پاورپوینت کامل دانشگاه در مثلثِ دانش، قدرت، اخلاق ۷۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دانشگاه در مثلثِ دانش، قدرت، اخلاق ۷۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دانشگاه در مثلثِ دانش، قدرت، اخلاق ۷۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل دانشگاه در مثلثِ دانش، قدرت، اخلاق ۷۹ اسلاید در PowerPoint :

امروز ا‎زیک‎سو با پایان‎نامه‎هایی مواجه‎ایم که در بسیاری از موارد رونوشتی‎اند ناشیانه از رونوشت‎های دیگر و از‎سوی‎دیگر با کثیری از تألیفات با برچسب «علمی‌ـ‌‎پژوهشی» که اغلب به‎کار افزایش پایه و رتب اساتید می‌آیند تا تولید دانش. دانشجویانی که مشتاق جزوه‎نویسی‎اند و بسیاری دیگر که درس می‎خوانند تا صرفاً مدرک بگیرند و اندکی بر حقوق‎شان افزوده شود، حال بحث خرید و فروش مقاله، پایان‎نامه و مدرک تحصیلی که جای خود دارد.

نقدی بر اخلاق دانشگاهی در ایران

امروز ا

زیک

سو با پایان

نامه

هایی مواجه

ایم که در بسیاری از موارد رونوشتی

اند ناشیانه از رونوشت

های دیگر و از

سوی

دیگر با کثیری از تألیفات با برچسب «علمی‌ـ‌

پژوهشی» که اغلب به

کار افزایش پایه و رتب اساتید می‌آیند تا تولید دانش. دانشجویانی که مشتاق جزوه

نویسی

اند و بسیاری دیگر که درس می

خوانند تا صرفاً مدرک بگیرند و اندکی بر حقوق

شان افزوده شود، حال بحث خرید و فروش مقاله، پایان

نامه و مدرک تحصیلی که جای خود دارد. بخشنامه

های خاک

خورده را نبش قبر می

کنند تا توجیهی باشد برای حذف چکشی «برخی» از اساتید، اما عجیب

تر آن

که باوجود این بوروکراسی سنگین و آهنین (اعم از بخشنامه

ها، فراخوان

ها و غیره) برخی «دیگر» به طریقی میان

بر می

زنند و اول می

شوند. مدیران دانشگاه آزاد اسلامی به این نتیجه رسیده

اند که کُمیت دانشگاه لنگ است؛ پس آن

چه برای

شان هدف است «روشن

نگاه

داشتن چراغ دانشگاه آزاد است و بس!» در آکادمی

های موازی نیز اوضاع بهتر نیست: اساتیدی متخصص در تمامی رشته

ها از روانکاوی گرفته تا سینما، تاریخ، اقتصاد، جامعه

شناسی و فلسفه و البته متبحر در تمامی فلسفه

ها از قاره

ای تا تحلیلی همگی به تدریس مشغول

اند و به همین منوال کلاس

های

شان نیز معجونی است از همه چیز. د

ر

واقع قضیه ماجرای شاه عریان است، اما دیگر پسر

بچه

ای نیست تا فریاد بکشد «پادشاه لخت است!» و این همه درکنار دانشجویانی که توریست‌وار و برای «تمامی فصول» به تمامی این کلاس‌ها سرک می‌کشند. در بازار نشر هم شرایط آخرالزمانی می

نماید: تیراژ پانصد

تایی کتاب. در حوز

ترجمه نیز هرساله هزاران کتاب مهم فله

ای ترجمه می

شود اما ترجمه

هایی مغلق و نامفهوم و ازهمین

رو بلااستفاده. در این میان مهاجرت «نخبگان» نیز به وخامت اوضاع افزوده است. و دست

آخر این

پرسش که چه بلایی بر سر علوم انسانی آمده

و احیاناً چرا این بلا با این گستردگی بر سر رشته

های فنی یا مهندسی نیامده

است. و ته قصه می

ماند فریاد وااسفای فرهیختگان کشور و مویه

‎‎

وزاری پیوست آنان و شکوه از عدم

آگاهی ملت و کم

سوادی اساتید. پس رایج

ترین گزینه

می

ماند اندوه نوستالژیک و ماسبق

خواریِ ایامی طلایی

که در آن استاد اجروقربی داشت و دانشجو انضباطی و قس

علی

هذا.

