پاورپوینت کامل سعادت از دیدگاه مسکویه ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سعادت از دیدگاه مسکویه ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سعادت از دیدگاه مسکویه ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سعادت از دیدگاه مسکویه ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint :
یکی از مباحث بنیادی در فلسفه اخلاق بحث سعادت است. سعادت، غایت مطلق ومطلوب نهایی تمام فعالیتهای عقلانی و فضایل اخلاقی است. کلید سعادت، معرفت نفس است و به واسطه تأثیر و تأثّر متقابل روح و بدن سعادت حقیقی انسان با تحقّق تمامی کمالات روحی و جسمی حاصل میشود
چکیده:
یکی از مباحث بنیادی در فلسفه اخلاق بحث سعادت است. سعادت، غایت مطلق ومطلوب نهایی تمام فعالیتهای عقلانی و فضایل اخلاقی است. کلید سعادت، معرفت نفس است و به واسطه تأثیر و تأثّر متقابل روح و بدن سعادت حقیقی انسان با تحقّق تمامی کمالات روحی و جسمی حاصل میشود. سعادتمند کسی است که از قویترین لذّتها، اعم از لذّتهای ذاتی، عقلی، فعلی و دائمی بهره مند است. با توجه به ابعاد شناختی و اخلاقی انسان، هرگز نمیتوان بدون تحصیل علم و حکمت و تهذیب اخلاق بدین سعادت نایل شد. از آنجا که شکوفایی وبهره گیری از عقل عملی تنها در عرصه جامعه امکان پذیر است، با انزوا و گوشه نشینی کسب سعادت محال است.
پیش گفتار:
از دیرباز بخش زیادی از تلاشهای فکری اندیشمندان را تحقیق و تفحّص در مقوله ارزشها به خود معطوف داشته است. در حقیقت، ارزشها سازمان دهندههای اصلی اعمال و رفتارهای شخصیت رشد یافته به شمار می روند و بیتردید، سلامت روان محصول چنین شخصیتی است، انسان افسرده و مضطرب عصر حاضر بیش از هر زمان دیگر خود را درگیر سؤالهای اساسی در این زمینه می یابد. در میان مباحث ارزشی، بحث سعادت از جایگاه ویژه ای برخوردار است. مطلوب و غایت نهایی تمام افعال اخلاقی سعادت دانسته شده است. از این رو، طرح هر بحثی در مسائل اخلاقی بدون شناخت سعادت مانند انداختن تیری در تاریکی است که امیدی به اصابت آن نیست.
ابوعلی مسکویه رازی، یکی از مهمترین فیلسوفان مسلمان است که به حکمت عملی و اخلاق پرداخته است. وی را معلم ثالث لقب داده اند.(محسن امین، ۳/۱۵۸)احمدبن محمدبن یعقوب ابوعلی مسکویه رازی از فیلسوفان و تاریخ نگاران مسلمان ایرانی است که در ری به دنیا آمد و در سال ۴۲۱ ه ق در اصفهان درگذشت.(موسوی بجنوردی، ۱۳۷۳:۶/۵۶)
با این که مسکویه از فلاسفه به شمار می آید، ولی بر خلاف آنها که بیشتر به مباحث نظری اهمیّت می دادند و اخلاق برایشان بحث ثانوی بود، وی به اخلاق به طور مستقل نگریست. نوآوری و تلاشهای علمی و فلسفی وی در زمینه علم اخلاق، همه اخلاق نویسان بعدی را تحت تأثیر خود قرار داد. وی حتی به تاریخ به عنوان آزمایشگاه فلسفه علمی خود مینگریست. یکی از خاورشناسان می نویسد:
ابن مسکویه یک مکتب فلسفی در اخلاق به جای گذاشت که تا به امروز در شرق ارزش دارد.
