پاورپوینت کامل نقد مناسبات اندیشه در ایران ۹۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نقد مناسبات اندیشه در ایران ۹۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقد مناسبات اندیشه در ایران ۹۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نقد مناسبات اندیشه در ایران ۹۱ اسلاید در PowerPoint :
دانشجویان علوم انسانی و اجتماعی به جای جدیت در خوانش متون اصلی و تلاش برای ساختن یک مبنای جدی و ایستادن در آن جایگاه، تکیه بر سایه مریدی همه چیز دان می دهند و به جدل های غیر علمی می پردازند.
دانشجویان علوم انسانی و اجتماعی به جای جدیت در خوانش متون اصلی و تلاش برای ساختن یک مبنای جدی و ایستادن در آن جایگاه، تکیه بر سایه مریدی همه چیز دان می دهند و به جدل های غیر علمی می پردازند.
متن زیر یادداشتی از محمدعلی مرادی، پژوهشگر و دانش آموخته فلسفه در برلین در نقد مناسبات اندیشه ایران است که در ادامه می خوانید؛
«مریدی مدعی شد که پیر او چون کامل است، در همهی فضائل بر سایر ابناء نوع بشر برتری دارد! شنوندهای بر سبیل انکار پرسید آیا شیخ خط را نیز از «میرعماد» بهتر مینویسد؟ گفت: البته، چنین است! مشاجره به درازا کشید؛ حکمیت را به خود مراد بردند؛ او انصاف داد که رجحان کتابت «میر» مسلم است. مرید متعصب این معنی را حمل بر تواضع و فروتنی مرشد کرده گفت: «آقا شکسته نفسی میکند، غلط میکند!» (امثال و حکم دهخدا، ج ۱: ۴۰)
سال ۹۰ میلادی، هنگامی که برای ادامه تحصیل به برلین رفتم، با خود کتابی برده بودم با عنوان درآمدی فلسفی بر اندیشه سیاسی در ایران، اثر نویسنده گمنامی در آن دوران به اسم سید جواد طباطبایی. این کتاب را به هر کدام از ایرانیان مقیم آلمان معرفی کردم که «کتاب خوبی است»، با واکنش منفی روبهرو میشدم، چون که از نظر آنها کتابی که انتشارات دفتر مطالعات ورزات امور خارجه منتشر کند و روی آن نوشته باشد «سیدجواد»، کتاب خوبی نبود! چرا که در آنجا کسی متن را نمیخواند یا اگر میخواند ذهنیت خود را میخواند، آنها نویسنده را نمیشناختند و ذهن آنها عادت به اینکه با متن رابطه برقرار کند، نداشت، ضمن اینکه متن را یک نهاد دولتی نشر داده بود و همین دلایل کافی بودند تا آنان با ذهنی جهتدار به متن کتاب نگاه کنند.
در این بین اتفاقاتی خاص در برلین صورت گرفت و از جملهی آن ماجرای میکونوس بود. پلیس عده بسیاری از ایرانیان را فراخواند تا بتواند سرنخی پیدا کند، از جمله مرا. در پاسخ به پلیس آلمان که از من پرسید «آیا شما از «آیتالله سیدجواد طباطبایی» دفاع میکنید؟» واکنش طبیعی من خنده بود و اینکه «اولاً من از هر کس که خواستم دفاع میکنم و به شما ربطی ندارد. در ثانی، ایشان آیتالله نیست، تحصیلکرده فرانسه است.» پلیس هم که متوجه شد فعالین سیاسی ایرانی مقیم آلمان با تنگنظری خاص خود به پلیس گزارش نادرست دادهاند، از من عذرخواهی کرد.
این فضا ادامه داشت، تا اینکه آقای طباطبایی برای استفاده از بورسی از کالج علمی برلین به آنجا آمده و از دوستی در هامبورگ شنیده بود که «یک بچه اصفهانی از کتابهای شما دفاع میکند». حضور او در آلمان باعث شد که ما بیشتر با هم رفتوآمد داشته باشیم و از سوی ایشان یک سلسله سخنرانی هم در برلین برگزار شد که برای شناخت او بسیار مفید بودند.
اینجابود که عدهای با دیدن ظاهر امروزی طباطبایی و با شنیدن صحبتهای او طرفدارش شدند، حال آنکه همانها تا دیروز به خاطر اینکه میگفتم کتابهای او میتواند افق جدیدی در فضای فکری ایران باز کند، به من بد و بیراه میگفتند!