به

نظرم

می

رسد شاید بد نباشد نخست با همین نوستالژی شروع کنیم و کمی به گذشته بازگردیم، به دورانی طلایی که امروز حسرتش بسیاری از اساتید و اهل فن را رها نمی

کند، به ایامی که باستانی پاریزی استاد و محقق نامدار ادبیات و تاریخ در دانشگاه تهران مشغول تدریس بود و کتاب می

نگاشت یعنی حدود پنج ده پیش. کنجکاو بودم ببینم در آن دوران، دانشگاهیان با چه متر و میزانی فضای علم و نشر و تولید دانش را می‌سنجیدند و چه تفسیری از «اکنون»شان داشتند.

باستانی پاریزی در دو کتاب «هشت

الهفت» و «آسیای هفت سنگ» و به

ویژه در دو مقال «استاد

شدن» و «خرگاه تاریخ» به مسائلی می

پردازد که همچنان مسائل امروز ماست. پاریزی در مقدم هشت

الهفت با دلخوری مـی

گوید: «چهل سال گرد سرب چاپخانه خورده

ایم و هنوز هم کتابهایمان از پنج هزار بالا نمی

رود! به هر حال انسان به امید زنده است.»[۱] و در آسیای هفت سنگ می

گوید:

«شاید، امروز باوجود قانون فولتایم، بعضی از ما تصور کنیم که هنوز به درستی حق استادی ادا نمی

شود و حقوق پنج هزارتومان در ماه برای زندگی استاد کافی نیست، و گرچه خانه و برق و اتومبیل و تلویزیون و هزار وسیله دیگر در اختیار هر یک هست و اضافه کار ساعتی پنجاه و شصت تومان می

پردازند ــ و آن ساعت هم ساعت نیست بلکه پنجاه دقیقه است ــ و کتابخانه

های هفتاد و هشتاد هزار جلد کتابی در اختیار ما قرار داده

اند و رسالات و سخنرانی

ها به مقدار بسیار پلی کپی می

شود و چاپخانه هم هست و زمستان‌های سرد شوفاژ و دستگاه حرارت مرکزی اطاق هر استاد را گرم می

کند و برقی که از سد کرج هفت فرسنگ راه طی کرده

است به اطاق کار آنان می

آید و آن‌را در شب و روز روشن می‌کند، و تابستان گرم نیز کولرها و پنکه

ها تن

ها را نوازش می

دهد، اما عجیب اینست که باوجود همه این وسائل، وقتی بر انتشارات دانشگاهی می

نگریم، هنوز نمونه یکی از رسالات رازی یا بوعلی یا فارابی را نمی

بینیم و باز هم یک رساله دویست سیصد صفحه

ای مثل رسالات غزالی از زیر دست هیچکدام بیرون نیامده است، و حال آنکه می

دانیم این مرد عارف دانشمند در آن روزگاران، در برابر پیه سوز ــ یا بالاتر بگیریم شمع ــ در سر پیری آغاز تألیف و تصنیف کرد. […] امروز هر کس در هر مقام دانشگاهی ــ از شاگرد و خدمتگزار و دبیر و دستیار و استادیار و دانشیار و استاد و استاد ممتاز ـــ فکر می

کنند به حق خود نرسیده

اند و بودجه دولتی که از خون دل بیوه

زنان و با دستهای لک‌زده کارگر و دهقانان تأمین می

شود، باز هم هل مِنْ مزید می

گویند و کمک خرج تحصیلی و حق کشیک و اضافه کار مقطوع و فوق‌العاده خارج از مرکز و حق‌تألیف کتاب «تألیف‌نکرده» و حق‌التدریس و حق‌تأهل و حق‌اولاد و حق‌مطب و حق راننده و حق مشاور و حق کمیسیون می

خواهند و مثلِ مرغِ حق، از اول تا آخر شب حق‌حق می

زنند، شاید تعجب کنند که بوده

اند استادانی که کار استادی را در راه حق و خدا انجام می

داده

اند و ابداً به حقوق استادی توجه نداشته

اند.»[۲]

