پاورپوینت کامل تفسـیر متعالیـه ۸۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تفسـیر متعالیـه ۸۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تفسـیر متعالیـه ۸۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل تفسـیر متعالیـه ۸۱ اسلاید در PowerPoint :

آیا متن مقدس نیازمند تفسیر است و اگر بود، ماهیت این تفسیر و مهمتر «معیار» آن چیست؟ معیار توسط متن مقدس تعیین می‌شود یا باید از بیرون متن آن را جستجو کرد؟ با این فرض که متون مقدس بیشتر قابلیت تأویل دارند تا تفسیر، با این حال، تفسیر (حقیقتا) چیست و به چه معناست؟

به مناسبت ۲۴ آبان، روز بزرگداشت علامه طباطبایی در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی

الف) آیا متن مقدس نیازمند تفسیر است و اگر بود، ماهیت این تفسیر و مهمتر «معیار» آن چیست؟ معیار توسط متن مقدس تعیین می‌شود یا باید از بیرون متن آن را جستجو کرد؟ با این فرض که متون مقدس بیشتر قابلیت تأویل دارند تا تفسیر، با این حال، تفسیر (حقیقتا) چیست و به چه معناست؟

اینها «مهمترین» سؤالاتی هستند که در فلسف تفسیر متون مقدس، با آنها مواجهیم. این سؤالات و مهمتر کندوکاو و تلاش در پاسخ بدانها ـ به‌ویژه با استناد به خود متون مقدس ـ می‌تواند تا حدود زیادی حقیقت و ماهیت این متون را برای ما کشف و مفتوح سازد. این فتح و کشف نه تنها بابی در جهت درک و دریافت متن مقدس، بلکه آشنایی با مبانی و روشهای ورود به این درک و دریافت نیز هست؛ به‌ویژه که این سؤالات در جان خود حاوی سؤالات بنیادی‌تر (یا دقیق‌تر، احکام جدی‌تری) هستند، من‌جمله: اگر غایت متن مقدس هدایت انسان باشد و آدمی به دلیل اطاعت از این احکام رستگار و در صورت عکس عقاب شود، آیا حقیقت ایجاب نمی‌کند زبان این متن چنان «روشن» و «گویا» و «روان» باشد که نیازمند تفسیر و تشریح نباشد؟

به عبارتی، در حالی که، ذات متن مقدس و به‌ویژه غایت آن، فی حد ذاته نافی و ناقض تفسیرند، پس چگونه می‌توانند خود امکان تفسیر خویش را فراهم سازند و بدان دامن زنند و حتی اقوال و قرائت‌ها و تفسیرهای مختلف را بر جان خود پذیرا باشند؟

بر این سؤال‌ها بیفزاییم ضرورت پاسداری و نگهبانی از متن را، تا در ورطه برداشت‌های گوناگون و تفسیرهای نابجا نغلتد و حقیقتش قلب نگردد و یا به تعبیر قرآن، معنا از موضع حقیقی خود خارج نشود: «من الذین هادوا یُحرّفون الکلم عن مواضعه».۱

مجموعه سؤالات فوق، تفسیر را به یکی از مهمترین و البته چالش‌برانگیزترین عرصه‌های دین و اندیش دینی تبدیل می‌کند. از یک سو، امری به غایت معنا ضروری و واجب که امکان ارتباط گسترده با حقیقت و گوهر دین را برای هدایت پیروان و طالبان فراهم می‌سازد و از سوی دیگر، امری به‌شدت سیّال و معیارگریز که تفسیر را به امری کاملا شخصی، ذوقی و حتی گاه به نقطه‌نظر مقابل دین بدل می کند. بیفزاییم بر سلسله سؤالات پی در پی و بنیادی این عرصه، سؤال عمیق‌تر دیگری: عقل که منطقا تنها عامل تفسیر است، مبنای مشروعیت خود را از همان متن مقدس اخذ می‌کند یا از خود؟ و یا از هیچ منبع و مرجعی دیگر؟