اما من برخلاف این جماعت اهل افراط و تفریط، طرفدار او نبودم؛ کتابهای او را مفید میدانستم و در عین حال به آنها انتقادهایی هم داشتم تا اینکه در «انجمن دوستداران اندیشه برلین» سلسله نشستهایی در ارتباط با کتاب دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران برگزار کردیم، که فکر کنم سی ساعتی با اعضای انجمن متن آن کتاب را خواندیم.
البته در این زمان، آقای طباطبایی به ایران برگشته بود، اما من با ایشان تماس گرفتم و از او برای شرکت در سمیناری پیرامون کتاب دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران در برلین دعوت کردم. ایشان هم قبول کرد و سمینار برگزار شد؛ سینماری سیصد نفری با حضور آقای طباطبایی که هفت سخنرانی انجام گرفت. در این سمینار من مقاله «چگونه میتوان تاریخ ایران را نوشت» خواندم که مورد لعن و نفرین اکثر حضارین شد، چون اکثر این سیصد نفر از فعالین سیاسی بودند و با این مسائل از موضع یک فعال سیاسی برخورد میکردند، نه بهمثابه یک جریان اندیشگی، حال آنکه متن من به طور کامل نظری بود.
آن سمینار در ایران نیز بازتاب پیدا کرد و گزارشی از آن در روزنامه همشهری چاپ شد، اما برای من کمی برخورنده بود، چرا که دیدم تا رسیدن به مرحله اندیشه و اندیشهورزی هنوز راه بس درازی در پیش داریم. یقین حاصل کردم که این همه جمعیت در واقع همان فعالین سیاسی هستند و با همان راه و رسم گذشته، اما حالا به جای ایدئولوگهایی چون علی شریعتی، احسان طبری، عبدالکریم سروش و… یک نفر دیگر را جایگزین کردهاند.
بعد از آن هم طبق روال همیشگی انجمن، همین کار را با کتاب آقای آرامش دوستدار انجام دادم و باز خیل جمعیت سرازیر شد تا که دوستدار را ببیند، نه اینکه با اندیشههای دوستدار به گفتوگو بنشیند. در آنجا نیز ادارهکننده جلسه – که از فعالین سیاسی برلین بود که پیشتر کتاب دوستدار را به او داده بودم، چرا که او با آنکه سالها در اروپا بود چیزی از این نویسنده مقیم آلمان نمیدانست – از آنجا که من ضمن برشمردن اهمیت هسته اندیشه دوستدار سویههای انتقادی نسبت به آن داشتم، واکنش نشان داد و نگذاشت من بیش از چهارده دقیقه صحبت کنم، در حالی که قرار بود مدت سخنرانی من سی دقیقه باشد.
در آنجا نسبت به تز «امتناع تفکر در فرهنگ دینی» دوستدار با رجوع به کتاب خودش یعنی بینش دینی، بینش علمی نقدی وارد کردم، اما او تا پایان جلسه نگذاشت من حرف بزنم و بعد از آن هم دوستی ما البته از سوی او قطع شد، چون او یکی از هوادران سرسخت دوستدار شده بود و حتی اجازه نداد نقد نوشتاری من در سایت آن موقع انجمن درج شود، چرا که میگفت: «تو میخواستی این پیرمرد را رسوا کنی!»
اتفاقات آن سخنرانی – که با ارجاع به کتاب ابنخلدون و علوم اجتماعی از موضع جواد طباطبایی در مقابل دوستدار در مورد ابنخلدون دفاع کرده بودم – بار دیگر مرا با چالش روبهرو ساخت که تا کی ما با این دار و دسته بازیها روبهرو هستیم؟
تا اینکه در یکی از سایتها با مقالهای مواجه شدم با عنوان «روشنفکری در زمانه عسرت» از نویسندهای با نام سیروس پرویزی که آنجا بیان کرده بود که «باید در تاریخنویسی اندیشه در ایران جدی گرفت و به نظر میرسد که تا زمانی که از این دیدگاه به تاریخ اندیشه نپرداخته باشیم، تاریخنویسی جدید ایرانی آغاز نخواهد شد. بهار زندهرودی در مقالهای درباره دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران با عنوان «چگونه میتوان تاریخ ایران را نوشت؟» و علیمحمد مرادی در مقالهای به این نکته اشاره کرده بودند» (سیروس پرویزی، سایت گفتگو، مورخ ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۵) و فکر کردم دارد جرقههایی از این نوع مواجهه جدی زده میشود؛ بدین معنا که کسی بدون اینکه آدم را بشناسد با متن رابطهای برقرار کرده است. یعنی همین اتفاقی که من در طول زندگیام داشتهام؛ بدون اینکه به نام و نشان نویسنده اهمیت دهم، با متن او رابطه برقرار میکردم. همچنانکه در سال ۶۵ در مجله نشر دانشگاهی مقاله طباطبایی را خوانده و به اطرافیان گفته بودم این مطلب نکات جدیدی دارد، در حالی که من اصلاً طباطبایی را نمیشناختم.