از ویژگیهای اخلاق او توجه به بُعد اندیشه و خرد انسان در اخلاق و عنایت خاص وی به جنبه اجتماعی اخلاق است. وی هم در توضیح استدلالی اصول علم اخلاق و هم در بیان جزئیات که همان اندرزها و اندرزنامه هاست، تلاش کرده است. نمونه نخست کتاب تهذیب الاخلاق و نمونه دوم کتاب جاویدان خرد و برخی آثار دیگر اوست. (موسوی بجنوردی، ۶۱) تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق مهمترین اثر او در فلسفه اخلاق است که وی با سبکی بدیع و قلمی روان، اصول و مبانی اخلاق رادر آن بیان کرده است. مقاله سوم این کتاب به بحث سعادت و خیر اختصاص یافته است. وی اساساهدف از تألیف این کتاب را بیان مفهوم سعادت و راه تحصیل آن معرفی میکند.
و لما کان غرضا فی هذا الکتاب السعاده الخُلیفه و ان تصدر عنا الافعال کلها جمیله (مسکویه، ۱۳۷۳:۸۱)
از دیگر آثار وی درباره سعادت، کتاب ترتیب السعادات و منازل العلوم است که در حاشیه مکارم الاخلاق مرحوم طبرسی منتشر شده است. اثر دیگر وی فوزالسعاده در ضمیمه الفوزالاصغر انتشار یافته است.
در این مقاله، سعادت از دیدگاه این اندیشمند بزرگ اسلامی تبیین شده و بعضی از سؤالات مطرح در آن عبارت است از: هدف از اخلاقی زیستن چیست؟ سعادت در گروچیست؟ از چه راهی میتوان به سعادت دست یافت؟ آیا سعادت در این دنیا تأمین میشود یا در جهان دیگر؟ نقش اجتماع در سعادت چیست؟ سعادت در نعمتهای مادی است یا در معنوی و روحانی؟
معنا و مفهوم سعادت
سعادت به حسب ریشه لغوی متضمن مفهوم عون و کمک است. عرب کلمه سعید را بر کسی اطلاق میکرده که علل و اسباب، به کمک و معاونت او آمده باشد. ابی البقاء در کتاب الکلیات مینویسد:
السعاده هی معاونه الامور الالهیه للانسان علی نیل الخیر
در بسیاری از کتابهای لغت، سعادت، به خیر و سرور و شقاوت، به نحس و تعب و رنج معنا شده اند. (ابن فارس، ۳/۵۷؛ فراهیدی، ۱۴۰۵:۱/۳۲۱ـ۳۲۳؛ جیران مسعود، ۱۳۷۲:۱/۹۷۵)
با توجه به رواج مفاهیمی چون سعادت و فلاح و فوز در زبان فارسی و روشن بودن مفاهیم آنها، نیاز به بررسی لغوی بیشتری وجود ندارد. اما درباره تحلیل سعادت باید گفت که در طول تاریخ براساس جهان بینی های متفاوت، تحلیلهای گوناگونی از سعادت ارائه شده است. به گفته ارسطو، گروهی آن را لذّت و کامجویی می پندارند، گروهی شرف و حرمت اجتماعی و حکیمان آن را نظرپردازی و اندیشیدن به واقعیتهای غایی هستی می دانند. صرفنظر از جهان بینیهای مختلف میتوان گفت که سعادت، مطلوب نهایی و کمال واقعی انسان است. (ارسطو، ۱۳۷۸:۱۷) همه انسانها طالب سعادت هستند وبه سوی آنچه سعادت می پندارند، در حرکتاند. انتخاب شیوههای مختلف و اختلاف در معیارهای سعادت و شقاوت از بینش و نحوه نگرش آنان به هستی وانسان ناشی می شود. انسان هایی که از بینش کمتری برخوردارند، طالب و تابع لذّت اند، اما آنهایی که داری بینش عمیق بوده ونقشه کلی برای زندگی خود دارند، لذّتها و رنجها را با همه عواقب و نتایج در نظری می گیرند.
