پاورپوینت کامل تاریخ جهانگشای جوینی و اشاره های موسیقایی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل تاریخ جهانگشای جوینی و اشاره های موسیقایی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تاریخ جهانگشای جوینی و اشاره های موسیقایی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل تاریخ جهانگشای جوینی و اشاره های موسیقایی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
عطاملک جوینی تاریخ نگار تاریخ جهان گشای از خاندان فاضل و صاحب علم جوینی است که در کار حسابداری مملکت هلاکو خان (ایلخانیان) فعالیت داشت و در پایان به فرمان خاندان هلاکو کشته شد وقایع دوران مغول و چیزی بعد از آن را برمی شمارد.
عطاملک جوینی تاریخ نگار تاریخ جهان گشای از خاندان فاضل و صاحب علم جوینی است که در کار حسابداری مملکت هلاکو خان (ایلخانیان) فعالیت داشت و در پایان به فرمان خاندان هلاکو کشته شد وقایع دوران مغول و چیزی بعد از آن را برمی شمارد. مورخ در دوران ایلخانیان چند بار به ماوراء النهر و ترکستان و چین سفر کرده تا وضعیت بعد هجوم از را ببیند و از برجای ماندگان آگاهی های تاریخی را به دست آورد. خود در این مورد چنین می گوید: “مع هذا چون بچند نوبت دیار ماوراء النهر و ترکستان تا سرحد ماچین و اقصی چین که مقر سریر مملکت و اروغ اسباط چنگیز خان است و واسطه عقد ملک ایشان مطالعت افتاد و بعضی احوال معاینه رفت و از معتبران و مقبول قولان وقایع گذشته را استماع افتاد…” (ج اول ص۶-۷). این کتاب مجموعه ای سه جلدی است که مورخ تصریح می کند: “مجموعه این حکایات را بتاریخ جهانگشای جوینی مرسوم گردانید” (ج اول ص ۷) و در فتح نامه الموت هم نویسد: “کمینه بنده دولت روز افزون عطاملک بن محمد الجوینی المستوفی میخواهد که این بشارت بدور و نزدیک عالم رساند”(ج سوم ص ۱۱۵). تاریخ جهانگشا در سه جلد بسعی و اهتمام و تصحیح علامه محمد قزوینی به سه نوبت در سال های ۱۹۱۱ (مطابق ۱۳۲۹ ه ق) و ۱۹۱۶ (مطابق ۱۳۳۴ ه ق) و ۱۹۳۷ (مطابق ۱۳۳۵ه ق) زیر نظر امنای اوقاف گیپ در لندن صورت گرفت و در تهران از جانب انتشارات ارغوان به حالت تصویری چاپ مجدد گردید.
گستردگی سرزمین هایی که مغولان اشغال کردند از چین تا لهستان و مجارستان بود و علامه محمد قزوینی در مقدمه کتاب تاریخ جهانگشا می نویسد: “مهمترین واقعه که بعد از اسلام تا کنون روی داده بل مهمترین واقعه تاریخی علی الاطلاق فتنه هولناک تاخت و تاز مغول است که در اوایل قرن هفتم از اقاصی مشرق طلوع نمود. در عرض مدت سی چهل سال از سواحل دریای چین الی حدود شام و مصر را طولاً و از اقاصی دشت قبچاق و روسیه و پولونی و هنگری الی خلیج فارس و بحرعمان را عرضاً در تحت تصرف آورده وسیعترین مملکتی را که تا کنون تاریخ سراغ میدهد تشکیل دادند” (ج اول۱۳۷۰ص: ب).
