار نامطلوب و مخرب ستایش ـ به ‏ویژه ستایش مفرط و بدون استحقاق ـ در روحی حاکمان و قدرتمندان و تأثیر مُقدر آن در سوق دادن تدریجی آنان به استکبار و استبداد یاد شد. اکنون به بررسی مبسوط‏تر و تفصیلی ‏تر این مسئله پرداخته می‏ شود:‏

‏۳ـ۲ـ۱ـ نظر کلی مولانا دربار ستایش (مدح)‏

از دیدگاه مولانا، تمایل انسان به ستایش شدن، مشروط بر اینکه از حد عادی و طبیعی فراتر نرود، میلی فطری و خویی خدادادی است. این تمایل، در واقع، از خصلت مدح‏جویی و شُکر طلبی خداوند نشأت می‏گیرد:‏

خُلق ما بر صورت خود کرد خلق / وصف ما از وصف او گیرد سبق

چون که آن خلاق شُکر و حمدجوست / آدمی را مدح‌جویی نیز خوست ‏(دفتر چهارم‏: ۱۱۹۵ـ ۱۱۹۴‏)

‏۳ـ۲ـ۲ـ همه کم و بیش مفتون و مسحور ستایش می‏ شوند

چنان‌که اشارت رفت، مدح و ستایش اصولا موافق طبع و فطرت آدمی است و با حب نفس که از قوی‏ترین غرایز انسانی است، ارتباط و سازگاری تام دارد. به همین مناسبت، انسان‌ها عموما، و ارباب قدرت و اصحاب حکومت خصوصا، از گفته‏ های ستایش ‏آمیز دیگران ـ هرچند که جنب مبالغه و صبغ تملق و چاپلوسی داشته باشد ـ ناخودآگاه لذت می‏ برند و گرچه ممکن است با ابراز تواضعی صوری و غیرصادقانه، ظاهراً خود را مستحق مدح نشمرند، ولی در بُن جان، از آن خشنود می‏ شوند، بدون اینکه به مضار و عواقب ناگوار آن توجه و آگاهی داشته باشند. ‏

مهمترین زیان و پیامد مدح و ثنا، تحریک و تقویت احساس خودپسندی و خودبرتربینی در آدمی است. این احساس رفته‏ رفته قوت می‏ گیرد و منشأ آثار و عواقب خطرناکی در شخصیت ممدوح می‌شود تا آنجا که به گفت یکی از مثنوی‌پژوهان، نفس را که در آغاز به مثابه موری ضعیف است، به فیلی قوی‌جثه تبدیل می‏کند؛ چنان‌که ابتدا ممکن است مدح را با تردد خاطر تلقی کند، ولی به مرور زمان و در صورت تداوم مدح، کم‏کم امر برخود وی نیز مشتبه می‏شود و عاقبه ‏الامر چنان به فضیلت و برتری خود متقاعد می‏شود که اگر وی را ستایش نکنند، رنجیده‌خاطر می‏ گردد و مدح را به منزل وظیفه ‏ای برای مردم تصور می‏کند که اهمال در ادای آن، نشان مخالفت و دشمنی آنها، و در صورت برخورداری از قدرت، موجب استحقاق مجازات شمرده می ‏شود. از این‏رو، مولانا هوشمندانه انسان‌ها را اندرز می‏دهد که نفس را باید به خواری عادت داد و جهات منفی و نقاط ضعف آن را پیوسته به رخش کشید تا ستایش موجب گمراهی نشود. (فروزانفر، ۱۳۴۵، ص۷۳۹ـ ۷۳۸)‏

نفس از بس مدحها فرعون شد / ‏کُن ذلیل‌النفس هونا لاتسُد

(دفتر اول: ۱۸۶۷) ‏

‏۳ـ۲ـ۲ـ۱ـ مقایس تأثیر مدح و ذم در روحی انسان‌ها

نکت بسیار مهمی که مولانا هوشمندانه بدان توجه یافته، اطمینان خاطر بی‏ اساسی است که بسیاری از ممدوحان، از سر غفلت و یا بر اثر خودفریبی، بدان دچارند و تصور می‏کنند که حمد و ثنا در آنها بی‏تأثیر است. مولانا بطلان این تصور را از طریق مقایس تأثیر مدح و ذم (سرزنش) در روحی آدمیان به اثبات می ‏رساند. ‏بنا به استدلال مولانا، هجو نوعا موجب رنجیدگی و دل‏شکستگی مخاطب آن می‏ شود و آزردگی و فشار روحی ناشی از آن، ایام متمادی باقی می‏ ماند و به این سادگی‏ها فراموش نمی ‏شود. مدح هم دقیقا واجد همین خصیصه است و آثار آن، از نظر برانگیختن و تقویت احساس تکبر و ایجاد زمین خودفریبی در ممدوح، تا مدتها برجای می‏ ماند:‏