در مباحث آینده روشن خواهد شد که مسکویه سعادت هر موجودی را نیل به هدف خاص از خلقت آن میداند. صدرالمتألهین نیز در تعریف سعادت و شقاوت می نویسد:
سعادت هر شیء عبارت است از رسیدن به کمال آن شیء و شقاوت ضد آن است، زیرا وجود به طور کلی خیر و سعادت است و عدم به نحو اطلاق شرّ و وبال، کمال هر وجود، خیر آن است و نقص یا زوال آن شرّ اوست و درک کمال موجب لذّت. درک نقص یا زوال موجب درد و شقاوت می گردد. (صدرالمتألهین، ۱۳۹۱:۳۹۷)
گام نخست
پس از روشن شدن مفهوم سعادت باید دانست اولین گام در مسیر سعادتْ شناخت روح و روان آدمی است. شناخت نفس، کلید سعادت، وسیله اکتساب اخلاق نیکو و منبع تمامی فضایل و ملکات ارجمند بشری به شمار می رود.
مسکویه ضمن بیان جایگاه انسان در جهان هستی و تبیین ماهیت و قوای او، به بیان ویژگیهای انسان و کمال او می پردازد. وی انسان را نقطه پرکار و مرکز دایره وجودی می داند، چرا که حرکتْ از او آغاز و به او منتهی میشود. مرتبه انسانیت، مرتبه تجّمع و توحّد موجودات است وانسان برهان صادقی بر وحدانیت، حکمت و قدرت آفریننده خود است. (نصرت امین، ۲۲) وی به این مقدار بسنده نکرده، حتی معاد را نیز از راه تجرّد نفس اثبات می کند:
نفس جوهری است زنده و جاوید که نه مرگ می پذیرد و نه نابودی. نفس نه عین زندگی، بلکه زندگی بخش هر چیزی است که خود در آن است. نفس ناطقه دارای حرکتی است ویژه خود، که در آن نیاز به ابزار جسمانی ندارد. تن آن گاه مرده است که نفس از آن جدا شود. نفس بطلان پذیر نیست، زیرا نه جسم است و نه عرض، بلکه جوهری است بسیط که او را ضدّی نیست تا باطل شود و نه مرکب است که منحل شود.(مسکویه، الفوزالاصغر: ۵۳)
بعد از اثبات بعد روحانی و نفس انسان این سؤال مطرح می شود که آیا سعادت و کمال انسان تنها مربوط به روح است یا هر دو؟ مسکویه در پاسخ به این سؤال سه نظریه را مطرح می کند:
۱. نظریه سعادت جسم: در این نظریه، سعادت حقیقی و خیر مطلوب در لذّتهای حسی است و تمام قوای انسان برای رسیدن به این گونه لذّتها پرید آمده و حتی قوای عقلی و حافظه برای ادراک و تشخیص این لذّات و نیل بهتر به آن خلق شدهاند. این تفسیر از سعادت را لذّت گرایان ارائه کرده اند.(کاپلستون، ۱/۱۴۴ـ۱۴۵)
مسکویه در نقد این نظر، آن را منسوب به عوام و جهال دانسته، خیالی باطل می شمارد و میگوید، لذّات حسی معمولاً مقرون به آلام هستند و وصول به آنها سعادت نیست، بلکه فضیلتی هم برای انسان به شمار نمی آید، چرا که فرشتگان و دیگر مقرّبان خداوندی از این گونه لذّات مبرّایند و انسان در این قبیل لذّات با سایر حیوانات مشترک است و چه بسا حیواناتی چون چارپایان، خوک و گرگ بیش از انسانها از این لذّتها بهره مندند.
۲. نظریه سعادت روحانی: طرفداران این نظریه، یعنی حکیمان پیش از ارسطو، چون فیثاغورس، سقراط و افلاطون، سعادت را تنها در کمال نفس می دانند و تحقّق فضایلی چون حکمت، شجاعت، عفت و عدالت را در نفس، سعادت آن می دانند. اگر جه بدن مبتلا به امراض و ناقص باشد. آنان فقر، سستی، ضعف جسم و سایر امور خارج از نفس را مضر به سعادت انسان نمی دانند. (همان، ۸۶ و ۸۷)
۳. نظریه سعادت جامع: طرفداران این نظریه سعادت انسان را در کمال هر دو بعد روح و جسم می دانند و کمال نفس ویا بدن رابه تنهایی موجب سعادت نمی دانند. پیروان این نظریه، هر یک از امور زیر مانند توفیق در امور، صحت عقاید، فضایل اخلاقی و رفتار شایست، صحت جسم، ثروت و حسن شهرت را بخشی از سعادت می دانند و براین باورند که سعادت نهایی به تحقّق تمامی کمالات روحی و جسمی حاصل می شود.