در این اثر کمتر از موسیقی سخن به میان آمده و آن چه به چشم می آید همه کشتار و خونریزی و اسارت و چپاول و آتش سوزی و ویرانی است؛ با این همه مورخ توضیح چند مورد عملی و هم چنین اشاره های تلویحی و کاربردهای استعاری موسیقی یا از جملات یا اشعار موسیقایی غافل نبوده است. روشن است کتابی که به یکی از خون ریزترین دوران های تاریخ و حمله ویرانگر مغول و نبرد جلال الدین منکبرتی و سلطان محمد و کشتار و ویرانی بخارا و مرو و نیشابور و بلخ و خوارزم و روی کارآمدن هلاکو و شکست اسماعیلیان الموت و گرفتن بغداد می پردازد، چشمداشت توضیح نکته ای درباب موسیقی از این کتاب و این مورخ را نباید داشت. مورخ با آوردن اشعار فراوان در لا به لای حوادث، کوشش می کند فلسفه تاریخ را در کنار رخدادها برجسته سازد و در ضمن ابیاتی با مفاهیم موسیقایی می آورد که حکایت از ایهام گونگی فلسفه زندگی دارد و در انتها نمونه هایی از آنها را ارائه می دهیم.
شادی در تاریخ بشر جایی ندارد و اگر در دوران وحشت یورش مغولان که حیات انسان مورد تهاجم قرار گرفته و لحظات آن نشان دهنده ویرانی و سوزاندن و با خاک یکسان کردن شهرها و بلادها است که بقول نجات یافته ای از تیغ مغولان “آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند” (جلد اول ص ۸۲ و ۸۳) و”فضای عالم از ظلمات بیداد و عدوان پر شد” …”و خلقی در کشاکش این و آن سرگردان، نه امکان قرار داشتند و نه مکان فرار می دانستند” (ج سوم ص۱۳) گویای روزگار تیره و بیداد سرنوشت ملت ها و اقوام گوناگون در تاریخ است.
به چند واقعه از قتل و عام مغولان در سرزمین های متفاوت اشاره می کنیم. مورخ درباره قتل عام بلخ می نویسد: “… بفرمود تا اهالی بلخ صغیر و کبیر قلیل و کثیر را از مرد تا زن بصحرا راندند و بر عادت مآلوف بر مثین و الوف قسمت کردند تا ایشان را بر شمشیر گذرانیدند و از تر و خشک نگذاشتند… جماعتی از پراکندگان که در کنجها و سوراخها مختفی مانده بودند و بیرون آمده تمامت ایشان را بکشتند … و از جانور درو هیچ نگذاشتند”(ج اول ۱۰۴ و ۱۰۵) در اوضاع کشتار خوارزم چنین نوشته است: “… سه هزار مرد از لشکر مغول مستعد و آماده شدند و بر میان جسر زدند اهالی شهر ایشان را در آن میان گرفتند چنانک یک نفس ازیشان مجال مراجعت نیافت بدین سبب اهالی شهر در کار مجدتر شدند و بر مقاومت و مبارزت صبورتر گشتند از بیرون نیز اوزار جنگ هایج تر شد و بحر حرب مایج تر گشت و نکباء فتنه بر زمین و زمانه انگیخته تر شد محله بمحله و سرای بسرای می گرفتند و می کند و تمامت خلق را می کشت تا تمامت شهر مسلم شد خلایق را بصحرا راندند آنچ ارباب حرفت و صناعت بودند زیادت از صد هزار را جدا کردند و آنچ کودکان و زنان جوان بود برده کرد و باسیری برد و باقی مردان را بر لشکر قسمت کردند هریک مرد قتال را بیست و چهار نفس مقتول رسید… و لشکر به نهب و تاراج مشغول شدند و بقایای بیوت و محلات را ویران کرد خوارزم مرکز رجال رزم و مجمع نساء بزم بود ایام سر بر آستانه آن نهاده و همای دولت آنرا آشیانه ساخته ماوای این آوی گشت و نشیمن بوم و زغن شد دور از خوشی دور شد و قصور بر خرابی مقصور گشت…” (ج اول ص ۱۰۰ و ۱۰۱). و یا: “خلق بیرون آمد تمامت را بداشتند زنان را از مردان جدا کردند ای بسا پری وشان را که در کنار شوهران بیرون می کشیدند و خواهران را از برادران جدا می کردند و فرزندان را از کنار مادران می ستدند و از غصب ابکار پدران و مادران را دل افگار و فرمان رسانیدند که بیرون چهارصد محترقه که تعیین کردند و از میان مردان گزین و بعضی کودکان از دختران و پسران که باسیری براندند تمامت خلق را با زنان و فرزندان ایشان بکشتند و بر هیچکس از زن و مرد ابقا نکردند” (ج اول ص ۱۲۷). “چون بدر مرو رسیدند در یک ساعت شهر بستدند و مؤمنان را چون شتران ماهار زده ده ده و بیست بیست در یک رسن قطاری می کردند و در طغار خون می انداخت تا زیادت از صدهزار را شهید کردند” (ج اول ۱۳۱).