نمی‌خواهم با بیان مسلسل‌وار چنین سؤالاتی، تفسیر را به بحثی سخت و صعب تبدیل کنم؛ اما قطعا می‌خواهم بگویم تفسیر در عین ضرورت و وجوب، امری حقیقتا سخت و صعب است.گرچه در لغت به معنای روشنگری است و این رأی لسان‌العرب است که تفسیر را «بیان» و «ابانه»، یعنی روشنگری و روشنی می‌داند.۲ این کلمه از ماد «فسر» به معنی برداشتن پوشش و یافتن مقصود از کلام پیچیده است و در اصطلاح، عبارت است از: توضیح و رفع اجمال و ابهام و گشودن گره‌ها و پیچ‌های لفظی و معنایی قرآن کریم. و به نظر می‌رسد مهمترین و دقیق‌ترین طریق در اتقان و ایقان تفسیر، اتکا به روشها و طرقی است که خود متن در مقابل‌مان می‌گشاید. رجوع به سرگذشت هرمس۳ در اساطیر یونانی و کنش او صرفا به عنوان یک مقدمه، بحث را روشن‌تر می‌سازد.

از جمله کنش‌ها و وظایف هرمس، که مبنای علم تأویل و «هرمنوتیک» در اندیشه یونانی است، همان شرح و بیان پیام‌هایی است که برای بشر می‌آورد. گاه اغراض و اهداف پیام‌ها چندان مشخص نیست، یا به عبارتی، چندپهلو و دارای لایه‌های مختلف و متعدد است. مردمان از این لایه‌ها و اغراض پنهان در بطن پیام‌ها، می‌پرسند و هرمس پیام‌ها را می‌شکافد، شرح می‌دهد، تفصیل می‌بخشد تا گوهر و جوهر آنها ظاهر و آشکار گردد. این یعنی در قاموس یونانی، مرجع ارسال پیام و نیز مفسر پیام یکی است. «هرمس» هم ایزد است، هم پیام‌آور؛ هم پیام‌رسان است و هم مفسّر پیام. در این صورت، امر زائدی برون از متن مقدس به عنوان تفسیر بر متن مقدس حمل نمی‌گردد و این چنین، متن سالم می‌ماند. این معنا منطقا در باب هم ادیان و هم متون مقدس صدق می‌کند. حال می‌ماند عقل.

مفسر حقیقی وحی

اگر داستان هرمس را مبنا قرار دهیم، باید ببینیم هنگامی که نبی یا پیامبر به عنوان محمل و مفسر حقیقی وحی موجود نیست، چه کسی باید نقش تفسیر را به عهده گیرد؟ ادیان و مشارب دیگر ـ در این مختصر ـ موضوع بحث نیستند، اما اسلام چرا.

در اسلام «عقل» علاوه بر مقام جامعیت، مقام کاشفیت دارد و در این صورت به‌ عنوان سبب مؤثر در کشف اغراض و غایات آیات، باید در منشأ و وضع خود، موقعیتی کاملا یکسان با شریعت داشته باشد، ورنه مشروعیت کشف نیت واضع معنا یا حضرت حق را در متن مقدس ندارد. شریفه‌ای دقیق در قرآن این موقعیت یکسان را بازمی‌نمایاند، آنگاه که در سور مُلک خطاب به اصحاب دوزخ گفته می‌شود: آیا برای شما نذیر و منذری نیامد تا شما را انذار دهد؟ و آنان می‌گویند: «و قالوا لو کُنّا نسمعُ أو نعقلُ ما کُنّا فی أصحاب السّعیر» یعنی «اگر به سخنان انبیا گوش سپرده بودیم یا تعقل کرده بودیم، از دوزخیان نبودیم.»۴

چنان‌که می‌بینیم، در قرآن «نقل» و «عقل» (نسمع او نعقل) یا «متن مقدس» و «عقل» در عرض هم قرار گرفته و صلاحیت جانشینی هم را به صورت صریح می‌یابند. شاید قاعد «ملازمت عقل و شرع»۵ در شیعه از همین آیه نشأت گرفته باشد؛ قاعده‌ای که مرز میان شریعت و عقلانیت را برمی‌دارد. البته بر ادل همسنگی عقل و شریعت بیفزاییم این حدیث نورانی را که در آن ـ به نقل از امام موسی بن جعفر(ع) ـ عقل نبی و حجت درون خوانده می‌شود: «یا هشام! ان لـله على الناس حجتین: حجه ظاهره و حجه باطنه؛ فاما الظاهره فالرسول و الانبیاء و الائمه و اما الباطنه فالعقول: اى هشام! همانا خداوند دو گونه حجت بر انسان‏ها قرار داده است: یکى حجت ظاهر و دیگرى حجت باطن. حجت آشکار همان رسول و انبیا و ائمه هستند، حجت نهان، عقول‌اند.»۶