مسکویه بعد از بیان سه نظریه، نظر سوم را تأیید کرده و آن را مبتنی برنگاهی جامع و همه سونگرانه به انسان و ابعاد وجودی آن می شمارد.(همان، ۸۵،۸۶) صدرالمتألهین نیز در این باره می گوید:
هر که از تربیت مرکب و تدبیر منزل ذاهل و غافل گردد، سفرش تمام نمی شود و مادام که امر معاش در دنیا که عبارت است از: حالت تعلّق تفس به حس و محسوس تمام نباشد، امر تنقّل و انقطاع به سوی باری تعالی که عبارت از سلوک باشد، صورت نمی گیرد. امر معیشت در دنیا تمام نمی گیرد مگر اینکه بدنش سالم، نسلش دائم و نوعش مستحفظ باقی بماند. (صدرالمتألهین، ۱۳۶۲:۵۷۶ـ۵۷۷)
با پیش رفت علم و دانش بشری در زمینه های مختلف، به ویژه در امر پزشکی، امروزه، تأثیر و تأثّر متقابل دو بعد جسمانی و روانی انسان بر همگان روشن وآشکار شده است.
سعادت و لذّت
در بحث نظریات مربوط به سعادت گذشت که مکتب لذّت گرایی، سعادت و غایت زندگی را لذّت می پنداشتند. «آریستیپوس »مؤسس این مکتب معتقد بود که تنها لذّت برای انسان خیر است. وی از لذّت معنایی جز لذّت جسمانی اراده نمیکرد. مکتب اپیکوریسم که تعدیل شده مکتب لذّتگرایان است نیز لذّت را غایت زندگی می داند. اپیکور در نامهای به منوئکئوس مینویسد:
ما لذّت را منشأ سعادت و هدف آن میدانیم. لذّت اوّل خیری است که ما میشناسیم، خیری که در طبیعت ما ریشه دارد و منشأ تمام تصمیمات و تمایلها و تنفرهای ماست و دائم به سوی آن روی می آوریم. (الاخلاق النظریه، ۲۴۳، به نقل از: مدرس،۱۰۸)
اما مراد او از لذّت، معنا و مفهومی به مراتب وسیعتر از رأی آریستیپوس بود، چنان که مشهور است که اپیکور مرد زاهدی بوده و خیر را حاصل ریاضت و زهد حقیقی و لذّت فاقد الم می دانسته است. (ژکس، ۱۳۶۲:۴۶) مکتب اصالت نفع نیز که در قرن نوزدهم به دست «جرمی بنتام» و استوارات میل پایه گذاری شد، سعادت را اجتماع لذّت و شقاوت را محرومیت از لذّت می دانست، با این تفاوت که «نفع جمع» را بر نفع فرد ترجیح داد. (کاپلستون، ۸/۵۰،۵۱) سعادت چنانکه گذشت، نه به معنای لذّت است و نه عین لذّت، اما تردیدی نیست که غالبا سعادت بانوعی احساس خرسندی و سرور همراه است و شقاوت با احساس ناخشنودی و رنج. ریچاردبی براندت در تبیین مفهوم سعادت دو مؤلّفه اساسی ذکر می کند: مؤلّفه نخست مربوط به خواست و میل است ،(
dispositional
)و مؤلّفه دوم عبارت است از وقوع یا عدم وقوع احساسات یا عواطف معیّن.(
Edwards.3/413
)
برای درک بهتر رابطه بین لذّت و سعادت لازم است نخست معنای لذّت روشن شود. فارابی می گوید:
لذّت، ادراک ملایم وسازگار است و اذیت و ناراحتی، ادراک منافر وناسازگار.(فارابی، ۶۴)
ابن سینا می گوید:
لذّت، ادراک و رسیدن به چیزی است که پیش مدرک کمال و خیر است.(ابن سینا، ۳/۳۳۷)