جوینی در ابتدای کتاب به طور استعاری با نغمه بلبل خوش الحان و هزار دستان آغاز می کند و می گوید: “عظیمی که بلبل خوش الحان و نغمت بذکر الوان نعمت او هزار دستانست” (ج اول ص ۱). درجای جای کتاب واژگان موسیقی را چنان به کار می برد که با اطمینان می توان گفت که وی با دانش موسیقی آشنایی داشته است. این نکته را هم باید یاد کرد که در خاندان جوینی افرادی چون علاء الدین و برادرش شمس الدین و هم چنین شرف الدین هارون پسر خواجه شمس الدین همگی با صفی الدین ارموی استاد مسلم موسیقی آن روزگار معاشرت داشته اند و بسیار محتمل است که خود عطاملک هم از این طریق از دانش موسیقایی صفی الدین بهره برده و از این جهت است که مقولات موسیقایی را در کتاب تاریخ جهانگشا به دقت به کار برده است.
تاریخ از موسیقی و ابزار موسیقایی در میان بیابانگردان مغول نشانه های کمتری به دست داده و از سوی دیگر مغولان با کاربرد طبل و دهل و بوق در جنگ بیگانه بودند. اگر در جایی این سازها به کار گرفته می شد، از سوی ایرانیان بوده نه از مغولان. در فتح نامه الموت است که مورخ به بانگ نای و کوس اشاره می کند و واژه طبل را به کار می گیرد. او در این مورد می نویسد: “و روز دیگر که نور پیکر آفتاب سر از گریبان افق بر زد طبل رحلت بکوفتند و …” (ج سوم ص ۱۱۹). “و از هزیر هدیر شتران و بانگ نای و کوس گوش زمانه کر می شد” (ج سوم ص ۱۲۲). این سنت طبل نوازی در جنگ که در اینجا میان سپاهیان هلاکو برای گرفتن قلعه الموت به کار رفته، از سوی ایرانیان به سپاه هلاکو پیشنهاد شده و گرنه پیشتر مغولان از کاربرد ابزار موسیقایی در جنگ بی خبر بودند. یکبار دیگر هم با کاربرد ساز طبل و دهل در نبرد روبرو می شویم و آنهم زمانی است که به گذشتن سلطان محمد از رودخانه ترمذ و تعقیب سپاهیان چنگیز مربوط می شود. وقتی چنگیز در مسیر برگشت در راه سمرقند شنید که سلطان محمد از رودخانه ترمذ گذشته و لشکریان را پراکنده کرده، دستور داد پیش از آن که سلطان محمد متواری شود او را دستگیر کنند. چنگیز دو تن با نام های بمه و سبتای را به تعقیب او فرستاد. آنها ابتدا به بلخ رسیدند و مشاهیر بلخ جمعی را پیش ایشان فرستادند؛ مورخ می گوید: “چون بزاوه رسیدند علوفه خواستند، اهل زاوه دروازه در بستند و بسخن ایشان التفات نکردند و هیچ چیز ندادند و چون مستعجل بودند توقف نکردند و براندند اهالی چون علم ایشان بدیدند که از ایشان در گذشت و پس پشت بدیدند از روی سر سبکی از حصارها دست بضرب طبل و دهل بردند و بفحش و شتم دهان بگشادند و بر هر سه حصار بمحاربت پای افشاردند و نردبانها بر دیوار راست کردند روز سیم را وقت آنک جام افق از خون شفق مالامال شد بر سر دیوار رفتند و هرکس را که دیدند زنده نگذاشتند” (ج اول ص ۱۱۳) یا ” در میانه این حالت خبر واقعه برادرش غیاث الدین دررسید طبل رحلت فرو کوفت” (ج دوم ص ۵۲).
