پاورپوینت کامل فلسفه، تفکر است نه پژوهش ۷۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل فلسفه، تفکر است نه پژوهش ۷۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فلسفه، تفکر است نه پژوهش ۷۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل فلسفه، تفکر است نه پژوهش ۷۰ اسلاید در PowerPoint :
علم با همه عظمت و اهمیتی که دارد نه بیخردی و جهل را میشناسد و نه میتواند آن را علاج کند. علم تنها میتواند وظیفه مهم خود را انجام دهد و سودای مطلق بودن نداشته باشد و اگر شرایطی فراهم باشد که به این وظیفه عمل کند باید بسیار خوشحال بود.
قدرت علم
علم با همه عظمت و اهمیتی که دارد نه بیخردی و جهل را میشناسد و نه میتواند آن را علاج کند. علم تنها میتواند وظیفه مهم خود را انجام دهد و سودای مطلق بودن نداشته باشد و اگر شرایطی فراهم باشد که به این وظیفه عمل کند باید بسیار خوشحال بود. عین قدرت دانستن علم هم به این معنی نیست که دانشمندان قادر به هر کاری هستند و هر چه بخواهند در جهان میکنند بلکه مراد از آن این است که در جهان کنونی علم، قدرت غالب است و جایی که علم نباشد یا علم در جایگاه خود قرار نگرفته باشد، چرخ تجدد و نظم آن نمیگردد. البته از آن جهت که دانش بدون دانشمند معنی ندارد، قدرت علم به وسیله دانشمندان اعمال میشود. آنها باید با پیروی از ضرورتهای حاکم در قلمرو علم، قدرت علم را اعمال کنند. درست بگویم علم، قدرت است اما این قدرت در اختیار اشخاص نیست و آنها به اراده خود آن را جعل نکرده و به دست نیاوردهاند. قدرت علم راه خود را میرود و دانشمندان باید با آن همراه شوند یا در پی آن بروند. تسخیر طبیعت و تصرف در موجودات برنامهای است که در قرون رنسانس و مخصوصا در قرن هفدهم در تفکر صاحبنظران و شاعران و فیلسوفان و در روح دانشمندان ظهور و صراحت یافته است. پس علم جدید یک محصول طبیعی بیارتباط با تاریخ نیست و بریدن ریشه پیوند آن با فلسفه گرچه در کار و بار شخصی و خصوصی دانشمند امر شدنی و آسانی است، در تاریخ امکان ندارد.
علم امروز ناهماهنگ با نظام زندگی و خرد همگانی
علمی که دانشمند آموخته و به آن رسیده است از فلسفه نتیجه نمیشود. دانشمند در پژوهش هم به فلسفه نیازی ندارد. اصلا هیچ علمی از هنر و فلسفه برنمیآید. منتها علم و سیاست در هر دوران به شرایطی بستهاند و بر بنیادها و مبناهایی تکیه دارند که بدون آنها نمیتوانند وجود داشته باشند یا منشأ اثر شوند. اگر آدمیان در رنسانس تلقی تازهای از خرد پیدا نمیکردند و به عقل خودبنیاد نمیرسیدند و علم را علم کارساز جهان و زندگی نمییافتند و طرح جامعهای در نظرشان نمیآمد که با قانون و تدبیر ماخوذ از درک و خرد خودشان سامان یابد، علم و سیاست جدید قوام نمییافت. جهان کنونی علم و فرهنگ و سیاستی دارد که با هم در یک تناسب فیالجملهاند و اگر این تناسب نباشد، پیشرفت صورت نمیگیرد و اگر در جایی که هست از میان برود بحران پدید میآید. یکی از گرفتاریهای جهان کنونی مخصوصا در جهان در حال توسعه و توسعهنیافته این است که علم و پژوهش با نظام و شیوه زندگی و نظم سیاسی و خرد همگانی تناسب و هماهنگی ندارد و به این جهت جامعه توسعهنیافته جامعهای بیتعادل است.