با توجه به تعدّد قوامی نفس و شئون مختلف آن، تزاحم بین لذّات امری طبیعی است. بدیهی است در تزاحم لذّتها می بایست لذّتهای بهتر را انتخاب کرد. تحمّل رنج و زحمت به دلیل رسیدن به لذّت بیشتر، بهتر و پایدارتر امری است که به طور فطری و ارتکازی در بین همه انسانها در حوزه محدود لذّتهای مادی و معنوی رواج و عمومیت دارد. انتخاب لذّت بهتر همچون هر گزینش دیگری نیاز به ملاک و معیاری برای سنجش دارد. از قرآن کریم در ارزیابی لذّتها دو معیار اساسی کیفیت و دوام استفاده می شود.(مصباح یزدی،۱۳۷۶:۲/۱۹۷ـ۱۹۹)والآخره خیروأبقی (اعلی، ۸۷/۱۸)
مسکویه قویترین لذّتها را لذایذ عقلی میداند که لذّتی است ذاتی و دائمی، بر خلاف لذایذ طبیعی که مقترن به شهوات و در معرض زوال و فنا هستند، بلکه تکرار آنها نیز ملال آور است. پس سعادتمند کسی است کخ لذّتها و بهره مندی های او ذاتی باشد نه عرضی، عقلی باشد نه حسی، فعلی باشد نه انفعالی، الهی باشد نه بهیمی. انسان بدون تحصیل علم و حکمت و تهذیت اخلاق هرگز بدین سعادت نایل نخواهدشد.(مسکویه،۱۳۷۳:۱۰۰،۱۰۱)
اقسام سعادت
مسکویه اقسام سعادت را بر حسب مکتب ارسطو بیان کرده است. در این تقریر، سعادت بر سه گونه است: سعات روان، سعادت تن وسعادت بیرونی. هر کدام آنها نیز مشتمل بر سه أمر است: سعادت روان عبارت است از: عدالت، شجاعت، فراگرفتن علوم و معارف و سرانجام وصول به حکمت. سعات بدن عبارت است از: سلامت و تندرستی، تناسب اندام و زیبایی و قدرت. و بالاخره سعادت بیرونی نیز عبارت است از: احترام اجتماعی، مال و ثروت و رفاه، داشتن نژاد و دوستان خوب. (همان ،۸۷)
از آنجا که همه این امور در کلام مسکویه سعادت نامیده نشده است، میتوان نتیجه گرفت که درنظر وی سعادت امری مرکّب و مؤلّف از امور فوق است. روشن است که همه این امور دارای ارزش یکسان نبوده و بین آنها در تأمین سعادت تفاوت وجود دارد.
سعادت کامل یا کمال سعادت
کمال هر موجودی منوط به خواص و آثار ویژه اوست. سعادت انسانی در آن است که صفات و استعدادهای خاص انسانی را به حد کمال برساند، بالاترین صفت ممتاز و خاص انسان نیروی تفکّر اوست. بدین وسیله او از همه حیوانات گذشته و به مقام آنها دست رسی و تسلّط پیدا کرده است. پس شرط اساسی زندگی سعادت مندانه فعّالیت عقلانی است که افتخار خاص انسان است. بقیه، اسباب و شرایط معده به شمار می آید. کمال بشر بسته به سعه فکر و قوّت عقل و ادراک او است و تأثیر حکمت و معرفت در سعادت چنان است که فیلسوف بزرگ یونان افلاطون به پیروی از استادش قائل به یگانگی و وحدت فضیلت و معرفت شده است. فضیلت را ثمره دانایی و رذیلت را نتیجه جهل می شمارد و ارتکاب شرّ را ناشی از جهالت می داند. ارسطو، اگر چه بر افلاطون ایراد می گیرد که ضعف اراده را نادیده گرفته است، خود نیز بالاترین سعادت را اندیشیدن و تأمّل و نظر می داند.(ارسطو،۱۳۷۸:۳۰ـ۳۴) وی آنقدر بر آن تأکید می کند که برخی از شارحان وی، او را قائل به «غایت غالب» می دانند و می گویند: سعادت از نظر ارسطو فقط در نظرپردازی و شهود حقایق عالم هستی است و حتی فضیلتهای اخلاقی هم فقط برای کمک به آن دارای ارزشند.(رشاد،۱۳۸۰:۴/۲۲۴)