پیش از آن که به کشتارهای ایغور و خوارزم و مرو و بلخ و نیشابور و سایر بلاد اشاره کنیم، گفته های کوتاهی از مورخ را در احوال تسخیر بخارا و کشتار و آتش زدن شهر می آوریم. مؤلف در ویرانگری بخارا می نویسد: “فرمود تا آتش در محلات انداختند و چون خانهای شهر تمامت از چوب بود بیشتر از شهر بچند روز سوخته شد مگر مسجد جامع و بعضی از سرایها که عمارت آن از خشت بود” … “اعیان زمان و افراد سلطان بودند و از عزت پای بر سر فلک می نهادند دستگیر مذلت گشتند و در دریای فنا غرق شدند” … “زیادت از سی هزار آدمی در شمار آمد که کشته بودند و صغار اولاد و اولاد کبار و زنان چون سرو آزاد آن قوم برده کردند”… “و یکی از بخارا پس از واقعه گریخته بود و بخراسان آمده حال بخارا ازو پرسیدند گفت آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند جماعت زیرکان که این تقریر شنیدند اتفاق کردند که در پارسی موجزتر ازین سخن نتواند بود” (جلد اول ص ۸۲ و ۸۳).
در یورش ویرانگر بخارا مورخ از مغنیات و سماع و رقص و اصول غنا و آواز سخن به میان می آورد اما در چه حالت غمباری و می گوید وقتی چنگیزخان به مسجد جامع بخارا وارد شد و نمی دانست آنجا کجاست، پرسید آیا اینجا خانه شهریار است که مردم پاسخ دادند اینجا خانه خدا است. منبری در گوشه مسجد بود و او از پایه های منبر دو سه پله بالا رفت و دستور دارد صندوق های مصحف [قرآن] را در کنار قازورات زیر دست و پای اندازند و لگد کوب کنند و بزرگان را فرمان داد بر در طویله ها به نگهبانی ستوران بایستند و کاسه های شراب می نوشیدند و مغنیات سماع و رقص را بر اوزان آوازهای مغولی برپا ساختند. این اولین جایی است که از غنا و رقص و سماع و اصول و آواز سخن به میان آید. گفته مورخ حاکی از این است که چنگیزخان دستور می دهد نوازندگان شهر را فراخوانند (“مغنیات شهری را حاضر آورده”) تا سماع و رقص کنند و مغولان به زبان مغولی آوازهای خودشان را بخوانند (“بر اصول غنای خویش آوازها برکشیده”). در واژه نامه دهخدا مغنیات جمع مغنیه به معنی زنان نیکوسرود گوی و آواز خوان است؛ مغنیه تانیث و جمع آن مغنیات می شود و البته به دختر کاشغری که مغنیه خاص بوده هم اشاره دارد.