بنابراین جنس و سنخ آن که نقش تفسیر را به عهده می‌گیرد (عقل)، از همان جنس و سنخ نور (متن مقدس) است. البته رسیدن به لُبّ و مغز چنین عقلی از اوجب واجبات است تا از اضطراب‌ها و تشویش‌های ناشی از سحطی‌نگری های عقل مصون بماند. بدون تردید «شهود» در این مرتبه راهگشاست؛ اما مهمتر از عنصر عقل و یا حتی شهود، راهگشایی‌های خود متن است که حقیقتا رهنمون است. همچون قاعده هرمس که ایزد خود مفسر بود، اینجا نیز قرآن خود، مفسّر خویش است و این همان «تفسیر قرآن به قرآن» است که دأب و سنت مرحوم علامه طباطبایی بود. در این طریقه و روش، متن، خود بازمی‌نمایاند که محکمات چیست و متشابهاتش کدام است. بررسی تطبیقی و تحلیلی فضاها، نشانه‌ها و اصطلاحا میدان‌های معنایی در قرآن باز می‌نماید آیه‌ای که دارای قبض است، اگر در میدان معنایی خویش قرار گیرد، چگونه «هویت» خود را بازنمایانده و بسط می‌یابد.

و این معنا مهمترین ویژگی تفسیری مرحوم علامه طباطبایی است. شرح ماجرا از زبان بزرگترین شاگرد تفسیر او ـ آیت‌الله جوادی آملی ـ شنیدنی است: «آنچه سیر خاص المیزان است که جز در روایت معصومین(ع) در تفاسیر پیشینیان به‌ندرت دیده می‌شود و بعد از آن هم هنوز به ابتکار خویش باقی است، همانا شناسایی آیات کلیدی و ریشه‌ای قرآن است که در پرتو آن آیات کلیدی، درهای بسیاری از آیات دیگر گشوده می‌گردد و با شناخت آن آیات ریشه‌ای این شجر طوبی، تغذیه بسیاری از آیات شاخه‌ای روشن می‌شود که در این شناسایی، سخن از کلمه یا کلام مشابه نیست تا فهرست‌ها و لغتنامه راهگشا باشند، بلکه در این سیر باید از سکوی المعجم و کتاب لغت پرواز کرد و به کنگره و عنده مفاتح ‌الغیب رسید و اسرار کلیدی را که به روی نامحرمان «مغالیق» است، به چهر خود به عنوان «مفاتیح» دید و از آن آیات کلیدی، گره‌های بسته را گشوده یافت و از «هذا باب ینفتح منه الف باب» مطلع شد و به کمک آن سراسر قرآن کریم را درهای باز الهی دید که هیچ ‌جای آن ناگشوده نیست و سپس آیات ریشه‌ای که ظواهر را تغذیه می‌کند، از آیات کلیدی که بواطن قرآن را می‌گشاید، جدا کرد و همچنین جریان تفسیر را از تأویل فرق گذاشت که این کار از قلمرو لغت بیرون و از حوصله المعجم خارج و از منطق فهرست‌نامه و نظایر آن بالاتر، که فراسوی معناست و نه لفظ؛ زیرا تشخیص حقیقت و مجاز لغوی گرچه با لغتنامه‌ها تأمین می‌گردد، ولی امتیاز حقیقت و مجاز عقلی ـ که آیا اسناد محمول به موضوع الی ما هو‌له است یا الی غیر ما هو له ـ آن را عقل بیان می‌کند و وحی تبیین می‌نماید و نه لغت: «…لمن کان له قلب او القی السمع و هو شهید» و نتیجه شناسایی آیات زیربنایی و آشنایی با آیات روبنایی و کیفیت ظهور آن آیات پایه‌ای در این آیات و نحوه رجوع این آیات روبنایی به آن آیات، گذشته از استحکام اصل تفسیر، آن است که هیچ‌گونه اختلاف ریشه‌ای در مبانی این دایره‌المعارف راه ندارد؛ چه، اینکه در اصل متن یعنی قرآن کریم هیچ راهی برای اختلاف وجود ندارد.»۷