حتی علوم کاربردی هم در هر جایی کاربرد ندارند
این جهان گاهی میتواند علم داشته باشد اما معمولا از آثار و نتایج آن کمتر بهرهمند میشود و چه بسا نتواند به این وضع بیندیشد و درنیابد که علم اگر با شرایط خاص قرین و توام نباشد توقعی را که از آن دارند برآورده نمیکند. علم عالمان جهان توسعهنیافته و در حال توسعه علم فراگرفته از جهان توسعهیافته است این علم در جای خود با وضع اقتصادی، اجتماعی و تکنیکی کم و بیش در تناسب بوده و کارسازی میکرده اما چون به جای دیگر رفته به کار اهل آنجا نمیآید یا کمتر میآید. علم حتی اگر علم کاربردی باشد در هر جا آن را نمیتوان به کار برد. ما امروز به کاربرد علم نیاز داریم و علم زمان مان هم علم کارساز دنیا است. این علم در جهان قدیم نمیتوانست وجود داشته باشد و آدمیان در آن جهان به این علم نیاز نداشتند. اکنون اگر یک دانشآموخته دانشمند خودآگاه در جهان توسعهنیافته خود را غریب احساس میکند و میبیند پر و بالش برای پرواز به مناطق تازه علم بسته است، از آن جهت نیست که به عالم قدیم تعلق دارد. او اگر میتوانست به عالم قدیم برگردد، خود را بیشتر غریب حس میکرد. علم، علم زمان است و نمیتواند از شرایط تاریخیاش جدا شود. حوادث قابل تاملی چون مهاجرت دانشمندان و شکوفا شدن بعضی استعدادها و علایق دانشمندان مناطق توسعهنیافته در جهان توسعهیافته و پژمردگی و افسردگی دانش در جهان توسعهنیافته از جمله نشانههای تعلق علم به شرایط تاریخی خاص است.
متاسفانه در جهان کوچک شده کنونی امکانها در مناطق روی زمین یکسان و به یک اندازه نیست یعنی چیزی که تحققش در جایی ممکن و حتی آسان است در جای دیگر شاید نتواند به وجود آید یا حصولش بسیار دشوار باشد. متاسفانه سیاست که یا گرفتار سودای استیلاست یا غم جهان و روزگار میخورد کمتر به مسائل و دردهای زمان میاندیشد و سیاست با عقل مشترک که فکر نمیکند، راه میرود و تصمیم میگیرد. عقل مشترک اکنون عادی و عادت اکنون خود را مطلق و دایم میداند و میخواهد. پس طبیعی است که دیروز و امروز و فردا را یکسان ببیند و به تفاوت ذاتی میان علم و فرهنگ و سیاست دیروز و امروز قائل نباشد. خرد همگانی و مشترک با شک و احتیاط اصلا میانه ندارد زیرا زود باید تصمیم بگیرد و به این جهت به فلسفه که همواره شاید و اما و اگر و چرا در زبانش میگردد نظر مساعد ندارد مگر آنکه منظور و مراد از فلسفه، فلسفه رسمی و درس فلسفه مدارس و دانشگاهها باشد که آنها از قرنطینه عقل مشترک عبور کرده و به قولی بهداشتیاند و خطری ندارند.
مشکل فلسفه چیست؟
ولی مشکل فلسفه این نیست که با عقل مشترک و رسم و عادت زمانه سازگاری ندارد. این هم مهم نیست که پیروان رسم زمانه با آن مخالفند. مشکل در نبود و غیاب فلسفه است. فلسفه اگر باشد نه پروای مخالفت این و آن دارد و نه از عقل مشترک حساب میبرد. اکنون فلسفه در غرب هم به پایان راه رسیده است و دارد حسابش را با جهان تجدد که در قوام آن دخیل و شریک بوده است تسویه میکند. نام این دوره تسویه حساب را زمان پست مدرن گذاشتهاند. پست مدرن زمانی است که جهان از مدد هنر و فلسفه که از ابتدا پشتوانهاش بودهاند محروم مانده و تکنیک و تکنولوژی همه کار جهان را به عهده گرفته و در نتیجه جهان به جهان تولید و مصرف به طور کلی و حتی تولید و مصرف هنر و فرهنگ مبدل شده است. در این جهان همهچیز حتی هنر و فرهنگ و فلسفه و عرفان و معرفت هم برای مصرف کردن است. اینها هم تولید میشوند. این تعبیر تولید علم یا تولید فرهنگ و هنر یک سهو و اشتباه ساده در زبان نیست. امروز علم و فرهنگ و فلسفه و هنر هم مثل کالاهای مصرفی با تاریخ مصرف معین تولید میشوند و در سراسر جهان طالب و طرفدار و مصرفکننده دارند. همه جای جهان کنونی با اشتراک در مصرف کالاهای فرهنگی دارد کمکم یکسان میشود. هرگز در تاریخ این اندازه یکسانی میان مردم جهان نبوده است. این وضع را عقل مشترک نشانه پیشرفت به سوی علم و تکنولوژی میداند و مگر کسی میتواند اهمیت پیشرفت حیرتآور تکنولوژی در جهان کنونی را انکار کند و از پذیرش آن سر باز زند.