بهر حال، سازهایی که در اجرا به کار رفته، هیچکدام پیشتر به دید مغولان نرسیده و نوازندگان فارسی زبان بخارا ملودی های بخارایی می نواخته اند و مغولان بیابانگرد با آن ملودی آوازهای مغولی می خوانده و بر ریتم آن “سماع و رقص می کردند”. نوازندگان ساز خود را می نواختند و مغولان “بر اصول خویش آواز” می خواندند. نوازندگان بخارایی یک ریتم می زده اند و مغولان با اصول (مترهای موسیقایی) و آواز آنها را همراهی می کردند؛ یعنی دولایه موسیقی غریب بر روی یکدیگر می افتاده و به همراه آن هم رقص اجرا می شده است. این اتفاق در اوایل ماه محرم سال ششصد و هفده رخ داده و تعداد یورشگران در شمار اعداد غیر قابل شمارش بودند (“و لشکرها بر عدد مور و ملخ فزون بود و از حصر و احصا بیرون فوج فوج هریک چون دریای در موج می رسیدند”). جوینی این حادثه را چنین توصیف می کند: “و از آنجا متوجه بخارا شد و در اوایل محرم سنه سبع عشره و ستمایه بدروازه قلعه نزول فرمود، و زان پس سراپرده شهریار کشیدند بر دشت پیش حصار و لشکرها بر عدد مور و ملخ فزون بود و از حصر و احصا بیرون فوج فوج هریک چون دریای در موج می رسیدند و بر گرد شهر نزول می کرد و از لشکر بیرونی بیست هزار مرد بود مقدم ایشان کوک خان که می گفتند مغولی بود ازو گریخته و بسلطان پیوسته و العهده علی الراوی و بدان سبب کار او بالا گرفت و امرای دیگر چون خمید بور و سونج خان و کشلی خان وقت غروب خرشید با اکثر قوم از حصار بیرون آمدند چون بکنار جیحون رسیدند محافظان و طلایه لشکر برو افتادند و از ایشان اثر نگذاشتند، [بیت عربی] و روز دیگر را صحرا از عکس خرشید طشتی نمود از خون دروازه بگشادند و در نقار و مکاوحت بربستند و ائمه و معارف شهر بخارا بنزدیک چنگیزخان رفتند و چنگیزخان بمطالعه حصار و شهر در اندرون آمد و در مسجد جامع راند و در پیش مقصوره بایستاد و پسر او تولی پیاده شد و بر بالای منبر برآمد چنگیزخان پرسید که سرای سلطانست گفتند خانه یزدانست او نیز از اسب فروآمد و بر دوسه پایه منبر برآمد و فرمود که صحرا از علف خالی است اسبانرا شکم پر کنند انبارها که در شهر بود گشاده کردند و غله می کشیدند و صنادیق مصاحف بمیان صحن مسجد می آوردند و مصاحف را در دست و پای می انداخت و صندوقها را آخر اسبان می ساخت و کاسات نیبذ پیاپی کرده و مغنیات شهری را حاضر آورده تا سماع و رقص می کردند و مغولان بر اصول غنای خویش آوازها برکشیده و ائمه و مشایخ و سادات و علما و مجتهدان عصر بر طویله آخر سالاران بمحافظت ستوران قیام نموده و امثثال آن قوم را التزام کرده بعد از یک دو ساعت چنگیزخان بر عزیمت مراجعت با بارگاه برخاست و جماعتی که آنجا بودند روان می شدند و اوراق قرآن در میان قاذورات لگد کوب اقدام و قوایم گشته درین حالت امیر امام جلال الدین علی بن الحسن الرندی که مقدم و مقتدای سادات ماوراء النهر بود در زهد و ورع مشارالیه روی بامام عالم رکن الدین امام زاده که از افاضل علمای عالم بود طیب الله مرقدهما آورد و گفت مولانا چه حالست، این که می بینم بیداریست یارب یا بخواب، مولانا امام زاده گفت خاموش باد بی نیازی خداوند است که می وزد سامان سخن گفتن نیست” (ج اول ص ۸۰ و ۸۱). دور از کاربرد موسیقی در سوگواری ها، گمان می رود این غم انگیزترین بلکه هولناک ترین زمان و مکانی است که موسیقی را به جبر به کارگرفته اند. ما از اجرای بسیار متنوع موسیقی آگاهی داریم، اما برای مردمانی که در رعب و وحشت مرگ لحظه شماری می کنند و در مکان مقدسی مانند مسجد، زنان (“مغنیات”) خواننده و نوازنده را مجبور به اجرا و رقص سازند،تصوری وحشتناک از اجرای آن است.