این مطلب را در ملاقاتی با طباطبایی داشتم، با خوشحالی بیان کردم که جالب است یکی بدون اینکه من را بشناسد با متن من (که اولی با نام مستعار منتشر شده بود) ارتباط برقرار کرده است. آقای طباطبایی البته از سر لطف گفت: «بله، او با من در ارتباط است و من به او گفتم آن دو مقاله مهم است»! با شنیدن این حرف، گویی آب سرد رویم ریخته شد که نویسنده آن مقاله، یعنی آقای سیروس پرویزی، هم من را جزء حواریون آقای طباطبایی دانسته و من را جزء قبیله خودیها میداند و به همین جهت به من ارجاع داده است، نه اینکه متن را خوانده و بی توجه به این بازیهای قبیلگی، آن را مورد ارزیابی قرار داده باشد.
سالها بعد که به ایران بارگشتم، در چند ملاقاتی که با آقای طباطبایی داشتم، فضای مطبوعی در اطراف ایشان احساس نکردم. منی که همه نوجوانی و جوانیام در همین محیطها گذشته بود؛ یعنی جایی که یک عده جمع میشدند و همدیگر را تأیید و همچون شعار استالینی که بیان میکرد که «ما از سرشت ویژهایم از مصالح خاص برش یافتهایم» سایرین را تحقیر و تمسخر میکردند. اطراف آقای طباطبایی هم چنین جوی حاکم بود و لذا من اصلاً نمیتوانستم و نمیتوانم این محیطها را تحمل کنم. ضمن اینکه از جنبه عاطفی به طباطبایی علاقه داشتم و حتی دلم برای دیدار و گفتوگوی گذشته با او تنگ میشد، اما این فضاها برای من بسیار ناگوار و مانع از تجدید ارتباطات گذشته بودند. چرا که اینکه عدهای حول یک نفر جمع شوند، مرتب هم را تأیید کنند و به دیگران ناسزا بگویند، با روح اندیشهورزی مغایر است.
اینچنین بود که روابط شخصی و علمی گذشته محدود شد، تا اینکه با پیشنهاد من جلسهای درباره کتاب ابنخلدون و علوم اجتماعی در انجمن جامعهشناسی ایران برگزار شد که آقای طباطبایی هم ابتدا وعده حضور داد، اما نیامد و بعدها بهانه آورد که من از پلهها افتادم و چنین و چنان.
درآن جلسه من ضمن اینکه ارزشهای کتاب طباطبایی را بیان کردم، از جنبه اسلوب نیز نقدهایم را بیان داشتم. بعد از چندی به دعوت انجمن سخنرانی دیگری با عنوان «نقدی به پروژه طباطبایی از منظر تاریخ فرهنگی» داشتم که در روزنامه شرق با عنوان «تاریخنویسی از نوع آقای طباطبایی» درج شد. اما این مطلب از سوی هواداران آقای طباطبایی در وبلاگ «جدال و قدیم جدید» مورد حمله و ایراد ناسزا قرار گرفت، با اشاره به اینکه گذشته من چه بوده و چه نبوده است، حال آنکه من تنها از منظر اندیشه آقای طباطبایی را نقد کرده بودم. چندی بعد هم نقد دیگری از من راجع به ابنخلدون و علوم اجتماعی در روزنامه اعتماد چاپ شد که تنها نقد تئوریک و فلسفی بود، اما باز هم مورد هجوم واقع شدم.
از سوی مقابل، شاهد بودم که برگزاری جلسات نقد آثار ایشان موکول به تعیین تکلیف با شخص اوست. در جریان برگزاری نشست نقد و بررسی در کتابخانه ملی از من درباره طرفداری یا مخالفت ایشان پرسیدند که پاسخ دادم در قلمرو اندیشه طرفدار و مخالف وجود ندارد. مگر اینجا مجلس است که میخواهید فراکسیون درست کنید؟ ایشان نقاط برجستهای دارد و نقاطی که میتواند مورد نقد جدی واقع شود. و نیز تأکید کردم که من اساساً در این جلسات شرکت نمیکنم، چون بوی داردسته از آن میآید.