و عبارت «بوده

اند استادانی که …» محور اصلی مقاله است. ازاین

رو پاریزی به منش و روش استادی بیش از دانش او وقع می

نهد و معتقد است که «دانشگاه که استعداد و نبوغ می

پرورد و رهبر می

سازد، بیش از توجه به ایجاد مهارت و علم، باید تلقین فضیلت کند»[۳] پس او نیز با نگاهی نوستالژیک سراغ بزرگان تاریخ علم و ادب می

رود، بزرگانی که باید فضیلت و اخلاق را از آن

ها بیاموزیم و اسوه و الگو قرارشان دهیم، افرادی که به

‎‎

زعم او در نفس

کشی شهره بودند؛ افرادی چون غزالی، شیخ ابواسحق، میرزا هادی، محیط طباطبایی، عباس اقبال، … و حتا هراکلیتوس که گفته

می

شود از رفتن به درگاه داریوش سرباز

می

زند و دعوت او را اجابت نمی

کند. بنابراین تمام همّ

و

غم نویسنده معطوف است به برجسته

کردن مفهوم فضیلت، تقدم آن بر دانش و نهایتاً تشویق به ریاضت، تزکی نفس و کشتن امیال، شهوات و خواهش

ها و نهایتاً چشم

پوشی از قدرت. ازهمین

رو به دانشگاهیان توصیه می

کند تا از اصول غزالی تبعیت کنند: «یکی آنکه از هیچ سلطان و سلطانی مالی قبول نکنم. دیگر آنکه به سلام هیچ سلطان و سلطانی نروم. سیّوم آنکه مناظره نکنم…».[۴] در

حقیقت آن

چه پاریزی بدان توصیه می

کند و شکل موعظه به اخلاق

مداری را به

خود می

گیرد ستایش از صورت نیکی در معنای افلاطونی آن است، اخلاقی جهانشمول و بدون نسبت با سیاست یا با ارتباطی گنگ و مبهم با آن، اخلاقی «درـ‌خود» که باید آن را همچون علم فراگرفت و این وظیفه باز به

گونه

ای پارادوکسیکال برعهد

دانشگاه است.

بااین‌حال نکت بسیار مهمی در ابتدای مقال «استاد شدن» به چشم می

خورد که پاریزی گذرا به آن اشاره می

کند و به

سرعت از آن می

گذرد و رهایش می

کند. او در صفحات اول مقاله می

گوید:

«تاریخ ایران اغلب پس از هر پنجاه سالی (و گاهی کمتر) دچار انقلابات و آشفتگی

هایی بوده

است، و این عدم امنیت طبعاً مراکز علمی را آشفته و مشوش می

ساخته، خصوصاً که گاهی پس از هجوم و آشفتگی، صندوق‌های کتاب، آخور اسبان لشکر مهاجم می

شد و طلاب به مهتری کردن و آب و جو دادن اسبان ناچار می

شدند و ائمه علماء را خاک در دهن ریخته می

شد و زبان‌ها در کام می

رفت و دهان‌ها دوخته می

شد.»[۵]

به

اعتقاد پاریزی این فروپاشی و هرج

ومرجِ حاکم بر نظام دانش زمانی پایان می

یافت که «پس از سال‌ها آرامش نسبی حاصل می

آمد، امرا و وزرای کاردان به فکر تأسیس مدارس می

افتادند» و اساتید شایسته

ای را از گوشه

وکنار جهان گرد می

آوردند، چه به

زعم پاریزی این کار دو تأثیر مهم بر حکومت آنان داشت: نخست «سطح فکر عمومی را بالا می

بردند و رجالی کاردان برای اداره مملکت و رهبری اجتماع خود تربیت می

کردند؛ نکته دوم، اثر آن از جهت تبلیغاتی در همان مملکت و در نواحی مجاور بود که البته برای تثبیت حکومت

ها و حفظ آبروی آنان و توجیه حکومت اثر مستقیم و قطعی داشت.»[۶] اگر بخواهیم این نکت سربسته

را کمی باز کنیم باید بگوییم برای آن‌که دانشی تولید شود، مدارسی تأسیس شود، اساتیدی کاردان به‌کار گمارده شوند و از قِبل آن شأن و آبرویی برای کشور حاصل آید و رجالی کاردان به‌کار گمارده شوند، آن

چه باید در

وهله فراهم باشد «آرامش» در کشور است. این به زبان امروز چیزی نیست جز امنیت و تعریف حکومت از آن.