سیر فلسفه

ب) سیر فلسفه از کنْدی تا ملاصدرا، سیری است متحول و دارای فراز و نشیب‌هایی بسیار که از یک سو، بیان بزرگترین و عالیترین کوشش‌های فلسفی کسانی چون فارابی و ابن‌سیناست، و از سوی دیگر، شاهد ظهور فلسفه‌ستیزانی بزرگ چون غزّالی،۸ فخر رازی،۹ خاقانی و سنایی و نیز البته کوشش‌های سترگ بزرگانی چون شیخ اشراق ـ که راه جدیدی پس از تلاش‌های عظیم ابن‌سینا و فارابی و فلسفه‌ستیزی

های غزّالی گشود؛ شیخ بلندمرتبه‌ای که با انتخاب نام «حکمت» برای فلسف خویش، سعی نمود یونانی‌زده‌گی را از چهر فلسفه بزداید. گرچه او نیز در «تلویحات» رؤیاهای خود را با ارسطو سپری می‌کرد و صعب‌ترین سؤالات فلسفی خویش را از شبح او سؤال نموده۱۰ و افلاطون را بزرگترین حکما می‌نامید؛ اما تردیدی نیست رویکرد کاملا قرآنی و تا حدودی روایی او، به فلسفه رونق و جانی تازه بخشید و راه را برای ظهور عرفان نظری عظیمی در آرای ابن‌عربی و مولانا هموار نمود.

متکلمان بزرگی همچون خواجه‌ نصیرالدین طوسی نیز در این سیر پرفراز و نشیب، نقش مهمی ایفا نمودند. شرح او بر «اشارات» ابن‌سینا و تأملات وسیع فلسفی‌اش، در فروزان نگهداشتن عقلانیت در تاریخ تمدن اسلامی بسیار مؤثر بود، گرچه تیغ تیز یونانی‌زد‌گی از یک سو و اخباری‌گری صرف از دیگر سو، و نیز فلسفه‌ستیزی برخی متصوفه هماره بر سر عقل و فلسفه آویزان بود. اما عواملی کلیدی گرایش وسیع فلسفه به حکمت (به معنی قرآنی و اسلامی آن) را فراهم نمودند، عواملی که نقش بنیادین در ظهور حکمت متعالیه صدرایی داشتند. نخستین عامل، قرآن بود که در ابواب وسیعی از عقلانیت، اندیشه‌ورزی و تفکر در باب آیات‌الله سخن گفته ‌بود؛ همچون:

ـ کذلک یُبیّنُ اللهُ لکُمُ الآیات لعلکُم تتفکّرون.۱۱

ـ قل لا أقولُ لکُم عندی خزائنُ الله ولا أعلمُ الغیب ولا أقولُ لکُم إنّی ملکٌ إن أتّبعُ إلا ما یوحى إلیّ قُل هل یستوی الأعمى والبصیرُ أفلا تتفکّرون.۱۲

ـ کذلک یُبیّنُ اللهُ لکُم آیاته لعلکُم تعقلون.۱۳

دومین عامل، رویکرد حکمی بسیار عمیق و گسترده امیرالمؤمنین علی(ع) در خطب، رسائل و حکم خویش بود. این رویکرد حکمی و عقلانی چنان برجسته و در جهان فلسفه اسلامی مؤثر بود که ابن‌سینا در مقدم خود بر «رساله معراجیه»، از عقلانیت و اندیشه‌ورزی حضرت امیرالمؤمنین چنین سخن ‌گفت: «براى این بود که شریف‌ترین انسان و عزیزترین انبیا و خاتم رسولان(ص) چنین گفت با مرکز حکمت و فلک حقیقت و خزین عقل، امیرالمؤمنین(ع) که: یا على، اذا رأیت الناس یتقرّبون الى خالقهم بانواع البرّ، تقرّب الیه بانواع العقل تسبقهم. و این چنین خطاب جز با چنو بزرگى راست‌ نیامدى که او در میان خلق، آن‌چنان بود که معقول در میان محسوس گفت: یا على، چون مردمان در کثرت عبادت رنج برند، تو در ادراک معقول رنج بر تا بر همه سبقت‌گیرى؛ لاجرم چون به دید بصیرت عقلى مُدرک اسرار گشت، هم حقایق را دریافت و دیدن یک حکم دارد که گفت: لو کُشف الغطاء، ما ازددتُ یقینا. هیچ دوست، آدمى را زیادت از درک معقول نیست.»۱۴ مولانا نیز بر این معنا با ابیاتی چنین تأکید داشت:

ای علی که جمله عقل و دیده‌ای

شمّه‌ای واگو از آنچه دیده‌ای

تیغ حلمت جان ما را چاک کرد

آب علمت خاک ما

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.