کاربرد مطرب و مغنی، چه در ابیات موسیقایی و چه به گونه ای استعاری مخصوصاً در جلد دوم که بیشتر به نبرد جلال الدین و محمد خوارزمشاه مربوط می شود، آورده شده است. جوینی در احوال سلطان محمد خوارزمشاه و اختلال در پایان کار او که لشکر مغول او را تعقیب می کند و به جانب لور و عراق می رود و در بین راه ملک نصره الدین هزارسف [هزار اسبی] به پیشباز او آمد و به هفت موضع زمین را بوسه داد و او را تشریف اجلاس ارزانی فرمود و به او پیشنهاد کرد کرد که در ناحیه اشترانکوه اقامت گزیند، اما سلطان دانست که اشترانکوه مناسب اقامت نیست، چنین می نویسد: “و هر لذتی را بدل اندوهی پیش آمد و هر گلی را خاری عوض گشت، غم یار و ندیم و درد و مطرب – می خون جگر مردم چشمم ساقیست ، … و بناکامی آن حب تلخ را از سر حبی صادق تجرع می بایست نمود و مغنیان هموم این قول را در پرده احزان حسینی بر آهنگ تیزی مخالف راست کرد … و با فنون بی نوایی در سه شنبه هفتم ربیع الاول سنه سبع عشره و ستماته پای در راه عراق نهاد و از درد دل و سوز سینه این غزل می ساخت، چو زهره وقت صبوح از افق بسازد چنگ – زمانه تیز کند ناله مرا آهنگ \ برد زمانه ناساز از سرم بیرون – هوای ناله نای و نشاط زخمه چنگ” (ج دوم ص ۱۱۱و ۱۱۲). مورخ در همین پاراگراف کوتاه سیزده واژه موسیقایی را با روشی واقعی و استعاری به کار برده است. واژگانی مانند، قول، پرده،حسینی، تیزی، مخالف، راست، نوا، راه عراق، غزل، چنگ، آهنگ، نای و زخمه. گذشته از آن، ترکیب واژگانی مانند، پرده احزان حسینی، تیزی مخالف راست، راه عراق، ناله نای و زخمه چنگ از استعاره و ایهام های دوپهلو است. گمان این است که اگر بخواهیم به کاربرد استعاری و ایهامی و موسیقایی این مقوله های بپردازیم خود مقاله بلند می شود تنها در این میان اشاره کنم که علامه محمد قزوینی در مقدمه جلد دوم می نویسد: “تیزی از آهنگهای موسیقی” (مقدمه مصحح – ص ط) می داند و البته “تیزی” در اینجا به دو مفهوم به کار گرفته شده: یکی برای درجه بالای “راست” و دیگر به معنی “مد”. برداشت این کاتگوری به عنوان “مد” اگرچه کمتر در منابع به کارگرفته شده، با این حال گمان می رود این بیت نظامی در شیرین و خسرو ناظر بر هردو برداشت از همین واژه باشد. نظامی می گوید: “نواهائی بدین سان رامش انگیز – همی زد باربد در پرده تیز”. پرده تیز در اینجا حالتی ایهامی دارد که معنی نغمه های بالا است و هم به معنی “پرده تیز” یعنی یکی از “مدهای” موسیقی کهن ایران. بهرجهت وقتی می گوید “تیزی مخالف راست” احتمال دارد درجه “اوج راست” باشد؛ زیرا “راست” هم امروز که از “سل” آغاز می شود، اوج راست می تواند اکتاو بالای همین “سل” باشد. این مقوله موسیقایی “تیزی” در رساله محمد نیشابوری به کار رفته ومنظور از “تیزی” این است که اگر دانگ میانی را برابر دو دانگ دیگر قرار دهیم، که یکی در بالا و یکی در پائین جای می گیرد، این دو “بانگ” را “تیزی” و “پستی” می نامند. پس تیزی در اینجا به منزله بخش اوج اکتاو است. بهر حال، این نکته را هم اشاره کنم و آن اینکه گاه در مقابل “تیز” واژه “زیر” را به کار می برده اند، مانند این بیت از حافظ: “معاشری خوش و رودی بساز می خواهم – که درد خویش بگویم به ناله بم و زیر”. در ضمن باید به سایر مقولات مانند قول، غزل، راست، مخالف، و نوا توجه کرد. ترکیب دو واژه “راه عراق” هم دو بار موسیقایی دارند. “راه” به معنی “مد” یا ساختار اجرایی است و “عراق” هم یکی از پرده های موسیقی است که در اینجا از ایهام راه عراق به جاده یا مسیر به سوی سرزمین عراق هم می باشد؛ این همان واژه ترکیبی است که حافظ هم آنرا به کار برده و می گوید:”مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق”.