اما پیش از گشودن بیش

تر این بحث، مایلم مطلب دوم پاریزی را تحت عنوان «خرگاه تاریخ» مرور کنم، مقاله

ای که نزدیک به دو دهه بعد از «استاد شدن» نگاشت یعنی بعد از انقلاب سال ۵۷ ایران و در گیرودار انقلاب فرهنگی. در

واقع «خرگاه تاریخ» که نخستین بار در روزنام اطلاعات در شهریور ۱۳۶۱ به

چاپ رسید اشاره

ای است به طرح مسئل بازگشایی دانشکده

های علوم اجتماعی و ادبیات و خصوصاً رشته

‎‎

ی تاریخ و در پاسخ به یکی از نمایندگان مجلس به نام سید محمد کیاوش که در مجلس گفته بود: «دو سالی است که دانشگاه‌ها تعطیل شده، و در حدود ۵ هزار پزشک نتوانستند درین دوره فارغ

التحصیل شوند… بدینطریق اگر یک سال دیگر به ستاد انقلاب فرهنگی اجازه بدهیم که دانشکده

های پزشکی دیرتر شروع بکار کنند ازین راه خسارات جبران

ناپذیری متوجه این رشته پزشکی خواهد گردید». و در ادامه نمایند

مجلس افزوده بود: «مسأله پزشکی تاریخ نیست که عقب بیفتد، این همه وسائل پزشکی وجود دارد که در حال از بین رفتن است، از این رو مصلحت اینست که هر چه زودتر دانشکده

های پزشکی را دایر کنند…» [۷] (تأکید از پاریزی). و همین صحبت

های پایانی نمایند

مجلس است که فریاد پاریزی را به آسمان می

برد. به

باور او مقصود گوینده این است که اگر تحصیلات تاریخ عقب افتاد ایرادی ندارد، اما این تحصیلات پزشکی است که نباید به تأخیر بیفتد. پاریزی در نقد خود به سخنان نمایند

مجلس بر این اعتقاد است اگر پزشکان ما فرهنگ و تاریخ خود را بشناسند «خیلی دیر و خیلی کم حاضر به ترک خانه آباء و اجدادی خود می‌شوند […] پزشک سابق اطلاعاتش شاید کمتر بود، ولی پیوند با این مرز و بوم و به این دین و فرهنگ داشت، پزشک امروز خیلی دقیق

تر و واردتر میتواند باشد، اما افسوس که با شعر حافظ و تاریخ طبری و مراسم مذهبی و ملی نوروز و غدیر و فطر به حد کافی آشنا نیست»[۸]. برخلاف «استاد شدن»، پاریزی در این مطلب دیگر به اخلاق توصیه نمی

کند بلکه توصیه می

کند به افزودن دانش و آگاهی از تاریخ، ادبیات و فرهنگ. چه به

گمان او همین است که می

تواند عامل پیوند یک پزشک یا تکنسین با موطنش باشد و کاستی چنین دانشی است که می

تواند به سیل مهاجرت دامن زند. به زبان خود او چنین آگاهی و دانشی است که «خرگاه پیوستگی با علائق مذهبی و فرهنگی و قومی»[۹] است. بنابراین نظام آموزشی باید اولویت را بر فرهنگ، ادبیات و تاریخ بگذارد نه بر پزشکی و مهندسی و غیره. اما این رهنمون همچون رهنمون مقال «استاد شدن» ما را به بن

بست می

کشاند. زیرا همان

گونه

که با توصیه به اخلاق، آحاد جمعیت اخلاق

مدار نخواهند شد، با توصیه به افزایش آگاهی و اولویت

دادن به تاریخ و فرهنگ و غیره ضرورتاً چنین اتفاقی نخواهد افتاد. کمااین

که تجرب سه دهه مهاجرت نخبگان کشور نشان دارد از ضرورت توجه به مؤلفه

های دیگری به جز کمبود آگاهی.

در «خرگاه تاریخ» نیز نکته

ای دیگر (به غیر از افزایش آگاهی) توجه مرا جلب کرد که مرتبط است با آن

چه پیش

تر به آن اشاره کردم و این نکته مستتر است در جوابی کیاوش به انتقاد پاریزی که خوشبختانه او این جوابیه را در مقال خود درج کرده است. کیاوش در جوابی خود به سرزنش

های پاریزی و البته پس از اظهار ادب و ارادت به مقام استاد می

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.