فلسفه پست مدرن و جهان مصرفگرا
فلسفه پست مدرن مشغول تامل در این جهان است. در جهانی که همهچیز لحظهای پس از تولید در همه جا به بازار میآید و مصرف میشود، اندیشه پستمدرن هم در منطقهای از این جهان محصور نمیماند و میتواند به همه جای جهان برود ولی این رفتن و آمدن، رفتن و آمدن تفکر نیست بلکه آنچه میآید بیشتر به کالا شبیه شده است و به درد مصرف میخورد. پست مدرن برای جهان توسعهنیافته فکر و اندیشه نمیشود و پشتوانه و تکیهگاه علم و نظر نیست. این جهان همچنان و شاید بدتر از زمان قهر و غلبه استعماری چشم و گوشش به دست و دهان قدرت غالب است اما گاهی که به جان میآید یا از بیهودگی و تحمل شکست جانش به لب میرسد به حکم اضطرار به سوی رسم و آیین قدیم بازمیگردد و شاید مقدسات را وسیلهای برای توجیه خشم و کینهای کند که قرنها بر اثر ظلم و تحقیر جهان قدرت انباشته شده است. (تجدید عهد دینی مطلب دیگری است که با نشانههای هنر و تفکر ظاهر میشود بیآنکه در یک دست پرچم امر قدسی باشد و در دست دیگر آخرین سلاح کشتار و نابودی عصر پستمدرن)
فلسفه به کار نمیآید چراکه مصرف کردنی نیست!
در این جهان که در همه جایش هر چه هر جا هست کم و بیش وجود دارد، علم و فلسفه و فرهنگ جهانی شده هم در کنار هم وجود دارند اما نه چنانکه در اصل و جایگاه پدید آمدنشان با هم و در نسبت با هم بودهاند بلکه در قفسههای جداگانه و بیگانه با هم قرار دارند و در این بیگانگی هیچ یک چنانکه باید منشا اثری که باید باشند، نمیشوند. پس اگر بگویند فلسفه به کارمان نمیآید درست میگویند اما درستگویی شان در صورتی حقیقتا درستگویی است که بیهودگی بسیار چیزهای دیگر را هم ببینند و اعلام کنند. نه اینکه چون با چشم ظاهربین آن چیزها را در جایی موثر و مفید میبینند از زینتی بودنش در بعضی جاهای دیگر غافل بمانند. فلسفه به کار نمیآید زیرا آن را مصرف نمیتوان کرد و به کار نمیتوان برد بلکه اثرش در قوامبخشی نظام زندگی است و تا به آن قوام نیندیشیم و علم پیدا نکنیم اثر و مقام فلسفه را درنمییابیم. در مقابل علم کارکرد دارد و علم جدید شأن و صفت اصلیاش تغییر دادن است اعم از اینکه این تغییر دادن ساختن یا ویران کردن باشد. همگان اثر علم را در وحدتش با تکنولوژی میبینند و چه بسا چون این اثر چشمگیر و گاهی اعجابآور است، برایشان پندار قرن هجدهمی بهشت زمینی در اروپا تجدید شود و باز هم فکر کنند که علم با این پیشرفتهایش همه مسائل زندگی آدمی را میتواند حل کند و هیچ مشکلی باقی نگذارد.
تکنیک همهچیز انسان نیست
البته علم بسیاری مسائل را حل میکند اما همه این مسائل، مسائل تکنیکیاند و تکنیک همهچیز انسان نیست. علمها چون تخصصیاند و به مسائل محدود و معین میپردازند از عهده طرح و حل مسائل کلی زندگی بشر برنمیآیند و اگر این وهم به وجود آید یا تقویت شود که تکلیف آینده و تقدیر بشر و سود و زیان و غم و شادیاش را علم معین میکند، دانشمندان یا باید با تواضع اعتراف کنند و بگویند که علم مسائلش معین است و هیچ یک از علوم، موضوع و مسالهاش آینده و بهبود اخلاق و تامین سعادت آدمی نیست یا اگر فکر میکنند که دانش میتواند به بشر راه سعادت را نشان دهد، باید بگویند این راه کدام است یا چگونه باید آن را یافت و پیمود. دانشمندان هم گاهی به مسائل مربوط به جهان و انسان فکر کردهاند اما این تفکر در حوزه تخصص علمیشان نبوده است. اکنون دیگر حتی فلسفه هم که همواره به بشر و آینده و تقدیرش میاندیشیده است، به نظر نمیرسد بتواند بشر را از گرفتاریهایی که به آن دچار شده است ن
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 