تو مگو آن مدح را من کی خورم / از طمع می‏گوید او پی می‏برم

مادحت گر هجو گوید برملا / ‏روزها سوزد دلت زان سوزها

‏گرچه دانی کو ز حرمان گفت آن / کان طمع که داشت از تو شد زیان

‏آن اثر مـی‏ماندت در اندرون / ‏در مدیح این حالتت هست آزمون

آن اثر هم روزها باقی بوَد / ‏مای کبر و خداع جان شود

‏(همان دفتر: ۱۸۶۱ـ۱۸۵۷)

مخلص کلام: مردم ستایش‏جو و تملق‌دوست ساده‏ اندیشانه تصور می ‏کنند که فریب نمی‏خورند و چاپلوسی راه پیشرفت و دستیابی به حقایق و واقعیات جهان خارج و شناخت ماهیت اطرافیان ستایشگر را به روی آنها نمی‏ بندد و حال آنکه این، اشتباهی بزرگ و پنداری یکسره نادرست است. معیاری که این اشتباه و توهم را آشکار می‏ کند، هجو و مذمت است. این مدعیان خرد و هوش که خود را در برابر مدح و ثنا آسیب ‏ناپذیر می‏دانند، همین که کسی زبان به مذمت آنها بگشاید، یکباره آزرده و آشفته‏ خاطر، و خشمگین می ‏شوند. پس معلوم می‏ شود که غریز خودخواهی و خودبرتربینی در آنها قوی و مؤثر است، وگرنه می‏باید که از سرزنش و نکوهش هم دلتنگ نشوند. ‏به گفت یکی از بزرگان، آدمی ممکن نیست فریب تملق را نخورد و اگر عنایت الهی دستگیری نکند، فرشتگان هم از لغزش مصون نمی‏ مانند تا چه رسد به انسان که پیوسته زندانی غرایز و عادات و محصور در شهوات و تلقین‏ ها و وسوسه ‏های اطرافیان خود است. (فروزانفر، ۱۳۴۵، ص ۶۰۶)‏

‏۳ـ۲ـ۲ـ۲ـ تشبیه مدح و ذم به حلوا و مطبوخ

مولانا در مقام توجیه مضار مدح و ثنا، به ارائ مقایس دیگری می‏ پردازد: شنیدن مدح را به خوردن حلوا و شنیدن نکوهش را به خوردن مطبوخ تشبیه می‏کند: حلوا به دلیل شیرینی ‏اش طبعاً مطلوب طبع آدمی است؛ ولی شیرین‏ کامی ناشی از آن چند لحظه‏ای بیش دوام نمی‏ یابد و دیری نمی ‏پاید که پیامد ناگوارش به ‏صورت جوش یا دُمل، ظاهر می‏ شود. در مقابل، مطبوخ یا حب مسهل، در اندک زمانی مزاج را می‏شوراند و دل‏پیچه ایجاد می‏ کند و رنج ناشی از آن مدتها ادامه دارد. ‏بنا بر آنچه گفته شد، مدح مانند حلوا، سازگار و موافق میل است، لیکن لذت آنی آن، همانند حجابی مفاسد و مضارش را می‏ پوشاند و بدین جهت، آدمی از ثمرات وخیم و عواقب سوء آن غافل می‏ ماند؛ از این‏رو می ‏توان گفت که مذمت، در مجموع، بر مدح رجحان دارد؛ زیرا کم‏ و بیش سبب بیداری و تنبّه است و حال آنکه مدح، بالقوه موجب غفلت ورزیدن و بازماندن از کمال است:

لیک ننماید چو شیرین است مدح / بد نماید زانک تلخ افتاد قدح

همچو مطبوخ است و حب کان را خوری / تا به دیری شورش و رنج اندری

ور خوری حلوا بود ذوقش دمی / این اثر چون آن نمی‏پاید همی

چون نمی‏پاید، همی پاید نهان / هر ضدی را تو به ضد آن بدان

‏چـون شکر پاید همی تأثیر او / بعد حینی دُمل آرد نیش جو

‏(همان دفتر: ۱۸۶۶ـ۱۸۶۲)

‏۳ـ۲ـ۳ـ تفکیک بین ستایش مطلوب و ستایش مذموم

از نظر مولانا، بعضی ستایشها مطلوب و مستحسن‏اند نظیر ستایش از مردان حق و اهل فضل و کمال و در مقابل، برخی مذموم و ناپسندند مثل ستایش از نااهلان. بنابراین، موجه (بجا) یا ناموجه (نابجا) بودن ستایش، در واقع، به مورد آن ـ و یا به تعبیر دقیق‏تر به شخصیت و شایستگی یا ناشایستگی ممدوح ـ بستگی دارد

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.