مورخ در بسیاری از توصیفات از ابیاتی استفاده می کند که دارای محتوای موسیقیانه هستند، با این حال چندان روشن نیست که نگاه مورخ صریحاً به کاربردی واقعی ابزار موسیقی در صحنه است یا اینکه می خواهد مبالغه کند. به طور نمونه وقتی بیتی به این مضمون “خروش کوس و بانگ نای برخاست” آورده می شود، چندان روشن نیست که به طور واقعی “خروش کوس و بانگ نای” برخاسته است یا می خواهد صحنه سازی کند. نمونه آن چنین است که وقتی سلطان محمد خوارمشاه در بازپس گیری ماوراء النهر فرمود تا: “خطبای اسلام بر منابر پای نهند و دعای اللهم انصر جیوش المسلمین”را بخوانند “انگاه از جوانب جمله حمله کنند” و جوانان از جانبین چالش و سواران بر رقعه حرب پیاده فرو می کردند تا تنور حرب تفسیده گشت – خروش کوس و بانگ نای برخاست – زمین چون آسمان از جای برخاست \ سپهداران علم بالا کشیدند – دلیران رخت بر صحرا کشیدند – و از جانبین کمان و تیر معزول شد و کارد و شمشیر مسلول، آواز تکبیر از صف سلطان و عزیمت مزمار و صفیر از قبل [کسره اول و فتحه دوم] آن شیطان،(جلد دوم ص ۷۷ – ۷۸).
حادثه خونریز مغول حادثه ای بود که هم از نظر وسعت و هم از نظر عمق اندوه و فاجعه قابل محاسبه نبود و این جهت تا مدت ها که در موسیقی در جایی اجرا می شده مورخ آن اجرا را آمیخته با طنزی اندوهناک بیان می کند. نمونه آن اجرای موسیقی در جشن برگزاری پادشاهی است که با طنز غم انگیز نوازندگان یا حضار اندوهبار در مجلس همراه است مورخ از “آفتاب پیکران سوکوار در میان خاکستر نشسته” می گوید: “زهره زهرا بمطالعه آن مجلس با نوا بر سقف گنبد خضرا نظاره گر گشته و ماه و مشتری در غیرت پری وشان آفتاب پیکران سوکوار در میان خاکستر نشسته و مغنیان در حضرت خسرو جهان باربد وار بنوا گشاده و حاضران دیگر از هیبت و سیاست زفان [زبان] بسته برین منوال آن روز جام شراب مالامال بود و پادشاه زادگان در خدمت شاه بی مثال \ بر آواز ابریشم و بانگ نای – سمن عارضان پیش خسرو بپای – همی باده خوردند تا نیم شب – گشادند رامشگران هردو لب” (ج اول ص ۲۰۷-۲۰۸)
نمونه دیگر آن در زمان بازگشت چنگیزخان به فرشاور است که در همانجا هم می میرد. جوینی به نثری غم انگیز و نستالژیک که گویی باد سموم بر گلستان بهاری دمیده و گل ها را پرپر ساخته و بلبلان خاموش کرده چنین می نویسد: “چون خبر قدوم ربیع بربع مسکون و رباع عالم رسید و سبزه چون دل غمومان از جای برخاست، و هنگام اسحار بر اغصان اشجار بلبلان بر موافقت فاختگان و قماری شیون و نوحه گری آغاز کردند، و بر یاد جوانانی که هر بهار بر چهره انوار و ازهار در بساتین و متنزهات می کش و غمگسار بودندی سحاب از دیده ها اشک می بارید و می گفت باران است، و غنچه در حسرت غنجان از دلتنگی خون در شیشه می کرد و فرا می نمود که خنده است، گل بر تاسف گل رخان بنفشه عذار جامه چاک می کرد و می گفت شکفته ام، سوسن در کسوت سوگواران ازرق می پوشید و اغلوطه می داد که آسمان رنگم، سرو آزاد از تاسف هر سرو قامتی خوش رفتار بمدد آه سردی که صباح هر سحرگاه بر می
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 