مسکویه بعد از بیان قوای سه گانه نفس، نفس ناطقه را افضل و اشرف آنها معرفی می کند و می نویسد: امتیاز انسان و شرافت وی از باقی حیوانات به همان نفس ناطقه اوست و همین قوّه ملکوتی اوست که وی را از حیوانات امتیاز داده و او را شریک ملائکه گردانیده است. سعادت مندترین مردم و شریفترین آنها کسی است که خطّ او از این قوّه ملکوتی زیادتر و کمال عقل وی تمامتر باشد و کسی که بر وی یکی از آن دو قوّه حیوانی غالب شود، به قدر غلبه آن، از مرتبه انسانیت وی کاسته می شود. و تنزّل و سقوط میکند و در مقام حیوانیت قرار می گیرد.(نصرت امین،۸۸)
صدرالمتألهین نیز در این زمینه می نویسد:
انّ رأس السعادات و رئیس الحسنات هو اکتساب الحکمه الحقه. (صدرالمتألهین، ۲)مَنْ یؤتَ الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا» (بقره، ۲/۲۶۹)
بر اساس این تفسیر تنها یک چیز است که سعادت را می آفریند و هر چیز دیگری هم که به نام سعادت خوانده شود، مقدمه یا وسیله ای است که ما را به آن مؤلّفه بسیط می رساند، ولی خود سزاوار عنوان سعادت نیست. در مقابل تفسیر«غایت جامع» سعادت مفهومی است که بیش از یک مؤلّفه دارد و هر کدام به استقلال سازنده آنند.
تلازم سعادت و علم از اموری است که پیشوایان معصوم نیز متذکر شدهاند. امام صادق علیهالسلام می فرمایند: سزاوار نیست کسی که عالم نیست سعادتمند شمرده شود(تحف العقول،۳۶۴،بحارالانوار ۸/۱۷۰) و حضرت علی علیه السلام دانش را برترین سعادت(۱)(غرر الحکم و درر الکلم، ۱/۲۶) و فقدان علم را تیره بختی و شقاوت(۲)(همان، ۲/۵۱۶) و جهل را بدترین مصیبت(۳)
______________________________
۱. العلم اعلی فوز.
۲.فقد العقل شقاء.
۳.لا مصیبه أشدّ من الجهل.
(همان، ۸۴۱) میخواند.
مسکویه سعادت تام و کامل را چنین معرفی میکند: کسی که بهره و نصیب وی از حکمت بسیار است و به اعتبار این که جهات روحانیت بر جسمانیت او غالب شده، در مرتبه، روحانیین قرار گرفته و از آنجا تمرکز و تمکّن پیدا کرده و در عالم علوی ساکن شده و لطایف حکمت را از آنها اخذ می کند و دم به دم قلب وی به نور الهی روشن می گردد و هر قدر توجه و التفات او به آن عالم زیادتر باشد و موانع کمتر، فضیلت وی زیادتر است. (مسکویه، ۱۳۷۳:۹۰)
در اینجا تذکر این نکته ضروری می نماید که منظور از دانش و حکمت مورد بحث صرفا علم نظری نیست، بلکه وی تصریح می کند که حکمت دارای دو جزء است ـ جزء عملی و نظری ـ و حکیم کسی است که از هر دو جهت به کمال رسیده باشد.
فاذا استکمل الإنسان هذین الجزئین من الحکمه فقد استحق ان یُسمّی حکیما و فیلسوفا فقد سعد السعاده التامه (الفوز الاصغر، ۶۷ و ۶۸، به نقل از: مرادی، ۱۹۹۲:۱۰۰ و ۱۰۱)
این حکیم مسلمان هم چنین در بحث شناخت نفس بعد از نقد نظر رواقیون و ادلّه جالین
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 