همچنین زمانی که از سوی آقای دکتر جواد میری برای بررسی کتابهای آقای طباطبایی به من رجوع شد، حضورم را مشروط به بررسی علمی کردم و تأکید داشتم که من در تخریب کسی شرکت نمیکنم. از آنجا که ایشان هم بر این نکته تأکید داشت که باید نقد علمی بدون سوگیری مثبت یا منفی صورت گیرد، چندین جلسه برگزار شد که در این جلسات ضمن اینکه بیشتر از آقای طباطبایی دفاع میکردم، اما طبق معمول نقدهایم را با کمال احترام بیان داشتم. اما عجیب این بود که با هجمه دوجانبه روبهرو شدم؛ هم طرفداران طباطبایی و هم مخالفان ایشان مرا مورد هجوم قرار دادند که مواضع تو معلوم نیست. مخالفان طباطبایی میگفتند تو از طباطبایی دفاع میکنی و موافقان ایشان ادعا میکردند که شما با این جلسات میخواهید ایشان را تضعیف و تخریب کنید. کار به جایی کشید که در پاسخ به دوستی از اعضای هیئت علمی دانشگاه که بیان میکرد «به طباطبایی نقد بسیار است اما وظیفه ما در این لحظه تاریخی دفاع همهجانبه از اوست»، یادآور شدم که ما در حزب سیاسی نیستیم!
به تدریج، اینگونه رفتارها برای من عادی شد، هرچند هنوز هم پذیرفتنی نیست. اما اخیراً از طریق دوستی مطلع شدم که نقدی به مقدمه من بر کتاب شرایط امکان علوم اجتماعی در فلسف متأخر اسلامی نوشته آقای ابوالفضل مرشدی در یکی از نشریات چاپ شده است. این مقاله که در نشریهای تازهتأسیس و گمنام منتشر شده، از این جهت جالب مینمود که نویسنده آن همان آقای سیروس پرویزی است که روزی گمان میکرد من در قبیله طباطبایی هستم و لذا به دو مقاله من ارجاع داده بود. اما این بار همو به حکم وظیفه حزبیاش کوشیده است تا با لحن پیکارگران حزبی که عضو گروهکهای سیاسی بودند، حساب این مرتد تجدیدنظرطلب را برسد و او را افشا کند! البته ایشان خیلی آشکار این نیت خود را بیان کرده بود که مجموع سخنرانیهای این نشستها در پژوهشگاه علوم انسانی را شنیده و عصبیت قومی، عِرق هواداری و احساسات حواریگونهاش سخت جریحهدار شده است. لذا به زعم او میبایست با این مرتد که روزگاری در جرگه طباطباییون بوده و اکنون به جبهه مخالف پیوسته است، با تمام قوا جنگید و از گروه و رهبر گروه به دفاعی همه جانبه برخاست، چرا که «اینان از سرشت ویژهاند، از مصالح خاص برش یافتهاند»!
بهزعم نویسنده این مقاله، قبیله خودی پاسداران کیان ایران و زبان فارسی هستند و هر که در این گروه هست، دانشمند و فارسیدان است، و دیگریِ برون از حلقه، بیسواد و عامی فارسینابلد است و اساساٌ درسی درست نخوانده، چرا که اگر خوانده بود با ما بود، و اگر با ما نیست، حتماً علیه ماست و حتماً درس درست نخوانده است.
پر واضح است که کسی به این طرز فکر و این روحیات از قبیل ناقد مجله که حواریون نباید اجازه دهند کسی در مقابلشان قد علم کند، نمیتواند دانشی داشته باشد.
شرط حصول دانش باز بودن افق ذهن و دوری از عصبیتها و طرفداریها هست، اما فعال سیاسی که اهل پیکار سیاسی است، نمیتواند با متنی ارتباط برقرار کند، چون او متنی را مورد تأیید قرار میدهد که آن را از جرگه خودیها بداند. کما آنکه موقعی هم که آن ناقد از من دفاع میکرد و به مقالات من ارجاع میداد، این نسبت از درونش نتراویده بود. لذا من همانطور که وقتی که من فهمیدم او هم یک طرفدار است و آقای طباطبایی به او گفته به مقاله من ارجاع بدهد، اصلاً خوشحال نشدم،
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 